و من کتاب له (علیه السلام) لشريح بن الحارث قاضيه:
«وَ قَالَ لَهُ بَلَغَنِي أَنَّكَ ابْتَعْتَ دَاراً بِثَمَانِينَ دِينَاراً وَ كَتَبْتَ لَهَا كِتَاباً وَ أَشْهَدْتَ فِيهِ شُهُوداً».
ترجمه ها
«و به او گفت: به من خبر رسيده است که تو، سرايی به هشتاد دينار خريدهای و قباله و سند آن را نوشتهای و چند شاهد برای اين معامله قرار دادهای.
[دينار سكّهاى بود از طلا كه در حدود يك مثقال وزن داشت و درهم سكّهاى بود از نقره كه وزن آن هم در حدود يك مثقال بود. در آن وقت سكّههاى دينار رومى و سكههاى درهم ايرانى در ميان مسلمانان رواج داشت.]»
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص496)
«و به او فرمود: به من خبر رسیده که تو خانهای به بهای هشتاد دینار خریده ای، و برای آن سندی نوشته و چند تن را هم در آن گواه آوردهای!»
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص364)
«به من خبر دادند که خانه ای به هشتاد دینار خریده ای(که گران قیمت و مشتبه بوده) و سندی برای آن نوشته ای و گواهانی آن را امضا کرده اند؟»
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص519)
«و فرمود: به من خبر رسيده كه تو خانهاى را به هشتاد دينار خريده و براى آن قباله نوشته و در آن چند تن را گواه گرفتهاى».
(ترجمه و شرح نهج البلاغة، فيض الإسلام، ج5، ص836)
شروح
نكوهش شريح به جهت خريد خانهاى گرانقيمت [وى از زمان عمر تا زمان يزيد به مدت 75 سال قاضى بود و به قتل حضرت حسين بن على (عليهالسلام) فتوا داد. او تا زمان حجّاج زنده بود و در فتنه عبداللّه بن زبير به مدّت دو سال از قضاوت بر كنار بود]
«و فرمود: شنيدهام كه خانهاى به هشتاد دينار خريدى و سندى نوشتهاى كه در آن معامله خانه را ذكر كردهاى و امضاها و شهودى را بر اين كار گرفتهاى؟»
(توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص501)
«منظور امام از اين سخنان آن است كه مخاطبش را از متاعهاى دنيا و اعتماد به افزونيهاى آن باز دارد، و پيش از آن كه شريح را توبيخ و سرزنش كند از او نسبت به كارى كه انجام داده اعتراف مىگيرد چنان كه مىفرمايد: بلغنى تا شهودا، و فعل كان در قول شريح: قد كان، تامّه است و با يادآورى مرگ و وعده آمدن آن كه مىآيد و او را از اين سرا و بقيه تعلقات دنيا به بيرون كوچ مىدهد و تنها و برهنه به قبرش مىسپارد، او را از دوستى دنيا و طلب كردن بر حذر داشته است و سپس او را از ناخالص بودن بهايى كه در برابر خانه پرداخته است بيم مىدهد كه مبادا از راه حرام و رشوهگيرى در مقابل احكام، به دست آورده باشد، زيرا با فرا رسيدن قاصد مرگ دنيا از دستش مىرود، و به سبب گناهانى كه از حرامخوارى گريبانگيرش مىشود مبتلا به زيان اخروى و محروم شدن از نعمتهاى بىپايان آن مىشود، ابتعته و اشتريته به يك معناست، آن را خريدارى كردى، و كلمه أما بدون تشديد هم روايت شده است.»
(ترجمهی شرح نهجالبلاغه، ابنميثم، ج 4، ص584)
«حضرت امیر[علیهالسلام] به او فرمود: به من خبر رسيده است كه خانهاى به هشتاد دينار خريدهاى و قباله نوشتهاى و گواهان در آن مورد به گواهى گرفتهاى».
(جلوه تاريخ در شرح نهجالبلاغه، ابنابىالحديد، ج 6، ص20)
ترجمه واژهها
واکاوی واژهها
«بَلَغَ» از مصدر «بُلُوغ» و «بَلَاغ» است که در اینجا از مصدر بُلوغ به معنای رسیدن است.8
عرب، خبر بدون کندوکاو9 یا ناخوشایند را «بَلْغ» مینامند.10
تفاوت «بیع» و «شراء»:
«بَيْع» به معنای دادن چيزى با ارزش و گرفتن قيمت آن است که همان داد و ستد است.
«شِرَاء» پرداختن قيمت و گرفتن جسم قيمت شده است.14
لفظ «بیع» و «شراء» از این رو به جای دیگری به کار میرود که خريد و فروش كالا به كالا باشد که در این صورت انسان میتواند هر كدام از دو طرف داد و ستد را هم خريدار و هم فروشنده تصوّر كند.15
واژه «بیع» به دو مفعول متعدی می شود ولی به دلیل اینکه مقصود اسناد به دومی است، به مفعول دوم اکتفا شده است.16
کلمه «بیع» با مشتقات و افعال آن حدود بیست و چهار بار در نهج البلاغه امده است.17
در جمله «اَشهَدتَ فیهِ» در صورتی که «فی» را به معنای «علی» در نظر بگیریم به معنای حاضر کردن شاهد یا قرار دادن گروهی به عنوان شاهد بر موضوعی است. 20
اگر داوری یا قرار دادی با حضور شاهد صورت گیرد گفته میشود «شَهِدَ عَلَيهِ؛ آن شخص بر آن گواه شد.» و اما اگر داوری یا قراردادی با حضور شاهد صورت گیرد؛ سپس شاهد به آن اقرار کند گفته میشود «شَهِدَ عَلَى إِقرَارِهِ».21
تفاوت «شهادت» و «علم»:
«شهادت» اخص از «علم» است؛ یعنی هر «شهادتی» «علم» است؛ اما هر «علمی» «شهادت» نیست.
«شهادت» علم به وجود اشیاء و ادراک آنها است که به وسیله حواس پنج گانه بهویژه مشاهده به دست میآید، اما «علم» علومی را که از غیر حواس پنج گانه به دست میآید نیز شامل میشود. «شاهد» در معنا نقیض غائب است؛ اما «علم» شناخت امور است، چه وجود داشته باشند و چه ازبین رفته باشند.22
نکتهها و پیامها
1. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به محض دریافت خبر از تخلف قاضی او را متهم نکردند بلکه از او اعتراف خواستند تا اگر توضیحی دارد بیان کند. این شیوه یکی از ویژگیهای مدیر موفق است.
2. امیرالمؤمنین (علیه السلام) تخلف اقتصادی قاضیشان را کوچک نمیشمارند و با الفاظ زیبا از قبح آن نمیکاهند مانند کسانی که دزدی صاحب منصبان را اختلاس مینامند بلکه واقعیت را بیان میکنند.
3. حضرت (علیهالسلام) میتوانستند بفرمایند به من خبر رسیده تو خانهای به هشتاد دینار خریدهای! (آیا این خبر صحت دارد؟) اما ایشان از عبارت طولانی استفاده کردند: «بَلَغَنِي أَنَّكَ ابْتَعْتَ دَاراً بِثَمَانِينَ دِينَاراً وَ كَتَبْتَ لَهَا كِتَاباً وَ أَشْهَدْتَ فِيهِ شُهُوداً».
این کلام میتواند تأکیدی بر قباحت این خرید باشد همچنین شاید یکی از راههای بازجویی باشد که طرف مقابل با این شیوه تسلیم شود.
4. ضروری است کارفرما، کارگزاران را به طور همیشگی و پیوسته مورد ارزیابی قرار دهد. (بَلَغَنِی)
[1]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص519.
[2]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص519.
[3]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص519.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص519.
[5]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص519.
[6]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص519.
[7]- معجم المقاييس اللغة، ج1، ص301.
[8]- مجمع البحرين، ج5، ص7.
[9]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج12، ص7. (این نظر کسائی است)
[10]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج4، ص1746. (این نظر کسائی است)
[11]- لسان العرب، ج8، ص23.
[12]- بعضی از لغات دو معنی مختلف دارند؛ مثل واژه «شیر» در زبان فارسی که به این لغات مشترک لفظی میگویند. حال اگر این مشترک لفظی دو معنی متضاد با یکدیگر داشته باشد به آن لغت «اضداد» میگویند.
در اینجا واژه «بیع» هم به معنی خریدن هم به معنی فروختن است که این دو معنی متضاد یکدیگر هستند؛ از این رو گفته میشود لغت «بیع» از «اضداد» است.
[13]- لسان العرب، ج8، ص25.
[14]- مفردات ألفاظ القرآن، ص155.
[15]- لسان العرب، ج14، ص428.
[16]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص363.
[17]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص160.
[18]- معجم المقاييس اللغة، ج3، ص221.
[19]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص351.
[20]- منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج17، ص126.
[21]- الفروق في اللغة، ص34.
[22]- الفروق في اللغة، ص34.
اضف تعليق