نامه ها

نامه نوزدهم فراز اول

وَ مِنْ كِتاب لَهُ (عَلَيْهِ‌السَّلامُ) اِلَي بَعضِ عُمّالِهِ:

«أَمَّا بَعْدُ- فَإِنَّ دَهَاقِينَ أَهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَةً». 


ترجمه ها

- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
«از آن چهار ستون، يقين نيز بر چهار شاخه است: شناخت زيرکى، (تشخيص اندازه زيرکى خود) رسيدن به درک حقايق و نکات باريک حکمت و دانش، پند گرفتن از امور عبرت آميز، و در نظر گرفتن روش پيشينيان (به گونه اى که گويى در ميان ايشان است) پس هر کس در شناخت زيرکى خود کنجکاوى کند و آن را دريابد، حکمت براى او آشکار مى گردد و آن کس که حکمت براى او آشکار شد، عبرت را مى شناسد و هر که عبرت را شناخت، پس گويى در ميان گذشتگان بوده (و از روش آنان پند آموخته)».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص658)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
«یقین نیز بر چهار شعبه است: بینش هوشمندانه، و ژرف اندیشی در حکمت، و پند گرفتن از امور عبرت آموز، و رفتن به روش پیشینیان. پس هرکه از روی هوشمندی نگرد حکمت برای وی آشکار شود. و هرکه حکمت برایش آشکار شد راه عبرت آموزی را بشناسد. و هرکه راه عبرت آموزی را شناخت گویی در میان گذشتگان در گذشته زیسته است».
(نهج‌ا‌‌لبلاغه، ترجمه حسین‌ا‌‌ستاد ولی، ص473)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
«یقین نیز بر چهار پایه استوار است: بصیرت زیرکانه، درک حکیمانۀ واقعیت ها، پند گیری از حوادث روزگار، و عبرت از سرگذشت پیشینیان».
(نهج البلاغه ترجمه روان‌ب‌‌ا‌ش‌‌رح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص679)
- ترجمه نهج البلاغه (فیض الاسلام)
از امام (عليه السّلام) از ايمان پرسيدند، پس آن حضرت (در باره علامات و نشانه‌هاى ايمان و ضدّ آن كفر و شكّ) فرموده است:
«و يقين از آنها بر چهار گونه است: بينا شدن در زيركى، رسيدن بحقائق، عبرت گرفتن از ديگران، روش پيشينيان، پس هر كه در زيركى بينا شد راه راست (در علم و عمل) براى او هويدا گشت، و هر كه حكمت و راه راست براى او آشكار گرديد به پند گرفتن از احوال آشنا شد، و هر كه به پند گرفتن از احوال آشنا شد بآن ماند كه در پيشينيان بوده (و حال آنها را دیده و نتایج کردارشان را آزموده پس در کار مبدأ و معاد بر یقین و باور) است».
(ترجمه‌و‌‌شرح‌نهج‌ا‌‌لبلاغه، فيض‌ا‌‌لاسلام، ج6، صص1100و1101)

شروح

- توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
«و يقين نيز بر چهار قسم است: بصيرت آميخته با هوشمندى، و وصول به دقائق حكمت كه عبارت است از شناخت و درك صحيحِ قرار دادن اشيا در محل مناسب آن، و پندى كه باعث عبرت گرفتنِ انسان و رشد او گردد و درك بازشناسى نيك از بد و زيان از سود را به او بدهد، و شناخت روش‌ه‌‌اى پيشينيان يعنى انبيا (عليهم‌ا‌‌لسلام) و صالحان تا انسان از آنها پيروى كند».
پس كسى كه در هوشمندى و شناخت امور، بصيرت داشته باشد، حكمت براى او روشن مى‌ك‌‌ند كه هر چيزى را در محل مناسبش قرار دهد.
و كسى كه حكمت براى او روشن شود، پند و عبرت براى او روشن مى‌گ‌‌ردد، چون كسى كه مى‌د‌‌اند كه بايد هر چيزى را در جاى خود بگذارد مى‌ت‌‌واند از آنها هم عبرت گيرد.
و كسى كه عبرت بگيرد گويى از پيشينيان بوده است، چون خاستگاه خطا و درستى كارشان را در مى‌ي‌‌ابد. پس چنان است كه گويى با آنها به سر برده و كار آن‌ه‌‌ا را از نزديك ديده و نتايج كار آنها را ملاحظه مى‌ن‌‌مايد.
(توضیح نهج البلاغه، سید محمد شیرازی، ج4، ص355)
- توضیح نهج البلاغه (ابن میثم)
«امّا يقين نيز، چهار قسم است: بينا بودن در عين زيركى، توجّه و رسيدن به حقيقت، پندگيرى از راه عبرت و روش پيشينيان، پس هر كه در عين زيركى بينا بود، سخنان دلاويز براى او روشن باشد، و هر كه سخن حكمت‌آ‌‌ميز بر او روشن باشد، با عبرت‌گ‌‌يرى از ديگران آشنا مى‌ش‌‌ود، و هر كس با عبرت گرفتن آشنا شد، گويا با پيشينيان زندگى مى‌ك‌‌رده است و با آنها بوده است».

امّا شاخه‌هاى يقين عبارتند از:
بينش در عين هوشيارى و به كار بستن آن، هوشيارى همان سرعت يورش نفس بر حقايقى است كه از راه حواس بر نفس وارد مى‌ش‌‌ود.
توجه به حقيقت و تفسير آن و كسب حقايق به وسيله دلايل و براهين، و استخراج فضيلتهاى گوناگون و اخلاق پسنديده از موارد ممكن، مانند سخن مفيد و عبرت گرفتن از كارهاى عبرت انگيز.
پند گرفتن از طريق عبرت، يعنى حصول عبرت از راه پندپذيرى و كراهت [از پيامد اعمال زشت‌]‌‌.
مورد توجه قرار دادن روش پيشينيان، بطورى كه گويا با آنان زندگى مى‌ك‌‌رده است. و اين چهار، فضيلتهايى تحت فضيلت كلى حكمت، مانند شاخه‌ه‌‌اى آنند، و بعضى به منزله شاخه‌ه‌‌اى بعضى ديگر مى‌ب‌‌اشند.
(ترجمه‌شرح‌نهج‌ا‌‌لبلاغه، ابن‌میثم، ج5، صص430-434)
- توضیح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)
ابراهيم بن هشام بن يحيى مى‌‌گويد: پدرم، از قول پدر بزرگم براى من روايت كرد كه عمر بن عبد العزيز همواره سليمان بن عبد الملك را از كشتن خوارج نهى مى‌ك‌‌رد و مى‌گ‌‌فت: آنان را به زندان افكن تا توبه كنند. روزى يكى از خوارج را كه اعلان جنگ داده و پيكار كرده بود، پيش سليمان آوردند، عمر بن عبد العزيز هم حاضر بود. سليمان به آن مرد خارجى گفت: چه مى‌گ‌‌ويى و حرف حساب تو چيست گفت: اى تبهكار پسر تبهكار چه بگويم. سليمان به عمر بن عبد العزيز گفت: اى ابا حفص عقيده تو چيست، عمر سكوت كرد. سليمان گفت: تو را سوگند مى‌د‌‌هم كه عقيده و حكم خود را در مورد او به من بگويى، عمر بن عبد العزيز گفت: چنين عقيده دارم كه او و پدرش را دشنام دهى همان گونه كه او تو و پدرت را دشنام داد. سليمان به سخن او اعتنايى نكرد و فرمان به زدن گردن مرد خارجى داد.
(جلوه‌تاريخ‌د‌‌رشرح‌نهج‌ا‌‌لبلاغه‌،‌‌ ابن‌ا‌‌بى‌ا‌‌لحديد، ج7، صص249و250)

ترجمه‌ها

- ترجمه نهج ‌البلاغه (فقیهی)
نامه‌اى است از اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) به يكى از عمّال و كارگزاران خود:

«امّا، پس از ستايش خدا و درود بر پيامبر (صلی الله علیه و آله) پس همانا بزرگان و مالكان زمين‌هاى زراعى و باغ‌ها و مزارع شهرى كه تو كارگزار آن هستى، از خشونت و سنگدلى تو و اينكه ايشان را حقير مى‌شمارى و به آنان ستم روا مى‌دارى، شكايت كرده‌اند.

[دهاقين جمع دهقان و دهقان عربى شدۀ كلمه دهگان است و دهگان مركب از ده و پسوند نسبت گان است و به معنى كسى است كه در روستاها داراى زمين و باغ است و به معنى مطلق روستايى نیز استعمال مى‌شود، و در اينجا، به همانگونه كه از سياق سخن و از پاره‌اى اخبار معلوم مى‌شود، مقصود از دهاقين جمعى از متنفّذان و مالكان ايرانى است كه به دين خود باقى بودند و در پناه مسلمانان مى‌زيستند.]»

(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص510)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
بخشی از نامه آن حضرت (علیه‌السلام) به برخی از کارگزاران خود:

« اما بعد، کدخدایان شهر تو از خشونت و بی‌مهری و تحقیر و تندخویی تو شکایت دارند».

(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص376)
- ترجمه نهج‌البلاغه(بهرام پور)
این نامه به فرماندار خود در فارس به نام عمربن ابی سلمه ارحبی است:

(یکی از حکام حضرت (علیه‌السلام) در بحرین و فارس با مردمی از اهل ذمه (یهود یا نصاری) – که جان و مال و عرض آن‌ها باید در حکومت اسلامی محترم باشد- با خشونت رفتار کرد. شکایت‌نامه آن‌ها به حضرت (علیه‌السلام) رسید؛ امام (علیه‌السلام) نامه‌ای به او نوشت و اور را به رعایت میانه‌روی توصیه کرد.)

«اما بعد، کشاورزان شهر تو از خشونت و تحقیر و سنگدلی تو شکایت کرده‌اند».

(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص537)
- ترجمه نهج البلاغه (فيض الإسلام)
از نامه‌هاى آن حضرت (عليه‌السلام) است به بعضی اشخاصى كه از جانب آن بزرگوار حاكم و فرمانروا بودند:

(درباره مماشات با رعيت‌هايی كه مشرك بوده و از آنجا كم شكايت نموده بودند)

«پس از ستايش خدا و درود بر پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله)، كشاورزان (داراى آب و زمين) شهرى كه تو در آن حكم‌فرما هستى از درشتى و سخت‌دلى و خوار داشتن و ستمگرى تو شكايت نموده‌اند (از رفتارت مرا آگاه ساخته‌اند)».

(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الإسلام، ج‌5، ص870)

شروح

- توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
از نامه‌هاى آن حضرت (عليه‌السلام) به يكى از كارگزاران خود:

پاسخ به شكايت دهقانان

«پس از حمد و ستايش خداى سبحان، دهقانان و كشاورزان منطقه تحت فرمانت از تو شكايت كرده‌اند كه در اخلاق و رفتار خود با آنان با خشونت و سنگدلى و حقارت‌آميز رفتار كرده‌اى».

(توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص545)

واژه شناسی

- بَلَد
کشور، وطن.[1]
- شَكَوْا
شکایت کردند.[2]
- غِلْظَة
تندخویی،[3] سختی و تندی.[4]
- قَسْوَة
سنگدلی،[5] سختی شدید.[6]
- احْتِقَار
تحقیر.[7]
- جَفْوَة
جفاکاری.[8]

واژه کاوی

- دَهَاقِين (دهقن)
«دِهقَان» معرّب دهبان است که از ترکیب دو واژۀ «ده» یعنی مزرعه و «بان» یعنی نگهبانی تشکیل شده است؛ بنابراین دهقان یعنی نگهبان مزرعه.[9] برخی گفته‌اند دهقان در صورتی معرب است که نون از حروف اصلی به شمار آید.[10]

به بزرگ و سرپرست آبادی و رهبر کشاورزان[11] همچنین به تاجر و رئیس منطقه‌ای مشخص[12] و کسی که صاحب ثروت یا اموال غیر قابل نقل و انتقال، مانند زمين، منزل، آبادى و لوازم خانه باشد،‌[13] «دِهقَان» گفته می‌شود.

عبده (ج3، ص21) در معنی «دَهَاقِین» می‌نویسد: بزرگانی که به زیردستان امر می‌کنند و خود مورد امر قرار نمی‌گیرند.[14]

جمع آن «دَهاقِنَة» و «دَهاقِين» است.[15]

این واژه یکبار در نهج البلاغه به کار رفته است.[16]
- غِلْظَة (غلظ)
«غلظ» در اصل ضد نرمی است که در خوی، منش، کار، منطق و زندگی و... است و آثارش[17] که بغض و دشمنی و مخالفت و... است[18] در اعمال انسان ظاهر می‌شود.[19]

«رجلٌ‌ غَلِيظٌ»[20] در استعاره[21] به‌شخصی گفته می‌شود که تند، سخت و بداخلاق است.[22]

«غلظت» به‌معنی خشونت است.[23]

«غلظت» و «رقّت» در قلب جای دارد؛[24] برخلاف نرمی و مهربانی که در رفتار آشکار می‌شود؛ «رقّت» و لطافت قلب است که سبب مهربانی می‌شود.[25]
- اِحْتِقَار (حقر)
«حقر» به معنای کوچک شمردن است.[26]

«حَقْر» در تمام معانی‌اش بر خواری دلالت می‌کند[27] و همچنین «احْتِقار» به معنای خواری است.[28]

«حَقَرَ الشي‌ءُ» یعنی چیزی، خوار شد و مورد توجه قرار نگرفت.[29]

«احْتَقَرَهُ» یعنی شخصی، فرد دیگری را خوار کرد[30] و او را کوچک شمرد و حقیر دید.[31]

در زبان عرب به کسی که کوچک و خوار باشد «حَقِیر» گفته می‌شود.[32]

تفاوت «حقیر» و «صغیر»:

«حقیر» یعنی چیزی از اندازه‌ی معیّن خود، ناقص باشد و در آفرینشش کاستی وجود داشته باشد؛ به عنوان مثال حیوان «حقیر» یعنی حیوانی که از لحاظ خلقت، کاستی دارد؛ اما هنگامی که میان دو یا چند چیز از لحاظ سن یا حجم مقایسه می‌شود واژه «صغیر» در معنای کوچکی استفاده می‌شود.[33]
- جَفْوَة (جفو)
«جفو» یعنی چیزی از چیز دیگری دور شد.[34]

«جَفَاء» به معنی تندخویی، روی‌گردانی،[35] ترک خوبی[36] و دوری است[37] و «جَفْوَة» یعنی شخصی به دیگری بدی،[38] بدرفتاری و ناسازگاری کند،[39] در برخوردهایش نرمی نشان ندهد[40] و در دوری کردن و ترک پیوندها پایدارتر باشد.[41]

«جَفَا» یعنی شخصی به دیگری بدی و ستم کرد، از او رو برگرداند[42] و با وی الفت پیدا نکرد.[43]

«جفانی‌ فلانٌ» یعنی فلان شخص با من به گونه‌ای رفتار کرد که غمگین شدم.[44]

جفا به معنای «دور شدن» و «بدی کردن» 14 مرتبه در نهج البلاغه آمده است.[45]

نکته‌ها و پیام‌ها

1_ حاکم در نتیجه خودبرتربینی و تحقیر توده‌ها، در حق آنان ستم کرده و با خشونت با آن‌ها رفتار می‌کند.

(إِنَّ دَهَاقِينَ أَهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَةً)

2_ در حکومت عدل امیرمؤمنان (علیه‌السلام) به شکایت طبقه محروم جامعه همان اندازه توجه می‌شود که به شکایت ثروتمندان. این شیوه عادلانه باید سرلوحه همه حاکمان قرار بگیرد. (إِنَّ دَهَاقِينَ أَهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَةً)

3_ از دیدگاه حاکمان، موقعیت برتر اجتماعی و اقتصادی افراد، عاملی برای تبعیض و توجه بیشتر به آن‌ها است؛ این دیدگاه در سیستم حکومتی حضرت (علیه‌السلام) مردود است. (إِنَّ دَهَاقِينَ أَهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَةً)

4_ از توجه حضرت (علیه‌السلام) به شکایت کشاورزان شاکی غیرمسلمان و توبیخ کارگزار حکومتی، دو نکته برداشت می‌شود:

· ضرورت رعایت حقوق همه افراد بشر با هر دین و آیین.

· وجود آزادی بیان و آزادی سیاسی در حکومت حضرت (علیه‌السلام)؛ به طوری که حتی افراد غیرمسلمان بدون هیچ هراسی از کارگزار حضرت (علیه‌السلام) شکایت می‌کنند و به شکایت آنان رسیدگی می‌شود. (إِنَّ دَهَاقِينَ أَهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَةً)



راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی:


1_ زمانی که در یک کشور، آزادی سیاسی همچون سیاست علوی حکم‌فرما باشد و به شکایت گروه‌های مختلف رسیدگی شود، احتمال شورش مردم کمتر و در نتیجه حکومت پایدارتر خواهد بود. (إِنَّ دَهَاقِينَ أَهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَةً)

2_ رفتار انسان با دیگران باید بر مبنای احترام پایه‌گذاری شود، و از هر گونه تحقیر، ستم و تندخویی دوری گزیند. (إِنَّ دَهَاقِينَ أَهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَةً)

[1]- فرهنگ ابجدی، ص192.

[2]- فرهنگ ابجدی، ص532.

[3]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص537.

[4]- مفردات ألفاظ القرآن، ص612.   

[5]- قاموس قرآن، ج‏6، ص8.

[6]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏9، ص266.

[7]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص537.

[8]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص537.

[9]- توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص545.

[10]- تاج اللغة و الصحاح العربیة، ج5، ص2611.

[11]- مجمع البحرين ، ج‏6، ص250.   

[12]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‏18، ص213.

[13]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج‏1، ص201.   

[14]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص274.

[15]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‏18، ص213.

[16]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص375.

[17]-  لسان العرب، ج‏7، ص449.

[18]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏7، ص251.   

[19]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏7، ص250.

[20]- لسان العرب، ج‏7، ص449.

[21]- مفردات ألفاظ القرآن، ص612.

[22]- لسان العرب، ج‏7، ص449.

[23]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص217.

[24]- الفروق في اللغة، ص190.

[25]- الفروق في اللغة، ص190.

[26]- معجم المقاييس اللغة، ج‏2، ص90.   

[27]- كتاب العين، ج‏3، ص43.  

[28]- المحيط في اللغة، ج‏2، ص344.   

[29]- مجمع البحرين، ج‏3، ص275.   

[30]- مجمع البحرين، ج‏3، ص275.

[31]- لسان العرب، ج‏4، ص207.   

[32]- تاج اللغه و الصحاح العربیه، ج2، ص989.

[33]- الفروق في اللغة، صص246 و 247.

[34]- معجم المقاييس اللغة، ج‏1، ص465.   

[35]- مجمع البحرين، ج‏1، ص89.

[36]- النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج‏1، ص281.

[37]- مجمع البحرين، ج‏1، ص89.

[38]- منتهی الارب به نقل از کلید گشایش نهج البلاغه، ص122.

[39]- دهخدا به نقل از کلید گشایش نهج البلاغه، ص122.

[40]- لسان العرب، ج‏14، ص148.

[41]- كتاب العين، ج‏6، ص190.

[42]- المنجد به نقل از کلید گشایش نهج البلاغه، ص122.

[43]- فرهنگ ابجدى، ص299.

[44]- أساس البلاغة، ص96.   

[45]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص212.

اضف تعليق