وَ مِنْ وَصيَّةٍ لَهُ (عَلَيْهِالسَّلامُ) كانَ يَكْتُبُها لِمَنْ يَسْتَعْمِلْهُ عَلَى الصَّدَقاتِ:
[قال الشريف: وَ إنَّما ذَكَرْنا هُنا جُمَلاً لِيُعْلَمَ بِها أَنَّهُ (عليهالسلام) كانَ يُقيمُ عِمادَ الْحَقِّ وَ يَشْرَعُ أَمْثِلَةَ الْعَدْلِ فِي صَغِيرِ الاُمورِ وَ كَبِيرِها وَ دَقِيقِها وَ جَلِيلها.]
«انْطَلِقْ عَلَى تَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كَارِهاً وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَكْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِي مَالِهِ».
ترجمهها
[جز اين نيست كه ما جملههايى از آن را در اينجا مىآوريم تا از اين جملهها معلوم گردد كه آن حضرت (علیهالسلام)، ستون حقّ را بر پا مىداشت و نمونههايى از به كار بردن عدل را در كارهاى كوچك و بزرگ و دشوار و آسان، روان مىساخت.]
«با پرهيز از خشم خدايى كه يكى است و شريكى ندارد، به دنبال كارى كه تو را به انجام آن فرمان دادهام رهسپار شو و با تأكيد به تو سفارش مىكنم كه مبادا مسلمانى را بترسانى و نيز در حالى كه او كراهت دارد و مايل نيست، مبادا از زمين و ملك او عبور كنى يا بيشتر از حق خدا از اموال او بگيرى.
[در بعضى از نسخهها به جاى «تجتازن» (عبور كنى) «تختارن» آمده كه در اين صورت معنى جمله چنين مىشود كه قسمتى از مال او را بدون اينكه وى مايل باشد، بر مگزين و اختيار مكن امّا صورت اوّل، مناسبتر به نظر مىرسد]».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص515)
[و ما در این جا بخشی از آن را آوردیم تا دانسته شود که آن حضرت (علیهالسلام) همواره در کوچک و بزرگ و ریز و درشت کارها ستون حق را برپا میداشت و نمونههای عدل را آشکار میساخت.]
«با تکیه بر تقواى خدای یگانه بیشریک روانه شو، و هرگز مسلمانی را مترسان، و به زور از آب و خاک او گذر مکن، و از او بیش از حق خدا در مالش نستان».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص380)
(در این نامه، امام (علیهالسلام) در مورد جمعآوری زکات ابتدا بهمأموران خود توصیه میکند که رعایت تقوا و نیت خالص، و پرهیز از تهدید و گرفتن زکات بیش از حد از کسی را از یاد نبرند و اینکه در برخورد اول با مردم با نهایت محبت و مهربانی و ادب رفتار کنند. سپس در مورد چگونگی اخراج حق الهی از حق مردم توضیح میدهد، و در نهایت در مورد حقوق حیواناتی که بهعنوان زکات گرفته میشوند رعایت حق آنها را سفارش میفرماید.)
«(تو ای مأمور زکات!) با تقوای خدای بیهمتا و با احساس مسئولیت در مأموریت خود، گام بردار و هرگز مسلمانی را مترسان و از زمین و کشت کسی بدون رضایش عبور مکن و بیش از حق الهی از او مگیر».
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص543)
[و ما در اينجا جملههايى از آن وصيّت را يادآورى كرديم تا به آن دانسته شود كه امام (عليهالسلام) ستون حقّ را برپا مىداشت و نمونههاى عدل (برابرى و درستى) را در كارهاى كوچك و بزرگ و پنهان و آشكار هويدا مىنمود.]
«برو با پرهيزكارى و ترس از خداى يگانه بىهمتا (در گفتار و كردارت خدا را در نظر داشته باش) و (چون فرمانروا هستى) مسلمانى را مترسان (چنانكه عادت و روش حكمرانان ستمگر است) و بر (زمين و باغ) او گذر مكن در صورتي كه كراهت داشته به دلخواه او نباشد، و بيشتر از حقّى كه خدا در دارایى او دارد (امر فرموده بپردازد) از او مگير».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الإسلام، ج5، ص882)
شروح
[سيد رضى مىگويد: در اينجا جملاتى از حضرت (عليهالسلام) مىآوريم تا دانسته شود كه آن امام (عليهالسلام) ستون حق را بر پا و نمونههاى عدل را در امور كوچك و بزرگ و ريز و درشت اقامه مىفرمود.]
توصيههاى اخلاقى به مأمور جمعآورى زكات
«اى كارگزار! بر پايه تقواى خداى يگانه و بىانباز حركت كن و بر تمام اعمال و رفتارت تقوا و پرواى خدا حاكم باشد. و مبادا مسلمانى را به هنگام گرفتن زكات مالش بترسانى و بر مسلمانى در حالى كه [حضورت را] خوش ندارد بگذرى و از زمين او عبور كنى. و حق خدا در مال مسلمان، يعنى زكات را بيش از اندازه نگير».
(ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، صص18 و 19)
«در اين فصل امام (علیهالسلام) به نماينده خود كه عامل جمعآورى زكات و صدقات بود، روش گرفتن آن را از صاحبانش و رعايت عدل و داد را در اين مورد آموخته است و او را دستور داده است كه با مالداران با مهربانى و نرمى رفتار كند. يادآورى مىشود كه رفق و مدارا با مردم اگر چه از مهمترين دستورهاى پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) است به دليل آن است كه سبب تأليف قلوب است و توجه جامعه را به سوى او و گفتههايش جلب مىكند؛ اما در اين مورد از اهميت بيشترى برخوردار است و نياز فراوانترى به آن احساس مىشود، توضيح آن كه هدف از اين سفارشها و راهنماييها آن است كه از مردم عزيزترين دستاوردشان كه مال و منالشان باشد گرفته شود، از اين رو براى جلب رضايت آنان تا اين تكليف سخت را بپذيرند نياز به نرمى و ملايمت و مهربانى بيشتر است. لذا امام (علیهالسلام) در اين سخنان، كارگزارش را سفارش به انجام رفق و مدارا و آسان گرفتن كار، مىفرمايد تا دلهاى صاحبان اموال را براى اداى حقوق الهى جلب كند.
چند نكته بر جسته در اين سفارشنامه وجود دارد كه به ذكر آنها مىپردازيم:
1_ چون حركت و اقدام به منظور جمع آورى زكات و صدقات، عملى دينى و از جمله عبادتهاست از اين رو لازم است كه به قصد تقرب به پيشگاه خداوند و خالصا لوجه اللَّه انجام پذيرد، به اين دليل نماينده خود را امر مىكند كه در حركت خود به سوى آن، تنها متوجه به خدا و تقواى او باشد بدون كوچكترين توجهى به غير او.
2_ مانند فرمانروايان ستمكار، در دل مسلمانان رعب و ترس ايجاد نكند، و از اختيارات خود سوء استفاده نكند، چنان كه گوسفندى يا شترى بدون رضايت او بگيرد، يا اين كه روى زمين يا ميان گله گوسفند و شتران او در حالى كه صاحبش ناراحت مىشود وارد نشود.
كلمه «كارهاً» حال از ضمير در «عليه» كه در محل جر است مىباشد».
(ترجمة شرح نهجالبلاغه، ابنميثم، ج 4، صص711 و 712)
«در اين عهدنامه كه با عبارت «انْطَلِقْ عَلَى تَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ» (با ترس و پرهيز از خداوند يكتايى كه انبازى ندارد حركت كن) شروع مىشود، هر چند كه هيچ گونه بحث تاريخى مطرح نشده است؛ ولى نشان دهنده اعتقاد پاك زمامدار معصوم در مسأله مهم اقتصادى است كه چگونه در كمال نرمى و مهربانى بايد با پرداخت كننده زكات برخورد كرد و هيچ گونه درشتى و تندخويى و تنگ نظرى انجام نداد ضمنا توضيح اين نكته هم سود بخش است كه پيش از سيد رضى و پس از او اين عهد نامه در منابع مهم فقهى و تاريخى نقل شده است. به نقل استاد محترم سيد عبد الزهراء حسينى خطيب، ثقة الاسلام كلينى آن را در فروع كافى، جلد سوم، صفحه 536 در كتاب الزكاة با عنوان «ادب كارگزار زكات» از بريد بن معاويه از قول امام صادق (علیهالسلام) نقل مىكند كه فرموده است: اميرالمؤمنين (علیهالسلام) كارگزار زكاتى را از كوفه براى جمع آورى زكات به دشتها و صحراهاى اطراف گسيل فرمود و اين عهد نامه را براى او مرقوم فرمود.
بريد بن معاويه مىگويد: امام صادق (علیهالسلام) گريست و فرمود: اى بريد به خدا سوگند هيچ حرمتى براى خداوند باقى نماند مگر آنكه پس از شهادت على (علیهالسلام) دريده شد و به كتاب خدا و سنت پيامبر (صلی الله علیه و آله) در اين جهان پس از او عمل نشد و هيچ حدى اجرا نشد و تا امروز به چيزى از حق عمل نشده است».
(جلوه تاريخ در شرح نهجالبلاغه، ابنابىالحديد، ج6، صص343 و 344)
واژه شناسی
واژه کاوی
«وقی» به معنی دور کردن چیزی از چیز دیگری به واسطة غیرش،[6] حمایت، حفظ، مصونیت و پوشاندن آن از آزار[7] و بدی است.[8]
«وقی» در اصل بر چیزیکه انسان را از گناه و نافرمانی حفظ کند دلالت دارد؛[9] همانطور که عفت، انسان را از هوای نفس دور میکند.[10]
«الوِقَايه» یعنی نگهداری شیء از آنچه به آن زيان مىرساند.[11]
تفصیلی:
«وقی» به معنی دور کردن چیزی از چیز دیگری به واسطة غیرش است.[12]
«تَقْوَى» در اصل «وَقْوَى» بوده که واو به تاء تبدیل شده است؛[13] به معنای ترس از خدا، عمل به طاعت او و پرهيزکارى است.[14]
حقیقت «تقوی» این است انسان نفس و جان خود را از آنچه بيمناك است، نگهدارد؛ سپس گاهى خوف و ترس را «تَقْوَى» مينامند. [15]
«تقوی» اولین مرحله برای رسیدن به رضای الهی است و برای محقق شدن آن، انجام کار خوب و صالح لازم است.[16]«تقوی» برای شخص مؤمن از ابتدای ایمان تا کامل شدن ایمانش ضروری است.[17]
در شريعت و دين «تقوی» يعنى خود نگهدارى از آنچه به گناه مىانجامد.[18]
بنابر آیة «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ؛ کسانی که از خدا و پیامبرش اطاعت کنند و از خدا بترسند و از او پروا نمایند، پس آنان همان کامیابانند».[19]در قرآن کریم «تقوی» به معنی ترس نیست؛ بلکه قسیم خوف است.
حدود 230 آیه مربوط به تقوا و مشتقات آن است.[20]
در نهج البلاغه «تقوی» حفاظ و پناهگاه است نه زنجیر و زندان؛[21]معروفترین عنصری است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) به آن عنایت فرمودند.[22]
«مُتَّقِي» و «تَقِي» هر دو بهمعناى پرهيزگار است.[23]
«رَجُلٌ تَقِی» به معنای شخصی است که نفس خود را با عمل صالح از عذاب و گناه حفظ کرد[24]و «رجُلٌ وَقَّاء» یعنی مرد بسيار پرهيزگار.[25]
«اِتَّقاء» از باب افتعال، یعنی شخص، تقوا را اختیار کرد و درخور آن عمل کرد.[26]
تفاوت «اِتقاء» و «خَشیَت»:
«اتقاء» محافظت از چیزي است که انسان نسبت به آن، ترس دارد؛[27] اما «خشیت» بيمى است كه با تعظيم و بزرگداشت چيزى همراه است.[28]
تفاوت «تُقی» و «وَرَع»:
«تُقی» به اجتناب از حرامها و «وَرع» به دوری کردن از شبههها گفته میشود. هر ورعی تقوا است ولی هر تقوایی ورع نیست.[29]
تفاوت «تَقی» و «مُتَّقی» و «مُؤمِن»:
«تقی» در مقایسه با «متقی» ضمن مبالغهآمیز بودن، برای مدح کردن شخص مناسبتراست؛ همین رابطه در
خصوص «متقی» و«مؤمن» نیز صدق می کند. «مؤمن» به ظاهر شخص اطلاق میشود ولی «متقی» در نظر شریعت، پس از آگاهی دقیق از فرد اطلاق میشود.[30]
«تُرَوِّعَنَّ» فعل مضارع از باب تفعیل است. «رَوَّعَهُ» یعنی شخصی، دیگری را ترسانيد بهگونهای كه ترس در دل او جاى گرفت.[48]
تفاوت «کَره» و «کُره»:
1. «کَره» عمل شخص ناچار و «کُره» عمل شخص مختار است يعني مختار ميتواند چیزی را كه ناپسند ميداند ترك كند.[52]
2. «کُره» به معنای سختیاست که انسان عهدهدار (انجام دادن) آن نگردد ولی «کَره» سختیاست که شخص، عهدهدار انجام دادن آن شود و آن را با اکراه تحمل کند و رنج بکشد.[53]
3. كَرْه سختى و مشقتى است كه از خارج به انسان میرسد و با اكراه بر او تحميل میشود ولى كُرْه آن سختى و رنجى است كه از ذات انسان به او میرسد که آن را زشت و مکروه میداند و بر دو گونه است:
· آنچه را كه طبیعت انسان ناپسند ميداند.
· آنچه را كه عقل يا شرع مكروه ميداند.[54]
«کَره» در این نامه به معنای سختیاست که از خارج به انسان میرسد.
تفاوت «اباء» و«اکراه»
«اباء» یعنی سرباز زدن و انجام ندادن عمل ولی «اکراه» ویژه کسی است که نمیتواند از انجام دادن کاری سر باز زند.[55]
نکتهها و پیامها
1_ تقوا مانند چراغی است که راه را از چاه مینمایاند. (انْطَلِقْ عَلَى تَقْوَى اللَّهِ)
2_ عملی که با پرهیزکاری همراه نباشد برکت ندارد. (انْطَلِقْ عَلَى تَقْوَى اللَّهِ)
3_ در هر زمان و مکان که نام خدا برده شود احترام نامش لازم است. (اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ)
4_ زکات از حقوق الهی است که باید با رعایت اخلاق آن را از مسلمانان دریافت کرد و به دست حاکم شرع رساند. (وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كَارِهاً)
5_ در حکومت اسلامی ترساندن مسلمان حتی برای انجام واجب جایگاهی ندارد. (وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً)
6_ احترام مسلمان بسیار زیاد است؛ هیچگاه نباید به بهانهای مسلمانی را ترساند. (وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً)
7_ اگر نمایندة حکومت خوشبرخورد باشد، مردم با او خو میگیرند و هنگام رو به رو شدن با او نگران نمیشوند. (وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً)
8_ «روع» ترس از زیان احتمالی است. مأمور جمعآوری زکات نباید بهگونهای برخورد کند که مسلمانان تصوّر کنند او میخواهد بهآنها زیان مالی برساند بلکه باید چنان نرم و خوشاخلاق عمل کند که این زکات دادن را مایة پاک کردن اموال خود و هدیه در راه خدا قلمداد کنند. (وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً)
9_ بدون اجازه رد شدن از ملک کسی، غصب به شمار میآید. (وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كَارِهاً)
10_ ممکن است مسلمانی بهدلیلی تمایل نداشته باشد کسی از زمین ملکیاش عبور کند؛ اما اعلام نارضایتی نیز نکند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) بهمأمور جمعآوری زکات میفرمایند مبادا اگر «خوش» ندارد از ملک او عبور کنی، این کار را انجام دهی! (لَا تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كَارِهاً)
11_ اهل بیت (علیهم السلام) به حقوق مسلمانان بسیار اهمیت میدادند. (لَا تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كَارِهاً)
12_ اگر انسان بیش از حق خود بگیرد ستمگر است. (وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَكْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِي مَالِهِ)
راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی:
1_ اگر فردی خواستار برکت در زندگی است باید پارسا باشد.
2_ هر مسلمانی باید پرواپیشه باشد اما نمایندگان حکومت اسلامی مانند مأموران جمعآوری زکات بیشتر باید خود را به این صفت بیارایند؛ زیرا آبروی اسلام در نگاه مردم، بهعملکرد آنها بستگی دارد.
3_ مسلمان حقیقی بهگونهای با مردم رفتار نمیکند که گمان برند او قصد زیانرسانی دارد.
4_ حتی اندکی ظلم سبب انحراف از مسیر عدالت است؛ اگر بهاندازة حق خویش دریافت کنی عادل هستی و اگر بیش از حق خود طلب کنی ستمگر.
[1]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص543.
[2]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص543.
[3]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص543.
[4]- فرهنگ ابجدى، ص715.
[5]- قاموس قرآن، ج1، ص34.
[6]- معجم المقاييس اللغه، ج6، ص131.
[7]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج20، ص304.
[8]- أساس البلاغه، ص686.
[9] - التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص183.
[10] - التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص184.
[11]- مفردات ألفاظ القرآن، ص881.
[12]- معجم المقاييس اللغه، ج6، ص131.
[13] - كتاب العين، ج5، ص239.
[14] - فرهنگ ابجدى، ص249.
[15]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4،ص480
[16]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13،ص186
[17]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13،ص185
[18] - ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص480.
[19]- نور، آیة52.
[20]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص856.
[21]- کلید گشایش نهجالبلاغه، صص857 و 858.
[22]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص856.
[23] - قاموس قرآن، ج7، ص237.
[24] - ابوبکر؛ به نقل از لسان العرب، ج15، ص403.
[25] - فرهنگ ابجدى، ص992.
[26] - التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص184.
[27] - الفروق في اللغه، ص238.
[28] - ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص604.
[29] - بهجه الخاطر و نزهه الناظر ، ص125.
[30] - االفروق فی اللغه، ص216.
[31]- معجم المقاييس اللغه، ج3، ص265.
[32]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج6، ص48.
[33]- مفردات ألفاظ القرآن، ص451.
-[34] التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج6، ص50.
[35]- كتاب العين، ج5، ص293.
[36]- معجم المقاييس اللغه، ج3، ص265.
[37]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج6، ص48.
[38]- فرهنگ ابجدى، ص525.
[39]- كتاب العين، ج5، ص293.
[40]- مفردات ألفاظ القرآن، ص452.
[41]- قاموس قرآن، ج4، صص20 و 21.
[42]- الفروق في اللغه، ص225.
[43]- کتاب العین، ج2، ص242.
[44]- کلیدگشایش نهج البلاغه، ص342.
[45]- قاموس قرآن، ج3، ص148.
[46]- مفردات الفاظ القرآن، ص373.
[47]- کتاب الماء، ج2، ص562.
[48]- فرهنگ ابجدی، ص447.
[49]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص678.
[50]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص52.
[51]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص51.
[52]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج19، ص86.
[53]- المحيط في اللغه، ج3، ص355.
[54]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص15.
[55]- الفروق في اللغه، ص122.
اضف تعليق