و من عهد له (علیه‌السلام) إلى محمد بن‌أبي‌بكر (رضي‌الله‌عنه) حين قلده مصر:

«وَ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ يَشْتَدَّ خَوْفُكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ أَنْ يَحْسُنَ ظَنُّكُمْ بِهِ فَاجْمَعُوا بَيْنَهُمَا فَإِنَّ الْعَبْدَ إِنَّمَا يَكُونُ حُسْنُ ظَنِّهِ بِرَبِّهِ عَلَى قَدْرِ خَوْفِهِ مِنْ رَبِّهِ وَ إِنَّ أَحْسَنَ النَّاسِ ظَنّاً بِاللَّهِ أَشَدُّهُمْ خَوْفاً لِلَّهِ»

ترجمه‌ها

- توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
بخشی از عهد و سفارشی است از اميرالمؤمنين (علیه‌السلام) به محمد پسر ابوبکر در آن هنگام که او را متصدی امور مصر کرد:

«اگر توانايی داريد، که ترستان از خشم خدا شدت يابد و اين که گمان شما دربارة رحمت او نيکو گردد آن دو را با هم گردآوريد، (که هم از خشم خدا بترسيد و هم به رحمت او اميدوار باشيد) که به راستی، جز اين نيست که گمان نيکوی بنده به پروردگارش به قدر ترس او از پروردگار خود می‌باشد و همانا بهترين مردم از جهت داشتن گمان نيکو به خدا شديدترين ايشان است از جهت ترس از خدا».

(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص384)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
یکی از سفارش‌های آن حضرت (علیه‌السلام) به محمدبن ابی بکر(رضی الله عنه) هنگامی که حکومت مصر را به او سپرد:

«و اگر بتوانید که هم ترستان از خدا بیفزاید و هم گمانتان به خدا نیکو باشد، پس این دو را با هم گرد آورید، زیرا خوش‌بینی بنده به پروردگارش به اندازة خوف او از خدای خود است، و خوش‌بین‌ترین مردم به خدا بیمناک‌ترین آنان از خدا است».

(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی‌‌، ص384)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
خطاب به محمد بن ابی‌بکر است وقتی او را به سال 37 هجری، به فرمانداری مصر منصوب کرد:

(وقتی محمد به دست عمروعاص به شهادت رسید و نامه به دست معاویه افتاد. او را به شگفتی واداشت و گفت باید بگوییم این نامه‌ها از ابوبکر است که پیش پسرش بود و نامی از علی (عليه‌السلام) نیاوریم. امام (عليه‌السلام) در این نامه دستوراتی در مورد برخورد بامردم و رعایت تواضع و مراعات عدالت، ویژگی متقیان و این‌که چگونه توانستند از مواهب الهی بهره ببرند بدون این‌که گرفتار دنیاپرستی شوند و نیز در مورد مرگ بیاناتی آورده است. همچنین در مورد اهمیت حکومت مصر و در نهایت در مورد پیشوایان حق و ضلالت و خطر منافقان بیانات ارزشمندی را ارائه می‌کنند.)

«و اگر توانستید میان شدت خوف و حسن ظن به او جمع کنید، چنین کنید و این هردو را باهم کنید؛ زیرا حسن ظن بندة خدا به پروردگارش باید به اندازة خوفش از خدا باشد و معلوم است خوش‌بین‌ترین مردم به خدا، خائف‌ترین ایشان از خدایند ( که در دلهایشان توازن خوف و رجا برقرار است)».

(نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص549)
- ترجمه نهج البلاغه (فیض الاسلام)
از عهد و پيمان‌هاى آن حضرت (عليه‌السلام) است به‌محمد ابن ابی‌بكر (كه خدا از او خشنود بوده پاداشش را بدهد) هنگامي‌كه حكومت مصر را به‌او واگذار فرموده:

(و در اين عهدنامه او را به عدالت و برابرى بين مردم امر كرده پرهيزكارى و سختى مرگ و عذاب رستاخيز را يادآورى نموده، و در آخر او را به مخالفت هواى نفس و مواظبت نماز اندرز مى‏دهد)

«و (اكنون) اگر توانایى داريد كه هم خوف و ترستان از خدا بسيار و هم گمان و اميدتان به‌او نيك باشد بين ترس و اميد را جمع كنيد (حتما كارى كنيد كه هم بترسيد و هم اميدوار باشيد، نه ترستان بيشتر و نه اميدتان برتر باشد) زيرا گمان نيك و اميد بنده به پروردگارش به‌مقدار ترس او است از پروردگارش، و نيك‌بين‏ترين مردم به‌خدا ترسناك‌ترين ايشان است از او (هر چند گمان بنده به‌خدا نيكوتر شود ترسش بيشتر گشته بر خلاف رضايش كارى انجام ندهد كه مبادا از او برنجد.

ابن ابى الحديد در اينجا از امام چهارم على بن الحسين (علیه‌السلام)‏ نقل مى‏نمايد كه فرموده: «اگر خداى عزّ و جلّ كتابى بفرستد كه در آن ثبت باشد كه مردى را عذاب مي‌كند، گمان دارم آن مرد من باشم، يا يك مرد را مى‏آمرزد، اميدوارم من باشم، و اگر به‌ناچار مرا عذاب خواهد نمود باز هم كوشش خود را خواهم افزود تا مبادا چون به‌خود باز گردم نفسم مرا سرزنش دهد»».

(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ج‏5، صص890و891)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
از عهدنامه‌های آن حضرت (عليه‌السلام) به محمد بن ابى ‏بكر هنگام اعزام او به عنوان والى مصر:

(بيم و اميد)

«و اگر بتوانيد خوف و ترس خود را از خدا فزونى بخشيد، يعنى موجبات خوف خدا را با كثرت تفكر و عبادت زياد كنيد و بتوانيد به خدا خوش‏گمان و اميدوار باشيد كه شما را به بهشت خواهد برد، پس ميان بيم و اميد جمع كنيد، زيرا حسن ظنّ و خوش‏گمانى بنده به پروردگارش به اندازه خوف او از حضرتش مى‏باشد، زيرا كسى كه از خدا بترسد از عذاب او آگاه است و كسى كه از عذاب او آگاه باشد از رحمت او نيز آگاه مى‏باشد. لذا به خدا هم اميد دارد، هم بيم، زيرا لازمه شناخت رحمت الهى اميد و لازمه شناخت عذاب الهى خوف است. و كسى كه به خدا خوش‏گمان‏تر است كه خدا او را مورد مهر و ترحم و تفضلِ خود قرار مى‏دهد، بيش از همه از خدا ترس و خوف دارد كه مبادا او را كيفر و عذاب دهد».

(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص35)
- شرح نهج البلاغه( ابن میثم)
عهدنامه امام (عليه‏السلام) به محمد بن ابى‌بكر آن‌گاه كه وى را مامور ولايت مصر كرد:

«(وَ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ ... بَيْنَهُمَا)

يكى ديگر از اصول مطالب اين عهدنامه آن است كه بندگان خدا را امر مى‏كند به اين كه در عين شدت خوف و بيمى كه از خدا دارند حسن ظن هم به او داشته باشند و به عبارت ديگر ميان خوف و رجا باشند كه دو تا از درهاى بزرگ بهشت مى‏باشند، چنان كه در گذشته بيان شد، و در عبارت بعد اشاره مى‏كند به اين كه اين دو متلازم با يكديگر هستند و اين كه حسن ظن و اميدوارى بنده واقعى نسبت به پروردگارش به اندازه خوف و بيمش از وى مى‏باشد و كم و زيادشان به يك نسبت است، بايد توجه كرد كه امام (علیه‌السلام) هيچ كدام از اين دو را علت ديگرى ندانسته است بلكه هر دو معلول يك علتند كه معرفت و شناخت حق تعالى مى‏باشد، و به دليل اين كه معرفت خداوند، پذيراى شدت و ضعف است گمان نيك و اميدوارى و خوف و ترس از خداوند هم كه از آن سرچشمه مى‏گيرد قابل شدت و ضعف مى‏باشد، و تقويت هر يك از اين امور نيازمند به معرفتى خاص و اعتبارى ويژه مى‏باشد كه مبدأ قريب آن به حساب مى‏آيد. در تقويت حسن ظن و ايجاد اميدوارى بر بنده لازم است بيانديشد كه چگونه خداوند تمام اسباب نعمت را براى بندگان فراهم كرده و حتى ريزه‏كاري‌هاى خلقت و لطيفه‏هاى نعمت را رعايت فرموده، آنچه در زندگى ضرورى و لازم است و مردم به آن نيازمندند، از قبيل آلات غذاخورى و ناخن‌ها كه اسباب زينت و زيبايى انسان مى‏باشد، از قبيل كمانى قرار دادن دو ابرو و اختلاف رنگهاى سفيد و سياه در چشم و جز اين‌ها از امور غير ضرورى، اين جاست كه انسان متوجه مى‏شود كه هر گاه عنايت الهى در چنين ريزه‏كاري‌ها كوتاهى نكرده و راضى نشده است به اين كه در امور تغذيه و اسباب زينت و تمام ما يحتاج آن‌ها بى‏توجهى شود، پس چگونه راضى خواهد شد كه آن‌ها را به هلاكت ابدى دچار فرمايد بلكه هر گاه به دقت نظر كند خواهد دانست كه حق تعالى براى بيشتر مردم اسباب سعادت و خوشبختى دنيايشان را فراهم كرده است و خير و سلامت بر غير آن غلبه دارد و اين سنت الهى است كه پيوسته ميان بندگانش برقرار بوده، و حتى در ارتباط با آخرت نيز جنبه خير و سعادت بر شر و ضلالت ارجحيت دارد، زيرا مدبّر دنيا و آخرت يكى است و او غفور و رحيم است و نسبت به بندگانش با لطف و مهربانى مى‏باشد، و توجه به اين امور موجب حسن ظن به خدا و اميدوارى زياد به لطف و عنايت وى مى‏شود.

ديگر از چيزهايى كه باعث اين بيدارى و حسن ظن انسان به خدا مى‏شود، انديشيدن در مصالحى است كه از ناحيه شريعت نصيب بندگان فرموده و لطف و رحمت خود را بر جمله آفريدگان ارزانى داشته است، اما در ناحيه خوف، مهمترين سبب‌هايش آن است كه خدا را بشناسد و بر صفات جلال و عظمت و تعالى و هيبت و بى‏نيازى او معرفت و شناخت داشته باشد، و بداند كه اگر بخواهد تمام جهانيان را به هلاكت برساند، وى را باكى نيست و هيچ قدرتى نمى‏تواند او را از اين كار منع كند، و همچنين ساير صفات ذات اقدس او كه دلالت بر ايجاد عذاب و زجر مى‏كند از قبيل سخط و غضب كه اگر چنين بصيرتى در آدمى پيدا شود، خوف و بيمش افزونى مى‏يابد، چنان كه در قرآن مى‏فرمايد: «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ.»

و پيامبر (صلی‌علیه‌و‌آله) فرمود: «انا اخوفكم للَّه، من ترسم نسبت به خداوند از همه شما بيشتر است». و هر چه معرفت به اين امور بيشتر باشد حالت خوف و سوختن دل به همان نسبت افزايش مى‏يابد و سپس‏ اين حالت درونى به ظاهر و بدن سرايت مى‏كند و حالش دگرگون مى‏شود و ذلّت و بى‏حسّى به او دست مى‏دهد، و ناله دل و لرزش جسمانى بر او مسلط مى‏شود، و او را از معاصى باز مى‏دارد و به جبران نيكي‌ها و صفت‌هاى خوب كه قبلا از او فوت شده او را به عبادات و كارهاى نيك مقيد مى‏كند و به اين سبب اميال شهوانى در او سركوب شده و لذت‌ها و خوشي‌هايش بى‏رونق مى‏شود، و با سوز دل به علت خوف، او را چنان خوارى و ذلتى دست مى‏دهد كه بسيارى از صفات ناپسند از او دور مى‏شود از قبيل كبر، حسد، كينه و بخل و بقيه رذايل.

اما جمع ميان خوف و رجاء باعث ايجاد فضايل بسيارى در انسان مى‏شود، زيرا هر گاه معرفت و يقين به حق تعالى حاصل شود، خوف از عذاب و اميد به ثواب در وى به هيجان مى‏آيد و نيز اين دو در وجود انسان صبر و بردبارى مى‏آفرينند، و صبر بر تحمل ناملايمات كه موجب دخول در بهشت است تحقق نمى‏يابد مگر در صورتى كه نيروى رضاى به قضاى حق در آدمى تقويت يابد، و نيز صبر بر ريشه كن كردن شهوات و لذتها كه وجودشان باعث داخل شدن در آتش دوزخ است، ميسّر نمى‏شود بجز در صورتى كه نيروى خوف از خدا در وى شدت يابد.

به اين دليل امام على (علیه‌السلام) مى‏فرمايد: «من اشتاق الى الجنه سلىّ عن الشهوات و من اشفق من النار رجع عن المحرمات؛ آن كه مشتاق بهشت است خود را از شهوت‌ها بيرون كشد و هر كس از آتش بترسد از انجام دادن كارهاى حرام منصرف شود».

مقام صبر علاوه بر اين فايده، روح انسان را به مرتبه مجاهده نفسانى ترقى مى‏دهد و او را آماده ذكر خدا و تفكر در وجود اقدس او، مى‏كند و اين امر سبب كمال معرفت و انس با خدا مى‏شود، انسى كه محبت‌آفرين است و علت پيدايش مقام رضا و توكل به خداوند مى‏باشد، زيرا رضايت و خشنودى دوست در كارى كه محبوبش انجام مى‏دهد، از لوازم ضرورى محبت است.

حال كه معلوم شد كه خوف و رجا هر دو معلول يك علت هستند كه همان‏ معرفت و يقين به وجود خداوند است پس اين دو متلازم يكديگرند نه متضادّ، گر چه از ظاهر امر گاهى ممكن است گمان شود كه ميانشان تضاد است به‌ويژه هنگامى كه يكى از آن‌ها به واسطه غلبه اسبابش بر ديگرى غالب آيد و دل به آن مشغول و از ديگرى غافل شود، قهرا چنين تصور مى‏شود كه امر غالب، منافى و ضد امر مغلوب است به اين دليل امام (علیه‌السلام) در عبارت بالا: و ان استطعتم، و ما بعدش اشاره به اين مطلب فرمود كه آنچه براى مردم، راجع به خوف و حسن ظنّ به خداوند مورد شك و ترديد است، قدرت بر جمع ميان اين دو است».

(ترجمة شرح ‏نهج ‏البلاغه، ابن‏ميثم، ج4، صص 735-738)

واژه شناسی

- أَنْ يَشْتَدَّ خَوْفُكُمْ
اینکه ترستان شدید شود.[1]
- أَنْ يَحْسُنَ ظَنُّكُمْ بِهِ
اینکه حسن ظنتان به او زیاد شود. [2]

واژه کاوی

- خَوْف
«خوف» در اصل بر ترس و وحشت دلالت دارد.[3]

«خوف» نقطة مقابل امن است و معنی آن انتظار امر ناپسند از نشانه‏اى معلوم یا مظنون است؛ همان‌طور كه «رجاء» معنی اميدوارى و چشم‌داشت به امری دوست‌داشتنى از روى نشانه‏اى معلوم یا نامعلوم را می‌رساند.

«خوف» هم امور دنیوی و هم در امور اخروی کاربرد دارد.[4]
- أَشَدُّ (شدد)
«شدد» در اصل بر قوت در چیزی دلالت دارد و معانی فرعی به این معنا برمی‌گردد.[5]

«أَشَدُّ» اسم تفضيل، و به‌معنی قوي‌تر و محكم‌تر است.[6]

تفاوت «شدت» و «قوت»:

«شدت» در اصل مبالغه در توصیف نمودن صلابت چیزي است، و و از لحاظ معنا هم‌خانواده قدرت نیست؛ اما «قوت» هم‌ردیف قدرت است.

در آیة « أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً»،[7] منظور از «قوت»، قدرت‌مندتر بودن آنهاست؛ همچنین در «ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ»،[8] منظور جایگاهی بزرگ از لحاظ قدرت است.[9]

تفاوت «شدة» و «صعوبت»:

«صعوبت» رسا‌تر از «شدت» است؛ گاهی امری، شدید است اما صعب نیست؛ ولی هر صعبی شدید است.

«صعوبت» در افعال به کار می‌رود نه غیر از آن؛ مثلا وقتی شخصی می‌گوید: «کار بر من سخت شد» یعنی انجام دادن آن برای او سخت است و مرد سخت یعنی کسی که بسیار سختی کشیده است؛ همچنین در واژة «صعوبت» معنی غلبه یافتن نهفته است برای کسی که از سختی دور می‌شود و به‌فرد قوی و چیره شونده مصعِب می‌گویند. [10]

نکته‌ها و پیام‌ها

1. خوف، اهرم بازدارنده، و رجا، اهرم انگیزاننده است.

2. خوف و رجاء نسبت به پروردگار دارای مراتب گوناگون است و زیاد شدن آن باعث تقوای بیشتر انسان می‌شود.

3. هرقدر معرفت و شناخت انسان نسبت به خدا بیشتر باشد، امید و بیم وی نسبت به خدا بیشتر است.

4. خوف و رجاء متضاد یکدیگر نیستند؛ بلکه ملازم و همراه همدیگرند.

5. انسان‌های مؤمن، پیوسته دو وزنه امید و ترس را باهم و به‌یک اندازه دارا هستند.

6. افزون شدن رجا بر خوف، ممکن است انسان را به به جرأتمندی بر گناه سوق دهد؛ و افزون شدن اهرم خوف نسبت به رجا، ممکن است انسان را به ناامیدی از رحمت خدا سوق دهد که از بزرگ‌ترین گناهان است.

[1]- نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص549.

[2]- نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص549.

[3]- معجم المقاييس اللغة، ج‏2، ص230.

[4]- مفردات ألفاظ القرآن، ص303.

[5]- معجم المقاييس للغة، ج 3، ص179.

[6]- قاموس قرآن، ج‏4، ص11.

[7]- روم، آیۀ 9.

[8]- ذاریات، آیۀ58.

[9]- ‌الفروق في اللغة، ص100.

[10]- الفروق في اللغة، صص100 و 101.



اضف تعليق