و من كتاب له (علیه‌السلام) إلى معاوية:

«إِذْ طَفِقْتَ تُخْبِرُنَا بِبَلَاءِ اللَّهِ تَعَالَى عِنْدَنَا وَ نِعْمَتِهِ عَلَيْنَا فِي نَبِيِّنَا فَكُنْتَ فِي ذَلِكَ كَنَاقِلِ التَّمْرِ إِلَى هَجَرَ أَوْ دَاعِي مُسَدِّدِهِ‌ إِلَى النِّضَالِ‌».





ترجمه‌ها

- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
نامه‌اى است از اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) كه آن را در پاسخ معاويه نوشته است:

(و این نامه از نامه‌های خوب و پسندیده است)

«اين تعجب هنگامی پيدا شد که تو آغاز سخن کردی تا از نيکی و احسان خدا دربارۀ ما و نعمت او نسبت به ما، در مورد پيامبرمان ما را آگاه سازی، که در اين سخن، مانند کسی هستی که خرما به هجر،[1] حمل می کند يا آن کس که استاد و مربی خود را در تيراندازی به مسابقه (در تيراندازی) دعوت می نمايد[2]».

(نهج البلاغه، ترجمه‌ فقیهی، ص522)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
نامه‌ای از حضرت (علیه‌السلام) در پاسخ معاویه و آن از بهترین نامه‌­ها است:

«چه، شروع کرده‌ای ما را از احسان‌هایی که خدای بزرگ با ما نموده و نعمت‌هایی که به‌خاطر پیامبرمان بر ما ارزانی داشته آگاه سازی، مثل کسی که خرما به ‌هجر می‌برد،[3] یا نوآموزی که استاد تیرانداز خود را به ‌مسابقۀ تیراندازی فرا می‌خواند!».

(نهج ‌البلاغه، ترجمه‌ حسین استاد ولی، ص385)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
پاسخ به نامۀ معاویه که از بهترین نامه‌های امام (علیه‌السلام) است. این نامه را پس از جنگ جمل نوشته است:

(معاویه به‌ پیشنهاد عمروعاص نامه‌ای به مولا نوشت و با بیان فضایل یاران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و­آله) و تعریف و تمجید فراوان از خلفای سه گانه و متهم ساختن حضرت (علیه‌السلام) به حسادت در مورد ایشان، سعی در تحریک حضرت (علیه‌السلام) نمود تا جواب تند حضرت (علیه‌السلام) را ضمیمۀ پیراهن عثمان نماید؛ اما امام (علیه‌السلام) در جواب معاویه ادعای دروغین معاویه را افشا می‌کند که ساکت باش و از فضایل ما نگو که ما به فضایل خاندان خود آگاهتریم. در ادامه با شمردن فضایلی از خاندان خود دلیل برتری خاندان بنی‌هاشم بر بنی‌امیه را برشمرده و نقش معاویه در قتل عثمان را برای همگان روشن ساخته است و در نهایت به ‌تهدید معاویه در مورد جنگ اشاره می‌کند و می‌فرماید: تو با این سخن مرا به ‌خنده واداشتی چرا که فرزندان عبد‌المطلب هرگز پشت به ‌دشمن نمی‌کنند).

رسوایی ادعاهای معاویه

«تو می‌خواهی ما را از آنچه خدا به‌ ما عطا کرده است خبر دهی و از نعمت وجود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)آگاهمان سازی؟ حکایت تو، حکایت کسی است که خرما به شهر پرخرمای هَجَر برد (زیره یه کرمان می‌بری) یا مانند کسی است که مربی تیراندازی خود را به مسابقه می‌خواند».

(نهج‌ البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام‌پور، ص551)
- ترجمه نهج البلاغه (فيض الإسلام)
از نامه‌هاى آن حضرت (عليه‌السلام) است در پاسخ نامه معاويه:‌

(كه در آن دعاوى نادرست و سخنان بيهوده او را گوشزد نموده و پیروان خود را به‌ حقایقى كه در مقام احتجاج، اهميتى به‌سزا دارد متوجه ساخته، از اين‌رو سيد رضى «عليه‌الرحمه» فرموده:) و آن از نيكو نامه‌ها است (با اينكه هر نامه و هر سخنى از آن بزرگوار در جاى خود، در منتهى درجه نيكویى است).

«چون كه تو آغاز كرده‌اى كه ما را به ‌خير و نيكویی خداى تعالى كه در نزد ما است و به ‌نعمت و بخششى كه به ما در بارۀ پيغمبرمان داده آگاه سازى، در اين كار تو مانند كسى هستى كه خرما به‌سوى هجر بار كرد يا مانند كسي‌كه آموزنده خود را به مسابقه در تيراندازى مى‌خواند (ابن ميثم (رحمه اللّه) در اينجا فرموده: هجر نام شهرى است در بحرين كه در آنجا نخلستان بسيار و خرما فراوان است و اصل مثل كناقل التّمر إلى هجر؛ يعنى مانند كسي‌كه خرما به‌شهر هجر بار كرده؛ آن است كه مردى از هجر، مالى به ‌شهر بصره برد كه فروخته از آنچه به‌جاى آن مى‌خرد سود به‌دست آورد، در بصره چيزى كسادتر از خرما نيافت، خرما خريد و به ‌شهر هجر بار كرد و آن‌ها را در خانه نگاه‌داشته، منتظر شد كه نرخ آن بالا رود؛ ولى پى‌درپى نرخ پایين آمد تا همه خرماها تباه گشته از بين رفت؛ پس اين مثل زده شد براى كسي‌كه چيزى را به‌سوى معدن و كان آن ببرد و جمله كداعي مسدّده إلى النّضال؛ يعنى مانند كسى هستى كه آموزنده خود را به ‌مسابقه در تيراندازى بخواند، مثلى است براى كسي‌كه شخصى را به‌چيزى آگهى مى‌دهد كه آن شخص به ‌آن چيز از او داناتر است)».

(ترجمه ‌و شرح‌ نهج‌ البلاغه، فيض ‌الاسلام، ج5، ص895)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت‌الله شیرازی)
از نامه‌هاى حضرت على (عليه‌السلام) در پاسخ به نامه معاويه:

(سيد رضى مى‌فرمايد: اين نامه از زيباترين نامه‌هاى موجود است).

«امتحان الهى را به ما خبر دهى و نعمت وجود رسول الله (صلى‌الله‌عليه‌و‏آله) را براى ما توضيح بدهى، زيرا خداوند آن حضرت (علیه‌السلام) را به‌وسيله خود ما تأييد فرموده است. اين كلام از شخصى نيرنگ‌باز مانند تو كه مى‌خواهد صاحب حق را از حقِ خود دور سازد، صادر شده است، زيرا حق را براى صاحب حق بيان نمى‌كنند، بلكه براى غير صاحب حق بيان مى‌كنند تا متوجه بشود. تو در اين گفتار مانند كسى هستى كه خرما به هجر(= زيره به كرمان) مى‌برد و يا بخواهد استاد ماهر تيرانداز خود را تيراندازى بياموزد».

(ترجمۀ توضيح نهج ‌البلاغه، آیت‌الله سید محمد شیرازی، ج4، صص39 و 40)
- شرح نهج البلاغه (ابن میثم)
(اين نامه گزيده‌اى است از نامه‌اى كه مرحوم سيد رضى در گذشته قسمتی از آن را ذکر کرد و ما در شرح آن، نامه معاویه را که حضرت (علیه‌السلام) این نامه را در پاسخش نوشته، ذکر کردیم.

امام (علیه‌السلام) در اين نامه به ‌هر قسمتى از نامه معاويه، يك فصل پاسخ داده است و اين نامه فصيح‌ترين نامه‌اى است كه مرحوم سيد، از ميان نامه‌هاى حضرت (علیه‌السلام) انتخاب كرده و نكته‌هايى چند در آن وجود دارد كه در ذيل به آن‌ها اشاره مى‌كنيم:)

«اذ طفقت... النضال، براى على بن ابي طالب (عليه‌السلام) كه از خاندان نبوت است حال پيغمبر (صلي‌الله‌عليه‌و­آله) را بازگو مى‌كند و به ‌وى خبر مى‌دهد كه خدا نعمتى بزرگ به ‌آن حضرت (علیه‌السلام) عنايت فرموده و او را براى دين خود برگزيده و به‌وسيله اصحاب و يارانش او را تأييد و كمك كرده، در صورتى كه خود حضرت و اهل بيت پيامبر (علیهم السلام) سزاوارترند كه اين احوال را بگويند و ديگران را خبر دهند و اين مطلب را با ذكر دو مثال آشكار فرمود:

الف- مثل تو مانند كسى است كه خرما به سرزمين هجر حمل كند، ريشه اين ضرب المثل آن است كه روزى مردى از هجر كه مركز خرماست، سرمايه‌اى به بصره آورد كه متاعى بخرد و از فروش آن در شهر خود سودى ببرد؛ پس از فروش مال التجاره، به فكر خريد كالا افتاد، ديد ارزانتر از خرما چيزى نيست، لذا از بصره مقدار زيادى خرما خريد و به‌سوى هجر حمل كرد، و در آن جا به ‌اميد اين كه گران شود آن را در انبارها ذخيره كرد؛ اما روزبه‌روز ارزانتر شد و بالاخره خرماها در انبارها ماند تا فاسد و تباه شد و اين مسأله ضرب المثل شد براى هر كس كه كالايى را براى فروش و به‌دست آوردن سود، به‌جايى ببرد كه مركز و معدن آن كالا مى‌باشد، تطبيق مطلب با مثال اين است كه معاويه، گزارش و خبر را به‌سوى كسى برد كه او خود معدن آن خبر است و جا دارد كه او خود اين خبر را به‌ ديگران بگويد، هجر، اسم آبادى و يا شهرى‌ است كه معروف به‌ زياد داشتن خرما مى‌باشد، آن قدر در آنجا خرما فراوان است كه بهاى پنجاه جلّه، يك دينار مى‌شود و چون هر يك جلّه صد رطل است، پس پنجاه جلّه، پنج هزار رطل مى‌باشد و در هيچ يك از شهرهاى ديگر اين چنين فراوانى در خرما شنيده نشده است.

نكته ادبى: هجر كه نام سرزمين و شهر است معمولا مؤنث است و چون اسم علم نيز هست، غير منصرف به‌كار مى‌رود، اما گاهى به‌اعتبار اين كه معناى موضع از آن قصد مى‌شود آن را مذكر مى‌آورند و به‌دليل اين‌كه يكى از دو سبب منع صرف از بين رفته، آن را منصرف به‌كار مى‌برند.

ب- در مثال دوم امام (علیه‌السلام) معاويه را تشبيه به‌ دست‌آموزى كرده است كه آموزنده خود را به ‌مسابقه در تيراندازى دعوت كند، وجه تشبيه اينجا نيز همان است كه گويا خبرى را براى كسى بازگو كند كه او خود معدن آن بوده و سزاوارتر به ‌بازگو كردن باشد، عوض اين‌كه استاد شاگرد را دعوت به ‌مسابقه كند، اينجا شاگرد استاد را مى‌آزمايد و او را دعوت به ‌مسابقه مى‌كند».

(ترجمۀ شرح نهج‌ البلاغه، ابن‌ میثم، ج4، صص752 و 753)

واژه شناسی

- طَفِقْتَ
آغاز کردی.[4]
- تُخْبِرُنَا بِبَلَاءِ اللَّهِ
به ما خبر از امتحان الهی می‌دهی.[5]
- نَاقِلِ التَّمْرِ إِلَى هَجَرَ
خرما به هجر برد. (شهری که خرمایش معروف است مثل زیره به کرمان بردن) [6]
- مُسَدِّد
معلم تیراندازی. [7]
- النِّضَال
مسابقه تیراندازی.‌ [8]

واژه کاوی

- طَفِقْتَ (طفق)
اجمالی:



«طَفِقَ یفعل کذا» یعنی آن کار را به‌دست گرفت[9] و شروع به‌انجام آن کرد.[10]

تفصیلی:

«طَفِقَ» از افعال مقاربه است که در اصطلاح نحوییون عبارت از افعال خاصی هستند که به مطلق نزدیکی دلالت می‌کند خواه این اتصال با نزدیکی صورت گیرد یا با جدایی.[11]

«طَفِقَ» به صورت مثبت به‌کار می‌رود. در قرآن کریم آمده: «فَطَفِقَ‌ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناق‌؛ شروع به‌دست ماليدن به پاها و گردن‌هاى اسبان کرد[12]».[13]

سه مورد از واژه «طَفِقَ» در نهج البلاغه به‌کار رفته است.[14]
- مُسَدِّد (سدد)
اجمالی:

به‌گرفتن شکاف شیء و تصحیح آن «سدَّ» گفته می‌شود.[15]

«سَدَّدَ الرجلُ» یعنی شخص در راه مستقیم، ثابت و پابرجا شد. [16]

تفصیلی:

«سَدَد» به‌معنای هر چیز درست آمده است.[17]

«سَدِيدُ» در سه مورد کاربرد دارد:

1- در قول: به‌معنی گفتاری که بر حق استوار و مانع از تشابهش به باطل است.[18]

2- در عمل: يعنى کار صحیحی كه باطل در آن راه ندارد؛ همانطور که در قرآن کریم می‌فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً»؛[19]به‌این معنا که مؤمنان باید سخنانشان را بر مبانی صحیح،[20] عقل و شرع[21] استوار کنند، به گونه ای که مانع از سوء استفاده شود.[22]

3- در فرد: به‌معنی شخصی است که پابرجا و حق طلب است.[23]

«سَدَاد» مصدر «سَدَد»[24] به‌معنی بر راه راست بودن[25] (در قول و فعل)[26] و استقامت داشتن در آن است[27]و به‌معنی تیزفهمی هم آمده است.[28]

«سِدَّ» به‌معنی سخن درست و سنجیده است.[29]

«سَدَّدَ» به‌این معناست که شخص را به ‌راه راست راهنمایی کرد.[30]

امام علی (علیه‌السلام) در حدیثی می‌فرمایند: «سَدِّدْ وَ قَارِبْ»؛ به‌این‌ معنی که در تمام امورت میانه‌روی کن و استقامت در امری کن که زیاده‌روی و کوتاهی در آن نیست و منظور این است که شخص به‌آنچه مورد توجه الهی است، برسد.[31]

«تَسدِید» مصدر «سَدَّدَ» به‌معنی موفقیت بر راستی و درستی، درسخن و عمل است؛[32] به عبارت دیگر به‌معنای منطبق بودن لطف الهی با خواستۀ شخص است، به طوری که بر شخص وارد می‌شود و سبب می‌شود که شخص به ‌خواسته‌اش برسد.[33]

«مُسَدِّد» اسم مفعول از «سَدَّدَ» به‌معنی راست و درست کننده آمده است.[34]

نوزده مورد از ماده «سدد» در نهج البلاغه به‌کار رفته است.[35]

نکته‌ها و پیام‌ها

1- اگر کسی بیاید و پیش صاحب فضلی، زبان به برتری بگشاید؛ کار زیان‌باری را انجام داده است؛ همانطور که معاویه خواست در نزد صاحب فضلی، همچون امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) زبان به فضیلت باز کند. (مُسَدِّد)

2-ای معاویه می‌خواهی در مورد پیغیبری که از بین قوم ما، به‌رسالت مبعوث شد، به ما خبر دهی! (نَبِيِّنَا)



3- وجود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و­آله) نعمتی بود که ما را هم، شامل شد. (نِعْمَتِهِ عَلَيْنَا)

راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی

1- نکته‌ای که ما به‌عنوان پیروِ امامان معصوم، (علیهم‌السلام) می‌توانیم از آن الگو بگیریم؛ طرز برخورد پیشوایِ ما با دشمن عصرشان است.

[1]- ياقوت، چند محل را به نام هجر (با ها و جيم مفتوح) ذكر كرده از جمله، محلى در بحرين كه بنا به‌گفته ابن ميثم، در اينجا مقصود همين مى‌باشد و جمله كناقل التّمر الى هجر، كه از مثل‌هاى معروف عرب است، در موردى گفته مى‌شود كه كسى كار زيان‌آورى مرتكب شود؛ زيرا در هجر خرما به قدرى فراوان است كه تقريبا قيمتى ندارد؛ پس كسى كه خرما براى فروش به آنجا ببرد، زيان مى‌بيند.

[2]- جمله داعى مسدّده الى النّضال؛ نيز يك مثل است و كنايه از اين است كه كسى به كارى دست بزند كه به زيان او مى‌انجامد.

[3]- هَجَر شهری است در بحرین. در فارسی گویند: زیره به ‌کرمان می‌برد.

[4]- نهج البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص551.      

[5]- نهج البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص551.      

[6]- نهج البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص551.      

[7]- نهج البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص551.      

[8]- نهج البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص551.      

[9]- مفردات الفاظ قرآن، ص521.

[10]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج4، ص1966.

[11]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌7، ص90.

[12]- ص، آیه33.

[13]- مفردات الفاظ قرآن، ص521.

[14]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص214.

[15]- معجم المقاييس اللغه، ج‌3، ص66.  

[16]- مجمع البحرین، ج3، ص66. إ

[17]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص382.

[18]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌5، ص81.

[19]- احزاب، آیه 70.

[20]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌5، ص81.  

[21]- مجمع البحرین، ج3، ص66.

[22]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌5، ص81.  

[23]- فرهنگ ابجدی، ص481.

[24]- العین، ج7، ص183.

[25]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص382.  

[26]- مجمع البحرین، ج3، ص66. 

[27]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص382.  

[28]- فرهنگ ابجدى، ص480. 

[29]- فرهنگ ابجدی، ص480.

[30]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص382. 

[31]- مجمع البحرین، ج3، ص66. 

[32]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج2، ص 819.

[33]- الطراز الأول و الكناز لما عليه من لغه العرب المعول، ج‌5، ص428.    

[34]- کلید گشایش نهج‌البلاغه، ص383.. 

[35]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص214.


اضف تعليق