و من كتاب له (علیه السلام) إلى أهل الكوفة عند مسيره من المدينة إلى البصرة:
«وَ كَانَ مِنْ عَائِشَةَ فِيهِ فَلْتَةُ غَضَبٍ فَأُتِيحَ لَهُ قَوْمٌ [قَتَلُوهُ] فَقَتَلُوهُ.»
ترجمهها
«از عايشه هم نسبت به عثمان، خشمى ناگهانى بروز كرد (و مردم را به كشتن وى تحريض نمود) گروهى آماده گرديدند و به امرى كه مقدر شده بود، پرداختند و عثمان را كشتند.»
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص495)
«از عایشه هم در حق او خشمی ناگهان برخاست سرانجام قومی (که پی فرصت می گشتند) فراهم شدند و بر سر او ریختند و او را کشتند.
[در هنگام حصر عثمان، طلحه شورشیان را از پشت بام وارد خانه کرد، و زبیر فریاد می¬زد: او را بکشید که دینتان را تغییر داد. عایشه روزی هنگامی که عثمان در مسجد بود از پس پرده دستش را بیرون آورد و پیراهن و نعلین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را نشان میداد و می¬گفت:«اینها هنوز نپوسیده که تو آیین او را دگرگون کردی». و سخنانی درشت میان او و عثمان رد و بدل شد و سرانجام عایشه گفت: «نَغئَل را بکشید، خدا نعثل را بکشد!» و نغثل نام یهودی ریش درازی در مدینه بود که عایشه عثمان را به او تشبیه می کرد و حکم قتلش را داد.]»
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص363)
(این نامه را امام حسن (علیه السلام) و عمار یاسر به کوفه بردند. هدف امام (علیه السلام) در این نامه بیان سه مطلب است:
1. طلحه و زبیر و عایشه که اکنون به بهانه خونخواهی عثمان جمگ جمل را راه انداختهاند خود در قتل او دست داشتند.
2. مردم با اختیار و از روی میل و رغبت با من بیعت کردند.
3. بر مردم کوفه لازم است که در مقابل فتنه جمل به پا خیزند.)
«از آن طرف عایشه نیز ناگهان بر او خشم گرفت (و مردم را علیه او شوراند و به دنبال آن) عده ای به تنگ آمدند و او را کشتند.»
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص518)
(چون به ماء العذيب رسيد اين نامه را براى اهل كوفه نوشت و آنان را از سبب كشته شدن عثمان آگاه ساخته بكمك و يارى خود طلبيد و آنرا بوسيله حضرت امام حسن و عمّار بن ياسر فرستاد)
«و ناگهان عائشه بىتأمّل و انديشه درباره او خشمناك گرديد (براى اينكه عثمان بيت المال را به خويشاوندان خود اختصاص داد بر آشفت و مردم را به كشتنش وادار نمود و گفت: «اُقتُلُوا نَعثَلاً، قَتَلَ اللَّهُ نَعثَلاً؛ يعنى شيخ احمق و پير بىخرد را بكشيد خدا او را بكشد.» نعثل نام يهودىّ دراز ريشى بوده در مدينه كه عثمان را به او تشبيه نموده، روايت شده روزى عثمان بالاى منبر رفته و مسجد پر از جمعيّت بود، عایشه از پس پرده دست بيرون آورد و نعلين و پيراهن پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) را به مردم نمود و گفت: اين كفش و پيراهن رسول خدا است كه هنوز كهنه نگشته و تو دين و سنّت او را تغيير دادى، و سخنان درشت به يكديگر گفتند) پس (طلحه و زبير و عائشه مردم را به كشتن او ترغيب نمودند، و) گروهى براى كشتنش آماده شده او را كشتند (بنا بر اين بايد از ايشان خونخواهى نمود، نه آنكه آنان در صدد خونخواهى بر آيند).»
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الإسلام، ج5، ص832)
شروح
داستان عثمان و پيمانشكنان
«و امّا عايشه در حركتى ناگهانى و نابخردانه بر عثمان خشم گرفت و گفت: «اُقْتُلُوا نَعْثَلاً قَتَلَ اللّهُ نَعْثَلاً؛ بكشيد اين ريشدراز احمق را كه خدا او را بكشد.» و مردم را در كشتن عثمان سخت تحريك كرد. عايشه با اين عبارت در واقع عثمان را به نعثل يهودى تشبيه مىكرد. پس جماعتى عليه عثمان جمع شدند و تحت تأثير همان تحريكات او را كشتند.»
(توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص499)
(اين نامه را حضرت در وقتى نوشت كه بر سرچشمه آب گوارايى در بين راه بصره فرود آمده بود، و همراه فرزندش امام حسن و عمّار ياسر آن را ارسال فرمود، رحمت خدا بر او باد)
«اما از عايشه نقل شده است كه دمادم مىگفت نعثل را بكشيد خدا نعثل را بكشد، و اما خشمى كه عايشه بطور بىسابقه نسبت به عثمان پيدا كرد، دليل ظاهرش آن است كه وى اموال مسلمانان را در اختيار بنى اميه و خويشان نزديك خود قرار داده بود، كه ساير مردم را نيز، همين امر بر او بدبين كرد، و عليه او برخاستند، و بدعتهاى ديگر هم، اين مطلب را كمك مىكرد، روايت شده است، كه روزى عثمان بر منبر بالا رفته بود، در حالى كه جمعيت فراوان در مسجد نشسته بودند، عايشه از پشت پرده با دست خود يك جفت نعلين و پيراهنى را نشان داد و گفت: اينها كفشها و پيراهن رسول خدا است كه هنوز كهنه نشده اما دين او را عوض كرده و سنت وى را تغيير دادهاى و سخنان تند و درشتى به او گفت، عثمان نيز پاسخ وى را همچنان با درشتى داد، و اين عمل و گفتار عايشه، از مهمترين عللى بود كه مردم را به قتل عثمان واداشت، اجمالا وادار ساختن اين سه شخصيت مردم را به كشتن عثمان آن چنان مشهور است كه نيازى به توضيح ندارد. ... «فَاُتيحَ لَهُ قَومٌ فَقَتَلُوهُ» از اين عبارت چنان برمىآيد كه حضرت اجتماع مردم بر كشتن عثمان را به مقدرات الهى نسبت مىدهد تا به اين دليل ذهنهاى مردم را از نسبت دادن آن به خودش منصرف سازد، و قطب راوندى در شرح خود گفته است اين كه امام جمله را به صورت مجهول آورده و آن را نسبت به خدا، يا شيطان نداده به اين دليل بوده است كه دو گروه را، راضى و خشنود كند.
[نعثل نام یهودی ریش دراز احمقی بود، در مدینه که عایشه عثمان را به او تشبیه کرده بود.(مترجم)]»
(ترجمهی شرح نهجالبلاغه، ابن ميثم، ج 4، صص577 و 578)
«متكلمان درباره حال عايشه و همه آنانى كه در جنگ جمل حاضر شدهاند مختلف سخن گفتهاند، اماميه معتقدند شركت كنندگان در جنگ جمل همگى كافر شدهاند، چه سالارها و چه پيروان. گروهى از حشويان و عامه گفتهاند: آنان اجتهاد كردهاند و گناهى ندارند و نه به خطاى ايشان و نه به خطاى على [علیه السلام] و يارانش حكم مىكنيم. برخى از اينان مىگويند: ما مىگوييم و معتقديم كه شركت كنندگان در جنگ جمل خطا كردهاند ولى خطاى در خور آمرزش، همچون خطاى مجتهد در پارهاى از مسائل فرعى، آن هم در نظر كسانى كه معتقد به اشبه بودهاند، و بيشتر اشعريان بر اين عقيدهاند.
ياران معتزلى ما مىگويند همه شركت كنندگان در جنگ جمل- آنان كه با طلحه و زبير و عايشه بودهاند- هلاك شدهاند، مگر كسانى كه توبه ايشان ثابت شده است. و معتقدند كه عايشه و همچنين طلحه و زبير از كسانى هستند كه توبه آنان ثابت شده است.
عايشه در جنگ جمل براى على [علیه السلام] اقرار به خطا و از او تقاضاى عفو كرد، و روايات متواتر رسيده است كه اظهار پشيمانى كرده و مىگفته است: اى كاش ده پسر از رسول خدا [صلی الله علیه و آله] مىداشتم كه هر يك از ايشان به فضيلت عبد الرحمن بن حارث بن هشام بود و شاهد مرگ ايشان مىبودم، و جنگ جمل وجود نمىداشت. و مىگفته است اى كاش پيش از جنگ جمل مىمردم، و هر گاه از روز جنگ جمل ياد مىكرد، چندان مىگريست كه روسرى و رو بندش خيس مىشد.
شيوخ معتزله ما مىگويند: كسى را نشايد كه بگويد اين اخبار آحاد كه درباره توبه ايشان رسيده است نمىتواند با علم قطعى ما به معصيت ايشان تعارض داشته باشد. زيرا حكم به توبه براى مكلف در همه موارد طبق گمان غالب صادر مىشود نه به طور قطع.
مگر نمىبينى كه ما در مورد كسى كه به ظاهر توبه خود را آشكار مىسازد، حكم به كذب و نفاق نمىكنيم. بنابراين روشن مىشود كه قبول توبه در همه موارد طبق گمان كفايت مىكند و بدين گونه جايز است بگوييم كه گمان توبه اينان كفايت مىكند كه با علم قطعى به معصيت ايشان تعارض داشته است.»
(جلوه تاريخ در شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحديد، ج 6، صص18-20)
ترجمه واژهها
واکاوی واژهها
مراتب خشم:
1. سخط
2. اخْرِنْطَام (خشمی که همراه با خود بزرگ بینی باشد.)
3. بَرْطَمَة (خشمی که همراه با روترش کردن و باد در غبغب انداختن باشد.)
4. غیظ (مرحلهای که انسان نمیتواند خشم خود را کنترل کند.)
5. حَرْد (مرحلهای که انسان بر اثر خشم به طرف مقابل تعرض میکند.)
6. حَنَق (زمانی که انسان کینهای که در دل دارد و خشمش شدیداً غیر قابل کنترل میشود.)
7. اختلاط (شدیدتر از غضب است و مرحلهای است که انسان عقلش را از دست میدهد.) 14
تفاوت «غضب» و«غیظ»:
شدیدترین نوع خشم «غیظ» نام دارد.15
انسان نسبت به خودش «غضب» نمیکند چراکه غضب با قصد زیان وارد کردن بر آن کسی که مورد خشم قرار گرفته، همراه است و انسان هیچ گاه دوست ندارد به خودش ضرر برساند بلکه ممکن است بر خودش «غیظ» کند.16
تفاوت «غضب» و «سُخط»:
غضب سخت تر و شدیدتر از سخط است.17ممکن است کسی که بزرگتر است بر زیر دست خود و یا کوچکتر بر بالا دست خویش «غضب» نماید ولی «سُخط» تنها از سوی بزرگتر بر زیر دست است؛ از این رو امیر بر زیردست خود سُخط میکند ولی زیردست امیر بر او سُخط نمینماید بلکه بر او غضب میکند.18
غضب خدا روی گرداندن و سخط نمودن بر کسانی است که او را نافرمانی کردهاند،19غضب خدا همان انتقام و بلا و عذاب است كه در اثر بدكارى در دنيا و آخرت بر شخص وارد ميشود.20
اما غضب مردم بر یکدیگر ممکن است شایسته و یا ناشایست باشد، اگر علت غضب آن ها امر دینی و حق باشد پسندیده و اگر برای خلاف آن باشد ناپسند است.21
نکتهها و پیامها
1. عایشه ناگهانی و بدون فکر و تأمل بر ضد عثمان شورش کرد درحالی که تصور نمیشد شخصی مانند عایشه بر ضد عثمان که هم کیش خودش بود شورش نماید.
2. عایشه از قبل برای این شورش برنامه ریزی نکرده بود اما وقتی دید عثمان بیت المال را به خویشاوندانش اختصاص داده کینه او را به دل گرفت برای انتقام از او اقدام نمود.
3. فاء سببیت در «فَأُتِيحَ» به دلیل خشم ناگهانی عایشه گروهی برای قتل عثمان آماده شدند (عایشه آتش زیر خاکستر را شعله ور کرد)..
4. حضرت در مورد کشته شدن عثمان نمیفرمایند «ما او را کشتیم» چراکه ایشان در آن جریان نقشی نداشتند و دستور به قتل او نداده بودند.
راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی:
1. باید مهارت مدیرت خشم را آموخت. چرا که خشم کنترل نشده، گاه آسیبهای جدی به دنبال دارد.
2. یکی از مشکلات بزرگ جامعه آن است که گاهی افراد بدون برنامه ریزی تصمیمی میگیرند و کاری انجام میدهند که خطرات بزرگی ممکن است به دنبال داشته باشد، اگر انسان بدون اندیشه و برنامه ریزی قبلی کاری انجام دهد ممکن است به ضررش تمام شود.
[1]- بحار الانوار، ج31، ص269.
[2]- (مترجم کتاب شرح ابن میثم، ج4، ص577)
[3]- معجم المقاييس اللغة، ج4، ص448.
[4]- مفردات ألفاظ القرآن، ص608.
[5]- فرهنگ ابجدى، ص202.
[6]- معجم المقاييس اللغة، ج4، ص448.
[7]- كتاب العين، ج8، ص122.
[8]- الفايق في غريب الحديث، ج1، ص11.
[9]- مجمع البحرين، ج2، ص213.
[10]- معجم المقاييس اللغة، ج4، ص428.
[11]- لسان العرب، ج1، ص648.
[12]- مفردات ألفاظ القرآن، ص608.
[13]- فرهنگ ابجدى، ص642.
[14]- فقه اللغه، صص208و209.
[15]- مفردات ألفاظ القرآن، ص619.
[16]- الفروق في اللغة، ص123.
[17]- معجم المقاييس اللغة، ج4، ص428.
[18]- الفروق في اللغة، ص123.
[19]- النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج3، ص370.
[20]- قاموس قرآن، ج5، ص104.
[21]- النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج3، ص370.
[22]- فرهنگ ابجدى، ص202.
[23]- معجم المقاييس اللغة، ج1، ص359.
اضف تعليق