و من كتاب له(علیهالسلام) إلى عبدالله بن عباس و هو عامله على البصرة:
«وَ إِنَّهُمْ لَمْ يُسْبَقُوا بِوَغْمٍ فِي جَاهِلِيَّةٍ وَ لَا إِسْلَامٍ وَ إِنَّ لَهُمْ بِنَا رَحِماً مَاسَّةً وَ قَرَابَةً خَاصَّةً نَحْنُ مَأْجُورُونَ عَلَى صِلَتِهَا وَ مَأْزُورُونَ عَلَى قَطِيعَتِهَا».
ترجمهها
«همانا چه در جاهليت و چه در اسلام، هيچکس در انتقام جستن و خونخواهی بر ايشان پيشی نگرفته است و بهراستی ميان ما و آنها، علاقه خويشاوندی و قرابتی مخصوص است، که ما، در انجام صله رحم درباره ايشان، از خداوند، مزد و پاداش دريافت خواهيم داشت و در قطع آن، گناهکار خواهيم بود».
(نهجالبلاغه، ترجمه فقیهی، ص510)
«و در زمان جاهلیت و اسلام هیچگاه کسی در خونریزی و کینه جویی بر آنان پیشی نگرفته است و آنان را با ما خویشاوندی نزدیک، و قرابت ویژهای است که ما در صورت پیوند با آن، پاداش خواهیم برد و در صورت قطع آن، وزر و وبال خواهیم داشت».
(نهجالبلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص376)
(ابن عباس که از طرف حضرت، والی بصره شد با بنیتمیم بهخاطر رفتار ناپسند آنها در جنگ جمل بدرفتاری کرد و آنها را حزب شیطان نامید. وقتی بنیتمیم در اثر این فشارها به حضرت شکایت بردند، حضرت در این نامه به ابن عباس فرمود که بنیتمیم همواره اهل دلیری بودهاند و نیز با ما خویشاوندی دارند، بدرفتاری تو با آنها مرا نیز لکهدار میکند؛ پس با آنها خوشرفتار باش).
«در جاهلیت و نیز در اسلام، کسی در نبرد از آنها پیشی نگرفت. آنها با ما پیوند خویشی و قرابت دارند که اگر صله رحم آنها را رعایت کنیم پاداش بریم و اگر نکنیم بهکیفر الهی دچار شویم».
(نهجالبلاغه، ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرامپور، ص537)
شروح
ستایش از بنیتمیم
«و هرگز، چه در جاهليت و چه در دوران اسلام، كسى نتوانسته در جنگ از آنان سبقت گيرد و اين شجاعت آنان، در خور ستايش است؛ چرا كه در دوران جاهليت و اسلام، شجاع و بىهماورد بودهاند.
وانگهى بنىتميم با ما خويشاوندى و نزديكى ويژهاى دارند، نه مانند قرابتى كه معمولاً در قبيلهها وجود دارد و مثلاً جدّ اعلاى آنها يكى است؛ زيرا ميان بنىتميم و بنىهاشم مصاهرت و نسبت سببى وجود داشت كه اين، مستلزم خويشاوندى بسيار نزديك است.
ما اگر درباره ايشان حق خويشاوندى را بهجاى آوريم پاداش داريم و اگر قطع رحم كنيم معصيت كردهايم».
(ترجمۀ توضيح نهجالبلاغه، آیتالله سید محمد شیرازی، ج3، ص543)
[حضرت در ادامه فرازهای قبل بهشرح حال بنیتمیم پرداخته و برايشان ويژگيهايى ذكر كرده است كه با اين خصوصيات لازم است رعايت حال و دلجويى آنان، مورد توجه قرار گيرد و اين ويژگيها از اين قرار است].
«2- خصوصيت ديگر بنىتميم اين بود كه آنها چون مردمى با شخصيت و بلند پرواز بودند هيچگونه آزارى را بر خود هموار نمىكردند؛ بلكه چه در دوران جاهليت و چه در زمان اسلام در مقابل كوچكترين آزارى بهجوش و خروش و فرياد، درمىآمدند و انتقام خود را مىگرفتند و در اين امر كسى بر آنان تقدم نداشت، برخلاف مردمى كه پست باشند و خود را حقير و بىمقدار شمارند كه چنانچه بر آنان ستمى رود معمولا اهميتى نمىدهند و اگر هم اول خشمگين و عصبانى شوند، اين حالت چندان دوام نمىيابد كه كينه انتقام جويانهاى را در دلشان ايجاد كند.
احتمال ديگر در عبارت فوق آن است كه كلمه مضاف حذف شده و تقدير آن چنين است: انهم لم يسبقوا بشفاء حقد من عدوهم؛ كسى برايشان بهانتقام گرفتن و تسکین یافتن خاطرشان از دشمنشان پيشى نگرفته كه از طرف ايشان انتقام بگيرد؛ چون ايشان خود داراى قوت و شجاعت مىباشند.
3- ويژگى سوم، بنىتميم با بنىهاشم رابطه خويشاوندى نزديكى دارند.
بعضى گفتهاند خويشاوندى آنها در پيوندشان به الياس بن مضر تحقق مىيابد؛ زيرا هاشم پسر عبد مناف و او پسر قصى بن كلاب پسر مرة بن كعب پسر لوىّ بن غالب فهر بن مالك بن نضر بن كنانة بن حزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر است و تميم پسر مراد و او پسر طابخة بن الياس بن مضر مىباشد و بهمنظور ترغيب و تشويق در ايجاد ارتباط و اتصال و مدارا كردن با آنها تذكر داده است كه پيوند با خويشان سبب پاداش در آخرت مىباشد.
(مأزورون) در اصل موزورون بوده و براى اينكه با مأجورون تناسب داشته باشد تبديل به همزه شده است و در حديث آمده است: لترجعنّ مأزورات غير مأجورات؛ آن زنان در حالى برمىگردند كه بار گناه بر دوش دارند و اجر و پاداشى ندارند». [1]
(ترجمهی شرح نهجالبلاغه، ابنميثم، ج4، صص680 و681)
گويد: «خالد بن عبد الرحمان بن وليد بن مغيرة مخزومى وارد مسجد كوفه شد، بهگروهى رسيد كه ابو الصقعب تيمى هم كه از قبيله تيم الرباب بود، ميان ايشان نشسته بود و خالد بن عبد الرحمان او را نمىشناخت. ابو الصقعب از داناترين مردم بود و خالد، همينكه علم و گفتارش را شنيد، بر اوحسرت برد و گفت: از كدام قبيلهاى گفت: از تيم الرباب هستم. خالد بن عبد الله پنداشت فرصتى يافته است. گفت: بنابراين بهخدا سوگند، تو نه از تيره سعد كه از همه بيشترند هستى و نه از تيره حنظله كه گرامىترين افراد هستند و نه از تيره عمرو كه شديدترين مردمند. ابو الصقعب گفت: تو از كدام قبيلهاى گفت: از بنى مخزوم. گفت: به خدا سوگند نه از خاندان برگزيده هاشم هستى و نه از بنى اميه كه جوياى خلافت بودند و نه از خاندان عبدالدار كه پرده داران كعبه بودهاند؛ پس به چه چيز افتخار مىكنى گفت: ما ريحانه قبيله قريش هستيم. ابو الصقعب گفت: چه استناد زشتى كردى، آيا مىدانى چرا مخزوم را ريحانه قريش گفتهاند؟ براى اينكه زنان ايشان در نظر مردان گرم و دلپذير بودند و بدينگونه او را محكوم ساخت».
ابو العباس مبرّد در كتاب الكامل روايت كرده است كه: « معاوية بن ابى سفيان به احنف بن قيس و جارية بن قدامة و تنى چند از مردان سرشناس بنىسعد كه همراه آن دو بودند، سخنى درشت گفت تا آنان را خشمگين سازد آنان هم به او پاسخى زشت دادند.
همسر معاوية، فاخته دختر قرظة، در حجرهاى نزديك آنان بود و سخن ايشان را شنيد.
فاخته كه مادر عبدالله بن معاويه است همينكه آنان رفتند گفت: اى اميرالمومنين[علیهالسلام] از اين اشخاص سبكسر سخنى شنيدم كه تو بهروى خود نياوردى و نزديك بود من بيرون آيم و بر آنان حمله آورم. معاويه گفت: قبيله مضر بزرگتر و مشهورتر قبايل عرب است و تميم مشهورتر شاخه مضر است و سعد شهرهتر شاخه تميم است و اين گروه روى شناسترين افراد قبيله سعد هستند».[2]
(جلوه تاريخ در شرح نهجالبلاغه، ابنابىالحديد، ج6، صص335 و 336)
واژه شناسی
واژه کاوی
«وغم» یعنی شخصی، دشمنی و کینه را بهدل بگیرد.[7]
«وَغْم» آن دشمنی و کینه است که در قلب ثابت باشد.[8]
«رجلٌ وَغْمٌ» بهمعنی شخصی است که کینهی پنهانی در دل دارد[9] و خواستار انتقام گرفتن برای آن است.[10]
یک مورد از ماده «وغم» در نهج البلاغه بهکار رفته است.[11]
«اجْر» در معروف بهثوابی میگویند که خدا بهبندگان صالح خود میبخشد. [18]
«مَاجورٌ عَلَیه» بهمعنای این است که خدا برای کاری که انجام دادی پاداشت را میدهد.[19]
صد و دَه بار از ماده «أجر» با همه صیغههایش در قرآن بهکار رفته است. [20]
تفاوت «اجر» و «ثواب»:
نتیجهای که بهواسطه انجام دادن اصول عبادات و عمل کردن بهدستورات شرع بهدست میآید «ثواب» نامیده میشود؛ اما «اجر» سود و پاداش بیشتری است که در مقابل آن اعمال بهانسان داده میشود؛ زیرا «ثواب» عوض از اصل است و «اجر» بدل از منفعت است و در پی اصل میآید؛[21] برای مثال «ثواب» مزدی است که بهازای عمل کارگر بهاو داده میشود؛ ولی «اجر» عطا کردن پاداش بیشتر است.
«اجر» در جایی اطلاق میشود که شخص قبل از انجام فعل مستحق پاداش شود؛ اما «ثواب» بعد از انجام عمل استعمال میگردد. همچنین «جزاء» غالباً در خصوص افعال نیکو کاربرد دارد.[22]
گاهی اوقات «اجر» و «ثواب» بهجای یکدیگر استفاده میشود.[23]
حملی که شخص انجام دهد؛ اگر لباسش را پهن کرد و بهره طولانی مدت خود را در آن قرار داد و آن را حمل کند به آن«وِزْر» میگویند[27] و سلاح را بهاین دلیل که انسان آن را حمل میکند بهاین اسم میخوانند.[28]
«وِزْر»: [کاره] بهمعنای باری است که بر کولهبار قرار میگیرد.[29]
و بهاین دلیل گناه را «وِزْر» مینامند[30] که بر پشت[31] انسان[32] گناهکار[33] قرار میگیرد و بر سنگهای سنگین کوه تشبیه شده است.[34]
«وِزْر» بهمعنای توشه سفر[35] و تباهی[36] است.
«وزر» بر دو نوع میباشد: 1.مادی.2.معنوی.
وزر معنوی، وزری است که در درون انسان ثابت و مستقر است و قابل انتقال از محلی بهمحل دیگر نیست و بهنفس انسان ملحق میشود و با آن یکی میشود؛ اما وزر مادی، وزری است که در درون انسان ثابت و مستقر نیست و قابل انتقال از محلی بهمحل دیگر است.[37]
بهنظر میآید منظور امام(علیهالسلام) در این کلام وزر معنوی است.
نکتهها و پیامها
1- انسان در انجام هر کاری، مهم برایش این باشد که ببیند خدا از او- در این امر- چه میخواهد حتی اگر بر خلاف خواهش نفسانیش باشد و به آن جامعهی عمل بپوشاند.
2- هر فردی باید در بیان ارزشهایش شجاعت داشته باشد.
3- صله رحم از معاملاتی معنوی است که در آن سود و منفعت وجود دارد.
4- صله رحم یا قطع رحم هرچند نسبتش دور باشد، انسان نسبت بهآن مأجور یا مأزور است.
5- نباید بدی دیدن از قوم و خویش، سبب قطع رحم و قطع رابطه از آنها شود.
6- شایسته است هر فردی روحیه نقد پذیری را در خود بپروراند.
7- از دیگاه روانشناسان، برای نقد از دیگری، ابتدا باید نکات مثبت طرف مقابلش را بیان کرد و بعد بهبیان مسأله نقد پرداخت.
8- با مهربانی کردن میتوان افراد را مورد پند و اندرز خود قرار داد.
9- پیدا کردن نقطهی مشترک بین فرد و طرف مقابلش، سبب میشود که بهتر بتوانند همدیگر را درک کنند و مساله بین خودشان را حل کنند.
-10- «مَأْجُورُونَ»: کسی که نیت انجام صله رحم را کرده باشد قبل از انجام فعل، مستحق ثواب است؛ شاید بهایندلیل که چون نیت انجام آن کار را کرده، انگار آن کار را انجام داده است.
[1]- مختصری از فضایل را ذکر کردیم.
[2]- مختصری از فضایل را ذکر کردیم.
[3]- المحيط في اللغة، ج5، ص146.
[4]- جوینی، ج2، ص203 بهنقل از فرهنگ برابرهای فارسی، ص869.
[5]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص537.
[6]- معجم المقاييس اللغة، ج6، ص127.
[7]- معجم المقاييس اللغة، ج6، ص127.
[8]- كتاب العين، ج4، ص456.
[9]- كتاب العين، ج4، ص456.
[10]- لسان العرب، ج12، ص641.
[11]- مفردات نهج البلاغه، ج2، 553.
[12] شرح مفردات نهج البلاغه، ج1، ص98.
[13]- معجم المقاييس اللغة، ج1، ص62.
[14]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص4.
[15]- معجم المقاييس اللغة، ج1، ص62.
[16]- الطراز الأول و الكناز لما عليه من لغة العرب المعول، ج7، ص17.
[17]- معجم المقاييس اللغة، ج1، ج63.
[18]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج6، ص12.
[19]- اساس البلاغه، ص12.
[20]- قاموس قرآن، ج1، ص25.
[21]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج6، ص12.
[22]- الفروق في اللغة، صص156، 157.
[23]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج6، ص12.
[24]- معجم المقاييس اللغة، ج6، ص108.
[25]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص94.
[26]- معجم المقاييس اللغة، ج6، ص108.
[27]- معجم المقاييس اللغة، ج6، ص108.
[28]- مجمع البحرين، ج3، ص510.
[29]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص93.
[30]- معجم المقاييس اللغة، ج6، ص108.
[31]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج7، ص589.
[32]- مجمع البحرين، ج3، ص510.
[33]- قاموس قرآن، ج7، ص205.
[34]- مفردات ألفاظ القرآن، ص867.
[35]- فرهنگ ابجدى، متن، ص984.
[36]- شریعت، ص535 بهنقل از فرهنگ برابرهای فارسی، ص1058.
[37]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، صص94، 95.
اضف تعليق