نامه ها

نامه سوم فراز نهم

و من کتاب له (علیه السلام) لشريح بن الحارث قاضيه:

«فَمَا أَدْرَكَ هَذَا الْمُشْتَرِي فِيمَا اشْتَرَى مِنْهُ مِنْ دَرَكٍ فَعَلَى مُبَلْبِلِ أَجْسَامِ الْمُلُوكِ وَ سَالِبِ نُفُوسِ الْجَبَابِرَةِ وَ مُزِيلِ مُلْكِ الْفَرَاعِنَةِ مِثْلِ كِسْرَى وَ قَيْصَرَ وَ تُبَّعٍ وَ حِمْيَر».

ترجمه‌ها

- ترجمه نهج البلاغه (فقيهي)
نامه‌ای است از اميرالمومنين (علیه السلام) که آن را به قاضی خود، شريح بن حارث، نوشته است [شريح بن حارث كندى، از زمان عمر بن الخطّاب تا زمان فرمانروايى حجّاج بن يوسف مدّتى دراز نزديك به شصت سال در كوفه قاضى بود و در سال ٨٧ هجرى از جهان رفت]:
«رسيدگی به زيانی که از اين معامله به خريدار وارد شده، بر عهده تباه سازنده جسم پادشاهان و رباينده جانهای جباران و ستمگران و از ميان برنده پادشاهی فرعونان، همانند کسری و قيصر و تبع و حمير [و... است].
[تباه کننده جسم پادشاهان: مقصود ملك الموت است كه با گرفتن جان انسانها، آنها را روانه¬ی آخرت مى‌كند تا در آنجا به حسابها رسيدگى شود.
مقصود از فرعون در اينجا مفهوم مخصوص آن كه لقب عامّ سلسله‌هاى سلاطين مصر باستان است نميباشد. بلكه مقصود مطلق پادشاهان گردنكش و مقتدر دنياى قديم است.
كسرى (با كسره كاف) عربى شده كلمه خسرو (به معنى پادشاه) و لقب عمومى سلاطين ساسانى است و بيشتر به انوشيروان اطلاق مى‌گردد. قيصر، لقب عمومى پادشاهان روم شرقى است. تبّع (با ضمّه تاء و تشديد و فتحه باء) لقب سلسله‌اى از ملوك قديم يمن مى‌باشد. حمير (به كسر حاء بر وزن منبر) لقب چند تن از ملوك يمن است كه از قبيله حمير بودند.]»
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص497)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولي)
از یک نامه‌ی آن حضرت (علیه السلام) که برای شریح بن حارث، قاضی خود نوشت روایت است که شریح بن حارث قاضی امیرمؤمنان (علیه السلام)، در زمان خلافت آن حضرت خانه‌ای به بهای هشتاد دینار خرید. چون این خبر به امام (علیه السلام) رسید او را نزد خود فراخواند و به او فرمود:
« چنانچه خریدار در آنچه از او خریده زیان برد، بر نابود کننده پیکر پادشاهان و گیرنده جان گردنکشان و زداینده ملک فرعونان مانند خسرو و قیصر و تُبَّع1و حِمیر [و... آن است که آنها را به بازداشتگاه بازخواست و حساب، و جایگاه ثواب و عقاب کوچ دهد].
[تبع لقب پادشاهان یمن، و حمیر نام پدر یکی از قبیله‌های بزرگ یمن است.]»
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص365)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
امام علی (علیه السلام) مطلع شد که قاضی منصوب او «شریح قاضی» خانه‌ای به 80 دینار خریده است (که خلاف ساده زیستی و نیز مشکوک است) امام در این نامه، برای او سندی اخلاقی نگاشته و با یادآوری بی‌اعتباری دنیا گرفتار بودن مردم در دام غرور و فریب دنیا را گوشزد کرده است. نیز بیان داشته است که قاضی باید ساده زیستی را پیشه خود بگرداند:
«پس هر گونه زياني در اين معامله باشد، بر عهده تباه كننده اجساد شاهان و گيرنده جان جباران و بر هم زننده سلطنت فراعنه از كسري و قيصر و تُبَّع وَ حِمْيَر است».
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص520)
- ترجمه نهج البلاغه (فيض الإسلام)
از نامه‏هاى آن حضرت (عليه السلام) است كه آن را به شريح ابن حارث كه از جانب آن بزرگوار قاضى بوده نوشته‏‌اند:
«و بدى و زيانى را كه به اين خريدار در آنچه خريده از فروشنده برسد (و موجب ضمان باشد يعنى زيانى كه فروشنده وادار بدادن عوض باشد) پس بر (ملك الموت كه) تباه سازنده نفس‌هاى پادشاهان، و گيرنده جان‌هاى گردنكشان، و از بين برنده پادشاهى فرعون‌ها مانند كسرى (پادشاهان ايران) و قيصر (پادشاهان روم) و تبّع (پادشاهان يمن) و حمير (فرزندان حمير ابن سباء ابن يشجب ابن يعرب ابن قحطان كه صاحب قبيله بودند)».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الإسلام، ج‏5، ص837)

شروح

- ترجمۀ توضيح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
از نامه‏هاى آن حضرت (عليه‏السلام) خطاب به شريح بن حارثِ قاضى:
خسارت
«اگر خسارتى براى مشترى در اين منزل، كه آن را خريده است، پيش آيد، بر عهده خدايى است كه به جان پادشاهان درد مى‏افكند و پيكرهاى آنان را مى‏آشوبد. و جان جباران را مى‏ستاند و حكومت فراعنه، مانند: كسرى و قيصر و تبّع و حمير».
(توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص505)
- شرح نهج البلاغه (ابن میثم)
نامه امام (علیه‌السلام) كه به شريح بن حارث، قاضى خود نوشته است:
«امام در نوشتن اين نسخه از سند خانه، زيان غبن و غرامتى را كه لازمه اين معامله است و بايد به مشترى پرداخت شود، بر ذمه ملك الموت قرار داده است تا ديگر مشترى به فكر دريافت آن نباشد و با توجه به اين كه همه آرزوها با مرگ به نهايت مى‏رسد آرزويش را هم از دل بيرون برد، و تنها از كالاى دنيا به اندازه نياز اكتفا كند و از ملك الموت بطور كنايه به اين عناوين ياد كرده است: تباه كننده كالبدهاى پادشاهان، و گيرنده جانهاى ستمكاران، و از بين برنده پادشاهى فرعونها، با گرفتن جانهايشان، و اين كه عده‏اى را به عنوان نمونه نام برده است كه مرگ به سراغ آنها رفته، به علت اين است كه شريح را متوجه كند، تا از چنين آرزوها كه با فرا رسيدن مرگ به پايان مى‏رسد قطع اميد كند زيرا هنگامى كه آرزوهاى چنين اشخاص دنيادار و پر قدرت با مرگ از بين رفت و غرامتى نگرفتند، پس تو، اى قاضى شرع به اين امر سزاوارتر خواهى بود».
(ترجمه‌ی‏ شرح‏ نهج‏البلاغه، ابن‏ميثم، ج 4، صص588 و 589)

ترجمه واژه‌ها

- أَدْرَكَ
آنچه به آن مشتری ملحق شد.2
- دَرَكٍ
زيان.3
- مُبَلْبِل الأَجْسَامِ
بيمار كننده جسم‌ها.4
- سَالِبِ
گيرنده، نابود كننده.5
- جبابرة
گردن‌کشان، متکبران.6
- مُزِيلِ
نابود كننده.7
- كِسْرَى
عنوان پادشاهان ايران.8
- قَيْصَرَ
عنوان پادشاهان روم.9
- تُبَّعٍ
عنوان پادشاهان يمن.10

واکاوی واژه‌ها

- أَدْرَكَ (درك)
پايين‌ترين قسمت چيزي11 به اعتبار فرود آمدن و سرنگون شدن12 «دَرَك» ناميده مي‌شود.
دَرَك به معني رسيدن13 چيزي به چيز دیگری است،14 گاهی انسان چيزي را مي‌طلبد و به حاجتش مي‌رسد.15
فروشنده در معامله به بهاي خودش مي رسد كه اين دست یافتن، منتقل شدن از مکانی به مكان دیگر نیست بلکه دست یافتن معنوي است.16
«أَدْرَكَ» که صیغه ماضی باب افعال است يعني به پايان چیزی رسیدن.17 18
- مُبَلبِل (بلبل)
«بَلبَلَة» به معنی وسوسه شیطان، سخن گفتن با خود، غم و اندوه شدید،19 نابسامانى و پريشانى آمده است.20
«بَلْبَلَ‏ القومُ» یعنی قوم فریاد و شیون سردادند21 اما «بَلْبَلَ‏ القومَ» به معنی آن است که شخصی قوم را در اندوه انداخت.22
«مُبَلْبِلُ الأجسام» به معنی برانگیزاننده بیماری‌ها هلاک کننده جسم‌ها است.23
- سالب (سلب)
«سلب» به معنی برکندن،24 ربودن و گرفتن چیزی با خفت25 و زور از دیگری است.26
- جبابرة (جبر)‌
جبر در اصل به معنی عظمت، علو (بلندی) و استقامت است27 همچنین‏ به معنی اصلاح كردن با زور و قهر است.28
«جبّار» در معنی اول از صفات خدا است که بندگان نمی‌توانند به آن دست‌یابند و به معنی آن است که خدا در اوامر و نواهی بر مخلوقاتش چیره است29 و به معنی مصلح است.30
اما در معنی دوم از صفات بندگان به شمار می‌رود اگر شخص، نسبت به دیگران سلطه داشته و چیره باشد31 و با اکراه دیگران را به انجام دادن کاری اجبار کند «جبّار» نامیده می‌شود32 همچنین متکبری که حقی را برای هیچ کس بر گردن خود نمی‌بیند33 و ستمگر34 «جبّار» است.
در این نامه جبار به معنی دوم به کار رفته است.
این ماده پانزده مرتبه در نهج البلاغه آمده است.35

نکته‌ها و پیام‌ها

1. در حالی که پادشاهان از قدرت بسیاری برخوردار هستند خدا بر آن‌ها چیره است که دردی به جانشان بیندازد تا توانشان تمام شده و صدای آن‌ها به شیون بلند شود.
2. خدا به آسانی جان جبارانی را که همیشه به دیگران ستم می‌نمودند می‌گیرد و آن‌ها را نابود می‌کند و فرمانروایی اشخاصی را که هیچ کسی تصور نمی‌کرد که از بین برود نابود می‌کند.
3. در زندگی روزمره گاهی وقایعی برای انسان پیش می‌آید که او را آزرده خاطر می‌کند که نتیجه کردار خودش است.
4. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این فراز به این مسئله اشاره می‌کنند که جان همه افراد به دست خدا گرفته می‌شود چه مستقیم از سوی خدا باشد:
«اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها» (زمر/ 42)
چه به وسیله فرشته‌ها باشد:
«قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُم‏ ْ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّكُمْ تُرْجَعُون‏» (سجده/ 11)


پرسش:
آیا خدا ضامن زیان بندگان است؟ اگر ضامن است حتی اگر نتیجه¬ی اعمال خود انسان باشد خدا آن را جبران می¬کند؟
سود وزیان مسئله ای است که انسان از دیدگاه و خودش می‌سنجد؛ از این رو یک چیز در حقیقت ممکن است سود باشد اما انسان آن را زیان تلقی کند.
اما خدای متعال سود و زیان را بر اساس ملاک‌های حقیقی قرار داده است؛ برای مثال انسان وجود برخی حشرات یا وجود آتشفشان یا زلزله را مایه زیان می‌داند اما خدای متعال آن را مایه سلامت زمین و درحقیقت سود قرار داده است یا مثلا بیماری و صحت یا مرگ فرزندان یا یکی از عزیزان.
حتی در مورد حسنه اگر مثلا شخصی سعی و تلاش کرد تا پزشک شود این علم حسنه‌ای است که از جانب پروردگار است.
یا در مثال دیگر بلاهایی که بر سر حضرت ایوب (علی¬نبیناوآله¬وعلیه¬السلام) آمد به ظاهر سیئه بود اما در معیار واقعی خدا حسنه بود که باعث شناخت هویت واقعی حضرتش و سرافرازی از امتحان باشد؛ از این رو انسان‌ها نمی توانند معیار سود و زیان را از دیدگاه خود بسنجند.
«ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ، هر چه از خوبیها به تو می رسد از جانب خداست و آنچه از بدی به تو می رسد از خود توست.»36
یعنی خدای متعال هر آنچه به تو داده اعم از فقر و غنا و صحت و بیماری حسنه است؛ زیرا آن‌ها را بر اساس معیارهای حقیقی به تو عطا کرده است.
اما آنچه که سیئه و زیان واقعی است به سبب عملکرد خود انسان است برای مثال بسیاری از ناگواری ها بازتاب رفتار خود انسان است یا مثلا بسیاری از مشکلات فعلی محیط زیست به علت سوء رفتار انسان است که دامنگیر طبیعت شده است.

[1]- (نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص365)

[2]- مجمع البحرین، ج۵، ص۲۶۴

[3]- ترجمه روان نهج البلاغه با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص520

[4]- ترجمه روان نهج البلاغه با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص520.

[5]- ترجمه روان نهج البلاغه با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص520.

[6]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص104.

[7]- ترجمه روان نهج البلاغه با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص520.

[8]- ترجمه روان نهج البلاغه با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص520.

[9]- ترجمه روان نهج البلاغه با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص520.

[10]- ترجمه روان نهج البلاغه با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص.52.

[11]- كتاب العين، ج‏5، ص327.

[12]- مفردات ألفاظ القرآن، ص311.   

[13]- لسان العرب، ج‏10، ص419. 

[14]- معجم المقاييس اللغة، ج‏2، ص269.   

[15]- أساس البلاغة، ص186.

[16]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج‏1، ص192.   

[17]- مفردات ألفاظ القرآن، ص312.

[18]- البته این ترجمه، ترجمه بر اساس مصدر است ولی واژه «أدرَکَ» یعنی «به پایان آن رسید».

[19]- لسان العرب، ج‏11، ص69.

[20]- فرهنگ ابجدى، متن، ص192.   

[21]- معجم المقاييس اللغة، ج1، ص190.   

[22]- فرهنگ ابجدى، متن، ص192.

[23]- نهج البلاغه (صبحي صالح)، ص365.

[24]- مفردات ألفاظ القرآن، ص419.

[25]- معجم المقاييس اللغة، ج‏3، ص92.

[26]- مفردات ألفاظ القرآن، ص419.

[27]- معجم المقاييس اللغة، ج‏1، ص501.

[28]- مفردات ألفاظ القرآن، ص183.

[29]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‏6، ص160.   

[30]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص188.

[31]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‏6، ص168.   

[32]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‏6، ص160«اجبار در اصل به معنی آن است كه شخصی، فردی را مجبور كند که دیگری را به زور به چیزی وادار کند ولى در عرف به وادارکردن بدون واسطه «اجبار»گفته می‌شود.» (قاموس قرآن، ج‏2، ص 3) «اجبار به معنی با اکراه وادار نمودن شخصی بر انجام دادن کاری است که نمی‌خواهد آن را انجام دهد.» (المحيط في اللغة، ج‏7، ص 9)

[33]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‏6، ص162.

[34]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص188.

[35]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص188.

[36]- نساء، 79.

اضف تعليق