«وَ [مِنْ هَذَا الْعَهْدِ] مِنْهُ
فَإِنَّهُ لَا سَوَاءَ إِمَامُ الْهُدَى وَ إِمَامُ الرَّدَى وَ وَلِيُّ النَّبِيِّ وَ عَدُوُّ النَّبِيِّ وَ لَقَدْ قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعليهوآله) إِنِّي لَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي مُؤْمِناً وَ لَا مُشْرِكاً أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِيمَانِهِ وَ أَمَّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْكِهِ وَ لَكِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللِّسَانِ يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ مَا تُنْكِرُون».
ترجمهها
«از همين نامه است:
پس به راستی، پيشوايی که هدايت میکند و آنکه به راه هلاکت میبرد و نيز دوست پيامبر (صلیاللهعليهوآله) با دشمن آن حضرت (صلیاللهعليهوآله) برابر نيستند و هر آينه و به تحقيق پيامبر (صلیاللهعليهوآله)، به من فرمود: همانا من نه از طرف مؤمن بر امتم بيمناکم و نه از ناحيه مشرک، اما مؤمن، پس ايمانش او را از کاری که به زيان امت باشد مانع میگردد، اما مشرک، پس خداوند او را به سبب شرک وی خوار میسازد و از عمل زشت وی جلوگيری میکند، ليکن من از هر منافقی که نفاقش را در دل نهان میسازد بيمناکم، آنکه زبانش به امور دينی گويا و عالم است، به زبان چيزهايی را میگويد که شما میشناسيد و میپسنديد اما در عمل کارهايی را انجام می دهد که شما زشت میداريد و انکار میکنيد».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص385)
(خطر منافقان)
«زیرا پیشوای هدایت با پیشوای گمراهی، و دوست پیامبر (صلیاللهعليهوآله) با دشمن پیامبر (صلیاللهعليهوآله) یکسان نیست. همانا رسول خدا (صلیاللهعليهوآله) به من فرمود: «من بر امت خویش از هیچ مؤمن و یا مشرکی نمیترسم؛ زیرا مؤمن را خداوند به سبب ایمانش از فتنه بازمیدارد، و مشرک را خداوند به خاطر سرکشی سرکوب میکند، ولی بر شما از هر منافق دل زبان آور بیم دارم، که آنچه را میپسندید میگوید، و آنچه را نمیپسندید عمل میکند».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص384)
(وقتی محمد به دست عمروعاص به شهادت رسید و نامه به دست معاویه افتاد. او را به شگفتی واداشت و گفت باید بگوییم این نامهها از ابوبکر است که پیش پسرش بود و نامی از علی (عليهالسلام) نیاوریم. امام (عليهالسلام) در این نامه دستوراتی در مورد برخورد با مردم و رعایت تواضع و مراعات عدالت، ویژگی متقیان و اینکه چگونه توانستند از مواهب الهی بهره ببرند بدون اینکه گرفتار دنیاپرستی شوند و نیز در مورد مرگ بیاناتی آورده است. همچنین در مورد اهمیت حکومت مصر و در نهایت در مورد پیشوایان حق و ضلالت و خطر منافقان بیانات ارزشمندی را ارائه میکنند.)
«در بخش دیگری از این نامه آمده است: امامِ هدایت و امامِ گمراهی هیچگاه یکسان نیستند و دوستان پیامبر و دشمنانش برابر نمیباشند. رسول اکرم (صلیاللهعليهوآله) به من فرمود: «من بر امت خود از ناحیة مؤمن یا مشرک ترسی ندارم؛ زیرا مؤمن را خدا به سبب ایمانش حفظ میکند و مشرک را برای شرکش نابود میسازد. اما بر شما از آنکس که در دل منافق و به زبان عالم است میترسم. آنچه را میپسندید میگوید و آنچه را نمیپسندید عمل میکند».
(نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص550)
(در بر حذر داشتن او، و اهل مصر از منافقين و مردم دو رو)
«و قسمتى از اين عهدنامه است:
(بايد زبان و دل شما يكى بوده دور و نباشيد، و از گمراه كنندگان پيروى ننمائيد) زيرا پيشواى رستگارى (امام عليهالسلام) و پيشواى تبهكارى (معاويه) و دوست پيامبر (صلیاللهعليهوآله) و دشمن پيامبر (صلیاللهعليهوآله) يكسان نيست (پس گول نخورده اين هر دو پيشوا را بهيك چشم ننگريسته مانند پيشواى گمراهى دو روئى را شعار خويش قرار ندهيد.
امام (عليهالسلام) معاويه و مانند او را پيشوا خوانده، چنانكه خداوند نيز مانند او را پيشوايان ضلالت و گمراهى خوانده، در قرآن كريم مىفرمايد: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ، وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ؛ ما ايشان را پيشوايان گمراهى گذاشتيم كه مردم را بهسوى آتش مىخوانند، و روز رستخيز كسى ايشان را يارى نخواهد نمود (از عذاب رهائى نمىدهد)».[1]
ابن ابى الحديد در اينجا مىنويسد: «اينكه امام (عليهالسلام) معاويه را دشمن پيامبر (صلیاللهعليهوآله) دانسته، منظور دشمنى او در روزهاى جنگ با قريش نبوده، بلكه مقصود آن است كه معاويه اكنون هم دشمن پيامبر (صلیاللهعليهوآله) است.
بهدليل فرمايش پيامبر (صلیاللهعليهوآله): «و عدوّك عدوّى، و عدوّى عدوّ اللَّه؛ دشمن تو دشمن من است، و دشمن من دشمن خدا است.
و رسول خدا (صلیاللهعليهوآله) بهمن فرمود: «من بر امتم از مؤمن و مشرك نمىترسم: زيرا مؤمن را خدا بهسبب ايمانش (از گمراه كردن) باز مىدارد (پس از او بر مسلمانان زيانى نيست) و مشرك را خدا بهسبب شركش (كه مسلمانان گوش به سخنش نداده پيرويش نمىنمايند) ذليل و خوار مىگرداند.
و لكن من بر شما مىترسم از هر دو روئى در دل و داناى به زبان (آنكه دوروئى را در دل پنهان كرده احكام شريعت را به زبان مىآورد) آنچه را كه شما مىپسنديد مىگويد، و بهجا مىآورد آنچه را كه ناشايسته مىدانيد (آرى بايد از منافق و دورو ترسيد، و دفعش را از خدا خواست، چنانكه امام (عليهالسلام) در خطبه يك صد و هشتاد و پنجم روش آنان را شرح داده)».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ج5، ص892)
شروح
(ناهمگونى هدايتگران و گمراهكنندگان)
«و در بخشى از اين نامه آمده است:
بى ترديد رهبر هدايتگر كه موجب هدايت مردمان است با رهبر گمراهكننده كه موجب فرومايگى و هلاكت انسانها است يكسان نيستند. و كسى كه دوستدار پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) است با دشمن وى همسانى ندارد.
(خطر منافقان)
پيامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) به من فرمود: من براى امتم از مؤمن و مشرك هراسى ندارم كه آنها را گمراه كنند و آزار برسانند، چرا كه خداوند مؤمن را به سبب ايمانش از آزار ديگران باز مىدارد و مشرك را به سبب شركش مقهور و منكوب مىكند تا نتواند به مؤمنان آزار برساند، زيرا مردم فرد مشرك را مىشناسند و بدين ترتيب نمىتواند به مؤمنان آسيبى رساند و به بيراهه كشاند، اما، اى مؤمنان، من براى شما از منافقان مىترسم كه شما را گمراه سازند، منافقى كه نفاق و كفر را در دل پنهان كرده و به زبان شريعت و احكام آن آشناست و آنچه را شما مىپسنديد بر زبان مىراند، ولى به گناهان و محرماتى كه از آن پرهيز مىكنيد و نكوهيده مىداريد عمل مىكند. پس او امت را با زبان خود مىفريبد و موجب مىشود كه از عمل او پيروى كنند».
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص38)
«قسمت دوم عهدنامه است:
«منظور از پيشواى رستگار و دوست پيامبر (صلیاللهعلیهوآله)، خودش و مراد از پيشواى تبهكار و دشمن پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) معاويه است و خبر مشهور را به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نسبت داد و از قول آن حضرت نقل كرده است و منظورش از منافق كوردل و دانشمند به زبان، معاويه و يارانش مىباشد، و تمام اين بيانات براى آن است كه مردم را به پيروى از خودش تشويق كند و از كمك و يارى كردن به دشمنش منصرف كند، و اما معناى روايت، امرى است روشن كه مؤمن چون ايمان دارد، از او بيمى بر مسلمانان نيست مشرك را هم كه خداوند به خاطر شركش تا وقتى كه متظاهر به شرك باشد با پيشرفت اسلام و غلبه مسلمانان خوار و ريشهكن مىكند و با اتفاق مسلمين بر دورى كردن از او، و دشمنى با وى و گوش ندادن به هر چه او مىگويد، منزوى و خوار و زبونش مىكند، تنها كسى كه بر مسلمانان بيم آن مىرود، منافق است كه كفر را پنهان مىدارد و تظاهر به اسلام مىكند، احكام اسلام را مىآموزد و با مسلمانان نشست و برخاست مىكند و آنچه آنان مىگويند، مىگويد، اما كردار و اعمالش بر خلاف اسلام و مسلمين است، مسلمانان بايد از او هراسناك باشند به دليل اين كه مسلمان نمايى و آميزش او با ايشان باعث مىشود كه به حرفهايش گوش دهند و با او همنشين شوند و مفتون ادعاهايش شوند و او را راستگو پندارند بديهى است كه زبانآورى و توانايى كه بر ايجاد شبهه و گمراه كردن دارد، و مىتواند مقاصد شوم خود را با كلمات زيبا بيارايد، موجب آن مىشود كه بسيارى از مسلمانان تحت تأثير قرار گيرند و منحرف شوند».
(ترجمة شرح نهج البلاغه، ابن ميثم، ج4، صص743و744)
واژه شناسی
واژه کاوی
یازده مورد از ماده «ردی» در نهج البلاغه آمده است.[7]
«وَلْی» در اصل به معنای نزدیکی است.[8]
«وَلَایَت» به معنای چاره اندیشی امور دیگران و عهده داری جریان زندگی و مرگشان است.[9]
«وَلِىّ» كسى است كه امور را اداره میکند.[10]
تفصیلی:
«وَلْی» در اصل به معنای نزدیکی است.[11]
«وَلِىّ» از واژۀ «وَلْى» مشتق شده است. «وَلِىّ» كسى است كه به تدبير امور از ديگرى سزاوارتر است.[12] هرکس سرپرست امری شود و به آن قیام کند «مولی» و «ولیّ» آن امر است.[13]
«وَلیَ الشیءَ و عَلَیْه» یعنی شخصی، سرپرستی چیزی را به عهده گرفت.[14]
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در خطبة 188 نهج البلاغه میفرمایند:
«وَ لقَد وَلِیتُ غُسلَه (صلی الله علیه و آله)؛ و غسل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به عهده گرفتم».
فرمانروا «ولیّ امر» مردم است.[15] کمیت شاعر در مورد امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) اینگونه سروده است:
وَ نِعْمَ وَلِيُ الْأَمْرِ بَعْدَ وَلِيِّهِ وَ مُنْتَجَعُ التَّقْوَى وَ نِعْمَ الْمُقَرَّبُ
«اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليهالسلام) خوب سلطان و کفيل امر امت بعد از سلطان و کفيل اولش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) بوده است، و خوب دليل و راهنماي تقوا و درستی در بيابان خشک و جهالت، و خوب نزديک کننده امت به خداوند متعال است».[16]
«وَلِیّ» به دو معنا است:
اول: به معنای کسی است که بر دیگری ولایت دارد؛[17] مثل ولایت خدا بر انسان. [18]
دوم: به معنای کسی که ولایت دیگری بر او واقع میشود؛ مثل انسان که ولایت خدا بر او واقع میشود.[19]
واژۀ «مولی» در کلام عرب به چند معنا است؛[20] گاهی در زبان عرب به معنای عبد است؛[21] مثلاً در زیارت خاصّه امام حسین (علیهالسلام) وارد شده است: «اللَّهَ اللَّهَ فِي عَبْدِكَ وَ مَوْلَاكَ.»[22] و همچنین به معنای آقا و سید و مالک عبد است؛[23] مثلاً در دعای توسل آمده است: «یا سادَتی وَ مَوالِیَّ اِنی تَوَجَّهتُ بِکُم اَئِمَّتی.»[24]
از دیدگاه اهل لغت روا است شخصی بگوید: «فُلانٌ مَوْلَايَ» به این معنا که او مالک طاعت فرد است و مولی به معنای «مالک طاعت» همان معنای مد نظر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حدیث غدیر است که فرمودند: «فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ».[25]
به شخص با ايمان «وَلِيُّ اللّه» گفته میشود یعنی خدا دوست.[26]
«اولِیاء» جمع واژة «ولی» است.[27]
خدای متعال میفرماید:
«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ؛ ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند: همان كسانى كه نماز برپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند».[28]
«وَلِی» در این آیه به معنای کسی است که سرپرستی امور مؤمنان بر عهدۀ او است.[29]
ابوذر غفاری روایت میکند:
روزى با رسول خدا (صلیاللهعليهوآله) نماز ظهر خواندم سائلى در مسجد چيزى خواست به او چيزى ندادند، دست به آسمان برداشت و گفت: خدايا گواه باش من در مسجد رسول خدا (صلیاللهعليهوآله) اظهار حاجت كردم كسى چيزى به من نداد، على (عليهالسلام) آن هنگام در ركوع نماز بود با انگشت كوچک دست راست كه به آن انگشتر میكرد به سائل اشاره نمود، سائل آن را از انگشت على (عليهالسلام) گرفت، رسول خدا (صلیاللهعليهوآله) در نماز اين عمل را ميديد، هنگامی که از نماز فارغ شد سر به آسمان كرد و گفت: خدايا برادرم موسى از تو خواست و گفت:
«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي ... وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي. هارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي».
در جوابش قرآن ناطق نازل فرمودى:
«سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُما».
خدايا من برگزيده و پيامبر تو محمد هستم، سينة مرا فراخ گردان. كارم را آسان كن. براى من وزير و يارى از اهلم معيّن كن على برادرم را، با او مرا تقويت فرما.
ابوذر میگويد: به خدا قسم رسول خدا (صلیاللهعليهوآله) سخن خويش را تمام نكرد تا جبرئيل نازل شد و گفت: اى محمد بخوان. فرمود چه بخوانم؟ گفت بخوان:
«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا».[30]
این آیه طبق نظر شیعه و مخالفان در حق حضرت علی بن ابی طالب (علیهالسلام) نازل شده است.[31][32]
تفاوت «ولایت» و «وکالت»:
انسان با اختیار، شخصی را «وکیل» خویش قرار میدهد؛ اما گاهی «ولایت» فردی بر انسان بدون اختیار او است؛ مانند «ولایت» پدر یا پدر بزرگ بر انسان.[33]
واژه عَدْو به چند معنا است:
1. به معنای كينه توزى، که به آن «عَدَاوَة» و «مُعَادَاة» میگویند:
· عداوت به قصد دشمنى و خصومت.
· دشمنى كه از روى قصد نباشد بلكه حالتى برای مخاطب حاصل شود كه آزرده شود؛ همانگونه كه انسان از دشمنان مورد آزار قرار مىگيرد.[37]
2. به معنای دویدن و هروله، که به آن «عَدْو» میگویند.
3. به معنای بیعدالتی و ستم در معامله است که به آن «العُدْوَان و العَدْو» میگویند.
به اعتبار آرام و قرار گرفتن به مکان ناآرام «العَدْوَاء» میگویند.[38]
عدوّ کسی که است که در قلبش نسبت به شخصی دشمنی دارد و در ظاهر بر اساس آن دشمنی رفتار مینماید.[39] دایره دشمنی از دایره نفرت کوچکتر است؛ هرکسی که دشمن فردی است از او تنفّر دارد ولی گاهى آن کسی که نسبت به فرد عداوت ندارد از او نفرت دارد.[40]
تفاوت «عداوت» و «بغض»:
«عداوت» دوری جستن و فرار کردن از یاری شخصی و «بغض» طلب حقیر شدن و اهانت به او است. «بغض» نقیض محبت نمودن و بزرگ شمردن فرد است. [41]
تفاوت «عداوت» و «مخاصمه»:
«معادات» در مورد حالات قلب است. ممکن است انسان با شخصی مشاجره کند اما در دل با وی دشمنی نداشته باشد یا در دل با او دشمن باشد اما با او جدل ننماید.
«مخاصمه» گفت و گوی همراه با پرخاش و ستیزه است.[42]
نکتهها و پیامها
1. به نظر میرسد در کلام حضرت (علیهالسلام)، مراد از پیشوای هدایت و دوست پیامبر (صلى الله عليه وآله)، شخص خودشان، و پیشوای گمراهی و دشمن پیامبر (صلى الله عليه وآله)، معاویه است (فَإِنَّهُ لَا سَوَاءَ إِمَامُ الْهُدَى وَ إِمَامُ الرَّدَى وَ وَلِيُّ النَّبِيِّ وَ عَدُوُّ النَّبِيِّ).
2. همانطور که پیشوای هدایت و ضلالت یکی نیستند، مسیر و سرانجام پیروانشان نیز یکی نیست.
3. لازم است، اهل ایمان در انتخاب پیشوا و رهبر دقت کنند، تا از گزند منافقین در امان باشند.
4. منافق، کسی است که کفرش را پنهان و به ایمان تظاهر میکند، تا در بین اهل ایمان نفوذ کرده و آنها را گمراه کند (كُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللِّسَانِ يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ مَا تُنْكِرُون).
5. سزاوار است، انسان مؤمن، نیات و اعمال خود را با توجه به این دو نشانة منافق، ارزیابی کند تا خود دارای چنین صفاتی نباشد.
[1]- انبیاء/73.
[2]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص055.
[3]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص055.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص055.
[5]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص055.
[6]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص111.
[7]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص417.
[8]- معجم المقاييس اللغة، ج6، ص141.
[9]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص204.
[10]- مجمع البحرين، ج1، ص455.
[11]- معجم المقاييس اللغة، ج6، ص141.
[12]- قاموس قرآن، ج7، ص247.
[13]- النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج5، ص228.
[14]- المنجد به نقل از کلیدگشایش نهج البلاغه، ص862.
[15]- مجمع البحرين، ج1، ص455.
[16]- الهاشميات ص 136 به نقل از مجمع البحرين، ج1، ص456.
[17]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج2، ص673.
[18]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج2، ص673.
[19]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج2، ص673.
[20]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج15، ص311.
[21]- أساس البلاغة، ص689.
[22]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج98، ص226.
[23]- أساس البلاغة، ص689.
[24]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج99، ص249.
[25]- مجمع البحرين، ج1، ص464.
[26]- مفردات الفاظ قرآن، ص885.
[27]- المنجد به نقل از کلیدگشایش نهج البلاغه، ص862.
[28]- مائده، آیه 55.
[29]- مجمع البحرين، ج1، ص456.
[30]- مجمع البيان في تفسير القرآن - ط دار المعرفة، ج3، صص324 و 325.
[31]- مجمع البحرين، ج1، ص456.
[32]- اين خبر را ثعلبى با اين سند بعينه نقل كرده و ابو بكر رازى در كتاب احكام القرآن بنقل مغربى و رمّانى و طبرى روايت كردهاند: اين آيه در حق على عليه السّلام نازل شد آنگاه كه در حال ركوع انگشتر خويش را بسائل بخشيد. مجاهد و سدّى نيز چنين گفتهاند و آن از امام باقر و امام صادق عليهما السّلام و جميع علماء اهل بيت عليهم السّلام نقل شده است. (مجمع البيان في تفسير القرآن - ط دار المعرفة، ج3، ص325)
علامه امينى رحمه- اللّه در جلد دوم الغدير ص 52- 53 آنرا از تفسير ثعلبى، تفسير طبرى، اسباب النزول واحدى، تفسير فخر رازى، تفسير خازن، تفسير نيشابورى، فصول المهمّه ابن صبّاغ، صواعق ابن حجر، نور الابصار شبلنجى و ده دوازده كتاب ديگر كه همه از كتب مشهور اهل سنّتاند نقل كرده است طالبان تفصيل بآنجا رجوع كنند و در المراجعات مراجعه چهلم مرحوم شرف الدين عاملى آنرا بطور تفصيل از منابع اصيل نقل كرده و عبد المجيد سليم رئيس الازهر در مقابل آن اسناد خاضع شده است.( قاموس قرآن، ج7، ص250)
[33]- بهجه الخاطر و نزهه الناظر، ص80.
[34]- مفردات ألفاظ القرآن، ص553.
[35]- لسان العرب، ج15، ص33.
[36]- لسان العرب، ج15، ص36.
[37]- مفردات ألفاظ القرآن، ص553.
[38]- مفردات ألفاظ القرآن، ص553.
[39]- قاموس قرآن، ج4، ص305.
[40]- اقرب الموارد به نقل از قاموس قرآن، ج4، ص305.
[41]- الفروق في اللغة، ص124.
[42]- الفروق في اللغة، ص124.
اضف تعليق