و من عهد له (علیه السلام) إلى بعض عماله و قد بعثه على الصدقه:
«وَ بُؤْسَى لِمَنْ خَصْمُهُ عِنْدَ اللَّهِ الْفُقَرَاءُ وَ الْمَسَاكِينُ وَ السَّائِلُونَ وَ الْمَدْفُوعُونَ وَ الْغَارِمُونَ وَ ابْنُ السَّبِيلِ!».
ترجمهها
اميرالمؤمنين (علیهالسلام) هنگامی اين نامه را به او نوشت که وی را برای دريافت صدقه و زکات فرستاده بود:
«و بدبختی و عذاب شديد برای کسی است که دشمن و طرف دعوی او در نزد خدا فقيران و مسکينان و بينوايان و مستمندانی که ديگران به آنها کمک نمیکنند و آنان را از خود میرانند و قرضداران و ابن السبيلها باشند».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص257)
«و بدا به حال کسی که شاکیان و دادخواهانش در پیشگاه خداوند، فقیران و بینوایان و سائلان و راندهشدگان و ورشکستگان و در راه ماندگان باشند!».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص 383)
(امام (علیهالسلام) در این نامه مخنف بن سلیم را از نفاق و بدرفتاری با مردم بر حذر میدارد و به او یادآور میشود که حق نیازمندان باید به آنها پرداخت شود و خیانت در این امانت از بالاترین خیانتهاست).
«بدا به حال کسی که در پیشگاه اللهی، فقراء و مساکین و نیازمندان و محرومان و بدهکاران و در راه ماندگان، دشمن او باشند و از او شکایت کنند».
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص 546)
(در پرهيزكارى و مهربانى با رعيت و اداء حقوق زيردستان و مستمندان) هنگامى كه او را براى جمع آورى زكات
فرستاده:
«و بدا بهحال كسیكه دشمن او نزد خدا، درويشان و تهىدستان و دريوزهگران و بينوايان رانده شده، و وامدارانى كه
در غير معصيت وام گرفتهاند و مسافرين و رهگذران درمانده دور از مال و خانه و اهل بيت باشند!».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيضالاسلام، ج5 ، ص 886)
شروح
لزوم پرداخت حق الزحمه مأمور جمعآورى زكات
«و بيچاره و نوميد و تهيدست كسى است كه در قيامت نزد پروردگار، فقيران و تهيدستان و نيازمندان و بدهكاران و
در راهماندگان، دشمن او باشند».
(توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص28)
و در باره حقوق مستحقان است.
«بؤسا» مصدر و مفعول مطلق است.
گروههايى كه مورد مصرف صدقات هستند هشت گروهند كه در قرآن شمرده شده:
«إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ ... وَ ابْنَ السَّبِيلِ»[1]
«فقير» شخص خوددارى است كه عفت خود را حفظ مىكند و از كسى سؤال نمىكند اما «مسكين» سؤال مىكند.[2]
اصمعى گفته: فقير كسى است كه به اندازه خوراكش دارد، اما مسكين هيچ ندارد.
«عاملون» كارگزارانی كه در جمعآورى صدقات كوشش دارند و امام مزدكار آنان را به اندازه بقيه گروهها
مىپردازد.
«مولفه قلوبهم» عدهاى از اشراف عرب كه پيغمبر (صلیالله علیه وآله) در آغاز اسلام از آنها دلجويى مىكرد و سهمى
از زكات به آنان مىداد تا در مقابل خويشان خود از پيامبر (صلیالله علیه وآله) و اسلام دفاع كنند و در برابر
دشمنان آنها را يارى كنند؛ مثل، عباس بن مرداس، و عيينه بن حصن، و جز اينها و بعدها كه مسلمانان قدرت پيدا
كردند از كمك و يارى آنان بىنياز شدند.
«و فى الرقاب» يعنى در آزاد كردن بندگان.
ابن عباس گفته است: منظور بندگان مكاتب مىباشند كه سهمى به آنها داده مىشود تا به صاحبان خود بدهند و آزاد
شوند.
«الغارمین» قرض داران كسانى هستند كه مديون شدهاند در حالى كه نه اسراف و ولخرجى داشته و نه مال را در راه
معصيت مصرف كردهاند.
و مراد از «فى سبيل اللَّه» جنگاوران و مرزداران مىباشد.
«و ابن السبيل» در سفر مانده كه مالى براى مصرف خود ندارد، به او نيز از صدقات داده مىشود اگر چه در وطنش
داراى ثروت باشد.
در اين عهدنامه امام (عليهالسلام) براى كارگزار خود كسانى از مستحقان را كه شفقت و مهربانى درباره آنان را لازم
مىداند به يك فرض پنج طايفه و به فرض ديگر چهار گروه ذكر كرده است:
فرض نخست آن است كه سائلان را در مساكين داخل بدانيم، و منظور از دفع شدگان هم عاملان زكات باشند و
قرضدار و ابن السبيل هم كه در آخر ذكر شده است پس پنج گروه مىشوند.
اينكه امام (عليهالسلام) از عاملان تعبير به دفع شدگان فرموده به اين دليل است كه دفع مىشوند يعنى براى
جمعآورى ماليات دور فرستاده مىشوند يا به اين علت كه وقتى پيش صاحبان اموال مىآيند كه زكات بگيرند
صاحبان اموال آنها را از خود مىرانند و دور مىكنند.
سبب اينكه حضرت (عليهالسلام) جمع كنندگان زكات را به اين صفت ذلّت و خوارى تعبير فرموده اين است كه
تواضع داشته باشند و نسبت به صاحبان اموال يا مستحقان زكات دلجويى و مهربانى كنند و رياست و تسلط باعث
فخر و تكبرشان نشود.
فرض ديگر كه در سخن امام (عليهالسلام) چهار طايفه ذكر شده، در صورتى است كه منظور از دفع شدگان نيز
فقراى سؤال كننده باشند به دليل اين كه در هنگام سؤال از مردم مورد طرد و دفع واقع مىشوند چنانكه يكى از
شارحان نهج البلاغه بيان كرده است.
در هر حال اينكه حضرت (عليهالسلام) به ذكر همين چند طايفه قناعت كرده و بقيه را ذكر نفرموده است به اين
دليل مىباشد كه اينها از بقيه گروهها بيچارهتر و ضعيفتر هستند.
(ترجمۀ شرح نهجالبلاغه، ابنميثم، ج4، ص720-722 )
ترجمه واژهها
ابْنُ السَّبِيلِ: كسى كه در سفر مانده و خرجى راه او تمام شده باشد و نداند به كجا پناه برد.[7]
واکاوی واژهها
«فقیر» کسی است که از تهیدستی و درماندگی ستون فقراتش شکسته[10]و در زندگی برای او توشۀ مادى میرسد.[11]
گاهی «فقر» را به معنای ضعفی که سبب احتیاج میشود، معنا کردهاند؛[12]از اینرو «فقر» از جهت (علم، ادب، اخلاق و...) مراتب متعددی دارد که بالاترین مرتبۀ آن، در سرشت انسان است؛ [13]
«فَقْرُالنفس» به این معنا است که نفسِضعیف، انسان را به سوی کفران نعمتهای پروردگار میبرد و خدا را فراموش میکند؛ همچنین او را به سوی نیازمندی و آلودگی میخواند و دینش را از بین میبرد.[14]
«فَقْر» در چهار وجه كاربرد دارد:
· نیازهای ضروری (زایشی و رویشی) برای تمام موجودات لازم است تا وقتی در دنیا هستند.[15]
· فقرى كه از عدم كسب و كار ناشى میشود.
· فقر نفسانى و روحى كه همان آزمندى است.[16]
· فقر و نياز بهسوى خداى تعالى،[17] كه در قرآن مجید آمده: «رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ».[18]
«فُقَرَاء» جمع «فَقِير» است.[19]
تفاوت «فقر» و «حاجت»:
«فقر» مخالف غنی میباشد؛ اما «حاجت» به معنای نقص است.[20]
تفاوت «فقر» و «خِلّه»:
«فقر» به معنای از دست رفتن مال است؛ اما «خِلّه» یعنی خللی در مال و زندگی ایجاد شود که میبایست برطرف گردد.[21]
تفاوت «فقیر» و «مسکین»:
· «فقیر» خواستۀ خود را مطرح نمیکند ولی «مسکین» تقاضای خود را آشکارا بیان میکند.
· تنگدستیِ «فقیر» از ظاهرش نمایان نمیباشد؛ اما تنگدستیِ «مسکین» از ظاهرش هویدا است.
· «مسکین» نسبت به «فقیر» ضعیفتر میباشد.
· «مسکین» کسی است که در روبرو شدن، انسان را به رقت قلب و نرمی وامیدارد.[22]
«مسکین» به معنای خوار و درمانده است.[25] «مسکین» بر اثر فقر، مرض، فلج یا نقص عضو[26] نمیتواند خرج خانواده را تأمين كند[27]و حالش از فقیر بدتر است.[28] «مساکین» جمع «مسکین» است.[29] قرآن كريم فقط در يك جا «مساكين» را در رديف «فقراء» آورده: «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها[30]».[31]
تفاوت «مسکین» و «فقیر»:
· «مسکین» تقاضای خود را آشکارا بیان میکند ولی «فقیر» خواستۀ خود را مطرح نمی کند.
· «مسکین» نسبت به «فقیر» ضعیفتر می باشد.
· تنگدستیِ «مسکین» از ظاهرش هویدا است؛ اما تنگدستیِ «فقیر» از ظاهرش نمایان نمیباشد.
· «مسکین» کسی است که در روبرو شدن، انسان را به رقت قلب و نرمی وامیدارد.[32]
تفاوت «سائل» و «محروم»:
«سائل» کسی است که درخواست میکند؛ اما «محروم» درخواست نمیکند.[38]
· وقتی با «عن» متعدى شود به معناى حمايت میآيد. [42]«مُدَفَّع» یعنی فقیر، حمایت شده است.[43]
· اگر با «الى» متعدى شود به معناى دادن، میباشد. [44]«دَفْعُتُ إلی فلان شیئًا» یعنی چیزی را به شخصی دادم.[45]
«مَدْفُوع» یعنی دور شده، کنارزده شده.[46]
«غُرْم» ضرر و زيانى كه به مال مىرسد بدون اينكه شخص خيانت و جنايتى کرده باشد.[49]
«غَریم» به معنای بدهکار[50] و طلبکار است.[51]
«فلان مُغرَمٌ» یعنی شخص زير بار سنگين قرض رفته است.[52]
«غَارِم» شخصی که ضمانت کسی را به عهده میگیرد و کفیل او میشود[53] تا قرضش را پرداخت کند.[54]
نکات تدبری
1- هر کس به اندازۀ تواناییاش کوشش کند تا فقر دینی از جامعه جمع شود. (الْفُقَرَاء)
2- فقر فرهنگی به عنوان یک عامل بازدارنده، جامعه را به سمت قهقرا و انحطاط میکشاند و از دستیابی به اهداف والا و تکاملی باز میدارد. (الْفُقَرَاء)
3- پیامبران نیز به خدای متعال نیازمند هستند: «رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ».[55](الْفُقَرَاء)
4- تنگدستی حاکی از سست بودن نظامهای اقتصادی است. (الْفُقَرَاء)
5- در زمان حکومت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) هیچ فقیری نیست؛ همانطور که در زمان حکومت حضرت امیر (علیه السلام) نیازمندی نبود. (الْفُقَرَاء)
· در روایتی از امام باقر(علیه السلام) آمده:
«...يُعْطِي النَّاسَ عَطَايَا مَرَّتَيْنِ فِي السَّنَةِ وَ يَرْزُقُهُمْ فِي الشَّهْرِ رِزْقَيْنِ وَ يُسَوِّي بَيْنَ النَّاسِ حَتَّى لَا تَرَى مُحْتَاجاً إِلَى الزَّكَاةِ وَ يَجِيءُ أَصْحَابُ الزَّكَاةِ بِزَكَاتِهِمْ إِلَى الْمَحَاوِيجِ مِنْ شِيعَتِهِ فَلَا يَقْبَلُونَهَا فَيَصُرُّونَهَا وَ يَدُورُونَ فِي دُورِهِمْ فَيَخْرُجُونَ إِلَيْهِمْ فَيَقُولُونَ لَا حَاجَةَ لَنَا فِي دَرَاهِمِكُم...؛ حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) سالی دوبار عطایايی به مردم میدهد. آن حضرت (علیه السلام) ماهی دوبار حقوق میدهد و بین مردم یکسان رفتار کرده به گونهای که فردِ نیازمندِ زکات، در جامعه یافت نمیشود. دارندگان زکات، سهم فقیران را نزد آنان میآورند ولی آنان نمیپذيرند. به ناچار اموال را در کیسههای مخصوص پول میگذارند و در محلهها میچرخانند ولی آنان میگویند ما را به درهمهای شما نیازی نیست».[56]
· «مَرَّ شَيْخٌ مَكْفُوفٌ كَبِيرٌ يَسْأَلُ، فَقَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) مَا هَذَا؟ قَالُوا يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) نَصْرَانِيٌّ، فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(علیه السلام) اسْتَعْمَلْتُمُوهُ حَتَّى إِذَا كَبِرَ وَ عَجَزَ مَنَعْتُمُوهُ أَنْفِقُوا عَلَيْهِ مِنْ بَيْتِ الْمَالِ؛ در زمان امام علی (علیه السلام) پيرمرد فرتوت و نابينايى در حال گدايى بود. امام (علیه السلام) فرموند: اين مرد كيست و چرا گدايى مىكند؟
جواب دادند: نصرانى است.
امام (علیهالسلام) فرمودند: تا آن زمان كه قدرت كار كردن داشت از او كار كشيديد، در حال حاضر كه پير شده و قدرت كار كردن ندارد، از تأمين روزى وى دريغ مىورزيد؟ از بيت المال زندگى او را تأمين کنید».[57]
6- اهمیت قرض دادن در قرآن مجید: (غَارِمُون)
· افزایش مال
«اِنَ الْمُصِّدِقینَ وَ الْمُصَدِّقاتِ وَ اَقْرَضُوا اللّه قَرْضا حَسنا یُضاعَفُ لَهُم»،[58]«مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّه قَرْضا حَسنا فَیُضاعِفَهُ لَهُ».[59]
· سبب آمرزش گناه
«وَ أَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا َلأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُم»،[60]«إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعِفْهُ لَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُم».[61]
· قرضالحسنه در ردیف نماز و زکات
«أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَقْرِضُوا اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا».[62]
7- قرض دادن برتر از صدقه است. امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: «عَلَى بَابِ الْجَنَّةِ مَكْتُوبٌ الْقَرْضُ بِثَمَانِيَةَ عَشَرَ وَ الصَّدَقَةُ بِعَشَره...؛ بردرب بهشت نوشته شده: قرض الحسنه هيجده حسنه و صدقه ده حسنه دارد».[63](غَارِمُون)
راهکارهایی از نهجالبلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی:
1- حاکمان کشورهای اسلامی و غیراسلامی باید به نیازهای مردم جامعه توجه کنند و راه حلهای عملی ارائه دهند.
2- نظامهای اقتصادی بر مبنای دستورات اسلام باشد.
[1] - توبه، آیه60.
[2] - طبق قول ابن عباس و جمعى ديگر از مفسران؛ به نقل از ترجمۀ شرح نهجالبلاغه، ابنميثم، ج4، ص719.
[3] - نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص546.
[4] - نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص546.
[5] - نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص546.
[6] - توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص27.
[7] - توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص27.
[8] - كتاب العين، ج5، ص150.
[9] - قاموس قرآن، ج5، ص197.
[10] - معجم المقاييس اللغه، ج4، ص443.
[11] - معجم المقاييس اللغه، ج4، ص444.
[12] - التحقيق فی كلمات القرآن الكريم، ج9، ص 118.
[13] - التحقيق فی كلمات القرآن الكريم، ج9، ص 118.
[14] - مجمع البحرين، ج3، ص443.
[15] - ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج3، ص77.
[16] - ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج3، ص 78.
[17] - ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج3، ص 79.
[18] - قصص، آیه24.
[19] - مجمع البحرين، ج3، ص441.
[20] - الفروق فی اللغه، ص172.
[21] - الفروق فی اللغه، ص171.
[22] - الفروق في اللغه، ص170.
[23] - معجم المقاييس اللغه، ج3، ص88.
[24] - فرهنگ ابجدى، ص74.
[25] - تاج اللغه و صحاح العربیه، ج5 ،ص 2633.
[26] - قاموس قرآن، ج3، ص285.
[27] - فرهنگ ابجدى، ص820.
[28] - تاج اللغه و صحاح العربیه، ج5 ،ص 2633.
[29] - فرهنگ ابجدى، ص820.
[30] - توبه، آیه60.
[31] - قاموس قرآن، ج3، ص285.
[32] - الفروق في اللغه، ص170.
[33] - فرهنگ ابجدى، ص467.
[34] - کلید گشایش نهج البلاغه، ص371.
[35] - كتاب العين، ج7، ص301.
[36] - النهاية فی غريب الحديث و الأثر، ج2، ص327.
[37] - کلید گشایش نهج البلاغه، ص371.
[38] - بهجه الخاطر و نزهه الناظر، ص196.
[39]- معجم المقاييس اللغه، ج2، ص 288.
[40] - قاموس قرآن، ج2، ص350.
[41] - فرهنگ ابجدى، ص394.
[42] - مفردات راغب و اقرب الموارد؛ به نقل از قاموس قرآن، ج2، ص350.
[43] - تاج اللغه و صحاح العربیه، ج3، ص1632.
[44] - مفردات راغب و اقرب الموارد؛ به نقل از قاموس قرآن، ج2، ص350.
[45] - تاج اللغه و صحاح العربیه، ج3، ص1632.
[46] - کلید گشایش نهج البلاغه، ص269.
[47] - معجم المقاييس اللغه، ج4، ص419.
[48] - التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص213.
[49] - ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2،ص 695.
[50] - تاج اللغه وصحاح العربیه، ج5، ص2484.
[51]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص695.
[52] - تاج اللغه وصحاح العربیه، ج5، ص2484.
[53] - مجمع البحرين، ج6، ص127.
[54] - النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج2، ص363.
[55] - قصص، آیه24.
[56]- بحار الأنوار(ط - بيروت)، ج52، ص390.
[57]- وسائل الشيعه،ج15، ص66.
[58]- حدید، آیه18.
[59]- بقره، آیه245.
[60]- مائده، آیه12.
[61]- تغابن، آیه17.
[62]- مزمل، آیه20.
[63]- تفسير قمی، ج2، ص350.
اضف تعليق