و من کتاب له (علیه السلام) لشريح بن الحارث قاضيه:
«إِذَا وَقَعَ الْأَمْرُ بِفَصْلِ الْقَضَاءِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ شَهِدَ عَلَى ذَلِكَ الْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ الْهَوَى وَ سَلِمَ مِنْ عَلَائِقِ الدُّنْيَا».
ترجمهها
«در آن هنگام که فرمان الهی برای داوری در مورد جدا شدن حق و باطل از يکديگر صدور يابد «وَ خَسِرَ هُنٰالِكَ الْمُبْطِلُونَ».1 (کسانی که به راه باطل میروند (و میرفتند) در آنجا زيانکار خواهند بود) و عقل در آن هنگام که از اسيری هوی و هوس بيرون و از علاقهها و بندهای دنيا برکنار باشد شاهد و گواه اين معامله است».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص497)
«آنگاه که فرمان خدا به حكم نهایی صادر شود «و آنجاست که تبهکاران زیان ببینند» (غافر/ ۷۸)
شاهد این داد و ستد خردی است که از بند هوی و هوس برهد و از وابستگیهای دنیا سالم بماند».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص365)
«آنگاه که فرمان جدایی حق از باطل صادر شود و قضاوت نهایی انجام گیرد، سپس تباهکاران زیان خواهند کرد. شاهد این قباله، عقلی است که از اسارت هوی نفس آزاد و از بحران دنیا پرستی به سلامت گذشته است».
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابو الفضل بهرام پور، ص521)
«زمانيكه فرمان قطعى (بين حقّ و باطل و بهشتى و دوزخى از جانب خداى تعالى) صادر شود، و (در قرآن كريم (غافر/ 78) است: «فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ» يعنى چون «روز رستخيز» فرمان خداوند سبحان رسد بحقّ و راستى حكم شود، و) در آنجا تباهكاران زيان برند، عقلى كه از گرفتارى خواهش (نفس امّاره) رها باشد و از وابستگىهاى دنيا سالم ماند بر (درستى) اين قباله گواه است (و امّا كسي كه به دنيا دل بسته و در دست هواى نفس اسير و گرفتار است اين سخنان را باور نمىكند، و بر طبق آن گواهى نخواهد داد)».
(ترجمه و شرح نهج البلاغة، فيض الإسلام، ج5، ص837)
شروح
خسارت
«و اين امر، هنگامى است كه فرمان دهد كه داورى مىشود. اين جملات مطابق عرف بنگاههاى معاملاتى است كه عهدهدار خسارت را معين مىكنند و در سند اوليه مىنويسند. «و آنجاست كه باطلكاران زيان مىكنند».
شاهد معالمه
شاهد اين معامله عقل است در صورتىكه از بند هواى نفس خارج شده و از دلبستگىهاى دنيوى ايمن باشد؛ چون در اين صورت است كه تشخيص مىدهد تمام محتواى اين سند صحيح و بىترديد از گزافهپردازى به دور است».
(توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، صص505 و 506)
««اذا وقع الامر بفصل القضاء»
آن گاه كه فرمان خداوند در دادگاه رستاخيز به قضاوت عادلانه اجراء شود، و حكم ميان اهل حق و باطل فيصله يابد، حقير شدگان در دنيا، به سود خود برسند، و اهل باطل به زيان اعمال ناشايست خويش دچار شوند، آخرين جمله امام در اين فراز كه با عبارت و خسر هنالك المبطلون ختم شده از قرآن كريم سوره مؤمن آيه 76 اقتباس شده است.
آخرين نكتهاى كه در نسخه امام راجع به قباله خانه شريح قاضى وجود دارد آن است كه عقل هر گاه از بند هوا و هوس رها شود و از وابستگيهاى دنيا دور باشد، به آنچه در اين نسخه از معايب اين معامله ذكر شده گواهى مىدهد، چرا كه عقل هنگام خالى بودنش از اين وابستگيها، از كدورت باطل پاك است و حق را چنان كه شايسته است مىبيند و بر طبق آن حكم مىكند، اما اگر اسير دست هوسها و مقهور سلطه نفس اماره باشد با ديده سالم به حق نمىنگرد، بلكه با چشمى بر آن نگاه مىكند كه پرده تاريكيهاى باطل روشناييش را از بين برده است، پس به دليل آن كه حقيقت را بطور خالص نمىبيند گواهى خالصانه هم بر آن نمىدهد، بلكه شهادت به حقانيت امرى مىدهد كه در ظاهر حق است اگر چه در باطن امر، باطل مىباشد، مثل گواهى دادن به اين كه در طلب مال و منال دنيا مصلحتهايى وجود دارد كه از جمله، پرهيز از تنگدستى آينده خود، و باقى گذاشتن براى فرزندانش، و جز اينها از امورى كه در ظاهر شرع، دليل بر جواز به دست آوردن دنيا و تعلقات آن مىباشد و اگر با ديده حق بين بنگرد مىداند كه جمع آورى ثروت براى اولاد وظيفه او نيست زيرا روزى دهنده فرزند، خداى آفريننده او مىباشد و بدست آوردن مال و منال به دليل ترس از تنگدستى، خود تعجيل در فقر و موجب انصراف از امر واجب و توجه به غير آن مىباشد. توفيق از خداست».
(ترجمهی شرح نهجالبلاغه، ابنميثم، ج 4، صص589 و 590)
ترجمه واژهها
واكاوی واژهها
فصل به معنی حکم میان حق و باطل،6 فیصله دادن،7 بریدن8 و معنای مخالف وصل است و تفاوتی ندارد فصل در امر مادی باشد یا معنوی.9
(حکم قطعی) و جداشدن در مورد کارها همچنین گفتارها به کار میرود. روز فصل، روزی است که حق از باطل آشکار میشود و با حكم و داورى، ميان مردم فيصله داده ميشود.10
فصل در مورد روز قیامت از دو جهت تحقق مییابد:
1. جدایی همه مردم از عالم ماده و از تمام چیزهایی است که به آنها تعلق داشتند.
2. جدایی انسانهای نیکوکار از بدکار.11
تفاوت «قضاء» و «حکم»:
«قضاء» جدایی امر به صورت کامل را طلب میکند و «حکم» از دشمنی جلوگیری میکند.16
«هَوَی» خواهش نفس20 و تمايل نفس انسان به شهوت است21 که بر قلب غلبه پیدا میکند22 و انسان را در دنيا و آخرت هلاک میکند.23
«هوی» ابتدا به معنی دوست داشتن و وابستگی نسبت به چیزی بوده است، سپس به میل نفس گفته شده و سپس تنها در مورد امیال ناپسند از لغت «هوی» استفاده شده است.24 هوی در ميل پسندیده و ناپسند کاربرد دارد ولی غالباً در خواهشهاى ناپسند به کار میرود.25
تفاوت «هوی» و «شهوت»:
«هوی» میل به چیزهای ناپسند است ولی «شهوت» چنین نیست. 26
موارد زیادی از آن در نهج البلاغه آمده است.27
مراتب دوست داشتن:28
1. هوی
2. علاقه
3. کَلَف (آزمند شدن و حريص بودن به چيزى)29
4. عشق (دلباخته شدن)30
5. شعف (سوختن قلب با لذتی که انسان آن را حس میکند.)31
6. شغف (محبت ا ز ژرفای قلب)32
7. جَوَی ( فرسودگی از اندوه يا عشق)33
8. تَیم (بندهی عشقی شدن.)34 «تامَهُ الحبُّ»: عشق او را بنده و مطيع و رام كرد.35
نکتهها و پیامها
1. عقل زمانی به حق و حقيقت شهادت میدهد كه در اسارت هوای نفس و دربند علایق دنیوی نباشد.
2. انسان نمیتواند در مورد احکام دینی شبهه افکنی کند که این کار مصداق عقل در بند هوای نفس است اظهار نظر کند.
3. اگر انسان بتواند به گونهای سخن بگوید یا قلم فرسایی کند که به تقویت حکم الهی بینجامد و نوعی تدبر در حکم خدا تلقی شود این کار پسندیده است.
4. علمایی که به روایات اهل بیت (علیهم السلام) احاطه علمی دارند و به علم اصول آشنا هستند میتوانند احکام الهی را مورد بررسی قرار بدهند.
5. یکی از شرایط قضاوت، تشخیص حق و باطل است.
6. کسی که پیرو هوای نفس است ارزشهای حقیقی و الهی را ملاک عملکرد خود قرار نمیدهد بلکه به دنبال لذتهای دنیوی است.
7. افراد بزهکار اگر عقل خود را از اسارت هوای نفس و دنیا پرستی برهانند خواهند دانست که زیانکار هستند.
[1]- مؤمنون، آیه79.
[2]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص524.
[3]- مفردات ألفاظ القرآن، ص130.
[4]- معجم المقاييس اللغة، ج4، ص505.
[5]- مفردات ألفاظ القرآن، ص638
[6]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج15، ص573.
[7]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص619.
[8]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص246.
[9]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص96.
[10]- مفردات ألفاظ القرآن، ص638.
[11]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص97.
[12]- معجم المقاييس اللغة، ج5، ص99.
[13]- فرهنگ ابجدى، متن، ص698.
[14]- لسان العرب، ج15، ص186.
[15]- مفردات ألفاظ القرآن، ص674.
[16]- الفروق في اللغة، ص184.
[17]- معجم المقاييس اللغة، ج3، ص81.
[18]- معجم المقاييس اللغة، ج6، ص15.
[19]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص300.
[20]- لسان العرب، ج15، ص370.
[21]- مفردات ألفاظ القرآن، ص849.
[22]- لسان العرب، ج15، ص370.
[23]- مفردات ألفاظ القرآن، ص849.
[24]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج2، ص643.
[25]- مجمع البحرين، ج1، ص482.
[26]- الفروق في اللغة، ص117.
[27]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص517.
[28]- فقه اللغة، ص207.
[29]- مفردات ألفاظ القرآن، ص721.
[30]- فرهنگ ابجدى، متن، ص611.
[31]- فقه اللغة، ص207.
[32]- فقه اللغة، ص207.
[33]- فرهنگ ابجدى، متن، ص307.
[34]- فرهنگ ابجدى، متن، ص275.
[35]- فرهنگ ابجدى، متن، ص202.
اضف تعليق