و من كتاب له (علیهالسلام) إلى معاوية:
«وَ زَعَمْتَ أَنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ فِي الْإِسْلَامِ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ فَذَكَرْتَ أَمْراً إِنْ تَمَّ اعْتَزَلَكَ لَمْ يَلْحَقْكَ ثَلْمُهُ وَ مَا أَنْتَ وَ الْفَاضِلَ وَ الْمَفْضُولَ وَ السَّائِسَ وَ الْمَسُوس».
ترجمهها
(و این نامه از نامههای خوب و پسندیده است)
«و پنداشتهاى كه فاضلترين مردم بعد از اسلام فلان و فلان هستند،[1] تو در اين باره، چيزى را ذكر كردهاى كه اگر تمام و صحيح باشد، تو به كلى از آن بر كنارى و اگر ناقص و ناصحيح باشد، عيب آن به تو نمىرسد (زيرا اين امر هيچ ربطى به تو ندارد) تو را به فاضل و مفضول و فرمانروا و فرمانبر، چه كار است؟»
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص522)
«و پنداشتهای که برترین کس در اسلام فلانی و فلانی (ابوبکر و عمر) اند. از مطلبی یاد کردهای که اگر درست باشد هیچ ربطی به تو ندارد و اگر نادرست باشد عیب و ایرادی به تو نمیرسد. تو را به برتر و غیر برتر و سیاستمدار و رعیت چه کار؟!»
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، صص 385 و 386)
(معاویه به پیشنهاد عمروعاص نامهای به مولا نوشت و با بیان فضایل یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و تعریف و تمجید فراوان از خلفای سه گانه و متهم ساختن حضرت (علیهالسلام) به حسادت در مورد ایشان، سعی در تحریک حضرت (علیهالسلام) نمود تا جواب تند حضرت (علیهالسلام) را ضمیمۀ پیراهن عثمان نماید؛ اما امام (علیهالسلام) در جواب معاویه ادعای دروغین معاویه را افشا میکند که ساکت باش و از فضایل ما نگو که ما به فضایل خاندان خود آگاهتریم. در ادامه با شمردن فضایلی از خاندان خود دلیل برتری خاندان بنیهاشم بر بنیامیه را برشمرده و نقش معاویه در قتل عثمان را برای همگان روشن ساخته است و در نهایت به تهدید معاویه در مورد جنگ اشاره میکند و میفرماید: تو با این سخن مرا به خنده واداشتی چرا که فرزندان عبدالمطلب هرگز پشت به دشمن نمیکنند).
رسوایی ادعاهای معاویه
«و پنداشتی که فلان کس (ابوبکر) و فلان شخص (عمر) در اسلام از همه بالاترند و چیزی را مطرح کردی که اگر درست باشد به تو ربطی ندارد و اگر دروغ باشد به تو مربوط نمیشود. تو را چهکار، که چه کسی برتر است و چه کسی پایینتر یا چه کسی، رئیس و چه کسی زیردست است».
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرامپور، ص551)
(كه در آن دعاوى نادرست و سخنان بيهوده او را گوشزد نموده و پیروان خود را به حقایقى كه در مقام احتجاج، اهميتى بهسزا دارد متوجه ساخته، از اينرو سيد رضى «عليهالرحمه» فرموده:) و آن از نيكو نامهها است (با اينكه هر نامه و هر سخنى از آن بزرگوار در جاى خود، در منتهى درجه نيكویى است).
«و گمان كردى كه بهترين مردم در اسلام فلان و فلان (ابو بكر و عمر) است؛ پس چيزى (آنان) را يادآورى نمودى (ستايش كردى) كه اگر درست باشد ترا از آن بهرهاى نيست و اگر نادرست باشد زيان و ننگى به تو ندارد و چه كار است ترا با برتر و كهتر و باز بردست و زيردست».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ج5، ص895)
شروح
(سيد رضى مىفرمايد: اين نامه از زيباترين نامههاى موجود است).
«تو گمان كردى كه در جامعه اسلامى فلانى و فلانى بهترين مردمان هستند. معاويه درنامه خود به امام (عليهالسلام) پس از كوچك شمردن آن حضرت (علیهالسلام)، از دو نفر ياد كرده و آنان را برترين افراد در جامعه اسلامى خوانده بود. تو مطالبى ذكر كردهاى كه اگر درست و كامل باشند، تو كاملاً از اين مطالب دور هستى و فضيلت آنها تو را سودى نبخشيده و از آن بهرهاى نمىبرى و اگر نادرست باشد و دروغ گفته باشى، كه چنين است، عيب و نقص آن متوجه تو نخواهد بود؛ چون بىفضيلتى كسى، فضيلت ديگرى را خدشهدار نمىكند. تحقير شديد معاويه و خاندان او تو را نرسد كه چه كسى فاضل و چه كسى مفضول است؛ يعنى تو اى معاويه از فهم و درك و تعيين چنين مطلبى ناتوانى؛ زيرا فضل ديگران را انسانهاى داراى فضل و فهم مىفهمند نه تو كه از فضيلت هيچ بهرهاى ندارى. تو چه مىفهمى كه چه كسى بايد سياست و حاكميت را در دست بگيرد و چه كسى تحت حاكميت و سياست در آيد؟»
(ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیتالله سید محمد شیرازی، ج4، صص40 و 41)
امام (علیهالسلام) در اين نامه به هر قسمتى از نامه معاويه، يك فصل پاسخ داده است و اين نامه فصيحترين نامهاى است كه مرحوم سيد، از ميان نامههاى حضرت (علیهالسلام) انتخاب كرده و نكتههايى چند در آن وجود دارد كه در ذيل به آنها اشاره مىكنيم:)
«2- معاويه با ذكر نام عدهاى از صحابه و بيان برترى آنها بر ديگران، با اين كه خود از آن بىبهره است، با گوشه و كنايه مىخواهد امام (علیهالسلام) را تحقير كند و آنان را بر آن حضرت (علیهالسلام) نيز فضيلت دهد؛ بهايندليل امام (علیهالسلام) در جوابش فرمود: برترى آنان به ترتيبى كه تو بيان كردى به فرضى كه درست باشد، ربطى به تو ندارد و تو از آن بر كنارى؛ زيرا تو، نه در، درجه و مقام آنهايى و نه سابقه اسلامى آنان را دارى، بنابراين براى امرى دستوپا مىكنى كه به تو سودى نمىبخشد؛ اما اگر آنچه كه در فضيلت آنها گفتى نادرست باشد، باز هم به تو ربطى ندارد و عار و ننگ آن، خوارى و ذلت براى تو، نمىآورد؛ پس با اين دليل، نيز، دخالت تو، در اين امر، فضولى است».
(ترجمۀ شرح نهج البلاغه، ابن میثم، ج4، ص754)
واژه شناسی
واژه کاوی
یکی از معانی «زَعَم» قولی[9] است که همراه با صحت و یقین نباشد.[10]
«زعْم» به خبری گفته میشود که حق یا باطل بودنش، شناخته نمیشود.[11]
تفصیلی:
«زَعَم» بهمعنی اعتقادِ خاصی است[12] که بر اساس محکمی مستند، نیست و از مقدمات و اصول یقینی، گرفته نشده است.[13]
«زعْم» مصدر «زَعَم»[14] قول باطل، یا حقی است[15] که در معرض دروغ و بطلان است؛ از اين روى در قرآن در همه جا از این واژه بهصورت توبیخ نسبت به مخاطبینش سخن گفته است؛[16] در قرآن آمده است: «قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ؛ بگو: كسانى را كه جز خدا [معبود خود] پنداشتهايد بخوانيد[17]»؛ [18] اما اکثر اوقات در قول باطل[19] بهکار میرود و از عادت عرب بوده که هرگاه دروغگویی برایشان سخنی نقل میکرده، این گفته را «زعم» میگفتند.[20]
هفده مورد از ماده «زَعَم» در نهج البلاغه بهکار رفته است.[21]
«عَزَل» در اصل بهمعنی خمیده کردن یا برکنار کردن از چیزی است.[22]
«اعْتَزَلَ الشَّیءَ» بهمعنی این است که شخص از چیزی کناره گرفت.[23]
تفصیلی:
«عَزَل» یعنی شخص ازکاری که در محیط انجام آن قرار دارد، برکنار شود.[24]
«عُزْلَه» بهمعنی گوشهگیری[25] و کنارهگیری نفس از آن چیز است.[26]
«اعْتِزَال» مصدر «اعْتَزَلَ»[27] بهمعنی دور کردن یا دور شدن از چیزی است؛ و دوری با جسم یا قلب، و از نظر عملی، فکری، روحی و.. را در برمیگیرد؛[28] همانطور که در قرآن کریم هم آمده است: «فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ؛ پس اگر از شما كناره گرفتند و با شما به جنگ برنخاستند و پيشنهاد صلح و آشتى دادند...»،[29] بهاین معنا که خدا به مؤمنان امر میفرماید باید از محیط جنگ و قتال کنارهگیری کنید. [30]
«اعْتَزَلْتُهُ فَاعْتَزَلَ» یعنی فرد را دور کردم و دور شد.[31]
پنج مورد از ماده «عزل» در نهج البلاغه بهکار رفته است.[32]
نکتهها و پیامها
1. انسانهای صاحب علم، برتری صاحبان فضل را درک میکنند. (وَ مَا أَنْتَ وَ الْفَاضِلَ وَ الْمَفْضُولَ)
2. هرکس باید خود بهدنبال کسب فضائل باشد؛ فضیلت یا ننگ دیگران، بر ما اثری ندارد.
3. فخر فروشی به فضایل دیگران دور از خرد است.
4. دشمنان اهل بیت (علیهمالسلام) در طول تاریخ، در صدد ساختن فضایل ساختگی برای خود بودند.
5. اندیشه آینۀ گفتار است و شخص مطلبی را بیان میکند که قبلا به آن فکر کرده است. (وَ زَعَمْتَ... فَذَكَرْتَ ...)
6. دشمن با ایجاد شبهه سعی میکند در میان شیعیان تفرقه ایجاد کند.
راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی
1- برای دوری از پرسشهای بیهوده، میتوان این معیار و ملاک را قرار داد: پرسشهایی را بپرسیم که سود یا ضررِ ندانستن آن، به ما بازمیگردد.
2- بکوشیم که انرژی خود را در مسیر کارهای پراهمیت، جهت دهی کنیم و آن را با سؤال و جوابهای بیهوده هدر ندهد.
3- زمانی انسان به آرامش حقیقی دست می یابد که روز خود را در امور مهم و خداپسندانه سپری کند.
[1]- ابن ابى الحديد گويد: مقصود از فلان و فلان، ابوبكر و عمر است. (در نامه معاويه، نام سه خليفه، ذكر شده است)
[2]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص465.
[3]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص551.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص551.
[5]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص551.
[6]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص551.
[7]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص551.
[8]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص551.
[9]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج5، ص2422.
[10]- معجم المقاييس اللغه، ج1، ص469.
[11]- ابْنُ الْقُوطِيَّة به نقل از المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج1، ص253.
[12]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص328.
[13]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص327.
[14]- فرهنگ ابجدی، ص457.
[15]- فی الغریب بهنقل از مجمع البحرين، ج6، ص78.
[16]- مفردات ألفاظ القرآن، ص380.
[17]- سبأ،آیه22.
[18]- راغب بهنقل از قاموس قرآن، ج3، ص162.
[19]- المرزوقی بهنقل از مجمع البحرين، ج6، ص78.
[20]- اقرب الموارد بهنقل از قاموس قرآن، ج3، ص162.
[21]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص465.
[22]- معجم المقاييس اللغه، ج4، ص307.
[23]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص552.
[24]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص118.
[25]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص552.
[26]- العین، ج1، ص353.
[27]- فرهنگ ابجدی، ص93.
[28]- مفردات ألفاظ القرآن، صص564 و 565.
[29]- نساء، آیه90.
[30]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص119.
[31]- مفردات ألفاظ القرآن، ص565.
[32]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص151.
اضف تعليق