نامه ها

نامه سوم فراز ششم

و من کتاب له (علیه السلام) لشريح بن الحارث قاضيه:

«وَ النُّسْخَةُ هَذِهِ: هَذَا مَا اشْتَرَى عَبْدٌ ذَلِيلٌ مِنْ مَيِّتٍ قَدْ أُزْعِجَ لِلرَّحِيلِ اشْتَرَى مِنْهُ دَاراً مِنْ دَارِ الْغُرُورِ مِنْ جَانِبِ الْفَانِينَ وَ خِطَّةِ الْهَالِكِين‏».


ترجمه‌ها

- ترجمه نهج البلاغه (فقيهي)
نامه‌ای است از اميرالمومنين (علیه السلام) که آن را به قاضی خود، شريح بن حارث، نوشته است [شريح بن حارث كندى، از زمان عمر بن الخطّاب تا زمان فرمانروايى حجّاج بن يوسف مدّتى دراز نزديك به شصت سال در كوفه قاضى بود و در سال ٨٧ هجرى از جهان رفت]:
«نسخه چنين است: اين چيزی است که بنده‌ای ذليل از بنده‌ای که برای کوچ از دنيا رانده شده، خريده است سرايی از دارالغرور (سرای فريب دهنده يعنی دنيا) در ناحيه فناشوندگان و محدوده هلاک شوندگان».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، صص496 و 497)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
از یک نامه ی آن حضرت که برای شریح بن حارث، قاضی خود نوشت روایت است که شریح بن حارث قاضی امیرمؤمنان (علیه السلام)، در زمان خلافت آن حضرت خانه‌ای به بهای هشتاد دینار خرید. چون این خبر به امام (علیه السلام) رسید او را نزد خود فراخواند و به او فرمود:
«و آن نسخه این است: این خانه‌ای است که بنده‌ای ذلیل و خوار، از بنده‌ای رو به مرگ که برای کوچ کردن از این سرا حرکتش داده‌اند خریده. از او خانه‌ای از این سرای فریب خرید که در محله‌ی اهل فنا و منطقه به هلاکت روندگان قرار دارد».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص365)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
امام علی (علیه السلام) مطلع شد که قاضی منصوب او «شُریح قاضی» خانه‌ای به 80 دینار خریده است (که خلاف ساده زیستی و نیز مشکوک است) امام (علیه السلام) در این نامه، برای او سندی اخلاقی نگاشته و با یادآوری بی‌اعتباری دنیا گرفتار بودن مردم در دام غرور و فریب دنیا را گوشزد کرده است. نیز بیان داشته است که قاضی باید ساده زیستی را پیشه خود بگرداند:
«آن سند را چنین می¬نوشتم: این خانه¬ای است که بنده¬ای ذلیل آن را از کسی که در آستانه¬ی مرگ است خریده، خانه¬ای از سرای فریب که در کوی نابود شوندگان و کوچه هلاک شوندگان قرار دارد».
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص519)
- ترجمه نهج البلاغه (فيض الإسلام)
از نامه‏هاى آن حضرت (عليه السَّلام) است كه آن را به شريح ابن حارث كه از جانب آن بزرگوار قاضى بوده نوشته‏‌اند:
«و قباله این است، اين خانه‏اى است كه خريده بنده خوار و پست از مرده‏اى كه (كسي كه حتما خواهد مرد، و از خانه‏اش) بيرون شده براى كوچ (به خانه آخرت) از او خانه‏اى را در سراى فريب (دنيا) كه جاى نيست شوندگان و نشانه تباه گشتگان است، خريده‏».
(ترجمه و شرح نهج البلاغة، فيض الإسلام، ج‏5، ص836)

شروح

- ترجمۀ توضيح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
از نامه‏هاى آن حضرت (عليه‏السلام) خطاب به شريح بن حارثِ قاضى:
سند خريد خانه از نگاه امام (عليه‏السلام)
«اينك متن نوشتار امام (عليه‏السلام): بنده‏اى ذليل (شريح قاضى) از آزرده خاطرى (فروشنده) كه از مرگ دلتنگ و ناراحت است يكى از خانه‏هاى نيرنگ و فريب (دنيا) را از جماعت فناپذير و گرفتاران سراىِ هلاكتْ خريدارى نمود».
(توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص502)
- شرح نهج البلاغه (ابن میثم)
نامه امام (علیه‌السلام) كه به شريح بن حارث، قاضى خود نوشته است:
«نسخه سند اين است: بسم اللَّه الرحمن الرحيم اين است آنچه كه بنده‏اى ذليل از كسى كه در حال كوچ است خريدارى كرده است، خانه‏اى از سراى غرور، در محله فانى شوندگان، و در كوچه هالكان خريدارى كرد.
در نسخه‏اى كه امام به عنوان سند خانه نوشته است چند نكته وجود دارد:
1- نخست اين كه خريدار را به صفت عبوديت و ذلت اختصاص داده است تا فخر و مباهاتى را كه ممكن است به خاطر خريدن اين منزل براى او پيدا شود بشكند.
فروشنده را كه بزودى خواهد مرد بطور مجاز مرده خوانده از باب اطلاق آنچه بالفعل است بر آنچه كه بالقوه مى‏باشد و از باب اين كه مقتضى را نازل منزله واقع فرض كرده است تا وى را از مرگ بيم دهد و براى كوچ كردن به سراى آخرت آماده‏اش كند، و اين معناى اخير يا ترشيح استعاره است و يا اشاره به بيدارى او و توجهش به واردات و بيماريها و تمام امورى كه باعث عبرت است مى‏باشد.
سراى غرور كنايه از دنياست از آن رو كه مردم به آن مغرور مى‏شوند و با داشتن زخارف دنيوى از آنچه بعد از آن وجود دارد غفلت مى‏كنند، عبارت «من جانب الفانين» اخص از «دار الغرور» است و همچنين «خطة الهالكين» اخص از «جانب الفانين» مى‏باشد چنان كه در كتابهاى بيع و تجارت عادت بر اين است كه كه نخست به ذكر اعمّ آغاز مى‏كنند و سپس به امورى مى‏پردازند كه خاص هستند و مبيع را مشخص و معين مى‏كنند، اگر چه در اين جا، غرض تخصيص بعد از تعميم نيست بلكه مراد يادآورى حال آنهاست كه رفتنى هستند و از طرفى در اين خانه‏اى كه ساكنند آن را براى خود علامتگذارى كرده‏اند.
نكته پنجم در نسخه سند خانه آن است كه امام (علیه السلام) خريدار منزل را مغرور به آرزو دانست، به اين دليل كه توجه به آرزوى دنيويش او را از آخرت و آنچه كه به خاطر آن آفريده شده غافل كرده است و همين غفلت، انگيزه خريد آن خانه شده، و بهاى آن را خروج از عزّت قناعت و دخول در ذلت درخواست و التماس دانسته است زيرا خريد چنين خانه و پرداخت بهاى آن، اين امور را در پى دارد، و دليل اين پى‏آمد آن است كه اصل آن خانه با توجه به حال شريح، از نياز او بيشتر بود، و هر شخصى كه براى به دست آوردن ما زاد بر نياز خود اقدام كند، از حد قناعت خارج مى‏شود، به دليل اين كه قناعت عبارت است از راضى بودن و اكتفا كردن بر مقدار ضرورت از مال و آنچه مورد نياز باشد و نيز پيش از اين دانسته شد كه لازمه قناعت كم احتياجى به مردم و بى‏نيازى از آنها مى‏باشد و عزت قناعت، به خاطر همين امر، براى انسان حاصل مى‏شود. پس هر كس از قناعت خارج باشد از عزت آن هم بيرون و در ذلت درخواست و التماس پيش مردم داخل است زيرا به اعتبار اين كه از قناعت خارج است نياز زيادى به مردم دارد، و بدين علت در خوارى و التماس از مردم داخل خواهد بود.
هدف از اين تعبير آن است كه انسان را از افزون طلبى و به دست آوردن ما زاد بر نياز دور دارد از آن رو، كه لازمه آن، خوارى و ذلت نياز به مردم است.
امام (علیه السلام) در نوشتن اين نسخه از سند خانه، زيان غبن و غرامتى را كه لازمه اين معامله است و بايد به مشترى پرداخت شود، بر ذمه ملك الموت قرار داده است تا ديگر مشترى به فكر دريافت آن نباشد و با توجه به اين كه همه آرزوها با مرگ به نهايت مى‏رسد آرزويش را هم از دل بيرون برد، و تنها از كالاى دنيا به اندازه نياز اكتفا كند و از ملك الموت بطور كنايه به اين عناوين ياد كرده است: تباه كننده كالبدهاى پادشاهان، و گيرنده جان‌هاى ستمكاران، و از بين برنده پادشاهى فرعونها، با گرفتن جان‌هايشان، و اين كه عده‏اى را به عنوان نمونه نام برده است كه مرگ به سراغ آنها رفته، به علت اين است كه شريح را متوجه كند، تا از چنين آرزوها كه با فرا رسيدن مرگ به پايان مى‏رسد قطع اميد كند زيرا هنگامى كه آرزوهاى چنين اشخاص دنيادار و پر قدرت با مرگ از بين رفت و غرامتى نگرفتند، پس تو، اى قاضى شرع به اين امر سزاوارتر خواهى بود».
(ترجمه‏‌ی شرح ‏نهج‏البلاغه، ابن‏ميثم، ج 4، صص583 - 589)

ترجمه واژه‌ها

- عَبْدٌ
بنده1
- ذَلِيلٌ
پست.2
- مَيِّتٌ
مرده.3
- الرَّحِيل
کوچ.4
- اُزعِجَ
ناچار شد.5
- الْغُرُور
فریب.6
- الْفَانِينَ
نابود شوندگان.7
- خِطَّة
زمین خشکی که بین زمین‌های حاصلخیز مثل خطی، شکسته شده است. زمینی که جهت ساختن خط کشی و علامت گذاری شده است.8
- الْهَالِكِين
هلاک شوندگان.9

واکاوی واژه‌ها

- ذَلِيلٌ (ذلل)
«ذلت‏» نقیض عزت11 و به معنی پستی12 است. به هرکسی که از مردم فرمانبری داشته باشد «ذلیل» گفته می‌شود.13
- الرَّحِيل (رحل)
«رحل» به معنی راه رفتن و سیر کردن در زمین است14 و این واژه در زمانی استفاده می‌شود که شخصی حرکت کند.15
- اُزعِجَ (زعج)
«زعج» در اصل به معنی بی‌قرار نمودن و کمی ثبات است16 و «ازعاج» نقیض ثبات بخشیدن است.17
زَعَجَ» یعنی شخص، چیزی را طرد کرد و فریاد زد.18
از این واژه چهار بار در نهج البلاغه آمده است.19
- «الْغُرُور (غرر)
غرور آنچه از متاع دنیا است که انسان‌ها را فریب می‌دهد.20
تفاوت «الغرور» و «الخدعه»:
«غرور» این است که شخصی با تدبر و تفکر کسی را از راه صحیح دور کند، مثل کار شیطان که برای فریب حضرت آدم (علی¬نبیناوآله¬وعلیه¬السلام) انجام داد و سبب شد ایشان از آن درخت بخورند؛ اما «خدع» این است که بدون هیچ تفکر و تدبری، کسی را در راه ناپسند قرار دهد.
الْفَانِينَ (فنی):
نفاد به معنی نابودی تدریجی شیء است؛ از این رو در مورد چیزهایی که یکباره نابود می‌شوند واژه «نفاد» کاربرد ندارد و از «فناء» استفاده می‌شود؛ برای مثال گفته می‌شود «فناء العالم» زیرا این جهان به یکباره نابود می‌شود اما در مورد فساد مواد خوراکی از لغت «نفاد» استفاده می‌گردد.21
- الْهَالِكِين (هلک)
«هلک» در اصل بر شکستن و سقوط دلالت می‌کند22 و به معنی چیزی است که مقابل حیات قرار می‌گیرد و هلاکت گسترده‌تر از مرگ و فناء است.23
مرگ و هلاکت چند وجه دارد:
1. به معنای مرگ است.
2. چیزی که نزد کسی است و نزد دیگری نیست.
3. چیزی که با دگرگونی و فساد از بین می‌رود.
4. هلاكت یعنى نابود شدن چيزى از جهان كه فنا ناميده شده است. 24
تفاوت «إهلاک» و «اعدام»:
«اهلاک» اعم از «اعدام» است چرا که ممکن است اهلاک به گونه‌های مختلف تحقق یابد، تخریب هر آن چه ساخته شده یا هر آن چه که حواس را از بین ببرد یا از بین بردن آن چه را که لذت و منفعت برساند؛ ولی اعدام نقیض ایجاد است و اخص از اهلاک است پس اهلاک و اعدام عموم و خصوص مطلق است. هر اعدامی اهلاک است؛ اما هر اهلاکی اعدام نیست.25

نکته‌ها و پیام‌ها

1. مرگ فقط جسمانی نیست؛ بلکه مرگ شامل روحانیت و معنویت هم می‌شود؛ شاید کسی از لحاظ جسمی زنده باشد؛ اما از لحاظ روح، مرده به حساب آید.
2. هرچه دلبستگی به امور مادی کمتر باشد؛ ناراحتی ما در لحظه مرگ کمتر میشود.
3. کسی که میخواهد کوچ کند همیشه آماده سفر است. اینجا امیرالمومنین (علیه السلام) از کلمه کوچ استفاده کرده‌اند؛ پس ما باید طوری آماده سفر آخرت باشیم که گویی هر لحظه میخواهیم برویم.
4. شاید بتوان گفت که منظور از هلاکت، انواع هلاکت‌های دنیوی است چراکه اگر منظور امام (علیه السلام) هلاکت در برابر فنا بود، باید از کلمه «عادمین» استفاده می‌کردند؛ اما از واژه «هالکین» استفاده کرده‌اند.
5. حرص و طمع در مادیات، انسان را خوار و ذلیل میکند.

[1]- لسان العرب، ج‏3، ص270.   

[2]- فرهنگ ابجدى، متن، ص410.

[3]- فرهنگ ابجدى، متن، ص769.   

[4]- لسان العرب، ج‏2، ص288.   

[5]- ترجمه روان نهج البلاغه با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص519.

[6]- لسان العرب، ج‏5، ص11.

[7]- فرهنگ ابجدى، متن، ص653.

[8]- مفردات ألفاظ القرآن، ص286.

[9]- ترجمه روان نهج البلاغه با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص519.

[10]- مفردات ألفاظ القرآن، ص843.

[11]- لسان العرب، ج‏1، ص256.

[12]- لسان العرب، ج‏11، ص257.

[13]- مجمع البحرين، ج‏5، ص376.

[14]- لسان العرب، ج‏11، صص276 و 277.

[15]- لسان العرب، ج‏11، ص277.

[16]- معجم المقاييس اللغة، ج‏3، ص12.   

[17]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‏3، ص391.

[18]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‏3، ص391.

[19]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص465.

[20]- لسان العرب، ج‏5، ص12.

[21]- الفروق في اللغة، ص98.

[22]- معجم المقاييس اللغة، ج‏6، ص62.

[23]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏11، ص271.

[24]- مفردات ألفاظ القرآن صص843 و 844. 

[25]- الفروق في اللغة، ص98.

اضف تعليق