نامه ها

نامه هجدهم فراز اول

و من كتاب له (علیه‌السلام) إلى عبدالله بن عباس و هو عامله على البصرة:

«وَ اعْلَمْ أَنَّ الْبَصْرَةَ مَهْبِطُ إِبْلِيسَ وَ مَغْرِسُ الْفِتَن فَحَادِثْ أَهْلَهَا بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِمْ وَ احْلُلْ عُقْدَةَ الْخَوْفِ عَنْ قُلُوبِهِم».


ترجمه‌ها

- ترجمه نهج ‌البلاغه (فقیهی)
نامه‌ای است از اميرالمومنين (علیه‌السلام) به عبدالله بن عباس که عامل و کارگزار وی در بصره بود:

«بدان که بصره جای فرود آمدن شيطان و محل کاشته شدن نهال فتنه است؛ بنابراين، تو با نيکی کردن به مردم آن شهر، ايشان را مورد مهر و دلجويی خود قرار ده و گرهی را که ترس در دلهايشان پديدار ساخته، بگشای (از بسياری و تکرار فتنه در بصره، ترس در دل مردم آن جايگزين شده، تو اين عقده را با لطف خود، باز کن)».

(نهج البلاغه، ترجمه‌ فقیهی، ص510)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
از یک نامه‌ آن حضرت به عبدالله بن عباس، کارگزار خود در بصره:

«و بدان که بصره فرودگاه شیطان، و نهالستان فتنه هاست؛ پس اهل آن را با نیکی به آنان دلخوش دار و گره ترس را، از دل‌های آنان بردار».

(نهج ‌البلاغه، ترجمه‌ حسین استاد ولی، ص375)
- ترجمه نهج‌البلاغه(بهرام پور)
نامه به فرمانده بصره، عبدالله بن عباس در سال 36 هجری (پس از جنگ جمل):

(ابن عباس که از طرف حضرت، والی بصره شد با بنی‌تمیم به‌خاطر رفتار ناپسند آن‌ها در جنگ جمل بدرفتاری کرد و آن‌ها را حزب شیطان نامید. وقتی بنی‌تمیم در اثر این فشارها به حضرت شکایت بردند، حضرت در این نامه به ابن عباس فرمود که بنی‌تمیم همواره اهل دلیری بوده‌اند و نیز با ما خویشاوندی دارند، بدرفتاری تو با آن‌ها مرا نیز لکه‌دار می‌کند؛ پس با آن‌ها خوشرفتار باش).

«بدانکه بصره، منزلگاه شیطان و محل بروز فتنه‌ها و آشوب‌هاست با مردم آن به‌نیکی رفتار کن و ترس و ناامنی را از دلشان برطرف ساز».

(نهج البلاغه، ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام‌پور، ص536)
- ترجمه نهج البلاغه (فيض الإسلام)
از نامه‌هاى آن حضرت (عليه‌السلام) است به عبدالله ابن عباس هنگامى كه او از جانب آن بزرگوار، حاكم و فرمانرواى بصره بود:

(عبدالله ابن عباس پسرعمو امام (عليه‌السلام) است كه بيشتر علماى رجال او را، حسن الحال و نيكو كردار و از اصحاب رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌و­آله) و از شيعيان و پيروان اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) دانسته‌اند؛ چون فرمانرواى بصره گرديد با قبيله بنى‌تميم كه در جنگ جمل پيروى از طلحه و زبير و عائشه كرده بودند، دشمنى و بدخويى مى‌نمود؛ بطوريكه آن‌ها را شيعه و پيرو جمل و انصار و يار عسكر «نام شتر عائشه» و حزب و طرفدار شيطان مى‌ناميد، اين روش ابن عباس با ايشان بر شيعيان امام (عليه‌السلام) كه از قبيله بنى‌تميم بودند گران آمده، از او رنجيدند؛ پس حارثة ابن قدامه كه از شيعيان آن حضرت و از قبيله بنى تميم بود به آن بزرگوار نامه‌اى نوشت و از او شكايت كرد، امام (عليه‌السلام) نامه‌اى به ابن عباس درباره مهربانى نمودن به‌قبيله بنى‌تميم نوشت كه از جمله آن اينست:)

«و اى پسر عباس بدان كه بصره جاى فرود شيطان و كشتنگاه تباهكاري‌ها است؛ (فتنه جويان اين شهر بسيارند) پس مردم آن سامان را با نيكوئى كردن به‌ايشان، خرم و شاد گردان و (بسبب بدخويى آنان را نشورانده؛ اگر ايشان را بر اثر كارهاى ناشايسته پيش، ترس و بيمى است، تو) گره ترس را از دل‌هاشان بگشا(طورى با آن‌ها رفتار كن كه بفهمند از كيفر كارهاى گذشته آنان چشم پوشيده‌اى)».

(ترجمه ‌و شرح ‌نهج ‌البلاغه، فيض الاسلام، ج5،، ص868)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
از نامه‌هاى آن حضرت (عليه‌السلام) به عبداللّه‌ بن عباس كارگزار خود در بصره:

(توصيف بصره)

«بدان كه بصره محل هبوط شيطان است. شايد به‌اين اعتبار كه در جنگ جمل تنور فتنه را گرم مى‌كرد و چنان است كه گويى براى گمراه كردن در همان‌جا فرود آمده بود و كشتگاه نهال فتنه است؛ به‌گونه‌اى كه گويى فتنه از آن‌جا سر برمى‌دارد و اين طبيعى است كه هرگاه انقلاب يا شورشى در جايى به‌وجود بيايد به‌دليل هيجان مردم، روزگارى دراز، آمادگى فتنه‌خيزى دارد؛ پس اى ابن‌ عباس، با اهل بصره رفتارى همراه با نرمگويى و نرمخويى داشته باش و گره ترس را از قلب آن‌ها بگشاى؛ گويى ترس در دل آن‌ها گره خورده و همواره در حال ترس به‌سر مى‌برند و مدارا كردن با آن‌ها گره ترس را از دل‌هايشان مى‌گشايد».

(ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیت‌الله سیدمحمد شیرازی، ج3، ص542)
- شرح نهج‌البلاغه (ابن میثم)
(نقل شده است كه وقتى ابن عباس از طرف اميرالمؤمنين (علیه‌السلام) به‌ولايت بصره ماموريت يافته بود با مردم آن‌جا، بناى بدرفتارى را گذاشت؛ زيرا آن‌ها در جنگ جمل، از دشمنان امام، و پيروان طلحه و زبير و عايشه بودند؛ بنابراين ابن عباس نسبت به‌آنان تندى را آغاز كرد و ايشان را از خود، دور كرد و با يادآورى جنگ جمل آن‌ها را مورد طعن و سرزنش قرار داد تا آن‌جا كه آنان را، پيروان شتر و ياران عسكر (كه نام شتر عايشه بود) و نيز حزب شيطان مى‌ناميد، اين امر بر عده‌اى از بنى‌تميم كه از شيعيان حضرت بودند از قبيل حارثه بن قدامه و غيره... گران آمد؛ لذا حارثه نامه‌اى به‌شكايت از ابن عباس براى امام (علیه‌ا­لسلام) نوشت با رسيدن شكايت‌ نامه حارثه، على (علیه‌السلام) براى ابن عباس چنين مرقوم فرمود: اما بعد، فردا بهترين مردم در نزد خدا كسى است كه آگاهيش به‌آنچه اطاعت خداست بيشتر باشد، خواه به‌سودش باشد، و خواه بر ضررش و نيز كسى كه در راه حق نيرومندتر است، اگرچه تلخ باشد. آگاه باش كه پايدارى آسمان و زمين ميان بندگان به‌علت حق است؛ پس بايد عملت حكايت از راز درونيت كند و دستوراتت براى همه يگانه و روشت طريقه راست و مستقيم باشد).

«امام (علیه‌السلام) در اول نامه بصره را فرودگاه شيطان ناميد و اين مطلب اشاره به‌فرود آمدن شيطان در آن‌جا، از بهشت دارد و كنايه از آن است كه به‌اين دليل آن‌جا مبدأ انديشه‌هاى باطل و افكار فاسده‌اى است كه از ابليس در آن‌جا به وجود آمده و لازمه اين‌گونه افكار برانگيختن فتنه و آشوب مى‌باشد.

واژه مغرس را كه به‌معناى رويشگاه درخت است، براى بصره استعاره آورده است به‌اعتبار اين كه آن‌جا، محل روييدن فتنه‌هاى بسيارى است و برخى شارحان گفته‌اند: در عبارت مهبط ابليس، نوعى لطف و زيبايى وجود دارد؛ زيرا قوه واهمه كه ابليس نفس عاقله است؛ هرگاه در فعاليت خود، از تحت تدبير عقل و موافقت او خارج شود از مرحله عالم كمال فرود آمده و دستورهاى عاليه آن را كه در حقيقت، درهاى بهشت مى‌باشد ترك كرده؛ در نتيجه ترجيح دادن انديشه‌هاى فاسد، به‌خسران‌هاى پست و مشاركت شهوت و غضب مبتلا خواهد شد و چون اهل بصره بيعت امام را شكستند و با وى مخالفت كردند به‌اين سبب خردهاى خود را از پذيرش انديشه‌هاى مصلحت‌آميز، به‌كلى بر كنار كردند و ابليس و لشكريانش به‌سرزمين آن‌ها فرود آمدند و آراى فاسد و باطل را به‌صورتهاى حق به‌آن‌ها نماياندند، اين بود كه اهل بصره به‌ابليس و يارانش پيوستند و در نتيجه اين‌چنين مبتلا به‌سرنوشت سوء و شقاوت و بدبختى شدند؛ به‌اين دليل بصره محل نزول ابليس و جايگاه رشد آشوب و فتنه‌هايى شد كه از وسوسه‌هاى شيطان و آراى فاسده او به‌وجود آمد».

(ترجمه‌ی شرح ‌نهج‌ البلاغه، ابن ‌ميثم، ج4، صص678 و680)
- شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)
«ابو عبيده معمر بن مثنى در كتاب التاج گفته است: «بنى‌تميم را فضايلى است كه هيچ‌كس در آن با ايشان شريك نيست و براى قبيله بنى سعد بن زيد مناة سه خصلت است كه همه اعراب آن را مى‌شناسند: نخست، فراوانى شمار ايشان است؛ آن‌چنان كه شمارشان بر بنى‌تميم فزونى دارد و دشت و كوهستان را انباشته‌اند و از لحاظ فزونى نفرات، معادل قبيله مضر هستند و خاندانى كه شمار بيشترى دارد خاندان كعب بن سعد بن زيد مناة است و بدين جهت اوس بن مغراء چنين سروده است: «خاندان و تبار من از بهتر و گزيده‌تر قبيله كعب است چه از لحاظ سوار كارى و چه از لحاظ اعقاب، معادل و همسنگ تميم است».

خصلت دوم اين قبيله اين است كه در دوره جاهلى، اجازه حركت از عرفات در اختيار خاندان بنى عطارد، بوده است و آنان اين موضوع را از يكديگر به ارث مى‌برده‌اند و تا هنگام ظهور اسلام همان‌گونه بوده است. چون در موسم حج مردم در منى جمع مى‌شده‌اند، هيچ‌كس براى رعايت احكام دين و حفظ سنت از جاى خود حركت نمى‌كرده است تا آنكه سالار خاندان، كرب بن صفوان حركت كند و اجازه دهد.

خصلت سوم اين است كه ايشان شريف‌ترين خاندان عرب هستند كه پادشاهان لخم آنان را، به‌شرف رسانده‌اند. منذر بن منذر بن ماء السمآء روزى كه نمايندگان قبايل عرب پيش او بودند، دو جامه و برد پدرش محرق بن منذر را آورد و گفت: اين دو برد را بايد عزيزترين و گرامى‌ترين اعراب از لحاظ تبار بپوشد. مردم خاموش ماندند. احيمر بن خلف بن بهدلة بن عوف بن كعب بن سعد بن زيد مناة بن تميم گفت: من شايسته آن دو جامه‌ام. پادشاه گفت: به‌چه سبب گفت: به‌اين سبب كه قبيله مضر گرامى‌ترين و نيرومندترين و پرشمارترين قبيله عرب است و تميم از لحاظ شمار از همه شاخه‌هاى آن، افزون و برترين ايشان است و شمار اصلى و خاندان شريف بنى‌تميم در اعقاب بهدلة بن عوف است كه او جد من است. پادشاه گفت: اين درباره اصل و عشيره‌ات پذيرفته است؛ ولى در مورد عترت و نزديكان وضع تو چگونه است گفت: من پدر ده پسر و برادر ده برادر و عموى ده تن‌ام. او آن دو برد (جامه) را به‌او سپرد و زبرقان بن بدر در اين شعر خود به‌همين موضوع اشاره دارد كه مى‌گويد: آن دو جامه پسر ماء السماء را عموى من به‌سبب فضيلت فراوان به‌هنگام برشمرده شدن فضايل پوشيد».[1]

(جلوه‌ تاريخ در شرح‌ نهج ‌البلاغه، ‌ابن‌ ابى‌ الحديد، ج6، صص329 و 331 )

واژه شناسی

- مَهْبِطُ
جایگاه.[2]
- مَغْرِسُ
کشتزار.[3]
- حادِثْ
روشن ساز.[4]
- اُحْلُلْ
باز کن.[5]

واژه کاوی

- مَهْبِطُ (هَبَط)
«هَبَط» در اصل نقیض بالارفتن[6] و به‌معنای فرود آمدن[7] و پایین آمدن[8] در شرّ و خواری است.[9]

«مَهبِط» به‌معنای فرودگاه است.[10]

ده مورد از ماده «هبط» در نهج البلاغه به‌کار رفته است.[11]

تفاوت «هبوط» و «نزول»:

«هبوط» همان «نزول» به‌معنای فرود آمدن در مکانی است؛ «هبوط» هنگامی به‌کار می‌رود که شخصی بخواهد در جایی فرود آید و در آن مکان سکنی گزیند؛ ولی «نزول» به‌این‌معناست که کسی در مکانی فرود آید خواه مستقر شود خواه مستقر نشود.[12]
- مَغْرِس (غرس)
«غرس» در اصل به‌معنای امری است که مقدّم بر امور دیگر است[13] و بر ماندگاری آن دلالت می‌کند.[14]

«مَغْرِسُ الفتن» به‌معنای رویشگاه آشوب‌ها است.[15]
- احْلُلْ (حلل)
«حلً» در اصل به‌معنای حل و فصل امر[26] و گشودن و بازنمودن آن است.[27]

«حلل» فروع متعددی دارد که معنای همه‌ی آن‌ها، در همین دایره معناییست و هیچ‌کدام از فروعش، از این دایره معنایی خارج نمی‌شود.[28]

نکته‌ها و پیام‌ها

1- مردم در یک حکومت اسلامی، باید وقتی شرایط برآن‌ها تنگ و سخت آمد این اجازه را داشته باشند که بر علیه حکومت، اعتراض و شکایت کنند.

2- انسان باید به‌گونه‌ای خود را تربیت کند که اولا در ارتباط با اشخاص، فقط نکات منفی آن‌ها را نبیند و ثانیا زبانش به‌بیان نکات مثبت آن‌ها باشد.

3- با انجام یک گناه است که راه برای بقیه‌ی گناهان باز می‌شود؛ پس انسان باید در انجام یک گناه از خدا پروا داشته باشد تا قلبش جایگاه هبوط شیطان نشود.

4- با مدارا کردن است که می‌توان مشکلات و مسائل را حل کرد نه با پاسخ دادن به‌آن.

5- انسان باید در ارتباط با دیگران، شرائط آن‌ها را در نظر بگیرد و به‌گونه‌ای نشان دهد که آن‌ها را درک کرده است.

6- گناه، اثر بر روحیه‌ی شخص می‌گذارد که او را دچار سختی و آزردگی می‌کند و او را به‌ترس و وحشت می‌اندازد.

7- بامحبت کردن است که اضطراب و ترسی که در قلب‌ها وجود دارد برکنار می‌شود.

8- بهترین مردم کسی است که آن‌ چیزی را بخواهد که خدا می‌خواهد نه آن‌چیز که خود خواستار انجام آن است.

9- وقتی انسان خواسته‌ها و شهوت‌های خود را بر خواسته‌های الهی ترجیح دهد پایین می‌آید.

10- «مَغْرِسُ الْفِتَن»: گاه بعضی از شهرها به‌علت موقعیت خاص که در آن هستند به‌رویشگاه فتنه تبدیل می‌شوند و قتنه از آن شهرها به‌سایر نقاط سرچشمه می‌گیرد؛ در آن زمان بصره این چنین بود.

11- «حادِث»: گاه تغییر رفتار با یک فرد یا گروه به‌تغییر شیوه و روش او می‌انجامد.

12- سابقه‌ی بد یک قوم نباید سبب این ‌شود که با آن قوم با بداخلاقی رفتار کرد.

13- انسان با یک عمل بد، روحش لکه‌دار می‌شود.

14- اثرات یک انتخاب ناصحیح، گاه بر نسل و ذریه انسان نیز منعکس می‌شود.

15- عمل انسان است که حکایت از حال درونش می‌کند این اشتباه است که می‌گویند باطنت پاک باشد کافی است.

[1]- مختصری از فضایل را ذکر کردیم.

[2]- نهج البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام‌پور، ص536.

[3] - نهج البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام‌پور، ص536.    

[4]- نهج البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام‌پور، ص536.  

[5]- نهج البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام‌پور، ص536.

[6]- كتاب العين، ج‌4، ص21.

[7]- معجم المقاييس اللغة، ج‌6، ص30.

[8]- كتاب العين، ج‌4، ص21.

[9]- فرهنگ ابجدى، متن، ص948.

[10]- افتخارزاده، صص779 و 1261 به‌نقل از فرهنگ برابرهای فارسی،ص998.

[11]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص494.

[12]- الفروق في اللغة، ص293.

[13]- معجم المقاييس اللغة، ج‌4، ص417.   

[14]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌8، ص384.

[15]- افتخارزاده، ص809 به‌نقل از فرهنگ برابرهای فارسی،ص954.

[16]- كتاب العين، ج‌3، ص177.    

[17]- معجم المقاييس اللغة، ج‌2، ص36.

[18]- كتاب العين، ج‌3، ص177.    

[19]- معجم المقاييس اللغة، ج‌2، ص36.

[20]- مفردات ألفاظ القرآن، ص222.   

[21]- كونُ الشى‌ء لم يكُنْ، معجم المقاييس اللغة، ج‌2، ص36.    

[22]- الطراز الأول و الكناز لما عليه من لغة العرب المعول، ج‌3، ص367.   

[23]- مفردات ألفاظ القرآن، 223. 

[24]- مفردات راغب به‌نقل از کلید گشایش نهج البلاغه،ص157.

[25]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص243.

[26]- فرهنگ ابجدى، متن، ص339.   

[27]- كتاب العين، ج‌3، ص27.   

[28]- معجم المقاييس اللغة، ج‌2، ص20.

اضف تعليق