نامه ها

نامه هجدهم فراز چهارم

و من كتاب له(علیه‌السلام) إلى عبد الله بن عباس و هو عامله على البصرة:

«فَارْبَع أَبَا الْعَبَّاسِ رَحِمَكَ اللَّهُ فِيمَا جَرَى عَلَى [يَدِكَ وَ لِسَانِكَ‌] لِسَانِكَ وَ يَدِكَ مِنْ خَيْرٍ وَ شَرٍّ فَإِنَّا شَرِيكَانِ فِي ذَلِك‌».


ترجمه‌ها

- ترجمه نهج ‌البلاغه (فقیهی)
نامه‌ای است از اميرالمومنين(علیه‌­السلام) به عبدالله بن عباس که عامل و کارگزار وی در بصره بود:

«پس، ای ابوالعباس(که خداوند، تو را رحمت کند) درباره آنچه بر زبان و دستت از خير و شر جاری گرديده توقف و انديشه کن و تند مران که ما دو تن در اين امور شريکيم».

(نهج‌البلاغه، ترجمه‌ فقیهی، ص510)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
از یک نامه‌ی آن حضرت(علیه‌السلام) به عبدالله بن عباس، کارگزار خود در بصره:

«پس ای ابوالعباس، خدایت رحمت کناد، در آنچه از نیک و بد بر زبان و دستت جاری می شود درنگ کن ! زیرا ما هر دو در این باره سهیم هستیم (آنچه از تو سر بزند از چشم من می‌بینند)».

(نهج‌البلاغه، ترجمه‌ حسین استاد ولی، ص376)
- ترجمه نهج‌البلاغه(بهرام پور)
نامه به‌فرمانده بصره، عبدالله بن عباس در سال 36 هجری (پس از جنگ جمل):

(ابن عباس که از طرف حضرت، والی بصره شد با بنی‌تمیم به‌خاطر رفتار ناپسند آن‌ها در جنگ جمل بدرفتاری کرد و آن‌ها را حزب شیطان نامید. وقتی بنی‌تمیم در اثر این فشارها به حضرت شکایت بردند، حضرت در این نامه به ابن عباس فرمود که بنی‌تمیم همواره اهل دلیری بوده‌اند و نیز با ما خویشاوندی دارند، بدرفتاری تو با آن‌ها مرا نیز لکه‌دار می‌کند؛ پس با آن‌ها خوشرفتار باش).

«پس ای ابوالعباس(کنیه ابن عباس است) امید است آنچه از دست و زبانت، از خوب و بد، جاری می‌شود خدایت بیامرزد؛ چرا که من و تو در این‌گونه رفتارها شریکیم».

(نهج‌البلاغه، ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام‌­پور، ص537)
- ترجمه نهج البلاغه (فيض الإسلام)
از نامه‌هاى آن حضرت(عليه‌السلام) است به عبدالله ابن عباس هنگامى كه او از جانب آن بزرگوار، حاكم و فرمانرواى بصره بود:

(عبدالله ابن عباس پسرعمو امام(عليه‌السلام) است كه بيشتر علماى رجال او را، حسن الحال و نيكو كردار و از اصحاب رسول خدا(صلى‌الله‌عليه‌و­آله) و از شيعيان و پيروان اميرالمومنين(عليه‌السلام) دانسته‌اند؛ چون فرمانرواى بصره گرديد با قبيله بنى‌تميم كه در جنگ جمل پيروى از طلحه و زبير و عائشه كرده بودند، دشمنى و بدخويى مى‌نمود؛ به‌طوريكه آن‌ها را شيعه و پيرو جمل و انصار و يار عسكر« نام شتر عایشه» و حزب و طرفدار شيطان مى‌ناميد، اين روش ابن عباس با ايشان بر شيعيان امام(عليه‌السلام) كه از قبيله بنى‌تميم بودند گران آمده، از او رنجيدند؛ پس حارثة ابن قدامه كه از شيعيان آن حضرت و از قبيله بنى تميم بود به‌آن بزرگوار نامه‌اى نوشت و از او شكايت كرد، امام(عليه‌السلام) نامه‌اى به ابن عباس درباره مهربانى نمودن به قبيله بنى‌تميم نوشت كه از جمله آن اينست):

«پس اى ابو العباس خدا تو را بيامرزد در نيك و بدى كه، بر دست و زبان تو جارى مي‌شود(در گفتار و كردارت با رعيت) مدارا كن؛ زيرا ما در گفتار و كردار با هم شريكيم(چون تو از جانب من حكم مى‌رانى)».

(ترجمه ‌و شرح ‌نهج‌­البلاغه، فيض‌الاسلام، ج5، ص 869 )

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
از نامه‌هاى آن حضرت(عليه‌السلام) به عبداللّه‌ بن عباس كارگزار خود در بصره:

«پس اى ابو العباس كه خدايت رحمت كند، در كيفر كردن و پاداش دادن بنى‌تميم چه با زبان و چه با دست، نرمى بيشه كن؛ يعنى آن‌ها را از پاداش محروم مكن و در كيفرشان زياده‌روى منما و بيش از استحقاقشان كيفرشان مده؛ زيرا من و تو در آنچه كه بر دست و زبان تو مى‌گذرد هر دو شريك هستيم؛ زيرا احسان و يا تبهكارىِ نماينده خليفه، كه از سوى او منصوب شده به‌نام خليفه نيز نوشته خواهد شد».

(ترجمۀ توضيح نهج‌البلاغه، آیت‌الله سید محمد شیرازی، ج3،ص544)
- شرح نهج‌البلاغه (ابن میثم)
(نقل شده است كه وقتى ابن عباس از طرف اميرالمومنين(علیه‌السلام) به‌ولايت بصره ماموريت يافته بود با مردم آن‌جا، بناى بدرفتارى را گذاشت؛ زيرا آن‌ها در جنگ جمل، از دشمنان امام، و پيروان طلحه و زبير و عايشه بودند؛ بنابراين ابن عباس نسبت به‌آنان تندى را آغاز كرد و ايشان را از خود، دور كرد و با يادآورى جنگ جمل آن‌ها را مورد طعن و سرزنش قرار داد تا آن‌جا كه آنان را، پيروان شتر و ياران عسكر( كه نام شتر عايشه بود) و نيز حزب شيطان مى‌ناميد، اين امر بر عده‌اى از بنى‌تميم كه از شيعيان حضرت بودند از قبيل حارثه بن قدامه و غيره... گران آمد؛ لذا حارثه نامه‌اى به‌شكايت از ابن عباس براى امام(علیه‌ا­لسلام) نوشت با رسيدن شكايت‌ نامه حارثه، على(علیه‌السلام) براى ابن عباس چنين مرقوم فرمود: اما بعد، فردا بهترين مردم در نزد خدا كسى است كه آگاهيش به‌آنچه اطاعت خداست بيشتر باشد، خواه به‌سودش باشد، و خواه بر ضررش و نيز كسى كه در راه حق نيرومندتر است، اگرچه تلخ باشد. آگاه باش كه پايدارى آسمان و زمين ميان بندگان به‌علت حق است؛ پس بايد عملت حكايت از راز درونيت كند و دستوراتت براى همه يگانه و روشت طريقه راست و مستقيم باشد).

«پس از بيان ويژگي‌هايى از اهل بصره كه به‌­آن دليل بايد نسبت به‌­آنان رفق و مدارا شود به‌ ابن عباس دستور مى‌دهد كه در گفتار و كردارش آرامش را حفظ كند و تفكر و انديشه را از دست ندهد؛ زيرا بردبارى و تدبّر در امور، انسان را بهتر به‌درستى و صحت مى‌رساند و خير و شر را برايش مشخص مى‌كند.

منظور از شر كه در كلام حضرت آمده است كيفر و عقوبت قولى يا عملى است كه ابن عباس نسبت به‌آن مردم در مقابل خلافهاى گذشته‌شان، روا مى‌داشت؛ چون در عبارت گذشته او را امر به‌تدبر و تفكر در گفتار و كردار كرد، جمله اخير را به‌جاى علت درستى اين امر، ذكر كرده است به‌دليل اينكه او نماينده حضرت است و هر كار نيك يا عمل زشتى را كه انجام دهد امام هم در آن شريك مى‌باشد؛ زيرا آن حضرت سبب بعيد است و والى وى سبب قريب».

(ترجمه‌ی شرح نهج‌البلاغه، ابن‌میثم، ج4، صص681 و 682)
- شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)
«همچنين ابو العباس روايت مى‌كند كه عبد الملك بن مروان روزى از بنى دارم سخن به‌ميان آورد، يكى از همنشين‌هاى او گفت: «اى اميرالمؤمنين آن قوم از لحاظ كثرت نسل و فراوانى ذريه بهره‌مند هستند، و به‌اين سبب شهره شده‌اند. عبد الملك گفت: چرا اين سخن را مى‌گويى و حال آنكه از ايشان لقيط بن زرارة و قعقاع بن معبد بن زرارة و محمد بن عمير بن عطارد بن حاجب بن زرارة درگذشته‌اند و هيچ فرزندى باقى نگذاشته‌اند؛ درحالى‌كه به خدا سوگند عرب هرگز اين سه تن را فراموش نمى‌كند».

ابو العباس مبرد همچنين مى‌گويد اصمعى گفته است: «جنگى در باديه درگرفت كه دامنه‌اش به‌بصره هم كشيد و كار نخست به‌دشوارى كشيد؛ سپس درباره صلح گفتگو شد و همگان در مسجد جامع جمع شدند. من را كه نوجوانى بودم پيش ضرار بن قعقاع كه از بنى دارم بود فرستادند كه پيام ببرم. اجازه گرفتم اجازه داده شد و همين‌كه وارد شدم ديدم جامه كوتاه لنگ مانندى بر تن دارد و مشغول مخلوط كردن دانه و علف براى بزى شيرى است كه در خانه داشت. خبرش دادم كه قوم جمع شده‌اند، درنگ كرد تا آن بز خوراكش را خورد و ظرف را شست و فرياد برآورد كه اى كنيزك براى ما چاشت بياور. كنيزك روغن و خرما آورد. ضرار مرا هم به‌خوردن دعوت كرد. خوش نداشتم كه با او چيزى بخورم و او را كثيف پنداشتم؛ چون هر چه مى‌خواست خورد، برخاست و با مقدارى گل كه در گوشه خانه بود دستهايش را پاك كرد و شست و گفت: اى كنيزك براى من آب بياور.

كنيز آب آورد آن را آشاميد و باقيمانده‌اش را به‌صورت خود ريخت و سپس گفت: سپاس خدا را، آب فرات همراه خرماى بصره و روغن زيتون شام، چه هنگام مى‌توانيم شكر اين نعمتها را بگزاريم؛ سپس گفت: رداى مرا بياور، كنيزك ردايى عدنى براى او آورد كه آن را روى همان جامه لنگ مانند كه بر تن داشت پوشيد. اصمعى مى‌گويد: من به‌سبب زشتى، كهنگى جامه‌هاى او خود را از او كنار كشيدم، ضرار همين‌كه وارد مسجد شد نخست دو ركعت نماز گزارد و سپس پيش آن قوم رفت. هيچ حلقه‌اى از مردم باقى نماند؛ مگرآنكه براى بزرگداشت او همگى برخاستند. او نشست و تمام خونبهايى را كه ميان قبايل بود پذيرفت كه از اموال خودش بدهد و برگشت».[1]

‌ ‏(جلوه‌ تاريخ درشرح نهج‌‏البلاغه، ‌ابن‌ابى‌الحديد، ج6، صص336 و 337)

واژه شناسی

- ارْبَع
ارفاق کن.[2]
- شَرِيكَان
شریک هستیم.[3]

واژه‌ کاوی

- ارْبَع (رَبَع)
«رَبَع» در اصل سه معنا دارد یکی از آن‌ها به‌معنای اقامت کردن[4] در مکانی است.

اسقرار پیدا کردن به‌صورت کامل، معنای کنایی «اقامت نمودن» است. [5]

«رَبَع» به‌معنای این است که شخص در حد خود توقف کرد و از آن تجاوز ننمود.[6]

«ربَعَ‌ علىَ فعلِ فلانٍ» به‌این معناست که شخص از فعل فرد نمی‌گذرد؛ اما در آن عمل به‌او اقتدا کرد و با او همراه شد.[7]

«ارْبَع على ظَلْعِك» به‌این معناست که در جایی که طاقتت نیست دست بردار[8] و درنگ کن و انتظار بکش.[9]

«ارْبَعْ‌ علىَ نفسِك» یعنی از آن چیزی که نفست به‌آن تمایل دارد خودداری کن و در تصمیم‌گیری‌ات عجله نکن و مکث کن.[10]
- شَرِيكَان (شرک)
«شَرک» در اصل خلاف تنهایی و به‌معنای دوستی کردن و همنشینی با دیگران است. [11]

«شِرْكَة» مصدر «شَرک»[12] به‌معنای این است که شخصی با دیگری زندگی و معاشرت کرد.[13]

«شِرْك» تنها در صورتی محقَق می‌شود که دو یا چند نفر در یک عمل با یکدیگر همکاری مستقیم داشته باشند[14] و از آن عمل، اثر و نصیبی برای هر کدام از آن‌ها حاصل شود؛[15] مثلاً از عین مال برای هر کدام سهمی باشد. [16]

«مشارکت» در مرحله بالاتر از پشتیبانی و همکاری است.[17]

«شَريكُ‌ في التِّجَارَة»: [جار][18] به‌معنای نزدیک بودن[19] دو نفر یا بیشتر (در تجارت) است.

«شریکان» به‌معنای دو همدست است.[20]

نکته‌ها و پیام‌ها

1- از عملکرد امام عليه السلام می‌توان نتیجه گرفت اگر انسان درخواستی از کسی دارد بهتر است آن را با دعا کردن در حقش همراه کند.

2- در لحظه‌ی عصبانیت، انسان باید هیچ کار انجام ندهد و توقف کند.

3- امام(علیه‌السلام) به این نکته اشاره می‌کنند که حاکم در خود اصل عمل، با فرمانده‌یِ خود، شریک است.

4- انسان نباید با پیش زمینه‌ی قبلی از نکات منفی فرد، با او برخورد داشته باشد.

5- جامعه‌ی اسلامی باید به گونه‌ای باشد که در آن حاکم از زیر دستان خود، اطلاع داشته باشد و افعال آن‌ها را زیر نظر داشته باشد.

6- «مِنْ خَيْرٍ وَ شَرٍّ»: حاکم در انجام عمل خیر و شر با فرمانده‌ی خود، شریک است.

7- «لِسَانِكَ وَ يَدِكَ»: امام (علیه‌السلام) فقط این دو عضو را نام بردند؛ شاید به‌این‌دلیل باشد که عمده‌ی کارهای انسان از این دو عضو است.

8- با تفکر می‌توان راه خیر را از شرّ تشخیص داد.

9- جوابی که انسان در اقناع کردن طرف مقابلش می‌دهد بهتر است با دلیل و علت آن کار همراه باشد.

11- اگر انسان نفس خود را تربیت کرده باشد می‌تواند در موارد لازم مخالفت با آن کند.

12- از کودکی به‌گونه‌ای بايد فرزندان را پروراند که با اطرافیان خود مدارا کند.

[1]- مختصری از فضایل را ذکر کردیم.

[2]- توضيح نهج البلاغه، آیت‌الله سیدمحمد شیرازی، ج3، ص543.

[3]- قاموس قرآن، ج‌4، ص20.   

[4]- معجم المقاييس اللغة، ج‌2، ص479.   

[5]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌4، ص32.   

[6]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص297.

[7]- أساس البلاغة، ص217.   

[8]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌11، ص332.   

[9]- معجم المقاييس اللغة، ج‌2، ص480.    

[10]- مجمع البحرين، ج‌4، ص331.    

[11]- معجم المقاييس اللغة، ج‌3، ص265.   

[12]- فرهنگ ابجدى، ص525.  

[13]- كتاب العين، ج‌5، ص293.   

[14]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌6، ص48.

[15]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌6، ص48.   

[16]- مفردات ألفاظ القرآن، ص451. 

[17]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌6، ص48.   

[18]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌6، ص217.   

[19]- مفردات ألفاظ القرآن، ص211.   

[20]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص442.

اضف تعليق