و من كتاب له(علیهالسلام) إلى عبدالله بن عباس و هو عامله على البصرة:
«وَ قَدْ بَلَغَنِي تَنَمُّرُكَ لِبَنِي تَمِيمٍ وَ غِلْظَتُك عَلَيْهِمْ وَ إِنَّ بَنِي تَمِيمٍ لَمْ يَغِبْ لَهُمْ نَجْمٌ إِلَّا طَلَعَ لَهُمْ آخَرُ».
ترجمهها
«همانا، تندخويی و خشونت تو، نسبت به بنیتميم، بهآگاهی من رسيده است، به راستی، ستارهای از قبيله بنیتميم غروب نکرد جز اينکه ستاره ديگری از آنها طلوع کرد».
(نهجالبلاغه، ترجمه فقیهی، ص510)
«خبر تندخویی و خشونتت با بنیتمیم بهمن رسیده، بنیتمیم چنانند که ستارهای از آنان غروب نمیکند؛ مگر آنکه ستارهای دیگر برایشان طلوع مینماید».
(نهجالبلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص376)
ابن عباس که از طرف حضرت والی بصره شد با بنیتمیم بهخاطر رفتار ناپسند آنها در جنگ جمل بدرفتاری کرد و آنها را حزب شیطان نامید. وقتی بنیتمیم در اثر این فشارها بهحضرت شکایت بردند، حضرت در این نامه بهابن عباس فرمود که بنیتمیم همواره اهل دلیری بودهاند و نیز با ما خویشاوندی دارند، بدرفتاری تو با آنها مرا نیز لکهدار میکند؛ پس با آنها خوشرفتار باش).
«گزارش بدرفتاری تو با قبیله بنیتمیم را دریافت کردم. بنی تمیم مردانی نیرومندند که هرگاه، دلاوری از میانشان میرود سلحشور دیگری جایش را میگیرد».
(نهجالبلاغه، ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرامپور، ص537)
(عبدالله ابن عباس پسرعمو امام(عليهالسلام) است كه بيشتر علماى رجال او را، حسن الحال و نيكو كردار و از اصحاب رسول خدا(صلىاللهعليهوآله) و از شيعيان و پيروان اميرالمؤمنين(عليهالسلام) دانستهاند؛ چون فرمانرواى بصره گرديد با قبيله بنىتميم كه در جنگ جمل پيروى از طلحه و زبير و عایشه كرده بودند، دشمنى و بدخويى مىنمود؛ بهطوريكه آنها را شيعه و پيرو جمل و انصار و يار عسكر«نام شتر عائشه» و حزب و طرفدار شيطان مىناميد، اين روش ابن عباس با ايشان بر شيعيان امام(عليهالسلام) كه از قبيله بنىتميم بودند گران آمده، از او رنجيدند؛ پس حارثة ابن قدامه كه از شيعيان آن حضرت و از قبيله بنى تميم بود به آن بزرگوار نامهاى نوشت و از او شكايت كرد، امام(عليهالسلام) نامهاى به ابن عباس درباره مهربانى نمودن به قبيله بنىتميم نوشت كه از جمله آن اينست:)
«و خبر بدخويى و درشتى تو با قبيله بنىتميم به من رسيد، همانا بنىتميم را كوكبى پنهان نشده؛ مگر آنكه كوكب ديگرى برايشان پديدار گشته(آسمان فضل و بزرگوارى و شجاعت و دليرى آنان از كوكب درخشان تهى نگرديده و اگر بزرگى از آنها كشته شده ديگرى جايش را گرفته)».
(ترجمه و شرح نهجالبلاغه، فيضالاسلام، ج5، ص868)
شروح
سفارش احسان نسبت به بنىتميم
«اى ابنعباس، شنيدهام كه با بنىتميم درشتى كردهاى! قابل توجه است كه بنىتميم در جنگ جمل در جبهه مقابل امام(عليهالسلام) بودهاند؛ لذا ابنعباس براى انتقام با آنها رفتارى خشن داشت؛ لذا يكى از شيعيان نامهاى به امام (عليهالسلام) نوشت و جريان را بهعرض آن حضرت رسانده بود.
ستايش از بنىتميم
اگر از بنىتميم ستارهاى غروب كند، ستارهاى ديگر از آن طلوع مىكند؛ يعنى اگر گروهى از آنها مخالف منند، گروهى ديگر از محبان و پيروان من مىباشند».
(ترجمۀ توضيح نهجالبلاغه، آیتالله سید محمد شیرازی، ج3، ص543)
«سپس به ابن عباس هشدار مىدهد كه از سختگيريش نسبت به بنىتميم با اطلاع است و بطور ضمنى او را از اين كار نهى مىفرمايد و بهدنبال اين مطلب بهشرح حال آنها پرداخته و بر ايشان ويژگيهايى ذكر كرده است كه با اين خصوصيات لازم است رعايت حال و دلجويى آنان، مورد توجه قرار گيرد و اين ويژگيها از اين قرار است:
1- بنىتميم مردمى هستند كه در گذشته هرگز شخص بزرگى از آنان نمرده است؛ مگر آنكه شخص بزرگ ديگرى بهجايش قرار گرفته است و لفظ نجم ستاره را از شخص بزرگ، استعاره آورده است؛ زيرا سيد قوم و بزرگ آنان پيشوايى است كه با او راهنمايى مىشوند و در انتخاب راههاى صحيح و درست بهاو و انديشههايش اقتدا مىكنند و در حالت غايب شدن و طلوع كردن هم بهعنوان ترشيح آمده است».[1]
(ترجمهی شرح نهجالبلاغه، ابن میثم، ج4، ص680)
ديگر از خصال ايشان اين است كه اكثم بن صيفى از ايشان است. او از خاندان اسد بن عمرو بن تميم است و به روزگار خويش حكيم عرب بوده است و در دوره جاهلى امثال و حكم و مواعظ فراوانى كه ميان مردم متداول بوده است از او نقل شده است.
ابو عبيده مىگويد: آنان را در اسلام هم خصلتى است كه چنين است. قيس بن عاصم منقرى همراه تنى چند از بنى سعد به حضور پيامبر[صلیاللهعلیهوآله] آمد و رسول خدا[صلیاللهعلیهوآله] درباره او فرمود: «اين سالار مردم باديه نشين است». و بدينگونه او را سالار قبايل خندف و قيس كه در باديهها سكونت دارند توصيف فرمود.
ابو عبيدة مىگويد: براى قبيله بنى حنظلة بن مالك بن زيد مناة بن تميم خصال فراوانى است و خاندان دارم بن مالك بن حنظلة، گزيدهترين خاندان مضر است و زرارة بن عدس بن زيد بن دارم برگزيدهترين خاندان بنى تميم است و حاجب بن زرارة هم داراى كمانى بود كه از سوى تمام افراد قبيله مضر در گرو خسرو ساسانى بود و در اين باره چنين سروده شده است: خسرو سوگند خورده است كه با هيچ يك از مردم مصالحه نكند؛ مگر آنكه حاجب بن زراره كمان خويش را در گرو او نهد.
و از جمله ايشان در خاندان مجاشع بن دارم، صعصعة بن ناجية بن عقال بن محمد بن سفيان بن مجاشع است. او نخستين كسى است كه دختركان بىگناهى را كه اعراب از بيم تنگدستى و فقر زنده بهگور مىكردند زنده مىساخت؛ هنگامى كه اسلام ظهور كرد، او سيصد دختر را از خانوادههاى ايشان خريد و آزاد كرد و پرورش و تربيت آنان را بر عهده گرفت».[2]
(جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه، ابنابىالحديد، ج6، ص331)
واژه شناسی
واژه کاوی
«نَمْر» بهمعنای پلنگ است[8] و جمع آن «نُمُور» است.[9]
«قد لبسوا لك جُلودَ النُّمور» عبارتی مجازی است که از شدت کینه و خشم، تشبیه بهاخلاق بَبر شده است.[10]
«تَنَمَّرَ»: [غَضِب][11] خشمناک شد.[12]
[غَضِب-علیه] بهاین معناست که شخصی كينه دیگری را بهدل گرفت تا از او انتقام بگيرد.[13]
«تَنَمُّر» مصدر«تَنَمَّرَ» بهمعنای این است که شخص خشمناک شد و صداى خود را بههنگام تهديد بلند كرد[14] و در تکبّر[15] یا خلق و خوى يا رنگ شبیه پلنگ شد.[16] هم چنین بهمعنای شخصی است که از خوشحالى به بدحالى درآمد و حال او چنان دگرگون شود[17] كه شناخته نشود.[18]
«تَنَمُّرُكَ» بهباب تفعّل رفته است؛ بهمعنی عملی است که چندبار پیدرپی صورت بگیرد.
یک مورد از ماده «نَمِر» در نهج البلاغه بهکار رفته است.[19]
«رجلٌ غَلِيظٌ»[23] در استعاره[24] بهشخصی گفته میشود که تند، سخت و بداخلاق است.[25]
«غلظت» بهمعنی خشونت است.[26]
«غلظت» و «رقّت» در قلب انسان جای دارد؛[27] برخلاف نرمی و مهربانی که در رفتار انسان آشکار میشود؛ «رقّت» و لطافت قلب است که سبب مهربانی میشود.[28]
نکتهها و پیامها
1- انسان برای پیشبرد اهدافش، نیاز به الگو دارد.
2- در یک حکومت اسلامی، بین حاکم و مردم فاصلهای وجود ندارد و مردم بهراحتی نیازهایشان را با رهبر جامعه مطرح میکنند و پاسخ داده میشوند.
3- «طَلَعَ لَهُمْ آخَرُ»: انسان خوب و متقی همچون ستارهای است که راه را برای افراد دیگر مشخص میکند؛ همانطور که در قرآن کریم از خدا میخواهیم که: «و اجعلنی اماما للمتقین؛ خدایا منرا راهنما برای متقین قرار ده».
4- غلظت و دشمنی که در قلب قرار میگیرد سبب تنفر و دوری میشود.
5- بنیتمیم اینگونه بودند که همیشه برای خود، راهنمایی برای طی کردن مسیر داشتهاند و امام )علیه السلام( از نکات مثبت این قوم، این ویژگی را بیان کردند.
6- حضرت(علیهالسلام) از تَنَمٌر(صفات ظاهری) و غلظت(صفات داخلی) استفاده کردند.
7- صفاتِ قلبی معمولا در رفتار و کردار انسان ظاهر میشود.
8- انسان در زندگی میتواند رنگهای مختلف بهخود بگیرد.
9- انتقام گرفتن بیجا، برای افرادی است که روحیه حیوان صفتانه دارند.
10- مدارا کردن، راهحلی برای انسانهای واقعی است.
11- در هنگام خشم گرفتن بر دیگری، توجه به نقاط مثبت او عاملی برای مهار کردن خشم است.
[1]- مختصری از فضایل را ذکر کردیم.
[2]- مختصری از فضایل را ذکر کردیم.
[3]- نهچ البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص536.
[4]- مفردات ألفاظ القرآن، ص612.
[5]- معجم المقاييس اللغة، ج5، ص480.
[6]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج7، ص560.
[7]- كتاب العين، ج8، ص270.
[8]- فرهنگ ابجدی، ص935.
[9]- فرهنگ ابجدی، ص935.
[10]- لسان العرب، ج5، ص235.
[11]- لسان العرب، ج5، ص235.
[12]- فرهنگ ابجدی، ص267.
[13]- فرهنگ ابجدی، ص642.
[14]- فرهنگ ابجدى، ص267.
[15]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص477.
[16]- فرهنگ ابجدى، ص267.
[17]- المحيط في اللغة، ج10، ص238.
[18]- المحيط في اللغة، ج10، ص238.
[19]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص477.
[20]- لسان العرب، ج7، ص449.
[21]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص251.
[22]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص250.
[23]- لسان العرب، ج7، ص449.
[24]- مفردات ألفاظ القرآن، ص612.
[25]- لسان العرب، ج7، ص449.
[26]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص217.
[27]- الفروق في اللغة، ص190.
[28]- الفروق في اللغة، ص190.
اضف تعليق