وَ مِنْ كِتاب لَهُ (عَلَيْهِالسَّلامُ) اِلَي بَعضِ عُمّالِهِ:
«وَ نَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلًا لِأَنْ يُدْنَوْا لِشِرْكِهِمْ وَ لَا أَنْ يُقْصَوْا وَ يُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ».
ترجمهها
«من در اين باره انديشيدم و در نتيجه، آنها را نه شايستۀ اين ديدم كه چون مشرك هستند، به تو نزديك شوند و نه اينكه چون با مسلمانان عهد و پيمان دارند (و جزيه مىپردازند) از تو دور گردند، و درشتى ببينند».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص510)
«و من نگریستم و آنان را نه اهل آن دیدم که نزدیک و مقرب گردند؛ زیرا مشرکند، و نه اهل آن که دور رانده شوند و مورد جفا قرار گیرند؛ زیرا به عهد و پیمان خود پایبندند».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص376)
(یکی از حکام حضرت (علیهالسلام) در بحرین و فارس با مردمی از اهل ذمه (یهود یا نصاری) – که جان و مال و عرض آنها باید در حکومت اسلامی محترم باشد- با خشونت رفتار کرد. شکایتنامه آنها به حضرت (علیهالسلام) رسید؛ امام (علیهالسلام) نامهای به او نوشت و اور را به رعایت میانهروی توصیه کرد.)
«من درباره آن دقت کردم، دیدم چون آنها مشرکند، شایسته نیست که آنها را به خود نزدیک کنی؛ ولی از آنجا که آنها با ما پیمان دارند، سزاوار نیست که با آنها درشتی کنی».
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص537)
(درباره مماشات با رعيتهايی كه مشرك بوده و از آنجا كم شكايت نموده بودند)
«و من (در شكايت ايشان) انديشه نمودم، آنان را شايسته نزديك شدن تو (اكرام و مهربانى زياده) نديدم به جهت آنكه مشرك هستند (گفتهاند: آنها آتش پرست بودهاند) و نه در خور دور شدن و ستم كردن به جهت آنكه (با مسلمانان) پيمان بستهاند (جزيه مىدهند و در پناه اسلامند)».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الإسلام، ج5، ص870)
شروح
پاسخ به شكايت دهقانان
« و چون وارسيدم ديدم به جهت شركشان ـ كه طبق روايتى مجوس بودهاند ـ شايسته نزديك شدن و همنشينى به تو نيستند و از ديگر سو شايسته نيست رانده شوند، مورد اهانت قرار بگيرند و به آنها جفا و ستم بشود و والى پيوند خود را با ايشان به كلى بگسلد، چرا كه اينها معاهد (در ذمّه اهل اسلام) هستند».
(ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص545)
«نقل شده است كه اين كشاورزان، مجوسى بودهاند و هنگامى كه نزد حضرت (علیهالسلام) از سختگيرى نمايندهاش شكايت كردند امام (علیهالسلام) درباره آنها فكر كرد و ديد كه آنها نه شايستهاند كه بتوان بسيار نزديكشان آورد؛ زيرا مردمى مشرك بودند و نه مىتوان كاملاً آنان را از خود، دور كرد، چون عهد و پيمان بسته بودند و به اين دليل گرامى داشتن زياد و بسيار نزديك شدن به ايشان موجب شكست دين و وارد آوردن نقص در آن است و اگر به طور كلى آنها را از خود، دور كند، بر خلاف عهد و پيمانى است كه با ايشان بسته است».
(ترجمۀ شرح نهجالبلاغه، ابنميثم، ج 4، ص684)
واژه شناسی
واژه کاوی
اگر نگاه با قلب مد نظر باشد به این معناست که انسان در مورد چیزی عجله نداشته باشد و (به خود) مهلت بدهد[11] تا خردمندانه فکر[12] و تحقیق کند؛[13] فکری که به واسطه آن علم و گمان به دست آید و مجهول، معلوم گردد.[14]
مقصود از «نظر»، تأمل و جستجو نمودن در مورد چیزی یا گاهی شناختى است كه بعد از جستجو حاصل ميشود.[15]
«نظر» به معنى ديدن با چشم عقل در نزد شيعيان بيشتر به کار رفته؛ اما در نزد عامه بیشتر به معنی دیدن با چشم سر است.[16]
تفاوت «تأمل» و «نظر»:
رابطه بین «نظر» و «تأمل» عموم و خصوص مطلق است؛ هر تأملی نظر است اما هر نظری تأمل نیست؛ تأمل نگاه شخص اندیشمند است تا نسبت به آن چیزی که به دنبالش است شناخت پیدا کند و به نظری تأمل گفته میشود که فقط با گذشت زمان به دست میآید. [17]
تفاوت «نظر» و «رؤيت»:
«رؤیت» بر دیدن با چشم یا بصیرت، دلالت دارد؛[18] اما «نظر» در جایی بهکار میرود که شخص بهشیء آگاهی ندارد و بهدنبال این است که آن را ظاهر کند[19]و هدایت را بجوید[20] و اگر منظور از «نظر» دیدن با چشم سر باشد باید قید «رأی العین» در کلام ذکر شود.[21]
«جَفَاء» به معنی تندخویی، رویگردانی،[23] ترک خوبی نمودن[24] و دوری است.[25]
«جَفَا» یعنی شخصی به دیگری بدی و ستم کرد، از او رو برگرداند[26] و با وی الفت نگرفت.[27]
«جفانی فلانٌ» یعنی فلان شخص با من به گونهای رفتار کرد که غمگین شدم.[28]
جفا در معنای «دور شدن» و «بدی کردن» 14 مرتبه در نهج البلاغه آمده است.[29]
نکتهها و پیامها
1_ در حکومت اسلامی رفتار با شهروندان غیرمسلمان باید به گونهای باشد که در عین حفظ حقوق، در حکومت طمع نکنند. (لَمْ أَرَهُمْ أَهْلًا لِأَنْ يُدْنَوْا لِشِرْكِهِمْ وَ لَا أَنْ يُقْصَوْا وَ يُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ)
2_ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در نامه خویش از واژه «نَظر» استفاد میکنند یعنی بدون عجله[30] و خردمندانه فکر[31] و تحقیق کردن[32] و به نتیجهای رسیدن.
مشورتدهی و اظهار نظر به دیگران باید بر اساس فکر و تحقیق باشد. (نَظَرْتُ)
3_ حضرت (علیهالسلام) در این عبارت با استدلال منطقی میفرمایند: من نگریستم و دیدم آن کشاورزان نه شایسته نزدیکیاند و نه سزاوار ستم؛ با این سخن عقل او را بیدار میکنند تا با ژرفاندیشی شیوه صحیح حکمرانی را برگزیند. (وَ نَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلًا لِأَنْ يُدْنَوْا لِشِرْكِهِمْ وَ لَا أَنْ يُقْصَوْا وَ يُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ)
راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی:
1_ انسان با در نظر گرفتن شخصیت و جایگاه افراد، آنگونه که شایسته است با ایشان رفتار میکند. (وَ نَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلًا)
2_ بسیاری از اختلافاتی که میان مردمان به وجود میآید به دلیل بیتوجهی به موقعیت یکدیگر است. (وَ نَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلًا)
3_ اگر انسان، کسی را که شایستگی همنشینی ندارد به خود نزدیک کند، ننگ آن دامنگیر وی میشود. (وَ نَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلًا)
[1]- مجمع البحرين، ج3، ص498.
[2]- قاموس قرآن، ج3، ص34.
[3]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص537.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص537.
[5]- توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص545.
[6]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص537.
[7] كتاب العين، ج8، ص 154.
[8]- دشتی، ص732 به نقل از فرهنگ نابرابرهای فارسی نهج البلاغه، ص1028.
[9]- ترجمان قرآن به نقل از کلید گشایش نهج البلاغه، ص754.
[10]- كتاب العين، ج8، ص 154.
[11]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج7، ص540.
[12]- مجمع البحرين، ج3، ص498.
[13]- معجم المقاييس اللغة، ج5، ص444.
[14]- مجمع البحرين، ج3، ص498.
[15]- مفردات ألفاظ القرآن، ص812.
[16]- مفردات ألفاظ القرآن، ص812.
[17]- الفروق في اللغة، ص65.
[18]- معجم المقاييس اللغة، ج2، ص472.
[19]- علی بن عیسی بهنقل از الفروق في اللغة، ص65.
[20]- الفروق في اللغة، ص65.
[21]- كتاب العين، ج8، ص309.
[22]- معجم المقاييس اللغة، ج1، ص465.
[23]- مجمع البحرين، ج1، ص89.
[24]- النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج1، ص281.
[25]- مجمع البحرين، ج1، ص89.
[26]- المنجد به نقل از کلید گشایش نهج البلاغه، ص122.
[27]- فرهنگ ابجدى، ص299.
[28]- أساس البلاغة، ص96.
[29]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص212.
[30]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج7، ص540.
[31]- مجمع البحرين، ج3، ص498.
[32]- معجم المقاييس اللغة، ج5، ص444.
اضف تعليق