وَ مِنْ وَصيَّةٍ لَهُ (عَلَيْهِالسَّلامُ) كانَ يَكْتُبُها لِمَنْ يَسْتَعْمِلْهُ عَلَى الصَّدَقاتِ:
«ثُمَّ تَقُولَ عِبَادَ اللَّهِ أَرْسَلَنِي إِلَيْكُمْ وَلِيُّ اللَّهِ وَ خَلِيفَتُهُ لِآخُذَ مِنْكُمْ حَقَّ اللَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ فَهَلْ لِلَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِيِّه».
ترجمهها
«پس از آن مىگويى اى بندگان خدا، (بدانيد كه) ولىّ و خليفۀ خدا، مرا به سوى شما فرستاده است تا حقّى را كه خدا در اموال شما دارد، از شما دريافت دارم، بنابراين، آيا در اموال شما براى خدا حقّى هست تا آن را به ولىّ او بپردازيد؟»
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص516)
«سپس میگویی: («بندگان خدا! ولیّ و خلیفه خداوند مرا به سوی شما فرستاده تا حقی را که خدا در اموالتان دارد از شما بستانم، آیا خدا را در اموالتان حقی هست که به ولیّ خدا بپردازید؟»»
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص380)
(در این نامه، امام (علیهالسلام) در مورد جمعآوری زکات ابتدا بهمأموران خود توصیه میکند که رعایت تقوا و نیت خالص، و پرهیز از تهدید و گرفتن زکات بیش از حد از کسی را از یاد نبرند و اینکه در برخورد اول با مردم با نهایت محبت و مهربانی و ادب رفتار کنند. سپس در مورد چگونگی اخراج حق الهی از حق مردم توضیح میدهد، و در نهایت در مورد حقوق حیواناتی که بهعنوان زکات گرفته میشوند رعایت حق آنها را سفارش میفرماید.)
«سپس بگو: ای بندگان خدا! مرا ولیّ خدا بهسراغ شما فرستاده تا حق خدا را که در اموالتان است، تحویل بگیرمف آیا در اموال شما حقی برای خدا هست که به نماینده او بپردازید؟»
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص543)
«پس از آن ميگویى: اى بندگان خدا! دوست و خليفه خدا مرا بهسوى شما فرستاده تا حقّ و سهم خدا را از دارایيتان (زكاتى كه به اموالتان تعلّق گرفته) از شما بستانم، آيا خدا را در دارایيتان حقّ و سهمى هست كه آن را به ولىّ او بپردازيد؟»
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الإسلام، ج5، ص882)
شروح
توصيههاى اخلاقى به مأمور جمعآورى زكات
«آنگاه پس از سلام و تحيت بگو: اى بندگان خدا! ولىّ و خليفه پروردگار، يعنى اميرمؤمنان (عليهالسلام) مرا به سوى شما فرستاده است تا حق الهى (زكات) را كه در اموالتان هست از شما بگيرم. آيا در اموال شما براى خدا حقّى وجود دارد تا آن را به ولىّ خدا (على عليهالسلام) بپردازيد؟»
(ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص19)
«در اين فصل امام (علیهالسلام) به نماينده خود كه عامل جمعآورى زكات و صدقات بود، روش گرفتن آن را از صاحبانش و رعايت عدل و داد را در اين مورد آموخته است و او را دستور داده است كه با مالداران با مهربانى و نرمى رفتار كند. يادآورى مىشود كه رفق و مدارا با مردم اگر چه از مهمترين دستورهاى پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) است به دليل آن است كه سبب تأليف قلوب است و توجه جامعه را به سوى او و گفتههايش جلب مىكند؛ اما در اين مورد از اهميت بيشترى برخوردار است و نياز فراوانترى به آن احساس مىشود، توضيح آن كه هدف از اين سفارشها و راهنماييها آن است كه از مردم عزيزترين دستاوردشان كه مال و منالشان باشد گرفته شود، از اين رو براى جلب رضايت آنان تا اين تكليف سخت را بپذيرند نياز به نرمى و ملايمت و مهربانى بيشتر است. لذا امام (علیهالسلام) در اين سخنان، كارگزارش را سفارش به انجام رفق و مدارا و آسان گرفتن كار، مىفرمايد تا دلهاى صاحبان اموال را براى اداى حقوق الهى جلب كند».
(ترجمة شرح نهجالبلاغه، ابنميثم، ج4، صص711 و 712)
واژه شناسی
واژه کاوی
«وَلْی» در اصل به معنای نزدیکی است.[5]
«وَلَایَت» به معنای چاره اندیشی امور دیگران و عهده داری جریان زندگی و مرگشان است.[6]
«وَلِىّ» كسى است كه امور را اداره میکند.[7]
تفصیلی:
«وَلْی» در اصل به معنای نزدیکی است.[8]
«وَلِىّ» از واژۀ «وَلْى» مشتق شده است. «وَلِىّ» كسى است كه به تدبير امور از ديگرى سزاوارتر است.[9] هرکس سرپرست امری شود و به آن قیام کند «مولی» و «ولیّ» آن امر است.[10]
«وَلیَ الشیءَ و عَلَیْه» یعنی شخصی، سرپرستی چیزی را به عهده گرفت.[11]
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در خطبة 188 نهج البلاغه میفرمایند:
«وَ لقَد وَلِیتُ غُسلَه (صلی الله علیه و آله)؛ و غسل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به عهده گرفتم».
فرمانروا «ولیّ امر» مردم است.[12] کمیت شاعر در مورد امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) اینگونه سروده است:
وَ نِعْمَ وَلِيُ الْأَمْرِ بَعْدَ وَلِيِّهِ وَ مُنْتَجَعُ التَّقْوَى وَ نِعْمَ الْمُقَرَّبُ
«اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليهالسلام) خوب سلطان و کفيل امر امت بعد از سلطان و کفيل اولش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) بوده است، و خوب دليل و راهنماي تقوا و درستی در بيابان خشک و جهالت، و خوب نزديک کننده امت به خداوند متعال است».[13]
«وَلِیّ» به دو معنا است:
اول: به معنای کسی است که بر دیگری ولایت دارد؛[14] مثل ولایت خدا بر انسان. [15]
دوم: به معنای کسی که ولایت دیگری بر او واقع میشود؛ مثل انسان که ولایت خدا بر او واقع میشود.[16]
واژۀ «مولی» در کلام عرب به چند معنا است؛[17] گاهی در زبان عرب به معنای عبد است؛[18] مثلاً در زیارت خاصّه امام حسین (علیهالسلام) وارد شده است: «اللَّهَ اللَّهَ فِي عَبْدِكَ وَ مَوْلَاكَ.»[19] و همچنین به معنای آقا و سید و مالک عبد است؛[20] مثلاً در دعای توسل آمده است: «یا سادَتی وَ مَوالِیَّ اِنی تَوَجَّهتُ بِکُم اَئِمَّتی.»[21]
از دیدگاه اهل لغت روا است شخصی بگوید: «فُلانٌ مَوْلَايَ» به این معنا که او مالک طاعت فرد است و مولی به معنای «مالک طاعت» همان معنای مد نظر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حدیث غدیر است که فرمودند: «فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ».[22]
به شخص با ايمان «وَلِيُّ اللّه» گفته میشود یعنی خدا دوست.[23]
«اولِیاء» جمع واژة «ولی» است.[24]
خدای متعال میفرماید:
«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ؛ ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند: همان كسانى كه نماز برپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند».[25]
«وَلِی» در این آیه به معنای کسی است که سرپرستی امور مؤمنان بر عهدۀ او است.[26]
ابوذر غفاری روایت میکند:
روزى با رسول خدا (صلیاللهعليهوآله) نماز ظهر خواندم سائلى در مسجد چيزى خواست به او چيزى ندادند، دست به آسمان برداشت و گفت: خدايا گواه باش من در مسجد رسول خدا (صلیاللهعليهوآله) اظهار حاجت كردم كسى چيزى به من نداد، على (عليهالسلام) آن هنگام در ركوع نماز بود با انگشت كوچک دست راست كه به آن انگشتر میكرد به سائل اشاره نمود، سائل آن را از انگشت على (عليهالسلام) گرفت، رسول خدا (صلیاللهعليهوآله) در نماز اين عمل را ميديد، هنگامی که از نماز فارغ شد سر به آسمان كرد و گفت: خدايا برادرم موسى از تو خواست و گفت:
«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي ... وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي. هارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي».
در جوابش قرآن ناطق نازل فرمودى:
«سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُما».
خدايا من برگزيده و پيامبر تو محمد هستم، سينة مرا فراخ گردان. كارم را آسان كن. براى من وزير و يارى از اهلم معيّن كن على برادرم را، با او مرا تقويت فرما.
ابوذر میگويد: به خدا قسم رسول خدا (صلیاللهعليهوآله) سخن خويش را تمام نكرد تا جبرئيل نازل شد و گفت: اى محمد بخوان. فرمود چه بخوانم؟ گفت بخوان:
«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا».[27]
این آیه طبق نظر شیعه و مخالفان در حق حضرت علی بن ابی طالب (علیهالسلام) نازل شده است.[28][29]
تفاوت «ولایت» و «وکالت»:
انسان با اختیار، شخصی را «وکیل» خویش قرار میدهد؛ اما گاهی «ولایت» فردی بر انسان بدون اختیار او است؛ مانند «ولایت» پدر یا پدر بزرگ بر انسان.[30]
هنگامی که پدری از دنیا میرود، پسرش بهعنوان جانشین در جایگاه او مینشیند. جانشین شایسته «خَلَف» و جانشین ناشایست «خَلْف» نامیده میشود.[31]
«خَلِيفَه» کسی است که در جایگاه شخص قبل از خود مینشیند[32] و جانشین و جایگزین او میشود.[33] تاء «خلیفة» برای مبالغه آمده است که دلالتش بر مفهوم جانشینی بیشتر است.[34]
«خَلَفَ فلانٌ فلاناً» یعنی شخصی از سوی آن کس که جانشینش شده بود قیام به امر کرد و کارگزار شد یا همراه او یا پس از او.[35]
تفصیلی:
«خَلِيفَه» کسی است که در جایگاه شخص قبل از خود مینشیند.[36]
گروه جن آبادکنندگان دنیا بودند سپس خدای متعال حضرت آدم (علینبیناوآلهوعلیهالسلام) و فرزندانش را «خَلِیفَه» و جانشین آنها قرار داد، آنها زمین را آباد میکنند.[37]
«خِلافَت» يعنى نيابت و جانشينى بهجاى ديگرى:
1. يا در نبودن او.
2. يا بهدلیل از دنیا رفتن او است كه ديگرى جانشينش مىشود.
3. يا بهعلت ناتوانیاش.
4. يا بهدلیل بزرگى و شرافت است كه ديگرى جانشين او مىشود که در این معنى خدای متعال اولياء خود را در زمين نمايندگى مىدهد.[38] که این واژه در این عبارت به این معنا آمده است.
«خَلَفْتُ الرّجل فى أهله» یعنی پس از او در میان خاندانش اقامت گزیدم و کارهایی که انجام میداد بهعهده گرفتم.[39]
خدای متعال میفرماید:
«وَلَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنْكُمْ مَلَائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ؛ و اگر بخواهيم قطعاً به جاى شما فرشتگانى كه در روى زمين جانشين شما گردند، قرار دهيم».[40] یعنی آنها جایگزین و جانشین شما خواهند شد.[41]
در روایتی آمده است:
«جَاءَ أَعْرَابِيٌّ إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَقَالَ لَهُ: أَنْتَ خَلِيفَةُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)؟ فَقَالَ: لَا، فَقَالَ: فَمَا أَنْتَ. قَالَ: أَنَا الخَالِفَةُ بَعْدَهُ؛ بادیهنشینی نزد ابوبکر آمد و از وی پرسید: آیا تو خلیفه و جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هستی؟ پاسخ داد: خیر، آن شخص پرسید: پس سِمَت تو چیست؟ گفت: من پس از آنکه ایشان از دنیا رفت در جایگاهش نشستم».[42]
آن شخص از نام و نشان ابوبکر پرسش ننمود بلکه از سِمَت او سوال کرد: «فما أنتَ؟»[43]
گفته میشود: «هو خالِفةُ أهلِ بيته؛ فلانی نادان خاندان خویش است و هیچ خیری در او نیست» همچنین میگویند: «هو خالفةٌ من الخوالف؛ فلانی خانهنشین است».[44]
«خَلَائِف» جمع واژة «خَلِیفَۀ»[45] و «خُلَفَاء» جمع واژة «خَلِیف» است.
«خلیفه» و «خلفاء» و «خلائف» جمعاً هشت مرتبه در نهج البلاغه آمده است.[46]
تفاوت «خلیفه» و «امام»:
«خلیفه» کسی است که برای بهعهده گرفتن امری در جایگاه شخصی که پیش از او بوده جانشین میشود؛ ولی واژة «امام» از تقدّم گرفته شده است؛ جایی که مردم بایستی به کسی اقتدا کنند و از او فرمانبرداری نمایند «امام» به پیش میرود.[47]
نکتهها و پیامها
1_ جمعآوری اموال الهی و اجرای احکام بر عهدة جانشین خدا در زمین است. مسلمانان هنگامی که بدانند حقوق الهی «به دست خلیفة خدا خواهد رسید» با دلگرمی آن را به جمعآوری کنندة زکات میسپارند. (أَرْسَلَنِي إِلَيْكُمْ وَلِيُّ اللَّهِ وَ خَلِيفَتُهُ ... فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِيِّه)
2_ اعتماد دو جانبه میان فرمانروا و رعیت:
ولی خدا به گونهای در میان مسلمانان مورد اعتماد است که اموال الهی را به او میسپارند همچنین او، فرمانروایی است که به گفتة مردم خویش اعتماد دارد و اگر بگویند به اموال ما زکات تعلق نمیگیرد دیگر جستجو نمیکند. (أَرْسَلَنِي إِلَيْكُمْ وَلِيُّ اللَّهِ... فَهَل فِی اَموَالِکُم)
3_ عدم اجبار مردم بر پرداخت حقوق واجب:
اسلام، مردم را به پرداخت حقوق واجب، مجبور نمیکند بلکه حکم خدا را بیان میکند و از آنها میپرسد «آيا در اموال شما براى خدا حقّى هست؟» و به آنها در تصمیمگیری درست یا نادرست اختیار میدهد. (فَهَل فِی اَموَالِکُم)
4_ خمس، زکات و... حقوق خدای متعال در میان اموال مردم است، اگر کسی آنها را نپردازد در حقیقت حق خدا را غصب کرده است. (لِآخُذَ مِنْكُمْ حَقَّ اللَّهِ)
5_ لازم است جامعه به صورت صحیح فرهنگ سازی شود تا مردم ضرورت پرداخت حقوق واجب را بدانند. (لِآخُذَ مِنْكُمْ حَقَّ اللَّهِ)
راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی:
1_ از نظر روانشناسی، برای تأثیرگذاری بر افراد، میتوان آنان را با القاب و عناوینی مورد خطاب قرار داد که انتظار میرود آنگونه باشند. در این صورت ضمیرناخودآگاهشان درگیر میشود و به شخصیت مطلوب و مورد نظر نزدیک میشوند؛[48] برای مثال فراخواندن اشخاص با عبارت «بندگان خدا» آنان را به بندگی خدا نزدیک میکند. در اینجا حضرت (علیهالسلام) به جمعآوری کننده زکات میفرمایند اینگونه مردم را مورد خطاب قرار بده: ای بندگان خدا!
لازمة بندة خدا بودن پرداخت حق الهی است و اینگونه خطابها مؤمن را به پاسخگویی به دستور شرع راغبتر میکند.
2_ دیل کارنگی در کتاب آیین دوستیابی مینویسد:
«اگر میخواهید یکی از خصال نیکو را در وجود شخصی تقویت کنید و استعداد او را به فعالیت اندازید، طوری رفتار نمایید که گویی این صفت یکی از ارزندهترین صفات وی میباشد».
شما هم نسبت به شخصی که در صدد تکمیل او هستید چنین وانمود کنید که وی، دارای خصال و محاسن پسندیدهای است. صریحاً این را به او اظهار نمایید و او را مجبور سازید تا کوشش کند شهرت خوبی را که یافته است همچنان حفظ کند. آن شخص تمامی نیروی خود را به کار خواهد برد تا مبادا کاری کند که در نظر شما از آن مقام بیفتد».[49]
3_ لزوم تذکر مداوم خود و دیگران به بندگی:
عبارتهایی که یادآور بندگی خدا باشتند در ضمیر ناخودآگاه انسان این معنا را تداعی میکنند که تو باید در مسیر بندگی پروردگارت قدم برداری! بنگر این گامی که برداشتی در چه مسیری است؟
4_ برای پاکیزه کردن اموال مسلمانان ابتدا باید دیدگاه آنان را به قوانین اقتصادی اسلام، اصلاح کرد. خمس و زکات حق خدا است که در جایگاههایش مصرف میشود.
[1]- قاموس قرآن، ج6، ص45.
[2]- فرهنگ ابجدی، ص43.
[3]- قاموس قرآن، ج1، ص34.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص543.
[5]- معجم المقاييس اللغه، ج6، ص141.
[6]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص204.
[7]- مجمع البحرين، ج1، ص455.
[8]- معجم المقاييس اللغة، ج6، ص141.
[9]- قاموس قرآن، ج7، ص247.
[10]- النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج5، ص228.
[11]- المنجد به نقل از کلیدگشایش نهج البلاغه، ص862.
[12]- مجمع البحرين، ج1، ص455.
[13]- الهاشميات ص 136 به نقل از مجمع البحرين، ج1، ص456.
[14]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج2، ص673.
[15]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج2، ص673.
[16]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج2، ص673.
[17]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج15، ص311.
[18]- أساس البلاغة، ص689.
[19]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج98، ص226.
[20]- أساس البلاغه، ص689.
[21]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج99، ص249.
[22]- مجمع البحرين، ج1، ص464.
[23]- مفردات الفاظ قرآن، ص885.
[24]- المنجد به نقل از کلیدگشایش نهج البلاغه، ص862.
[25]- مائده، آیه55.
[26]- مجمع البحرين، ج1، ص456.
[27]- مجمع البيان في تفسير القرآن - ط دار المعرفة، ج3، صص324 و 325.
[28]- مجمع البحرين، ج1، ص456.
[29]- اين خبر را ثعلبى با اين سند بعينه نقل كرده و ابو بكر رازى در كتاب احكام القرآن بنقل مغربى و رمّانى و طبرى روايت كردهاند: اين آيه در حق على عليه السّلام نازل شد آنگاه كه در حال ركوع انگشتر خويش را بسائل بخشيد. مجاهد و سدّى نيز چنين گفتهاند و آن از امام باقر و امام صادق عليهما السّلام و جميع علماء اهل بيت عليهم السّلام نقل شده است. (مجمع البيان في تفسير القرآن - ط دار المعرفة، ج3، ص325)
علامه امينى رحمه- اللّه در جلد دوم الغدير ص 52- 53 آنرا از تفسير ثعلبى، تفسير طبرى، اسباب النزول واحدى، تفسير فخر رازى، تفسير خازن، تفسير نيشابورى، فصول المهمّه ابن صبّاغ، صواعق ابن حجر، نور الابصار شبلنجى و ده دوازده كتاب ديگر كه همه از كتب مشهور اهل سنّتاند نقل كرده است طالبان تفصيل بآنجا رجوع كنند و در المراجعات مراجعه چهلم مرحوم شرف الدين عاملى آنرا بطور تفصيل از منابع اصيل نقل كرده و عبد المجيد سليم رئيس الازهر در مقابل آن اسناد خاضع شده است.( قاموس قرآن، ج7، ص250)
[30]- بهجه الخاطر و نزهه الناظر، ص80.
[31]- كتاب العين، ج4، ص266.
[32]- كتاب العين، ج4، ص267.
[33]- مجمع البحرين، ج5، ص55.
[34]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص111.
[35]- مفردات ألفاظ القرآن، ص294.
[36]- كتاب العين، ج4، ص267.
[37]- كتاب العين، ج4، ص267.
[38]- مفردات ألفاظ القرآن، ص294.
[39]- النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج2، ص66.
[40]- زخرف، آیه60.
[41]- مجمع البحرين، ج5، ص50.
[42]- مجمع البحرين، ج5، ص55.
[43]- الفايق في غريب الحديث، ج1، ص339.
[44]- الفايق في غريب الحديث، ج1، ص339.
[45]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج4، ص1791.
[46]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص339.
[47]- بهجه الخاطر و نزهه الناظر، ص188.
[48]- برداشتی از https://www.bartarinha.ir/fa/news/173648/10.
[49]- کتاب آیین دوست یابی، تألیف دیل کارنگی، ترجمة خشایار خطیر، ص260.
اضف تعليق