و من كتاب له (علیهالسلام) إلى زياد ابن أبيه و هو خليفة عامله عبد الله بن عباس على البصرة و عبد الله عامل
أمير المؤمنين (علیهالسلام) يومئذ عليها و على كور الأهواز و فارس و كرمان و غيرها:
«وإِنِّي أُقْسِمُ بِاللَّهِ قَسَماً صَادِقاً لَئِنْ بَلَغَنِي أَنَّكَ خُنْتَ مِنْ فَيْءِ الْمُسْلِمِينَ شَيْئاً صَغِيراً أَوْ كَبِيراً لَأَشُدَّنَّ عَلَيْكَ شَدَّةً
تَدَعُكَ قَلِيلَ الْوَفْرِ ثَقِيلَ الظَّهْرِ ضَئِيلَ الْأَمْرِ وَ السَّلَام».
ترجمهها
حضرت (عليهالسلام) در بصره بود:
«عبد اللّه در آن وقت عامل و كارگزار اميرالمؤمنين (علیهالسلام) در بصره و شهرستانهاى اهواز و فارس و
كرمان بود:
... و همانا من، به خدا سوگند ياد مىكنم، سوگندى راست كه هر آينه اگر آگاهى يابم كه تو در چيزى، چه
كوچك، چه بزرگ، در غنایم مسلمانان، خيانت ورزيدهاى، هر آينه چنان بر تو سخت مىگيرم كه تو را كم بهره
از مال دنيا، و با پشتى سنگين از گناه و كم مايه و پست در شأن و مقام، فرو گذارد و سلام به كسى كه شايستۀ
آن است.
[چون پدر زياد معلوم نبود به او زياد بن ابيه مىگفتند. در سالهاى بعد چون معاويه در نظر گرفت از وجود او
براى استحكام خلافتش بهره بگيرد، وى را به نسب خود ملحق ساخت و او را زياد بن ابى سفيان خواند كه اين
امر به استلحاق معروف است.
اهواز در آن وقت، به همه خوزستان اطلاق مىشد كه مركز آن، شوشتر بوده است، اهواز فعلى در آن زمان، سوق
الاهواز ناميده مىشد]».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص511)
از سوی امیرالمومنین (علیهالسلام) والی نواحی اهواز و فارس و کرمان و ... بود:
«و من به خدا سوگند می خورم سوگندی صادقانه، که اگربه من خبر رسد که در اموال عمومی مسلمان، کم یا
زیاد، دست خیانت دراز کردهای، بلایی بر سرت بیاورم که تو را تهیدست، و گرانبار از گناه، و بیآبرو سازد،
والسلام».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص377)
بصره و اهوازو فارس و کرمان بود:
«صاداقانه قسم می خورم که اگربه من خبر رسد که تو در اموال عمومی خیانت کرده ای، کم یا زیاد، چنان بر تو
سخت می گیرم که تهیدست شوی و در هزینه ی زندگی با حقارت و امانی. والسلام.
(این مبارزه با فساد مالی علی (علیهالسلام) با عوامل خود است که آنها را چنان از زندگی ساقط میکند که
تلخی فقررا بچشند، نه آن که فقط آن مقدار مالی را که اختلاس کرده اند، بازستاند،یعنی تو که دنبال لذت مال
بوده ای اینک تلخی فقر را بچش)».
(نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص538)
اللَّه بن عبّاس بود، و عبد اللَّه آن هنگام از جانب امير المؤمنين (عليهالسلام) بر بصره و شهرهاى اهواز و فارس
و كرمان حكمفرما بود:
([حضرت (علیهالسلام) در این نامه]، او را از خيانت ببيت المال مسلمانان منع كرده، مىترساند و اينكه او را
زياد ابن ابيه يعنى زياد پسر پدرش ناميدهاند براى آن است كه پدرش معلوم نيست، او ادّعاء ميكرد كه ابوسفيان
پدرش بوده و ابوسفيان هم او را در مجلس عمر بن خطّاب پسر خود خواند، چنانکه در شرح نامه چهل و
چهارم بيان ميشود، مادرش سميّه كه مادر ابى بكره هم بود به زنا دادن شهرت داشت، گفتهاند: عایشه اوّل كسى
است كه او را ابن ابيه خواند)
«و من سوگند به خدا ياد ميكنم سوگند از روى راستى و درستى اگر به من برسد كه تو در بيت المال مسلمانان
بچيزى اندك يا بزرگ خيانت كرده و بر خلاف دستور صرف نمودهاى بر تو سخت خواهم گرفت چنان
سختگيرى كه ترا كم مايه و گران پشت و ذليل و خوار گرداند (تو را از مقام و منزلت بر كنار نموده آنچه از
بيت المال اندوختهاى مىستانم به طوري كه درويش گرديده و توانایى كشيدن بار مئونه و روزى عيال نداشته در
پيش مردم خوار و پست گردى) و درود بر آنكه شايسته درود است».
(ترجمه وشرح نهج البلاغه، فيض الإسلام، ج5، ص846-871)
شروح
حضرت در بصره بود، و عبداللّه كارگزار اميرمؤمنان (عليهالسلام) در بصره و منطقه اهواز و فارس و كرمان بود:
ممكن است كسى بگويد: چگونه امام (عليهالسلام) شخصى زنازاده، چون زياد را ولايت بخشيد، حال آنكه چنين
كسى شايستگى امامت [جماعت] را ندارد، چه رسد به ولايت؟
چند پاسخ داده شده كه ما آن را در شرح عروه در باب مسأله تقليد ذكر كردهايم. شايد بهترين آن جوابها اين
باشد كه: احكام تدريجى نازل شد و برخى از آنها تنها پس از پيامبر (صلىاللهعليهوآله) و يا در زمان امامان
(عليهمالسلام) ديگر ظاهر گرديدند و برخى از آنها تاكنون نيز ظاهر نشدهاند و در زمان حضرت مهدى
(عليهالسلام) آشكار مىشوند و شايد عدم صلاحيت برخى از افراد از همين قبيل باشد كه با ظهور احكام در
زمان پيامبر (صلىاللهعليهوآله) منافاتى ندارد، زيرا ظهور برخى از آنها به معناى وديعه سپردن آنها به دست امام
بوده و تمام آنها براى مردم آشكار نشده است».
(ترجمۀ توضيح النهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص547)
جانب امير المؤمنين (علیهالسلام) حاكم شهرهاى بصره و اهواز و فارس و كرمان بود:
«زياد بىپدر، پسر سميه است كه مادر ابى بكره نيز مىباشد، و زنازاده ابو سفيان است، بعضى اوقات جزء اولاد
او خوانده مىشد بدون اين كه شرعا فرزندش باشد.
روايت شده است وقتى در باره پدر زياد از عايشه سؤال شد او نخستين كسى بود كه وى را پسر پدرش ناميد.
زياد، در اوايل امر، نويسنده مغيرة بن شعبه بود، و بعد نويسنده ابو موسى و سپس نويسنده ابن عامر و پس از
آن، منشى ابن عباس شده يك زمانى هم با امير المؤمنين (عليهالسلام) بود و حضرت (عليهالسلام) او را والى
فارس قرار داد و در اين حال معاويه نامهاى به او نوشت و تهديدش كرد، زياد هم در پاسخ به معاويه چنين
نوشت:
آيا مرا تهديد مىكنى و حال آن كه ميان من و تو، پسر ابو طالب قرار دارد به خدا سوگند اگر نزد من بيايى ضربت شمشير مرا سختترين چيز خواهى يافت، اما، پس از به شهادت رسيدن اميرالمؤمنين (عليهالسلام)،
معاويه او را برادر خود خواند، و، والى بصره و اطراف آن قرارش داد و پس از مغيرة بن شعبه كه از ولايت كوفه
برداشته شد، زياد را بر بصره و كوفه حاكم كرد، و او نخستين كسى بود كه حكومت اين دو استان نصيبش شد.
امير المؤمنين (علیهالسلام) با اين نامه، زياد را از خيانتى كه ممكن است نسبت به اموال مسلمانان انجام دهد بر
حذر داشته و او را از عقوبت و كيفر آن در صورتى كه چنين خيانتى واقع شود بيم مىدهد و از اين عقوبت به
طور كنايه تعبير به حمله كرده و شدت آن را چنين بيان داشته است كه اين عقوبت و مجازات سهام در پى
خواهد داشت كه در اثر آن تمام كمالات دنيا و آخرت او را نابود مىكند:
1- نخست اين كه ثروت اندوخته وى را مىگيرد و مبتلا به نقصان و كمبود مال مىشود.
2- كم آبرو مىشود، عبارت: ضئيل الامر، كنايه از همين معناست.
اين دو امر، مربوط به سلب كمال دنيوى است.
3- بارهاى گناه پشت وى را سنگين مىكند. اين مطلب مربوط به از بين رفتن سعادت اخروى او مىباشد. حال
اگر اشكال شود كه سنگينى پشت وى زير بار گناه، امرى است كه خود او انجام داده نه اين كه عقوبت و كيفر
امام (عليهالسلام)، آن را به وجود آورده باشد، پاسخ آن است كه مجموع اين سه امر، گرفتن مال و مقام همراه با
سنگينى بار گناه، يك حالت و موقعيت خطرناك براى او ايجاد مىكند كه خودش باعث آن بوده و امام
(عليهالسلام) او را از اين وضع بر حذر مىدارد، اگرچه بعضى اجزايش فعل خود او نباشد. مىتوان گفت:
سرانجام اين حالات براى او پديد مىآيد و لازم نيست كه هر حالتى از فعل خود صاحب حالت باشد، احتمال
ديگر اين كه سنگينى پشت كنايه از ناتوانى و عدم قدرت بر حركت براى تامين حوايج دنياييش باشد، يعنى تو
را در امور دنيايت ناتوان و عاجز مىكند. داناى حقيقى خداست».
(ترجمهی شرح نهج البلاغه، ابنميثم، ج4، صص686-688)
واژه شناسی
واژه کاوی
پنهانى[13] و تجاوز کردن است.[14]
از این ماده نوزده مورد در نهج البلاغه آمده است.[15]
تفاوت «خیانت» و «نفاق»:
«خیانت» و «نفاق» يكى است جز اينكه «خيانت» بيشتر در شكستن پيمان و امانت به كار مىرود؛ ولی واژه
«نفاق» در جایی کاربرد دارد که شخص با دین مخالفت داشته باشد سپس اين دو معنى در هم آمیخته شده
است.[16]
گفتهاند این معنا به این دلیل است که شريفترين چیزهای بی ثبات دنيوى مانند سايهاى است كه از بین
میرود.[17]
تفاوت «غنیمت» و «فیء»:
«غنیمت» اسمی است برای اموالی که با جنگ به دست مسلمین رسیده است و «فیء» اموالی که از راه جنگ و
غیر از جنگ گرفته شده است اگر علت جنگ با دشمن کفر آنها باشد.[18]
رحمی به آنها کند، با ایشان رفتار میکند و بر آنها سختگیر است .[19]
«شِّدَّه» در محكم بستن و نيز در باره بدن و قواى نفسانى و عذاب به كار مىرود.[20]
نکتهها و پیامها
1. حاکم مسلمین نه فقط در مقابل مخالفت با دین ایستادگی کند بلکه در مقابل هر نوع خیانتی وظیفه دارد سختگیر باشد.
2. خیانت در اموال عمومی مسلمانان به هر صورت که باشد ناپسند است؛ فرقی نمیکند این اموال از چه راهی به دست آمده باشد از جنگ یا غیر جنگ.
3. خط قرمز حاکم آن است که به هیچ وجه اجازه ندهد که کارگزاران و استانداردارانش به خود اجازه دهند به فساد اقتصادی روی آوردند.
4. اهمیت کلام بسیار زیاد است که در آن تهدید شدیدی آمده است.
5. مسئلهای که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میخواهند آن را به همه برسانند این مسئله (عدم فساد اقتصادی) در مورد اموال عمومی مسلمانان است.
6. نکاتی که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در این نامه قصد بیان اهمیتش را دارند:
· دست درازی و خیانت در اموال عمومی مسلمانان.
· زیان اقتصادی که در پی دارد.
· حق الناسی که در آن ضایع میشود.
· و اینکه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به سادگی از این مسئله عبور نکردند و تهدیدی خوفناک در برابر آن قرار دادند.
[1]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص538.
[2]- افتخار زاده، ص872 به نقل از فرهنگ برابرهای فارسی، ص487.
[3]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص538.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص538.
[5]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص538.
[6]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص538.
[7]- توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص547.
[8]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص538.
[9]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص538.
[10]- توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص547.
[11]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص538.
[12]- معجم المقاييس اللغه، ج2، ص231.
[13]- مفردات ألفاظ القرآن، ص305.
[14]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج1، ص184.
[15]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص347.
[16]- مفردات ألفاظ القرآن، ص305.
[17]- مفردات الفاظ قرآن، ج3، ص605.
[18]- الفروق في اللغه، ص164.
[19]- معجم المقاييس اللغه، ج3، ص179.
[20]- مفردات ألفاظ القرآن، ص447.
اضف تعليق