نامه ها

نامه هفدهم فراز ششم

و من كتاب له(علیه‌السلام) إلى معاوية جوابا عن كتاب منه إليه‌:

«وَ لَمَّا أَدْخَلَ اللَّهُ الْعَرَبَ فِي دِينِهِ أَفْوَاجاً وَ أَسْلَمَتْ لَهُ هَذِهِ الْأُمَّةُ طَوْعاً وَ كَرْهاً كُنْتُمْ مِمَّنْ دَخَلَ فِي الدِّينِ إِمَّا رَغْبَةً وَ إِمَّا رَهْبَةً عَلَى حِينَ فَازَ أَهْلُ السَّبْقِ بِسَبْقِهِمْ وَ ذَهَبَ الْمُهَاجِرُونَ الْأَوَّلُونَ بِفَضْلِهِمْ فَلَا تَجْعَلَنَّ لِلشَّيْطَانِ فِيكَ نَصِيباً  


ترجمه‌ها

- ترجمه نهج ‌البلاغه (فقیهی)
بخشی از نامه‌ی امیرالمومنین(علیه‌السلام) است در پاسخ نامه‌ای که معاویه برای وی نوشته بود:

« و چون خداوند، قوم عرب را گروه گروه در دين خود داخل کرد و اين امت با ميل و رغبت يا با اکراه ، اسلام آوردند، شما از کسانی بوديد که يا برای رسيدن به مال و مقامی داخل اين دين شديد يا از ترس(و بنابراين دارای ايمان حقيقی نيستيد) و اين در حال و زمانی بود که پيشی گيرندگان در پذيرفتن دين، به علت پيشی گرفتنشان رستگار شدند و مهاجرين اولين* به خاطر فضيلت و برتری آنان بر ديگران به راه سعادت رفتند، پس تو، البته برای شيطان در خود نصيبی مگذار و او را بر خود، راه مده».

* مهاجرين اولين نخستين كسانى هستند كه همزمان يا نزديك به زمانى كه پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از مكّه به مدينه هجرت فرمود، آنان نيز هجرت كردند، گاهى نيز مهاجرين اوليّه به كسانى كه نخستين بار به دستور پيغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از مكّه به حبشه(اتيوپى) مهاجرت كردند، اطلاق مى‌گردد، و بنا به گفتۀ ابن قتيبه مهاجرين اوّلين كسانى هستند كه بيعت رضوان را درك كردند و به قولى كسانى هستند كه به دو قبله نماز گزاردند(كتاب المعارف صفحه ٥٧٢) با اين توضيح كه مسلمانان، ابتدا به طرف بيت المقدّس نماز مى‌گزاردند، سپس از پيغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) تقاضا كردند قبلۀ مخصوص به خود داشته باشند آن‌گاه به موجب آيۀ ١٤٠سوره بقره كعبه به عنوان قبلۀ مسلمين تعيين گرديد.

(نهج‌البلاغه، ترجمه فقیهی، ص 509 )
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
بخشی از نامه حضرت(علیه‌السلام) به معاویه، در پاسخ نامه‌ای که او فرستاده بود:

« و هنگامی که خداوند مردم عرب را گروه گروه به دین خود در آورد و این امت خواه و ناخواه به دین او گردن نهاد، شما از کسانی بودید که با رغبت(به طمع دنیا) یا از ترس(جان) به این دین درآمدید، در حالی که پیشگامان در ایمان به خاطر پیشگامی خود رستگار گردیده، و مهاجران نخستین به فضیلت خود دست یافته بودند. پس شیطان را از وجود خود بهره مند مساز، و راهی برای تسلط او بر خود قرار مده. والسلام».

(نهج‌البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص 375)
- ترجمه نهج‌البلاغه(بهرام پور)
پاسخ نامه‌ی معاویه در صفین، ماه صفر 37 هجری:

(وقتی معاویه احساس کرد که در این جنگ شکست می‌خورد، با مشورت عمروعاص، به امام(علیه‌السلام) نامه نوشت و سخنان ناروایی مطرح ساخت که حضرت(علیه‌السلام) در این نامه جواب او را دادند).



فضایل اهل بیت و رذایل بنی امیه

« وآنگاه که خداوند این امت را گروه گروه به دین اسلام در آورد و آنها دین اسلام را یا از روی رضا پذیرفتند و یا به اجبارتسلیم شدند(منافقان).

در این شرایط شما خاندان ابوسفیان یا از روی طمع یا ترس، اسلام آوردید و این هنگامی بود که پیشگامان اسلام، بر همه پیشی گرفتند و مهاجران نخستین به فضل و برتری خود نایل شدند. پس ای معاویه، خود را طعمه‌ی شیطان قرار نده و در به رویش مگشا. والسلام».

(نهج‌البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، صص534 و536)
- ترجمه نهج البلاغه (فيض الإسلام)
از نامه‌هاى آن حضرت(عليه‌السلام) است به معاويه در پاسخ نامه‌اش:

(معاويه عبد اللَّه ابن عقبه كه از سكاسك[نام قبيله‌اى در يمن] بود را خواست و نامه‌اى توسط او براى امير المومنين(عليه‌السلام) نوشت. عبد اللَّه ابن عقبه نامه را رساند. امام‌(عليه‌السلام) آن را خوانده فرمود: شگفتا از معاويه و نامه او، پس‌ عبيد اللَّه ابن ابى رافع كاتب و نويسنده و از خواص شيعيان خود را خواست و فرمود پاسخش را بنويس):

«و چون خداوند عرب را گروه گروه بدين خود داخل گردانيد، و دسته اى از اين امت از روى ميل و رغبت و دسته اى به ناچارى تسليم او شدند، شما از كسانى بوديد كه به جهت دنيادوستى يا به جهت ترس از كشته شدن در دين داخل گشتيد، هنگامي كه پيشرونده ها به سبب پيرويشان فيروزى يافته و هجرت كنندگان پيش به سبب فضل و بزرگواريشان رفته بودند وخود را از شرك و كفر رهانيده پس حال تو كه چنين است براى شيطان در خود بهره اى و به خويشتن راهى قرار مده( از شيطان پيروى نكرده اينگونه سخنان زشت و نادرست ننويس و پيرو دستور خدا و رسول شو) و درود بر آنكه شايسته درود است».

(ابن ابى الحديد در اينجا مى نويسد: چون نامه حضرت(علیه‌السلام) به معاويه رسيد چند روزى آن را از عمرو ابن عاص پنهان داشت، و پس از آن او را خواسته نامه را برايش خواند، عمرو او را شماتت نموده از توبيخ و سرزنش امام(عليه‌السلام) نسبت به معاويه شاد گشت).

(ترجمه و شرح‌ نهج‌البلاغه، فيض‌الاسلام، ج5 ،صص 864-867)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
از نامه‌هاى آن حضرت (عليه‌السلام) به معاويه در پاسخ نامه‌اش به حضرت:

پاسخ امام (عليه‌السلام) به خواسته نامشروع و استدلال نادرست معاويه

(معاويه پس از طولانى شدن جنگ صفين و ترس از شكست خود، به امام (عليه‌السلام) نامه‌اى نوشت و از آن حضرت(علیه‌السلام) خواست تا شام را به او واگذارد و استدلال نموده بود كه جنگ، عرب را به كام خود كشيده و او و امام(علیه‌السلام) يكسان هستند. بنابراين بجاست كه امام(علیه‌السلام) بر بخشى و معاويه بر بخش ديگرى از قلمرو اسلام حكومت كند).

«وآنگاه كه خداى سبحان عرب را گروه گروه وارد دين خود ساخت و اين امت عربى خواه‌ناخواه برخى به ميل و رغبت و برخى به دليل ترس تسليم شدند، شما از كسانى بوديد كه يا به طمع مال و مقام و يا از ترس كشته شدن و خوارى، دين اسلام را پذيرفتيد، در حالى‌كه پيشگامانِ اسلام(منظور وجود مقدس اميرمؤمنان (عليه‌السلام) است كه نخستين مسلمان بود) و نخستين مهاجران كه از مكه به مدينه هجرت كردند با فضيلتى كه خدا به آنها داده بود و با تحمل سختى‌ها و پايدارى در برابر مشكلات و سختى‌ها سعادتمند شدند.

پس، از وجودت بهره‌اى به شيطان مده؛ گويى شيطان بخشى از وجود تو گرديده باشد و راه رخنه‌اى براى او در خود مگشا و پيرو او مباش، و السلام».

شايد جمله اول نهى از هواپرستى و جمله دوم نهى از پيروى از شيطان باشد. واللّه‌ العالم.

(ترجمۀ توضیح نهج‌البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص 541 )
- شرح نهج‌البلاغه (ابن میثم)
نامه‌ی حضرت(علیه‌السلام) به معاويه در پاسخ نامه‌اى كه به امام نوشته بود:

(روايت شده است كه معاويه مردى از اهل سكاسك به نام عبد اللَّه بن عقبه را طلب كرد و به وسيله او نامه‌اى به امام(علیه‌السلام) نوشت و فرستاد.

وقتى كه اميرالمومنين(علیه‌السلام) نامه او را خواند، بسيار تعجب كرد و سپس به دنبال عبد اللَّه بن ابى رافع كاتبش فرستاد و به او دستور داد به معاويه بنويس):

« اكثر افراد عرب از آن امر كسب فضيلت و شرافت كرده‌اند و آن امر، دخول در اسلام است، كه معاويه و فاميل او بنى اميه، اسلام آوردنشان براى خدا نبود بلكه از روى هوا و هوس و يا ترس از كشته شدن، اظهار اسلام كردند، در موقعى كه سابقين در اسلام با تقدمشان به خدا رسيدند و مهاجران و انصار، آن همه فضيلت و شرافتهاى سعادت‌بخش‌ كسب كردند».

و در آخر پس از بيان فرقهاى ميان او، و طرف مقابلش و اثبات فضايل براى خود و رذايل براى وى، به نصيحت او پرداخته و او را از دو كار منع فرموده است:

الف-« اين كه در وجود خود براى شيطان، بهره و نصيب قرار دهد، يعنى از هوا و هوس پيروى نكند».

ب-« شيطان را در وجود خود راه ندهد، كنايه از آن كه تحت تأثير شيطان واقع نشود و باب وسوسه‌هاى وى را بر روى خود باز نكند».

اين‌كه حضرت، معاويه را از اين دو مطلب نهى فرموده است دليل بر آن است كه او در نفس خود براى شيطان بهره‌اى قرار داده و هم او را به خود راه داده بوده است، و اين نهى حضرت از باب توبيخ و سرزنش او بر اين كارهاى ناروا بوده است. توفيق از خداست.

(ترجمه‌ی شرح ‌نهج‌­البلاغه،‌ ابن‌ميثم، ج4، صص668 و 675 و 676)
- شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)
[ابن‌ابی‌الحدید برای این فراز شرحی ذکر نکرده است.(محقق)]

چون نامه على[علیه‌السلام] به معاويه رسيد، چند روزى آن را از عمرو بن عاص پوشيده داشت، سپس او را خواست و نامه را برايش خواند. عمرو او را سرزنش كرد. هيچ كس از قريش- كه همراه معاويه بودند- همچون عمرو بن عاص از آن روزى كه با على روياروى شده بود و علی[علیه‌السلام] از خون او درگذشته بود، در تعظيم على كوشا نبود. عمرو در مورد آنچه به معاويه اشاره كرده بود اين اشعار را سرود:

اى پسر هند جاى بسى شگفتى از تو و آنانى است كه به تو اين پيشنهادها را مى‌دهند. اى بى‌پدر، آيا در فريب دادن على[علیه‌السلام] جمع مى‌بندى اين آهن سرد به آهن كوفتن است. اميدوارى او را با شك سرگردان كنى و آرزو مى‌كنى كه با تهديد تو بترسد، او پرده را كنار زده و جنگى را دامن زده است كه از بيم آن موهاى سر كودك سپيد مى‌شود...

چون اين اشعار او به اطلاع معاويه رسيد، او را خواست و گفت: شگفتا از تو كه مرا سست رأى مى‌دانى و در بزرگداشت على [علیه‌السلام] مى‌كوشى با آنكه تو را رسوا ساخته است.

عمرو عاص گفت: اينكه تو را سست رأى خوانده‌ام همان گونه بوده است و اما بزرگداشت من از على [علیه‌السلام] تو به بزرگى او از من آگاه‌ترى ولى پوشيده مى‌دارى و من آن را آشكار مى‌سازم، اما رسوايى من، هر كس كه ياراى رويارويى با على[علیه‌السلام] داشته باشد، رسوا نمى‌شود.

(جلوه ‌تاريخ‌ درشرح‌نهج‌البلاغه‌، ‌ابن‌ابى‌الحديد، ج6، صص328 و 329)

واژه شناسی

- طَوْعاً
از روی رغبت.
- كَرْهاً
از روی اکراه.
- رَغْبَةً
از روی رغبت.
- رَهْبَةً
از روی ترس.
- فَازَ
نایل گشت.
- أَهْلُ السَّبْقِ
سبقت جویان.
- لَا تَجْعَلَنَّ
قرار مده.

واژه کاوی

- کَرها
«کره» به معنای دوست نداشتن، عدم اختیار و خلاف رضا است. محدودیت به هر سببی که باشد سبب محدودیت دایره‌ی عمل انسان ‌می‌شود؛ این محدودیت در دایره‌ی تکوین باشد یا تشریع، در مادیات باشد یا معنویات، از جهت خود انسان ایجاد شده باشد یا از خارج به او رسیده باشد و این محدودیت در عملکرد به معنای کراهت و سلب اختیار از انسان است. کسی که از کاری خوشش نمی‌آید و به آن وادار شده است «مُستَکرَه» نامیده می‌شود.

تفاوت «کَره» و «کُره»‌:

1-«کَره» عمل شخص ناچار و «کُره» عمل شخص مختار است يعني مختار مي‌تواند چیزی را كه ناپسند مي‌داند ترك كند.

2-«کُره» به معنای سختی‌ است که انسان عهده‌دار(انجام دادن) آن نگردد ولی«کَره» سختی‌ است که شخص، عهده‌دار انجام دادن آن شود و آن را با اکراه تحمل کند و رنج بکشد.[13]

3-«كَرْه»‌ سختى و مشقتى است كه از خارج به انسان می‌رسد و با اكراه بر او تحميل می‌شود ولى‌«كُرْه»‌ آن سختى و رنجى است كه از ذات انسان به او می‌رسد که آن را زشت و مکروه می‌داند و بر دو گونه است:

الف-آنچه را كه طبیعت انسان ناپسند مي‌داند.

ب-آنچه را كه عقل يا شرع مكروه مي‌داند.[14]

«کَره» در این نامه به معنای سختی‌ است که از خارج به انسان می‌رسد.

تفاوت«اباء» و«اکراه»:

«اباء» یعنی سرباز زدن و انجام ندادن عمل ولی «اکراه» ویژه کسی است که نمی‌تواند از انجام دادن کاری سر باز زند.
- طَوْعا
«طوع» به معنای میل و رغبت همچنین انقیاد و فرمانبری است نقیض«کره» می‌باشد. طاعت مثل «طوع» است با این تفاوت که طاعت بیشتر در فرمان برداری با اختیار است.

نکته‌ها و پیام‌ها

1-انسان مختار آفریده شده است و به دلیل اختیاری که دارد در مقابل اعمالش پاداش می‌گیرد یا عذاب می‌شود.

2- کاری که از روی میل و رغبت صورت بگیرد، سختی آن کمتر احساس می‌شود.

3- سبقت گرفتن در کار نیک، خود فضیلت به شمار می‌آید. از این رو باید نفس را در سبقت گیری بر کار خیر پرورش داد.

4- انسان با اراده و انتخاب خود، راه را برای سلطه شیطان بر روی خود می‌گشاید.





ضرب‌المثل:


آهن سرد به آهن كوفتن.



شعر:


قال عمروبن‌عاص:

ألا لله درك يا ابن هند و در الأمرين لك الشهود

أتطمع لا أبا لك في علي و قد قرع الحديد على الحديد

و ترجو أن تحيره بشك و تأمل أن يهابك بالوعيد

و قد كشف القناع و جر حربا يشيب لهولها رأس الوليد

له جأواء مظلمة طحون فوارسها تلهب كالأسود

يقول لها إذا رجعت إليه و قد ملت طعان القوم عودي‌

فإن وردت فأولها ورودا و إن صدت فليس بذي صدود

و ما هي من أبي حسن بنكر و لا هو من مسائك بالبعيد

و قلت له مقالة مستكين ضعيف الركن منقطع الوريد

دعن لي الشام حسبك يا ابن هند من السوآة و الرأي الزهيد

و لو أعطاكها ما ازددت عزا و لا لك لو أجابك من مزيد

فلم تكسر بذاك الرأي عوداد لركته و لا ما دون عود[20]



ترجمه شعر:

اى پسر هند جاى بسى شگفتى از تو و آنانى است كه به تو اين پيشنهادها را مى‌دهند. اى بى‌پدر، آيا در فريب دادن على[علیه‌السلام] جمع مى‌بندى اين آهن سرد به آهن كوفتن است. اميدوارى او را با شك سرگردان كنى و آرزو مى‌كنى كه با تهديد تو بترسد، او پرده را كنار زده و جنگى را دامن زده است كه از بيم آن موهاى سر كودك سپيد مى‌شود... .[21]

[1]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص536 .

[2]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص536 .

[3]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص536 .

[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص536 .

[5]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص536 .

[6]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص536 .

[7]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص536 .

[8]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص678.

[9]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌10، ص52.

[10]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌10، ص51.

[11]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص679.

[12]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌19، ص86.

[13]- المحيط في اللغه، ج‌3، ص355.

[14]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‌4، ص15.

[15]- الفروق في اللغه، ص122.

[16]- قاموس قرآن، ج‌4، ص248.

[17]- مفردات الفاظ القرآن، ص529.

[18]- كتاب العين، ج‌2، ص209.

[19]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‌2، ص512. 

[20]- شرح‌ نهج‌البلاغه، ابن‌أبي‌الحديد، ج 15، ص124.

[21]- جلوه ‌تاريخ‌ درشرح‌نهج‌البلاغه‌، ‌ابن‌ابى‌الحديد، ج6، صص328 و 329.

اضف تعليق