و من کتاب له (علیه السلام) لشريح بن الحارث قاضيه:
«فَانْظُرْ يَا شُرَيْحُ لَا تَكُونُ ابْتَعْتَ هَذِهِ الدَّارَ مِنْ غَيْرِ مَالِكَ أَوْ نَقَدْتَ الثَّمَنَ مِنْ غَيْرِ حَلَالِكَ فَإِذَا أَنْتَ قَدْ خَسِرْتَ دَارَ الدُّنْيَا وَ دَارَ الْآخِرَة».
ترجمهها
«بنابراين، ای شريح درست بينديش، چنين نباشد که آن سرای را از مالی، به جز مال خودت، خريده باشی يا بهای آن را به جز از مال حلالت حاضر و آماده کرده باشی که در اين صورت در سرای دنيا و سرای آخرت، زيانکار شدهای».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص496)
«پس ای شریح، خوب بنگر، مبادا این خانه را از غیر مال خود خریده و یا بهایش را از غیر آنچه حلالت بوده پرداخته باشی! که در این صورت خانه دنیا و خانه آخرت را از دست داده ای!»
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، صص364 و 365)
برخورد قاطع با کارگزاران مختلف
«ای شریح، متوجه باش که مبادا آن خانه را از مال دیگران یا با پول حرام خریده باشی که در این صورت، هم خانه دنیا را خراب کردهای و هم آخرت را از دست دادهای».
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابو الفضل بهرام پور، ص519)
«پس اى شريح بنگر مبادا اين خانه را از مال غير خريده باشى، يا بهاى آنرا از غير حلال داده باشى كه در اين صورت زيان دنيا و آخرت بردهاى!! (زيرا اگر از مال غير و حرام خريده باشى در دنيا بهرهاى كه بايد نمىبرى و در آخرت هم گرفتار عذاب خواهى بود)».
(ترجمه و شرح نهج البلاغة، فيض الإسلام، ج5، ص836)
شروح
نكوهش شريح به جهت خريد خانهاى گرانقيمت
«پس اى شريح، خوب بنگر مبادا اين منزل را از غير مال خودت، از منابعى چون رشوه و مال يتيم و امانت و... خريده باشى و يا پول آن را از راههاى حرام مثل مال شبههناك پرداخته باشى!
اگر از مال حرام و يا شبههناك خريده باشى دنيا و آخرت خود را از دست دادهاى، چون از دنيا خارج مىشوى و در آخرت هم به علت بهرهورى از مال حرام داخل آتش دوزخ مىگردى.
[وى از زمان عمر تا زمان يزيد به مدت 75 سال قاضى بود و به قتل حضرت حسين بن على (عليهالسلام) فتوا داد. او تا زمان حجّاج زنده بود و در فتنه عبداللّه بن زبير به مدّت دو سال از قضاوت بر كنار بود.]»
(توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص502)
«منظور امام از اين سخنان آن است كه مخاطبش را از متاعهاى دنيا و اعتماد به افزونيهاى آن باز دارد، و پيش از آن كه شريح را توبيخ و سرزنش كند از او نسبت به كارى كه انجام داده اعتراف مىگيرد چنان كه مىفرمايد: بلغنى تا شهودا، و فعل كان در قول شريح: قد كان، تامّه است و با يادآورى مرگ و وعده آمدن آن كه مىآيد و او را از اين سرا و بقيه تعلقات دنيا به بيرون كوچ مىدهد و تنها و برهنه به قبرش مىسپارد، او را از دوستى دنيا و طلب كردن بر حذر داشته است و سپس او را از ناخالص بودن بهايى كه در برابر خانه پرداخته است بيم مىدهد كه مبادا از راه حرام و رشوهگيرى در مقابل احكام، به دست آورده باشد، زيرا با فرا رسيدن قاصد مرگ دنيا از دستش مىرود، و به سبب گناهانى كه از حرامخوارى گريبانگيرش مىشود مبتلا به زيان اخروى و محروم شدن از نعمتهاى بىپايان آن مىشود، ابتعته و اشتريته به يك معناست، آن را خريدارى كردى، و كلمه أما بدون تشديد هم روايت شده است».
(ترجمهی شرح نهجالبلاغه، ابنميثم، ج 4، ص584)
ترجمه واژهها
واکاوی واژهها
اگر نگاه با قلب مد نظر باشد به این معناست که انسان در مورد چیزی عجله نداشته باشد و (به خود) مهلت بدهد9 تا خردمندانه فکر10 و تحقیق کند؛11 فکری که به واسطه آن علم و گمان به دست آید و مجهول، معلوم گردد. 12
مقصود از «نظر»، تأمل و جستجو نمودن در مورد چیزی است و یا گاهی شناختى است كه بعد از جستجو حاصل ميشود که همان رؤیت است.13
«نظر» به معنى ديدن با چشم عقل در نزد شيعيان بيشتر به کار رفته است؛ اما در نزد عامه بیشتر به معنی دیدن با چشم سر است.14
تفاوت «نظر» و «تأمل»:
رابطه بین «نظر» و «تأمل» عموم و خصوص مطلق است؛ هر تأملی نظر است اما هر نظری تأمل نیست؛ تأمل نگاه شخص اندیشمند است برای اینکه نسبت به آن چیزی که به دنبالش است شناخت پیدا کند و به نظری تأمل گفته میشود که فقط با طول زمان به دست میآید. 15
تفاوت «نظر» و «رؤيت»:
«رؤیت» بر دیدن با چشم یا بصیرت، دلالت دارد؛16اما «نظر» به معنای طلب و خواستن هدایت است و زمانی بهکار میرود که «ناظر» علم و آگاهی ندارد و به دنبال آشکار شدن شیء است17و اگر منظور از «نظر» دیدن با چشم سر باشد باید قید «رأی العین» در کلام ذکر شود. 18
تفاوت «بیع» و «شراء»:
«بَيْع» به معنای دادن چيزى با ارزش و گرفتن قيمت آن است که همان داد و ستد و مبادله کالا و پول نام دارد.22
«شِرَاء» پرداختن قيمت و گرفتن جسم قيمت شده است.23
لفظ «بیع» و «شراء» از این رو به جای دیگری به کار میرود که خريد و فروش كالا به كالا باشد که در این صورت انسان میتواند هر كدام از دو طرف داد و ستد را هم خريدار و هم فروشنده تصوّر كند.24
کلمه «بیع» با مشتقات و افعال آن حدود بیست و چهار مرتبه در نهج البلاغه آمده است.25
نکتهها و پیامها
. یکی از ویژگیهای مدیر موفق، ارائه بازخورد26 صحیح به کارمندان است.
2. در ارائه بازخورد، توجه دادن کارگزار (یا مخاطب) به آسیبها و نتایج منفی کار، نقش مؤثری در بازدارندگی و تغییر رویه مخاطب دارد. (َإِذَا أَنْتَ قَدْ خَسِرْتَ دَارَ الدُّنْيَا وَ دَارَ الْآخِرَة.»)
3. امام (علیه السلام) نمیفرمایند تو این خانه را از مال حرام خریدهای؛ بلکه به او هشدار میدهند تا توجه کند که آن ملک را به چه مالی خریداری کرده است، حلال یا حرام؟
در تربیت یا ارائه بازخورد، نباید شخص مخاطب را مجرم خطاب کرد، بلکه بسیاری از اوقات هشدار دادن به او برای دور شدن از انحراف کافی است.
4. استفاده از مال حرام و یا مال دیگران، دنیا و آخرت انسان را تباه میکند.
5. مال حرام سبب سلب توفیق و سقوط انسان میشود.
پرسش
با توجه به کلام امیرالمؤمنین (علیه السلام) که میفرمایند: «فَإِذَا أَنْتَ قَدْ خَسِرْتَ دَارَ الدُّنْيَا وَ دَارَ الْآخِرَة» چرا کسی که با حرام زندگی کند و املاکی نیز خریداری کند علاوه بر آخرت در دنیایش نیز زیان میبیند؟
[1]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص519.
[2]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص519.
[3]- توضیح نهج البلاغه، ج3، ص502.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص519.
[5]- كتاب العين، ج8، ص 154.
[6]- دشتی، ص732 به نقل از فرهنگ نابرابرهای فارسی نهج البلاغه، ص1028.
[7]- ترجمان قرآن به نقل از کلید گشایش نهج البلاغه، ص754.
[8]- كتاب العين، ج8، ص 154.
[9]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج7، ص540.
[10]- مجمع البحرين، ج3، ص498.
[11]- معجم المقاييس اللغة، ج5، ص444.
[12]- مجمع البحرين، ج3، ص498.
[13]- مفردات ألفاظ القرآن، ص812.
[14]- مفردات ألفاظ القرآن، ص812.
[15]- الفروق في اللغة، ص65.
[16]- معجم المقاييس اللغة،ج2، ص472.
[17]- الفروق في اللغة، ص65.
[18]- كتاب العين، ج8، ص309.
[19]- لسان العرب، ج8، ص23.
[20]- بعضی از لغات دو معنی مختلف دارند؛ مثل واژه «شیر» در زبان فارسی که به این لغات مشترک لفظی میگویند. حال اگر این مشترک لفظی دو معنی متضاد با یکدیگر داشته باشد به آن لغت «اضداد» میگویند.
در اینجا واژه «بیع» هم به معنی خریدن هم به معنی فروختن است که این دو معنی متضاد یکدیگر هستند؛ از این رو گفته میشود لغت «بیع» از «اضداد» است.
[21]- لسان العرب، ج8، ص25.
[22]- مفردات ألفاظ القرآن، ص155.
[23]- مفردات ألفاظ القرآن، ص155.
[24]- لسان العرب، ج14، ص428.
[25]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص160.
[26]- Feedback
اضف تعليق