و من عهد له (علیه‌السلام) إلى محمد بن أبي‌بكر (رضي‌الله‌عنه) حين قلده مصر:

«وَ اعْلَمْ يَا مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ أَنِّي قَدْ وَلَّيْتُكَ أَعْظَمَ أَجْنَادِي فِي نَفْسِي أَهْلَ مِصْرَ فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِكَ‏ وَ أَنْ تُنَافِحَ‏ عَنْ دِينِكَ وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ لَكَ إِلَّا سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ».




ترجمه‌ها

- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
بخشی از عهد و سفارشی است از اميرالمؤمنين (علیه‌السلام) به محمد پسر ابوبکر در آن هنگام که او را متصدی امور مصر کرد:

«بدان، ای محمد پسر ابوبکر که به راستی، من تو را به بزرگ‌ترين سپاه‌های خود از نظر خود من يعنی مردم مصر ولايت دادم پس تو حق داری که با نفس خود به مخالفت برخيزی و اين‌که در راه دينت جهاد کنی و از آن دفاع نمايی اگرچه لحظه ای بيش از عمرت باقی نمانده باشد».

(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص384)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
یکی از سفارش‌های آن حضرت (علیه‌السلام) به محمدبن ابی بکر (رضی‌الله‌عنه) هنگامی که حکومت مصر را به او سپرد:

«و بدان - ای محمّد بن ‌ابی بکر - که من تو را بر مردم بزرگ‌ترین قلمرو حکومتم در نظر خودم که اهل مصرند گماردم، از این رو زیبنده‌ی تو آن است که با نفس خویش مخالفت ورزی، و به دفاع از دینت برخیزی گرچه یک ساعت بیشتر از عمرت باقی نمانده باشد».

(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی‌‌، ص384)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
خطاب به محمد بن ابی‌بکر است وقتی او را به سال 37 هجری، به فرمانداری مصر منصوب کرد:

(وقتی محمد به دست عمروعاص به شهادت رسید و نامه به دست معاویه افتاد. او را به شگفتی واداشت و گفت باید بگوییم این نامه‌ها از ابوبکر است که پیش پسرش بود و نامی از علی (عليه‌السلام) نیاوریم. امام (عليه‌السلام) در این نامه دستوراتی در مورد برخورد بامردم و رعایت تواضع و مراعات عدالت، ویژگی متقیان و این‌که چگونه توانستند از مواهب الهی بهره ببرند بدون این‌که گرفتار دنیاپرستی شوند و نیز در مورد مرگ بیاناتی آورده است. همچنین در مورد اهمیت حکومت مصر و در نهایت در مورد پیشوایان حق و ضلالت و خطر منافقان بیانات ارزشمندی را ارائه می‌کنند.)

«ای محمد بن ابی‌بكر بدان! من تو را سرپرست و والی بزرگ‌‌‌‌‌‌ترین سپاهم، یعنی مردم مصر قرار دادم. پس باید با امیال شخصی خود مخالفت و از دین خود حمایت کنی، هرچند از عمرت جز ساعتی باقی نمانده باشد».

(نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص549)
- ترجمه نهج البلاغه (فیض الاسلام)
از عهد و پيمان‌هاى آن حضرت (عليه‌السلام) است به‌محمد ابن ابی‌بكر (كه خدا از او خشنود بوده پاداشش را بدهد) هنگامي‌كه حكومت مصر را به‌او واگذار فرموده:

(و در اين عهدنامه او را به عدالت و برابرى بين مردم امر كرده پرهيزكارى و سختى مرگ و عذاب رستاخيز را يادآورى نموده، و در آخر او را به مخالفت هواى نفس و مواظبت نماز اندرز مى‏دهد)

«و اى محمد ابن ابى‌بكر بدان من تو را بر بزرگ‌ترين لشگرهايم اهل مصر فرمان‌روا گردانيدم، پس سزاوارى كه با نفس خويش مخالفت نموده از دين و كيشت دفاع كنى هر چند از روزگار برايت نمانده باشد مگر ساعتى».

(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ج‏5، ص891)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
از عهدنامه‌های آن حضرت (عليه‏السلام) به محمد بن ابى‏بكر هنگام اعزام او به عنوان والى مصر:

(خواسته‌های امام (عليه‏السلام))

«و بدان اى محمد بن ابى بكر كه تو را بر بزرگ‏ترين لشكريانم نزد خودم، يعنى بر مردم مصر به ولايت گماردم، پس، از تو به حق خواسته شده است كه با خواسته‏ها و شهوت‏هاى نفسانى خود مخالفت ورزى، و از دين خود دفاع كنى، هرچند از عمر تو تنها يك ساعت مانده باشد، به خلاف نادانان كه مى‏گويند: عمر كوتاه است و تا آنجا كه ممكن است، بايد آن را با لذت و خوشى سپرى كرد».

(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص36)
- شرح نهج البلاغه( ابن میثم)
عهدنامه امام (علیه‌السلام) به محمد بن ابى‌بكر آن‌گاه كه وى را مامور ولايت مصر كرد:

«آخرين اصل از مطالب اين عهدنامه آن است كه او را توجه داده است به چيزى كه سزاوار اوست و شايسته است كه آن را انجام دهد و آن مخالفت با نفس اماره است كه وى را به كارهاى زشت و فحشا و بقيه منهيات الهى وادار مى‏كند به عبادت و اطاعت خداوند رو بياورد كه عقل و شرع به آن حكم مى‏كنند و از دين خود دفاع كند و شياطين جن و انس را از آن دور كند و اگر از عمرش به‌جز يك ساعت باقى نمانده باشد سزاوار است آن مدت را به دفاع از دينش به‌سر برد».

(ترجمة شرح ‏نهج ‏البلاغه، ابن میثم، ج4، ص738)

واژه کاوی

- أَجْنَاد
جمع جند، يعنى لشكر و چون اهل هر شهرى در مقابل هجوم دشمن لشكريان خليفه و فرمان‌روا به شمار مى‏آيند، حضرت از اهل مصر به عنوان بزرگ‏ترينِ لشكريان خود ياد كرده است.[1]
- مَحْقُوقٌ
ملزم.[2]
- تُنَافِحَ‏
دفاع می‌کنی.[3]

واژه شناسی

- وَلِيّ (ولی)
اجمالی:

«وَلْی» در اصل به معنای نزدیکی است.[4]

«وَلَایَت» به معنای چاره‌اندیشی امور دیگران و عهده‌داری جریان زندگی و مرگشان است.[5]

«وَلِىّ» كسى است كه امور را اداره می‌کند.[6]

تفصیلی:

«وَلْی» در اصل به معنای نزدیکی است.[7]

«وَلِىّ» از واژۀ «وَلْى» مشتق شده است. «وَلِىّ» كسى است كه به تدبير امور از ديگرى سزاوارتر است.[8] هرکس سرپرست امری شود و به آن قیام کند «مولی» و «ولیّ» آن امر است.[9]

«وَلیَ الشیءَ و عَلَیْه» یعنی شخصی، سرپرستی چیزی را به عهده گرفت.[10]

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در خطبة 188 نهج البلاغه می‌فرمایند:

«وَ لقَد وَلِیتُ غُسلَه (صلی الله علیه و آله)؛ و غسل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به عهده گرفتم».

فرمانروا «ولیّ امر» مردم است.[11] کمیت شاعر در مورد امیرالمؤمنین علی علیه السلام اینگونه سروده است:

وَ نِعْمَ‏ وَلِيُ‏ الْأَمْرِ بَعْدَ وَلِيِّهِ‏ وَ مُنْتَجَعُ التَّقْوَى وَ نِعْمَ الْمُقَرَّبُ

«اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه‌السلام) خوب سلطان و کفيل امر امت بعد از سلطان و کفيل اولش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) بوده است، و خوب دليل و راهنماي تقوا و درستی در بيابان خشک و جهالت، و خوب نزديک کننده امت به خداوند متعال است».‏[12]

«وَلِیّ» به دو معنا است:

اول: به معنای کسی است که بر دیگری ولایت دارد؛[13] مثل ولایت خدا بر انسان. [14]

دوم: به معنای کسی که ولایت دیگری بر او واقع می‌شود؛ مثل انسان که ولایت خدا بر او واقع می‌شود.[15]

واژۀ «مولی» در کلام عرب به چند معنا است؛[16] گاهی در زبان عرب به معنای عبد است؛[17] مثلاً در زیارت خاصّه امام حسین (علیه‌السلام) وارد شده است: «اللَّهَ اللَّهَ فِي عَبْدِكَ وَ مَوْلَاكَ.»[18] و همچنین به معنای آقا و سید و مالک عبد است؛[19] مثلاً در دعای توسل آمده است: «یا سادَتی وَ مَوالِیَّ اِنی تَوَجَّهتُ بِکُم اَئِمَّتی.»[20]

از دیدگاه اهل لغت روا است شخصی بگوید: «فُلانٌ‏ مَوْلَايَ» به این معنا که او مالک طاعت فرد است و مولی به معنای «مالک طاعت» همان معنای مد نظر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حدیث غدیر است که فرمودند: «فَمَنْ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَعَلِيٌ‏ مَوْلَاهُ».[21]

به شخص با ايمان «وَلِيُّ اللّه» گفته می‌شود یعنی خدا دوست.[22]

«اولِیاء» جمع واژة «ولی» است.[23]

خدای متعال می‌فرماید:

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ‏ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ‏؛ ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده‌اند: همان كسانى كه نماز برپا مى‌دارند و در حال ركوع زكات مى‌دهند».[24]

«وَلِی» در این آیه به معنای کسی است که سرپرستی امور مؤمنان بر عهدۀ او است.[25]

ابوذر غفاری روایت می‌کند:

روزى با رسول خدا (صلی‌الله‌عليه‌وآله) نماز ظهر خواندم سائلى در مسجد چيزى خواست به او چيزى ندادند، دست به آسمان برداشت و گفت: خدايا گواه باش من در مسجد رسول خدا (صلی‌الله‌عليه‌وآله) اظهار حاجت كردم كسى چيزى به من نداد، على (عليه‌السلام) آن هنگام در ركوع نماز بود با انگشت كوچک دست راست كه به آن انگشتر می‌كرد به سائل اشاره نمود، سائل آن را از انگشت على (عليه‌السلام) گرفت، رسول خدا (صلی‌الله‌عليه‌وآله) در نماز اين عمل را مي‌ديد، هنگامی که از نماز فارغ شد سر به آسمان كرد و گفت: خدايا برادرم موسى از تو خواست و گفت:

«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي‏ ... وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي. هارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي‏».

در جوابش قرآن ناطق نازل فرمودى:

«سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُما».

خدايا من برگزيده و پيامبر تو محمد هستم، سينة مرا فراخ گردان. كارم را آسان كن. براى من وزير و يارى از اهلم معيّن كن على برادرم را، با او مرا تقويت فرما.

ابوذر می‌گويد: به خدا قسم رسول خدا (صلی‌الله‌عليه‌وآله) سخن خويش را تمام نكرد تا جبرئيل نازل شد و گفت: اى محمد بخوان. فرمود چه بخوانم؟ گفت بخوان:

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ‏ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا».[26]

این آیه طبق نظر شیعه و مخالفان در حق حضرت علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) نازل شده است.[27][28]

تفاوت «ولایت» و «وکالت»:

انسان با اختیار، شخصی را «وکیل» خویش قرار می‌دهد؛ اما گاهی «ولایت» فردی بر انسان بدون اختیار او است؛ مانند «ولایت» پدر یا پدر بزرگ بر انسان.[29]
- تُنَافِحَ (نفح)
«نفح» در اصل حمایت و پشتیبانی از چیزی و بالا بردن آن دلالت دارد.[30]

نکته‌ها وپیام‌ها

1. مخالف با خواسته‌های نفسانی وظیفه هرانسان مؤمنی است؛ اما در مورد والی اهمیت بیشتری دارد، زیرا سرپرستی مؤمنان را عهده دار شده است. (وَلَّيْتُكَ - َحْقُوقٌ)

2. پستی که به اشخاص واگذار می‌شود، جنبه تشریفاتی و مقام ندارد؛ بلکه در برابر هر پست وظیفه سنگینی است که باید آن را به خوبی انجام داد. (فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ)

3. در برابر ولایتی که واگذار شده است، حقی بر گردن تو نهاده می‌شود (وَلَّيْتُكَ - مَحْقُوقٌ).

4. لازمه منصوب شدن به عنوان والی و حاکم مسلمانان؛ مخالفت باهوای نفس و نگهداری ومرزبانی از دین است؛ همچنین رشد و کمال فرد و جامعه هر دو مطلوب است و هیچ یک به تنهایی کافی نیست (تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِكَ‏ وَ أَنْ تُنَافِحَ‏ عَنْ دِينِكَ).

5. حضرت (علیه‌السلام)، در این فراز لزوم استقامت در انجام وظیفه تا اخرین لحظه زندگی را یادآور می‌شوند؛ چرا که گاه برخی افراد در اواخر حیات، سیرة صحیح خود را ترک می‌کنند (وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ لَكَ إِلَّا سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ).

[1]- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص36.

[2]- نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص549.

[3]- نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص549.

[4]- معجم المقاييس اللغة، ج‏6، ص141.

[5]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏13، ص204.

[6]- مجمع البحرين، ج‏1، ص455.

[7]- معجم المقاييس اللغة، ج‏6، ص141.

[8]- قاموس قرآن، ج‏7، ص247.

[9]- النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج5، ص228.

[10]- المنجد به نقل از کلیدگشایش نهج البلاغه، ص862.

[11]- مجمع البحرين، ج‏1، ص455.

[12]- الهاشميات ص 136 به نقل از مجمع البحرين، ج‏1، ص456.

[13]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج‏2، ص673.

[14]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج‏2، ص673.

[15]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج‏2، ص673.

[16]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‏15، ص311.

[17]- أساس البلاغة، ص689.

[18]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏98، ص226.

[19]- أساس البلاغة، ص689.

[20]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏99، ص249.

[21]- مجمع البحرين، ج‏1، ص464.

[22]- مفردات الفاظ قرآن، ص885.

[23]- المنجد به نقل از کلیدگشایش نهج البلاغه، ص862.

[24]- مائده، آیه 55.

[25]- مجمع البحرين، ج‏1، ص456.

[26]- مجمع البيان في تفسير القرآن - ط دار المعرفة، ج3، صص324 و 325.

[27]- مجمع البحرين، ج‏1، ص456.

[28]- اين خبر را ثعلبى با اين سند بعينه نقل كرده و ابو بكر رازى در كتاب احكام القرآن بنقل مغربى و رمّانى و طبرى روايت‏ كرده‏اند: اين آيه در حق على عليه السّلام نازل شد آنگاه كه در حال ركوع انگشتر خويش را بسائل بخشيد. مجاهد و سدّى نيز چنين گفته‏اند و آن از امام باقر و امام صادق عليهما السّلام و جميع علماء اهل بيت عليهم السّلام نقل شده است. (مجمع البيان في تفسير القرآن - ط دار المعرفة، ج3، ص325)

علامه امينى رحمه- اللّه در جلد دوم الغدير ص 52- 53 آنرا از تفسير ثعلبى، تفسير طبرى، اسباب النزول واحدى، تفسير فخر رازى، تفسير خازن، تفسير نيشابورى، فصول المهمّه ابن صبّاغ، صواعق ابن حجر، نور الابصار شبلنجى و ده دوازده كتاب ديگر كه همه از كتب مشهور اهل سنّت‏اند نقل كرده است طالبان تفصيل بآنجا رجوع كنند و در المراجعات مراجعه چهلم مرحوم شرف الدين عاملى آنرا بطور تفصيل از منابع اصيل نقل كرده و عبد المجيد سليم رئيس الازهر در مقابل آن اسناد خاضع شده است.( قاموس قرآن، ج‏7، ص250)

[29]- بهجه الخاطر و نزهه الناظر، ص80.

[30]- معجم المقاييس اللغة، ج5، ص458.


اضف تعليق