وَ مِنْ وَصيَّةٍ لَهُ (عَلَيْهِ‌السَّلامُ) كانَ يَكْتُبُها لِمَنْ يَسْتَعْمِلْهُ عَلَى الصَّدَقاتِ:

«وَ لَا تَأْخُذَنَّ عَوْداً وَ لَا هَرِمَةً وَ لَا مَكْسُورَةً وَ لَا مَهْلُوسَةً وَ لَا ذَاتَ عَوَارٍ وَ لَا تَأْمَنَنَّ عَلَيْهَا إِلَّا مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ رَافِقاً بِمَالِ الْمُسْلِمِينَ حَتَّى يُوَصِّلَهُ إِلَى وَلِيِّهِمْ فَيَقْسِمَهُ بَيْنَهُمْ‌».

 

ترجمه‌ها

- ترجمه نهج ‌البلاغه (فقیهی)
بخشى از وصيّت و سفارش اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) است كه آن را براى كسانى كه بر امر صدقات مى‌گماشت، مى‌نوشت:

«و البتّه حيوان پير و حيوانى را كه از كثرت سنّ، از كار افتاده و حيوانى كه استخوان يكى از دستها يا پاها يا استخوان كمر آن، شكسته و حيوانى كه بيمارى، گوشت بدن آن را از ميان برده و حيوان معيوب (هيچ يك از اينها را) مپذير و دريافت مكن. البتّه و به طور قطع جز كسى كه به ديندارى او اطمينان داشته باشى و كسى كه نسبت به نگاهدارى مال مسلمانان، دلسوز و علاقمند باشد، كس ديگرى را در سپردن آن مال به او، امين مدان، (آن مال را به كسى كه داراى شرايط مذكور است بسپار) تا وى آنها را، به آن كس كه عهده‌دار امور مسلمانان و ولىّ ايشان، مى‌باشد، برساند، (مقصود خود آن حضرت است) و او، آن اموال را در ميان مسلمانان قسمت كند».

(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، صص516 و 517)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
بخشی از سفارش آن حضرت (علیه‌السلام) که به مأموران جمع آوری زکات می‌نوشت:

«هرگز حیوان پیر و فرتوت و دست و پا شکسته و از کار افتاده و عیبناک را (بابت زکات) مگیر، و جز کسی را که به دین او اطمینان داری و نسبت به مال مسلمانان محتاط است بر آن‌ها امین مشمار، تا آن را به سرپرست مسلمانان برساند و او هم میان آنان تقسیم کند».

(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص381)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
دستور العمل امام (علیه‌السلام) به‌مأموران جمع‌آوری مالیات در سال 36 هجری:

(در این نامه، امام (علیه‌السلام) در مورد جمع‌آوری زکات ابتدا به‌مأموران خود توصیه می‌کند که رعایت تقوا و نیت خالص، و پرهیز از تهدید و گرفتن زکات بیش از حد از کسی را از یاد نبرند و اینکه در برخورد اول با مردم با نهایت محبت و مهربانی و ادب رفتار کنند. سپس در مورد چگونگی اخراج حق الهی از حق مردم توضیح می‌دهد، و در نهایت در مورد حقوق حیواناتی که به‌عنوان زکات گرفته می‌شوند رعایت حق آن‌ها را سفارش می‌فرماید.)

«و در تحویل گرفتن حیوانات، حیوان پیر و دست و پا شکسته و بیمار و معیوب را به‌عنوان زکات نپذیر. مواظب باش که مأمور زکات مورد اعتماد، و نسبت به اموال مسلمین دلسوز باشد تا آن‌ها را سالم به‌پیشوای مسلمین برساند تا او میان ‌آن‌ها تقسیم کند».

(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص544)
- ترجمه نهج البلاغه (فيض الإسلام)
از وصيّت‌هاى آن حضرت (عليه‌السلام) است كه راه گرفتن و جمع‌آورى زكات را و مهربانى با كساني را كه زكات مى‌پردازند، نشان مى‌دهد و آزار نرساندن به شترهایى كه بابت زكات گرفته مي‌شود. ایشان این سفارش را براى كسي كه متصدّى جمع‌آورى زكوات قرار مى‌داد، مى‌نوشت:

«و شتر پير از كار افتاده و (دست و پا) شكسته و عيب‌دار (يك چشم و مانند آن) را (بابت زكات) مگير (ابن ميثم «رحمه اللّه» از قطب الدّين راوندىّ «ابو الحسين سعد ابن هبة اللّه ابن الحسن از بزرگان علماى اماميّه و نويسنده كتاب‌هاى بسيار از آن جمله كتاب منهاج البراعة در شرح بر نهج البلاغه كه از اهل راوند «قريه‌اى بين كاشان و اصفهان» بوده و قبر او در قم جانب شرقى حرم حضرت معصومه (عليهاالسلام) مى‌باشد» نقل نموده كه فرموده: ظاهر فرمايش امام (عليه‌السلام) آن است كه آن حضرت(عليه‌السلام) امر مى‌فرمايد به جدا كردن عيب‌دار پيش از آنكه آن را به‌دو بخش قسمت نمايد) و (چون آن‌ها را بابت زكات دريافت نمودى) امين قرار مده بر آن‌ها مگر كسي را كه به‌دين او اطمينان داشته باشى (باور داشته باشى كه در گفتار و كردار طبق دستور دين رفتار مى‌نمايد) در حالي كه به‌مال مسلمانان درستكار باشد تا آنكه آن را به فرمان‌روايشان برساند، و او بين آنان پخش نمايد».

(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الإسلام، ج‌5، ص883)

شروح

- توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
از توصيه‌هاى آن حضرت (عليه‌السلام) به كسى كه براى جمع‌آورى صدقات مى‌گمارد:

روش برخورد با مؤمنان هنگام جمع آورى زكات

«به ياد داشته باش كه شتر سالمند و چارپايى كه دست و پا و شاخ آن شكسته باشد و نيز حيوان ضعيف و لاغر و عيبناك را به عنوان زكات نپذير.

حقوق حيوانات از ديدگاه امام على (عليه‌السلام)

چارپايانى را كه به زكات گرفته‌اى به دست كسى بسپار كه به او اعتماد كامل دارى و او چارپايان را رعايت مى‌كند تا به دست ولىّ مسلمين (حضرت على (عليه‌السلام) ) برساند و آن حضرت آنها را طبق دستور الهى با دست مباركش بين مستمندان تقسيم كند».

(ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، صص21 و 22)
- شرح نهج‌البلاغه (ابن میثم)
از سفارش‌هاى حضرت (علیه‌السلام) كه براى متصديان جمع‌آورى زكات و صدقات مى‌نوشت:

«چند نكته بر جسته در اين سفارشنامه وجود دارد كه به ذكر آنها مى‌پردازيم:

...

7_ امام (علیه‌السلام) نماينده خود را از گرفتن حيواناتى كه داراى برخى عيب‌ها مثل پيرى و شكستگى و مسلوليت و ديگر بيماري‌هاى درونى باشد منع كرده تا رعايت حق الهى كه بسيار مهم است شده باشد و هم با مصارف هشتگانه كه در قرآن ذكر شده است مناسبت داشته باشد كه عبارتند از فقرا و مساكين و جز آن‌ها.

قطب الدين راوندى (رَحمَهُ اللَّه) عليه مى‌گويد ظاهر سخن امام (علیه‌السلام) آن است كه قبل از آن كه دست به تقسيم بزند بايد حيواناتى كه داراى، عيب‌هاى ياد شده باشند از ميان گلّه بيرون آورند و بعد تقسيم‌ها را شروع كنند.

8_ دستور داده است كه براى نگهدارى و محافظت اموال صدقه، كسى را انتخاب كند كه مورد اطمينان باشد، ديانتش كامل و خيرخواه خدا و رسولش باشد و نسبت به حيوانات مهربان باشد در كار خود نه ضعيف و نه تجاوزگر و نه سختگير باشد و تمام اينها از امورى است كه براى حفظ حقوق واجب الهى لازم است.

(ترجمة ‌شرح‌ نهج‌البلاغه، ابن‌ميثم، ج4، ص714)

ترجمه واژه‌ها

- لَا تَأْخُذَنَّ
هرگز مگیر.[1]
- عَوْد
شتر پیر.[2]
- هَرِمَة
بسیار پیر.[3]
- مَكْسُورَة
شکسته پا.[4]
- مَهْلُوسَة
ضعیف.[5]
- ذَاتَ عَوَار
عیب‌دار.[6]
- لَا تَأْمَنَنَّ
هرگز اعتماد نکن.[7]
- تَثِقُ
اطمینان می‌کنی.[8]
- رَافِقاً بِمَالِ الْمُسْلِمِينَ
کسی که با اموال مسلمانان با مهربانی و مدارا رفتار می‌کند.[9]
- حَتَّى يُوَصِّلَ
تا اینکه برساند.[10]

واکاوی واژه‌ها

- لَا تَأْمَنَنَّ (أمن)
یکی از معانی «أمن» آرامش قلب،[11] خاطر جمع بودن[12] و رفع ترس است.[13]

واژة «أَمَانَت» مصدر[14] و در مقابل خیانت است[15] و در مورد فرمانبری، عبادت، سپرده و اعتماد به‌کار می‌رود.[16] «أمانَت» آن چیزی است که انسان نسبت به آن امین شمرده می‌شود.[17]

«أَمِنَ عَلَی الشیء» و «ائْتَمَنَ عَلَی الشیء» به یک معنا است.[18] «ائْتَمَنَهُ» یعنی شخصی، دیگری را امین خود شمارد.[19]

«أَمِين» یعنی امانت‌دار، مورد اعتماد،[20] کسی که از عمل او اطمینان و ایمنی هست.[21] «أمین» و «مُؤْتَمَن» مترادف هستند.[22]

«اُمَناء» جمع واژة «أَمین» است.[23]

خدای متعال می‌فرماید:

«قَالُوا يَا أَبَانَا مَا لَكَ لَا تَأْمَنَّا عَلَى يُوسُفَ...؛ گفتند: «اى پدر، تو را چه شده است كه ما را بر يوسف امين نمى‌دانى...؟»[24] این بخش آیه «ما لَك لا تأَمَنُنا على يوسف» (نیز) قرائت شده است.[25]

همچنین می‌فرماید:

«فَإِنْ‌ أَمِنَ‌ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَلْيُؤَدِّ الَّذِي‌ اؤْتُمِنَ‌ أَمانَتَهُ؛ اگر بعضى از شما به بعضى خاطر جمع باشد، يعنى به او اطمينان داشته باشد كه خيانت نخواهد كرد پس آن كس كه امين شمرده شده، بايد سپردة وى را بازپس دهد».[26]

تفاوت «مأمون» و «أمین»:

«أمین» شخصی که به خودی خود قابل اعتماد باشد؛ اما «مأمون» کسی است که از سوی دیگران مورد اعتماد قرار بگیرد.[27]
- تَثِقُ (وثق)
«وثق» به‌معنای بستن و استوار كردن است‌.[28]

این واژه در ثلاثی مجرد «وَثِقَ، یَثِقُ» در مورد کسی كه قابل اعتماد است، به صورت استعاره کاربرد دارد.[29] هنگامی که شخصی، دیگری را امین خود شمارد عبارت «وَثِقْتُ بِفُلانٍ» را به‌کار می‌برد.[30]

«ثِقَة» در مذكر، مؤنث، مفرد و جمع در مورد کسی که مورد اعتماد باشد به‌کار می‌رود، ولی با واژۀ «ثِقَات‌» جمع نیز بسته می‌‎‌شود كه براى مذكر و مؤنث کاربرد دارد.[31]
- رَافِق (رفق)
«رِفق» خلاف خشونت[32] و به‌معنای نرمی و لطافت در کار،[33] مهرباني[34] و سازگارى و نرم‌خويى است.[35]

«رَفِقَ بهِ» یعنی شخصی با مهربانی و مدارا با دیگری رفتار کرد.[36] کسی که صاحب «رِفق» باشد، «رَفیق» نامیده می‌شود.[37]

«رفق» فقط در غیر اجسام استفاده می‌شود؛ بنابراین نمی‌گویند: «شَيْ‌ءٌ رَفِيقٌ» و «فِي هَذَا الجِسْمِ رِفْقٌ».[38]

امام کاظم (علیه‌السلام) می‌فرمایند:

«الرِّفْقُ نِصْفُ الْعَيْش؛ نرمى نيمى از زندگى است‌‏».[39]

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرمایند:

«مَا كَانَ الرِّفْقُ فِي شَيْ‌ءٍ إِلَّا زَانَهُ وَ لَا كَانَ الْخُرْقُ فِي شَيْ‌ءٍ إِلَّا شَانَه‌؛ مدارا و نرم‌خويى در هر چه باشد آن را بيارايد، و تند خويى در هر چه باشد آن را زشت سازد».[40]

تفاوت «لطف» و «رفق»:

«رفق» به‌معنای آسانی در امور و سهولت در رسیدن به آن‌ها است که مخالف عُنف به‌معنای سخت‌گیری و شدت در رسیدن به مطلوب است[41]و در واژۀ «لطف»، دقت، توجه به جزئیات و امور دقیق مد نظر است.[42]
- وَلِيّ (ولی)
اجمالی:

«وَلْی» در اصل به معنای نزدیکی است.

«وَلَایَت» به معنای چاره اندیشی امور دیگران و عهده داری جریان زندگی و مرگشان است.

«وَلِىّ» كسى است كه امور را اداره می‌کند.

تفصیلی:

«وَلْی» در اصل به معنای نزدیکی است.

«وَلِىّ» از واژۀ «وَلْى» مشتق شده است. «وَلِىّ» كسى است كه به تدبير امور از ديگرى سزاوارتر است. هرکس سرپرست امری شود و به آن قیام کند «مولی» و «ولیّ» آن امر است.

«وَلیَ الشیءَ و عَلَیْه» یعنی شخصی، سرپرستی چیزی را به عهده گرفت.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در خطبة 188 نهج البلاغه می‌فرمایند:

«وَ لقَد وَلِیتُ غُسلَه (صلی الله علیه و آله)؛ و غسل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به عهده گرفتم».

فرمانروا «ولیّ امر» مردم است.[43] کمیت شاعر در مورد امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) اینگونه سروده است:

وَ نِعْمَ‌ وَلِيُ‌ الْأَمْرِ بَعْدَ وَلِيِّهِ‌ وَ مُنْتَجَعُ التَّقْوَى وَ نِعْمَ الْمُقَرَّبُ

«اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه‌السلام) خوب سلطان و کفيل امر امت بعد از سلطان و کفيل اولش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) بوده است، و خوب دليل و راهنماي تقوا و درستی در بيابان خشک و جهالت، و خوب نزديک کننده امت به خداوند متعال است».‌[44]

«وَلِیّ» به دو معنا است:

اول: به معنای کسی است که بر دیگری ولایت دارد؛[45] مثل ولایت خدا بر انسان. [46]

دوم: به معنای کسی که ولایت دیگری بر او واقع می‌شود؛ مثل انسان که ولایت خدا بر او واقع می‌شود.[47]

واژۀ «مولی» در کلام عرب به چند معنا است؛[48] گاهی در زبان عرب به معنای عبد است؛[49] مثلاً در زیارت خاصّه امام حسین (علیه‌السلام) وارد شده است: «اللَّهَ اللَّهَ فِي عَبْدِكَ وَ مَوْلَاكَ.»[50] و همچنین به معنای آقا و سید و مالک عبد است؛[51] مثلاً در دعای توسل آمده است: «یا سادَتی وَ مَوالِیَّ اِنی تَوَجَّهتُ بِکُم اَئِمَّتی.»[52]

از دیدگاه اهل لغت روا است شخصی بگوید: «فُلانٌ‌ مَوْلَايَ» به این معنا که او مالک طاعت فرد است و مولی به معنای «مالک طاعت» همان معنای مد نظر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حدیث غدیر است که فرمودند: «فَمَنْ كُنْتُ‌ مَوْلَاهُ‌ فَعَلِيٌ‌ مَوْلَاهُ».[53]

«اولِیاء» جمع واژة «ولی» است.[54]

خدای متعال می‌فرماید:

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ‌ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ‌؛ ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده‌اند: همان كسانى كه نماز برپا مى‌دارند و در حال ركوع زكات مى‌دهند».[55]

«وَلِی» در این آیه به معنای کسی است که سرپرستی امور مؤمنان بر عهدۀ او است.[56]

ابوذر غفاری روایت می‌کند:

روزى با رسول خدا (صلی‌الله‌عليه‌وآله) نماز ظهر خواندم سائلى در مسجد چيزى خواست به او چيزى ندادند، دست به آسمان برداشت و گفت: خدايا گواه باش من در مسجد رسول خدا (صلی‌الله‌عليه‌وآله) اظهار حاجت كردم كسى چيزى به من نداد، على (عليه‌السلام) آن هنگام در ركوع نماز بود با انگشت كوچک دست راست كه به آن انگشتر می‌كرد به سائل اشاره نمود، سائل آن را از انگشت على (عليه‌السلام) گرفت، رسول خدا (صلی‌الله‌عليه‌وآله) در نماز اين عمل را مي‌ديد، هنگامی که از نماز فارغ شد سر به آسمان كرد و گفت: خدايا برادرم موسى از تو خواست و گفت:

«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي‌ ... وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي. هارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي‌».

در جوابش قرآن ناطق نازل فرمودى:

«سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُما».

خدايا من برگزيده و پيامبر تو محمد هستم، سينة مرا فراخ گردان. كارم را آسان كن. براى من وزير و يارى از اهلم معيّن كن على برادرم را، با او مرا تقويت فرما.

ابوذر می‌گويد: به خدا قسم رسول خدا (صلی‌الله‌عليه‌وآله) سخن خويش را تمام نكرد تا جبرئيل نازل شد و گفت: اى محمد بخوان. فرمود چه بخوانم؟ گفت بخوان:

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ‌ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا».[57]

این آیه طبق نظر شیعه و مخالفان در حق حضرت علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) نازل شده است.[58][59]

تفاوت «ولایت» و «وکالت»:

انسان با اختیار، شخصی را «وکیل» خویش قرار می‌دهد؛ اما گاهی «ولایت» فردی بر انسان بدون اختیار او است؛ مانند «ولایت» پدر یا پدر بزرگ بر انسان.[60]

نکات تدبری

1_ دین اسلام، دینی همه‌شمول و جامع است که در آن حقوق همه مد نظر قرار می‌گیرد. از سویی فرد مسلمان در گزینش، حق انتخاب دارد؛ از سوی دیگر مأمور جمع‌آوری زکات باید حیوانات تهی از عیب را بپذیرد؛ به این ترتیب حقوق مستمندان نیز رعایت شده است. (وَ لَا تَأْخُذَنَّ عَوْداً وَ لَا هَرِمَةً وَ لَا مَكْسُورَةً وَ لَا مَهْلُوسَةً وَ لَا ذَاتَ عَوَارٍ)

2_ اصل شفاف سازی:

مدیر یا رهبر باید قلمرو وظیفۀ کارگزاران خود را به‌روشنی ترسیم کند. حضرت (علیه‌السلام) در این عبارت، با بیان ویژگی‌های‌ حیوانات ناقص، قلمرو وظیفۀ مأمور جمع‌آوری زکات را به‌روشنی بیان می‌کنند. (وَ لَا تَأْخُذَنَّ عَوْداً وَ لَا هَرِمَةً وَ لَا مَكْسُورَةً وَ لَا مَهْلُوسَةً وَ لَا ذَاتَ عَوَارٍ)

3-بنابر اصل شفاف‌سازی، کارفرما یا رهبر می‌تواند کارگزار را در صورت قصور بازخواست نماید؛ اگر شفاف‌سازی صورت نگیرد، ممکن است کارگزار، کار خود را توجیه نماید و دلیل کم‌کاری خود را روشن نبودن محدودۀ فرمان بداند. (وَ لَا تَأْخُذَنَّ عَوْداً وَ لَا هَرِمَةً وَ لَا مَكْسُورَةً وَ لَا مَهْلُوسَةً وَ لَا ذَاتَ عَوَارٍ)

4_ اصل دین‌مداری در واگذاری امانت:

مأمور زکات موظف است که حیوانات را تنها به کسی واگذارد که به دین او اطمینان دارد. با توجه به این سخن، اصل دین‌مداری در واگذاری امانت به دیگران باید مورد لحاظ قرار بگیرد؛ برای مثال در ازدواج، محوری‌ترین اصل، توجه به دین‌مداری شخص است. ازدواجی که بر پایۀ ایمان بنا شود، بسیار پردوا‌م‌تر از ازدواجی است که بر پایۀ اعتماد به ثروت، صفات ظاهری، شرافت خانوادگی و حتی محبت[61] بنا شود. (وَ لَا تَأْمَنَنَّ عَلَيْهَا إِلَّا مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ)

5_ نون تأکید ثقیله در «لَا تَأْمَنَنَّ» نشانگر توجه بالای حضرت (علیه‌السلام) در رساندن امانت به دست صاحبان آن است. (وَ لَا تَأْمَنَنَّ عَلَيْهَا إِلَّا مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ)

5_ توجه به حقوق حیوان:

مأمور زکات موظف است که رفتار نرمی با حیوانات داشته باشد. و از هر گونه خشونت یا آسیب رسانی به آنان اجتناب کند. (رَافِقاً بِمَالِ الْمُسْلِمِينَ)

6_ سرپرست مسلمانان که به تدبیر امور از دیگران سزاوارتر است، بهتر می‌داند که اموال زکات را چگونه در میان موارد مصرفش تقسیم کند. (حَتَّى يُوَصِّلَهُ إِلَى وَلِيِّهِمْ فَيَقْسِمَهُ بَيْنَهُمْ)





راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی:
با توجه به شفافیت سخن حضرت (علیه‌السلام) به کارگزار خود می‌توان چنین برداشت کرد که:

1- مدیران در مقام مدیریت، وظایف و قلمرو مسئولیت‌های کارگزاران را کاملاً شفاف و روشن بیان کنند.

2- کارگزارن نیز در صورت وجود ابهام، پرسش خود را مطرح کنند تا مسئولیت خود را به‌خوبی عهده دار شوند.

3- شایسته نیست از دیگران توقع داشته باشیم، خواسته‌هایمان را ناگفته حدس بزنند.

4- والدین در مقام تربیت، خواسته‌ها و نکات تربیتی خود را کاملاً شفاف و روشن بیان کنند.

5- شایسته است والدین هنر شفاف سخن گفتن را به فرزندان خود بیاموزند.

[1]- قاموس قرآن، ج1، ص34.

[2]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص544.

[3]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص544.

[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص544.

[5]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص544.

[6]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص544.

[7]- فرهنگ ابجدی، ص134.

[8]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص544.

[9]- فرهنگ ابجدی، ص438.

[10]- فرهنگ ابجدی، ص987.

[11]- معجم المقاييس اللغة، ج‌1، ص133.

[12]- قاموس قرآن، ج‌1، ص123.

[13]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌1، ص150.

[14]- مفردات ألفاظ القرآن، ص90.

[15]- كتاب العين، ج‌8، ص389.

[16]- النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج‌1، ص71.

[17]- مجمع البحرين، ج‌6، ص202.

[18]- مجمع البحرين، ج‌6، ص203 با کمی تغییر.

[19]- فرهنگ ابجدى، ص4.

[20]- فرهنگ ابجدى، ص135.

[21]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص81.

[22]- برداشتی از لسان العرب، ج‌13، ص21.

[23]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص23.

[24]- یوسف، آیة11.

[25]- لسان العرب، ج‌13، ص21.

[26]- بقره، آیة283.

[27]- الفروق في اللغه، ص223.

[28]- معجم المقاييس اللغه، ج‌6، ص85.

[29]- برداشتی از مفردات ألفاظ القرآن، ص853.

[30]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج4، ص2013.

[31]- فرهنگ ابجدی، ص280.

[32]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج‌4، ص1482.

[33]- كتاب العين، ج‌5، ص149.

[34]- فرهنگ ابجدى، ص438.

[35]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌4، ص186.

[36]- فرهنگ ابجدى، ص438.

[37]- كتاب العين، ج‌5، ص149.

[38]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌4، ص187.

[39]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌2، ص120.

[40]- تحف العقول، ص47.

[41]- الفروق في اللغه، ص213.

[42]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌4، ص187.

[43]- مجمع البحرين، ج‌1، ص455.

[44]- الهاشميات ص 136 به نقل از مجمع البحرين، ج‌1، ص456.

[45]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج‌2، ص673.

[46]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج‌2، ص673.

[47]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج‌2، ص673.

[48]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌15، ص311.

[49]- أساس البلاغه، ص689.

[50]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‌98، ص226.

[51]- أساس البلاغه، ص689.

[52]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‌99، ص249.

[53]- مجمع البحرين، ج‌1، ص464.

[54]- المنجد به نقل از کلیدگشایش نهج البلاغه، ص862.

[55]- مائده، آیه55.

[56]- مجمع البحرين، ج‌1، ص456.

[57]- مجمع البيان في تفسير القرآن - ط دار المعرفة، ج3، صص324 و 325.

[58]- مجمع البحرين، ج‌1، ص456.

[59]- اين خبر را ثعلبى با اين سند بعينه نقل كرده و ابو بكر رازى در كتاب احكام القرآن بنقل مغربى و رمّانى و طبرى روايت‌ كرده‌اند: اين آيه در حق على عليه السّلام نازل شد آنگاه كه در حال ركوع انگشتر خويش را بسائل بخشيد. مجاهد و سدّى نيز چنين گفته‌اند و آن از امام باقر و امام صادق عليهما السّلام و جميع علماء اهل بيت عليهم السّلام نقل شده است. (مجمع البيان في تفسير القرآن - ط دار المعرفة، ج3، ص325)

علامه امينى رحمه- اللّه در جلد دوم الغدير ص 52- 53 آنرا از تفسير ثعلبى، تفسير طبرى، اسباب النزول واحدى، تفسير فخر رازى، تفسير خازن، تفسير نيشابورى، فصول المهمّه ابن صبّاغ، صواعق ابن حجر، نور الابصار شبلنجى و ده دوازده كتاب ديگر كه همه از كتب مشهور اهل سنّت‌اند نقل كرده است طالبان تفصيل بآنجا رجوع كنند و در المراجعات مراجعه چهلم مرحوم شرف الدين عاملى آنرا بطور تفصيل از منابع اصيل نقل كرده و عبد المجيد سليم رئيس الازهر در مقابل آن اسناد خاضع شده است.( قاموس قرآن، ج‌7، ص250)

[60]- بهجه الخاطر و نزهه الناظر، ص80.

[61]- محبتی که بدون توجه به تدین شخص مورد توجه قرار بگیرد.

اضف تعليق