و من وصية له (علیهالسلام) بما يعمل في أمواله كتبها بعد منصرفه من صفين:
«وَ مَنْ كَانَ مِنْ إِمَائِي اللَّاتِي أَطُوفُ عَلَيْهِنَ لَهَا وَلَدٌ أَوْ هِيَ حَامِلٌ فَتُمْسَكُ عَلَى وَلَدِهَا وَ هِيَ مِنْ حَظِّهِ فَإِنْ مَاتَ وَلَدُهَا وَ هِيَ حَيَّةٌ فَهِيَ عَتِيقَةٌ قَدْ أَفْرَجَ عَنْهَا الرِّقُّ وَ حَرَّرَهَا الْعِتْقُ».
ترجمهها
«(و اما در مورد کنيزانم) هر يک از آنها را که به نکاح خود درآوردهام و دارای فرزندی است، يا باردار است به فرزندش تعلق دارد و جزء سهم او به حساب میآيد، پس اگر فرزندش در حالیکه او زنده است از دنيا رفت وی آزاد خواهد بود که به تحقيق، بردگی از او برداشته میشود و به موجب حق آزادی و حريتی که يافته، آزاد گرديده است».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص380)
«و هر یک از کنیزانم - که سراغ آنها میرفتم - دارای فرزند یا باردار باشد، بسته بهفرزند خویش است و از سهم الارث او آزاد میشود، و اگر فرزندش مرد و او زنده ماند خود به خود آزاد خواهد بود، زیرا بند بردگی از او برداشته شده و قانون عتوقی او را آزاد ساخته است».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص380)
(این نامه در حقیقت وقفنامهای است که درآن متولی وقف، امام حسن و سپس امام حسین (علیهماالسلام) هستند. نیز در مورد مصارف موقوفه و نحوه اداره نخلستانها، سخن میگوید و در پایان، در مورد کنیزان خویش توصیه میکند).
«و از همسران کنیز من، که با آنها بودم و صاحب فرزند یا حامله باشند، از ناحیه سهم ارث فرزندش آزاد میشود و اگر فرزندش بمیرد و او زنده باشد، او آزاد است و کنیز بودن از او برداشته میشود و به آزاد شدگان ملحق میگردد».
(نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص542)
«و هريك از كنيزانم را كه با آنها همبستر بودم و فرزندى آورده يا باردار باشد آن كنيز به فرزندش واگذار ميشود و از جمله نصيب و بهره او است (أمّ ولد يعنى كنيز فرزند دار به بهاى وقت به فرزندش واگذار ميشود، و چون كنيز به فرزندش واگذار شده آزاد مىگردد) و اگر فرزند آن كنيز بميرد و خود او زنده باشد (نيز) آزاد است (و فروش او جایز نيست،) زیرا كنيزى از او برداشته شده، و آزادى (انتقال به فرزند) او را آزاد نموده است».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ج5، صص878و879)
شروح
(درباره كنيزان)
«و هر يك از كنيزانى كه با آنها رابطه زناشويى داشتهام اگر داراى فرزند يا باردار شد و من در قيد حيات نبودم، بايد قيّم و سرپرست فرزند خود باشد و از نصيب ارث فرزند خود آزاد مىشود و اگر فرزندش بميرد و او زنده باشد آزاد است و از قيد بردگى رها مىگردد و هيچ وارثى نمىتواند او را در ملك خود درآورد».
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص16)
«درباره كنيزانى كه با آنها همبستر شده است دستور مىدهد، آنكه داراى فرزند و يا آبستن باشد از بابت سهم الارث فرزندش آزاد است و اگر با زنده بودن مادر، فرزندش بميرد او نيز از جانب من آزاد خواهد بود».
اين كه حضرت فرمود: امّ ولد از طريق سهم الارث آزاد است، و كنيز فرزند مرده را هم خود، آزاد اعلام فرمود، بر طبق اين قاعده است كه امّ ولد بعد از مرگ مولايش به رقيت باقى است و فروختنش جايز است و اين رأى او و عقيده تمام اماميه است و شافعى هم در اول عقيدهاش اين بود اما بعد، برگشت و گفت با مرگ مولايش آزاد مىشود و فروختنش جايز نيست، جمهور فقهاى اهل سنت نيز بر اين رأى اتفاق دارند، و حتى طبق مذهب شافعى اگر فروخته شود و قاضى صحت بيعش را امضا كند حكم قاضى از اثر مىافتد و كنيز آزاد است».
(ترجمۀ شرح نهج البلاغه، ابنميثم، ج4، صص706و707)
واژه شناسی
واژه کاوی
تقاوت «حَظّ» و «نصيب»:
«حَظّ» در اصل خیری است که خدای تعالی برای بندهاش قرار میدهد و رتبه صاحبش را بالا میبرد؛ اما «نصيب» هم در امور خوشایند به کار میرود هم در امور ناخوشایند، چه با افزایش رتبه همراه باشد چه نباشد.[10]
سیزده مورد از لفظ «حَظّ» در نهج البلاغه آمده است.[11]
بهبرطرف شدن غم و اندوه «فَرَج» گفته میشود.[13]
«فرج» به معنی زایل کردن و شکاف نیز بیان شده است.[14]
«أَفْرَجَ عن مَسْجُون» یعنی بازداشتى يا زندانى را آزاد كرد.[15]
به كسى كه از بندگى آزاد شود «عَتِيق» گفته میشود.[17]
نُه مورد از ماده «عِتْق» در معانی مختلف در نهج البلاغه آمده است.[18]
نکتهها و پیامها
1. با اینکه تغییر اساسی در سیستم اجتماعی آن روز ضروری و ممکن نیوده است، ولی اسلام با وضع قوانین در چند جهت حرکت کرده است:
الف) تأمین حقوق افراد با وضع قوانین در مورد کیفیت استرقاق (بنده گرفتن) و تحریم آن جز در موارد خاص.
ب) وضع قوانین در جهت حمایت از حقوق بردگان و تنظیم روابط صحیح بین مالک و برده.
ج) ترغیب مردم به آزادسازی بردگان و وضع قوانینی برای حصول این مقصود (مانند کفارات و شرایط عتق).
2. اسلام شرایطی را برای بردگان فراهم ساخت که آنان به مقامات و درجات مهم علمی و سیاسی در جامعه اسلامی دست یافتند.
3. اسلام با فراهم آوردن شرایط انسانی و عاطفی برای زندگی بردگان، بردگان را از سراسر دنیا مشتاق به پیوستن به جامعه اسلامی نمود و آنان در بازگشت به موطن خود همراه با آزادی، مبلغ و مروج اسلام میشدند. اسلام راه برده شدن افراد آزاد را مسدود کرد و از سوی دیگر راه آزادی بردگان را گشود و مسلما یکی از عوامل دگرگونی نظام بردگی در جهان، نقش اسلام در این زمینه بوده است.
4. کنیزها نیز در این بین مشمول همین قاعده و قانون بودهاند. آنان از کشورهای دیگر که در جنگ با مسلمانان اسیر میشدند، و یا به صورت تجاری وارد ممالک اسلامی میگشتند، با فرهنگ اسلامی و مزایای نجات بخش آن آشنا شده و بسیاری از آنان همانند دیگر مردم در جامعه اسلامی زندگی میکردند و مالکیت کنیز در حکم عقد ازدواج بود و موجب محرمیت به مالک آن میگردید.
5. باید توجه داشت که بسیاری از بردگان از جنس زن بودند که نیازهای خاص خود را دارند از جمله نیاز به ازدواج؛ اسلام برای تامین تمام نیازهای آنان و از جمله برای ازدواج بردگان و از جمله بردگان زن، راه هایی را معین کرده است که ضمن حفظ عفت و پاکدامنی آنها، این نیازشان نیز برطرف گردد.
6. اگر کنیز از مالک خود صاحب فرزندی شد، سبب و زمینه آزادی او فراهم شده است و دیگر صاحب و مالک حق ندارد این کنیز را بفروشد و باید از این کنیز نگهداری کند تا بعد از مرگ صاحب خود به عنوان ارث به فرزند خود منتقل شده و آزاد گردد و این قسمتی از برنامهای است که اسلام برای آزادی اسیران و بردگان خود قرار داده است.
7. امروزه رهبران فکری جوامع مدرن، بهوسیله ابزارهایی مانند تفکر گلهای، رسانهها، هیپنوتیزم و ... اندیشه افراد را بهبردگی میکشند.
[1]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص542.
[2]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص542.
[3]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص542.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص542.
[5]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص542.
[6]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص542.
[7]- الصحاح - تاج اللغۀ و صحاح العربیۀ، ج3، ص1593.
[8]- مفردات ألفاظ القرآن، ص243.
[9]- كتاب العين، ج3، ص22.
[10]- الفروق في اللغة، ص159.
[11]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص270.
[12]- معجم المقاييس اللغة، ج4، ص498.
[13]- مجمع البحرين، ج2، ص322.
[14]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص237.
[15]- فرهنگ ابجدی، ص106.
[16]- لسان العرب، ج10، ص243.
[17]- مفردات ألفاظ القرآن، ص545.
[18] مفردات نهج البلاغه، ج2، ص136.
اضف تعليق