نامه ها

نامه بیست ویکم فراز دوم

وَ مِنْ كِتاب لَهُ (عَلَيْهِ‌السَّلامُ) اِلَيْهِ اَيْضاً:

«اَتَرْجُو اَنْ يُعْطِيَكَ اللّهُ اَجْرَ الْمُتَواضِعينَ وَ اَنْتَ عِنْدَهُ مِنَ الْمُتَكَبِّرينَ! وَ تَطْمَعُ ـ وَ اَنْتَ مُتَمَرِّغٌ فِى النَّعيمِ تَمْنَعُهُ

الضَّعيفَ وَ الارْمَلَةَ ـ اَنْ يُوجِبَ لَكَ ثَوابَ الْمُتَصَدِّقينَ!»

ترجمه‌ها

- ترجمه نهج ‌البلاغه (فقیهی)
بخشی از نامه ديگری است که اميرالمؤمنين (علیه‌السلام) به زياد بن ابيه نوشته است:

«آيا تو اميد داری که خداوند، پاداش مردمان فروتن را به تو عطا کند در حالی که تو در نزد او از مردمان متکبر

و گردنکش بوده باشی؟ و آيا تو، در حالی که در ناز و نعمت غوطه‌وری و آن را از ضعيفان و بيوه زنان دريغ

می‌داری، طمع می‌ورزی که خداوند، ثواب صدقه دهندگان را بر تو واجب دارد؟»

(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص512)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
بخشی از نامه آن حضرت (علیه‌السلام) باز هم به زیاد:

«آیا امید داری خداوند تو را که نزد او از متکبران باشی پاداش فروتنان دهد؟! و با در نعمت غوطه می‌خوری و

آن را از ناتوانان و بیوه زنان دریغ می‌داری پاداش صدقه دهندگان را برایت بنهد؟»

(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص377)
- ترجمه نهج‌البلاغه(بهرام پور)
نامه دیگر امام (علیه‌السلام) به زیاد بن ابیه که به تجمل‌گرایی روی آورده بود:

(وقتی به حضرت (علیه‌السلام) خبر رسید که «زیاد» مرتکب کارهای خلاف می‌شود؛ از جمله اینکه بر سفره‌های

رنگین حاضر می‌شود و با افراد، متکبرانه رفتار می‌کند. امام (علیه‌السلام) در این نامه او را از اسراف، تکبر و

دنیاپرستی برحذر داشت و یاد آخرت را به او متذکر شد.)

«آیا انتظار داری خدا پاداش فروتنان را به تو دهد درحالی که نزد خدا از متکبران باشی؟ آیا می‌خواهی ثواب

اهل نفاق را به دست آری درحالی که در ناز و نعمت سرکشی و مستمندان و بیوه زنان را از خود برخوردار

نکنی و ثواب صدقه دهندگان را ببری؟»

(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص539)
- ترجمه نهج البلاغه (فيض الإسلام)
از نامه‌هاى آن حضرت (عليه‌السلام) است نيز به زياد بن ابيه:

(كه در آن، او را به اقتصاد، ميانه‌روى، تواضع و فروتنى امر مى‌فرمايد.)

«آيا اميدوارى كه خدا پاداش فروتنان (كه به دنيا و كالاى آن دل نبسته و به دستور او رفتار می‌كنند) را به تو

بدهد و حال آنكه تو نزد او از گردنكشان (كه دل به دنيا بسته و خلاف دستور او را انجام مى‌دهند) هستى و آيا

آزمندى كه پاداش صدقه دهندگان (كه از بينوايان دست مى‌گيرند بدون بزرگى و خودنمایى) را براى تو واجب و

لازم گرداند در حالی كه تو در عيش و خوشگذرانى غلطيده، ناتوان و بيچاره و بيوه زن و درويش را از آن بهره

نمى‌دهى».

(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الإسلام، ج‌5، ص872)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
نيز از نامه‌هاى آن حضرت (عليه‌السلام) به زياد بن ابيه:

توصيه‌هاى اخلاقى به كارگزاران

«آيا اميدوارى كه خدا پاداش متواضعان را كه به دستورات او متواضعانه عمل نمودند به تو بدهد، در حالى‌كه نزد

او از متكبران و گردن‌كشان هستى كه به فرمان او عمل نمى‌كنند. به عبارت ديگر يعنى كسى كه مال را به خلاف

فرمان الهى هزينه كند، در شمار متكبران خواهد بود؛ زيرا در آن صورت عملى انجام داده كه بر فرمان‌ناپذيرى و

كبرورزى و لجاجت او دلالت دارد.

ديگر اينكه با وجود غرقه بودنت در نعمت و لذت و شهوت و محروم نگاه داشتن ضعيفان و بيوه‌زنان فقير و

بى‌سرپرست از نعمت خداوند، توقع دارى خداوند پاداش صدقه‌دهندگان به تو عنايت كند؟»

(ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، صص549 و 550)
- شرح نهج‌البلاغه (ابن میثم)
نامه ديگر حضرت (علیه‌السلام) كه به زياد بن ابيه مرقوم فرموده است:

«امام (علیه‌السلام) پس از چهار دستور فوق، زياد را مورد خطاب قرار داده و به طريق استفهام انكارى از او

مى‌پرسد كه چگونه از خداوند اميد به پاداش اهل تواضع دارد و حال آن كه او، از متكبران است. اين سؤال

انكارى اشاره به آن است كه اجر و پاداش در مقابل انجام دادن عمل نيك و اتصاف به آن، نصيب انسان مى‌شود،

نه در انجام دادن كارهاى خلاف و ضد فضيلت، پس براى نايل شدن به ثواب و پاداش اهل تواضع، تخلّق به آن

صفت ارزشمند لازم است و آن هم حاصل نمى‌شود مگر پس از فرود آمدن از قله‌هاى بلند تكبر و خودخواهى

و همچنين با استفهام انكارى ديگر از او پرسيده است كه با چه دليل طمع ثواب صدقه دهندگان را دارد، با اين

كه پيوسته در طلب جمع مال و خوشگذرانى است و حق ضعفا و يتيمان و بيوه زنان را از آن منع مى‌كند و اين‌

استفهام انكارى به منظور از بين بردن طمع او در ثواب نيكوكاران و مؤديان حقوق مستحقان مى‌باشد؛ زيرا

پاداش هر عمل نيكى از لوازم خود آن عمل و به اندازه آن است».

(ترجمه‌ی‏ شرح‌نهج‌البلاغه، ابن‌ميثم، ج 4، صص690 و 691)

واژه شناسی

- تَرْجُو
امید داری.[1]
- اَنْ يُعْطِيَ
(که) بدهد.[2]
- تَطْمَعُ
آزمندی.[3]
- مُتَمَرِّغٌ فِی النَّعيمِ
غوطه‌ور در ناز و نعمت.[4]
- تَمْنَعُ
منع می‌کنی.[5]
- الارْمَلَة
بیوه زنان.[6]

واژه کاوی

- تَرْجُو (رجو)
یکی از معانی «رجو» یا «رجی» آرزو،[7] اهتمام و توجه كردن است.[8]

«رَجَاء» نقیض «یأس»[9] و به معنای امیدواری[10] و انتظار است؛[11] انسان به سبب دلیلی که از قبل، پیش آمده

است گمان[12] و انتظار داشته باشد از چیزی سود ببرد[13] و به چیزی که در آن شادمانی است دست یابد؛[14] گمانی

که با شک همراه باشد.[15]

«خوف» و «رجاء» در کنار یکدیگر هستند؛ زیرا هنگامی که انسان به چیزی امیدوار است در همان‌حال

می‌ترسد که به آرزوی خویش نرسد.[16]

«أرْجاء» جمع واژه «رَجا» است.[17]



تفاوت «رجاء» و «طمع»:

هنگامی که انسان به امری ارزشمند امید داشته باشد در زبان عرب از این امید و انتظار او که با دلیل است به

«رَجاء» تعبیر می‌شود؛ اما واژه «طمع» هنگامی به کار برده می‌شود که انسان بدون دلیل به امری امید ببندد؛ از

این رو «طمع» ناپسند شمرده می‌شود ولی «رجاء» ناپسند نیست.[18]



تفاوت «رَجاء» و «أمل»:

«ابن جنی»، لغت شناس معروف، «أمل» و «رجاء» را به یک معنا می‌داند؛ اما دیگر لغت شناسان میان این دو

واژه تفاوت قائل‌اند:

1. «مَنَاوِي» گفته است: «أَمَل» این است که شخصی انتظار داشته باشد چیزی را به دست آورد و غالباً این واژه

در مواردی استفاده می‌شود که انسان دستیابی به مراد خویش را بعید بشمارد؛ بنابراین کسی که قصد سفر به منطقه

دوری می‌کند نمی‌گوید: «أَملْتُ؛ آرزو کردم‌».

2. «حَرَّانی» یا «حَرَّالی» گفته است: «رَجاء» به این معنا است که انسان به سبب دلیلی که از قبل، پیش آمده

است انتظار داشته باشد از چیزی سود ببرد.

3. «راغب» گفته است: گاهی انسان گمان دارد به چیزی برسد که او را شاد می‌کند، به این گمان که اقتضای

رسیدن به شادمانی دارد «رَجاء» گفته می‌شود.

4. لغت شناس دیگری گفته است: شخص امیدوار گاهی می‌ترسد به آرزوی خویش نرسد، به آن امیدی که او از

رسیدن به خیر در قلبش دارد «أمل» گفته می‌شود.[19]



تفاوت «رجاء» و «تمنّی»:

«رَجاء» طمع در چیزی است که به دست آوردن آن ممکن باشد بر خلاف واژه «تَمَنّی» که در موارد ممکن و

ناممکن کاربرد دارد.[20]

تفاوت «ترجّی» و «انتظار»:

«ترجّی» یعنی انسان تنها انتظار داشته باشد به امر خیری دستیابد، انتظاری که با تردید همراه باشد؛ اما «انتظار»

یعنی انسان، چیزی را که مقدور است اتفاق بیفتد درخواست کند.[21]
- مُتَمَرِّغ (مرغ)
«مَرْغ» به معنای روغن فراوان به بدن مالیدن است.[22]

واژه «مَرْغ» به معنای روان شدن یا به جریان انداختن چیزی[23] و آمد و شد آبی اندک بر روی زمین است.[24]

«تَمَرَّغ» به معنای غلطیدن چهارپا در خاک است.[25]

«فلانٌ يَتَمَرَّغُ‌ فِي النَّعِيمِ» مجازاً به معنای این است که شخصی در نعمت‌ها غوطه‌ور است[26] و در فراخ زندگى قرار دارد.[27]

«تَمَرَّغَ الرَّجُلُ» یعنی مردی خود را آراست[28] و در معنای مجازی به کسی که خودش را با روغن و آرایش

نمودن زیبا می‌کند «مُتَمَرِّغ» گفته می‌شود.[29]

واژه «مُتَمَرِّغ» در این جمله کنایه از فراوانی ثروت و نعمت است.[30] این واژه فقط یکبار در نهج البلاغه آمده

است.[31]

نکته‌ها و پیام‌ها

1_ فروتنان با اینکه شاید در ظاهر عمل خاصی انجام نداده باشند، اما در پیشگاه خدا مقام والایی دارند و با

همین فروتنی در قلب پاداش بسیاری دریافت می‌کنند. (اَنْ يُعْطِيَكَ اللّهُ اَجْرَ الْمُتَواضِعينَ)

2_ بسیاری از اوقات انسان‌ها با اینکه برای رسیدن به آرزویی تلاش نکردند، انتظار دارند به آن دست‌یابند!

(اَتَرْجُو... وَ تَطْمَعُ...)

3_ گاهی انسان در مقابل مردم تظاهر به فروتنی می‌کند درحالی که احساس خودبزرگ بینی دارد. چنین

شخصی به دلیل تواضع ظاهری خویش ممکن است انتظار داشته باشد که پاداش الهی را دریافت کند؛ اما گاهی

انسان بدون اینکه حتی به ظاهر کار نیکی انجام داده باشد دارد که به پاداش دستیابد؛ این امیدواری ناپسند

شمرده می‌شود. (اَتَرْجُو... وَ تَطْمَعُ...)

4_ در زبان عرب واژه «تَمَرَّغ» در مورد چهارپایی که در خاک می‌غلطد به‌کار برده می‌شود، در معنای مجازی

این واژه در مورد کسی که در نعمت‌ها غوطه‌ور است نیز استفاده می‌شود. کسی که دوست دارد به تنهایی هر چه

بیشتر از زیبایی‌های دنیا بهره ببرد و آن را از دیگر انسان‌ها دریغ می‌کند به چهارپایی می‌ماند که دشت و صحرا

را برای چریدن تنها حق خویش می‌بیند. (وَ اَنْتَ مُتَمَرِّغٌ فِى النَّعيمِ تَمْنَعُهُ الضَّعيفَ وَ الارْمَلَةَ)





راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی:
1_ بسیاری از اختلافاتی که در میان مردم به وجود می‌آید به دلیل توقعات بی‌جا است. (اَتَرْجُو... وَ تَطْمَعُ...)

2_ همه کسانی که از لحاظ مالی ناتوان هستند به کمک و رسیدگی نیازمند هستند؛ اما بانوان بیوه به طور خاص

به رسیدگی احتیاج دارند. امروزه در جهان بانوان بیوه به هزینه‌ای بر دوش دولت‌ها تبدیل شده‌اند که اندیشمندان

در چگونگی سر و سامان دادن زندگی آنان سرگردان مانده‌اند. دین اسلام برای نیازمندان از بیت المال حقی قرار

داده است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در نامه 53 به مالک اشتر می‌فرمایند:



«اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَى مِنَ الَّذِينَ لَا حِيلَةَ لَهُمْ مِنَ الْمَسَاكِينِ وَ الْمُحْتَاجِينَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسَى وَ الزَّمْنَى فَإِنَّ فِي هَذِهِ

الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَ مُعْتَرّاً وَ احْفَظِ لِلَّهِ مَا اسْتَحْفَظَكَ مِنْ حَقِّهِ فِيهِمْ وَ اجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَيْتِ مَالِكِ وَ قِسْماً مِنْ غَلَّاتِ

صَوَافِي الْإِسْلَامِ فِي كُلِّ بَلَدٍ فَإِنَّ لِلْأَقْصَى مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِي لِلْأَدْنَى وَ كُلٌّ قَدِ اسْتُرْعِيتَ حَقَّهُ وَ لَا يَشْغَلَنَّكَ عَنْهُمْ بَطَرٌ

فَإِنَّكَ لَا تُعْذَرُ بِتَضْيِيعِكَ التَّافِهَ لِإِحْكَامِكَ الْكَثِيرَ الْمُهِم‌؛ سپس خدا را خدا را در خصوص طبقات پايين و محروم

جامعه، كه هيچ چاره ‌اى ندارند، [و عبارتند] از زمين گيران، نيازمندان، گرفتاران، دردمندان. همانا در اين طبقه

محروم گروهى خويشتن دارى كرده، و گروهى به گدايى دست نياز بر مى‌‌دارند، پس براى خدا پاسدار حقّى

باش كه خداوند براى اين طبقه معيّن فرموده است: بخشى از بيت المال، و بخشى از غلّه‌‏هاى زمين‌هاى غنيمتى

اسلام را در هر شهرى به طبقات پايين اختصاص ده؛ زيرا براى دورترين مسلمانان همانند نزديك‌ترين آنان

سهمى مساوى وجود دارد و تو مسئول رعايت آن مى‌ باشى. مبادا سر مستى حكومت تو را از رسيدگى به آنان

باز دارد، كه هرگز انجام كارهاى فراوان و مهم عذرى براى ترك مسئوليّت‌هاى كوچك‌تر نخواهد بود».[32]

[1]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص539.

[2]- فرهنگ ابجدی، ص97.

[3]- ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الإسلام، ج‌5، ص872.

[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص539.

[5]- فرهنگ ابجدى، ص872.

[6]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص539.

[7]- معجم المقاييس اللغة، ج‌2، ص494.

[8]- كتاب العين، ج‌6، ص176.    

[9]- كتاب العين، ج‌6، ص176.    

[10]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص304.

[11]- مجمع البحرين، ج‌1، ص178.    

[12]- الفروق في اللغة، صص239 و 240.

[13]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌18، ص447.

[14]- مفردات ألفاظ القرآن، ص346.

[15]- الفروق في اللغة، صص239 و 240.

[16]- مفردات ألفاظ القرآن، ص346.

[17]- الفايق في غريب الحديث، ج‌2، ص25. 

[18]- الفروق في اللغة، صص239 و 240.

[19]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌14، ص30.

[20]- این نظر استاد نویسنده کتاب «تاج العروس» است. تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌18، ص447.

[21]- الفروق في اللغة، ص67.   

[22]- كتاب العين، ج‌4، ص415.   

[23]- معجم المقاييس اللغة، ج‌2، ص312.   

[24]- لسان العرب، ج‌8، ص449.   

[25]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص391.

[26]- أساس البلاغة، ص591. 

[27]- فرهنگ ابجدى، ص259.  

[28]- فرهنگ ابجدى، ص259.   

[29]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌12، ص59.

[30]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص716.

[31]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص391.

[32]- نهج البلاغه (صبحی صالح). ص439.

اضف تعليق