و من كتاب له (علیهالسلام) إلى معاوية:
«أَ لَا تَرَى غَيْرَ مُخْبِرٍ لَكَ وَ لَكِنْ بِنِعْمَةِ اللَّهِ أُحَدِّثُ أَنَّ قَوْماً اسْتُشْهِدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ حَتَّى إِذَا اسْتُشْهِدَ شَهِيدُنَا قِيلَ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ وَ خَصَّهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله) بِسَبْعِينَ تَكْبِيرَةً عِنْدَ صَلَاتِهِ عَلَيْهِ».
ترجمهها
(و این نامه از نامههای خوب و پسندیده است)
«آيا نمىبينى «من در اين سخنى كه مىگويم قصدم خبر دادن به تو نيست، ليكن دربارۀ نعمت خدا سخن مىگويم» (آيا نمىبينى) كه گروهى از مهاجرين، در راه خدا به شهادت رسيدند كه هر يك از آنان داراى فضيلتى است تا آن زمان كه شهيد ما به شهادت رسيد، او را سيد الشهدا گفتند[1] و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) او را به اين امر مخصوص گردانيد كه در نماز بر او، هفتاد تكبير گفت؟»
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص523)
«من نمی خواهم تو را خبر دهم ولی از نعمت خداوند سخن میگویم، آیا نمیبینی که گروهی از مهاجرین و انصار -که هرکدام را فضلی است- در راه خدای بزرگ شهید شدند؛ اما همین که شهید ما (حمزه عموی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)) به شهادت رسید او را «سیدالشهداء» نامیدند و پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در نماز بر او هفتاد تکبیر گفت (چهارده بار بر او نمازگزارد)!»
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص386)
(معاویه به پیشنهاد عمروعاص نامهای به مولا نوشت و با بیان فضایل یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و تعریف و تمجید فراوان از خلفای سه گانه و متهم ساختن حضرت (علیهالسلام) به حسادت در مورد ایشان، سعی در تحریک حضرت (علیهالسلام) نمود تا جواب تند حضرت (علیهالسلام) را ضمیمۀ پیراهن عثمان نماید؛ اما امام (علیهالسلام) در جواب معاویه ادعای دروغین معاویه را افشا میکند که ساکت باش و از فضایل ما نگو که ما به فضایل خاندان خود آگاهتریم. در ادامه با شمردن فضایلی از خاندان خود دلیل برتری خاندان بنیهاشم بر بنیامیه را برشمرده و نقش معاویه در قتل عثمان را برای همگان روشن ساخته است و در نهایت به تهدید معاویه در مورد جنگ اشاره میکند و میفرماید: تو با این سخن مرا به خنده واداشتی چرا که فرزندان عبدالمطلب هرگز پشت به دشمن نمیکنند.)
فضایل بنیهاشم
«من نمیخواهم (از فضایل بنیهاشم) به تو خبر دهم؛ بلکه برای شکر نعمتهای خدا متذکر میشوم که آیا ندیدی جمعی از مهاجر و انصار در راه خدا شهید شدند و هر یک را فضیلتی بود. آنگاه که شهید ما حمزه، به شهادت رسید، او را سید الشهداء خواندند و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در نماز بر پیکر او، به جای پنج تکبیر، هفتاد تکبیر گفت».
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرامپور، ص552)
(كه در آن دعاوى نادرست و سخنان بيهوده او را گوشزد نموده و پیروان خود را به حقایقى كه در مقام احتجاج، اهميتى بهسزا دارد متوجه ساخته، از اينرو سيد رضى «عليهالرحمه» فرموده:) و آن از نيكو نامهها است (با اينكه هر نامه و هر سخنى از آن بزرگوار در جاى خود، در منتهى درجه نيكویى است.)
«نه بجهت آگهى دادن به تو (و خودستايى) بلكه براى نعمت خدا (كه به من عطاء فرموده) مىگويم: آيا نمىبينى (نمىدانى) گروهى از مهاجرين و انصار در راه خدا كشته شدند و همه را شرافت و بزرگوارى است تا اينكه شهيد ما (حمزه ابن عبد المطلب در جنگ احد) كشته گرديد، گفته شد (در باره او حضرت پيغمبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود): سيد الشهداء يعنى آقا و مهتر كشتگان در راه خدا و رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله هنگام نماز خواندن بر او، او را به گفتن هفتاد اللّه أكبر تخصيص داد؟ (زيرا بعد از اتمام نماز گروه ديگرى از فرشتگان حاضر مىشدند پيغمبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) هم دوباره با ايشان بر او نماز مىخواند و اين از خصائص حضرت حمزه (رضىاللهعنه) است)».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ج5، ص896)
شروح
(سيد رضى مىفرمايد: اين نامه از زيباترين نامههاى موجود است.)
برشمردن فضايل خاندان پيامبر (صلىاللهعليهوآله)
«نمىخواهم فخر بفروشم و به تو خبر بدهم، بلكه مىخواهم نعمت الهى را، به فرمان حضرتش، بيان كنم كه فرمود: «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ؛ و از نعمت پروردگار خويش [با مردم] سخن بگوى»[2]. آيا نمىبينى كه گروهى از مهاجران در راه خدا در جبهههاى جهاد و جاهاى ديگر شهيد شدند و هر يك از فضيلت و ارزش خاصى برخوردار شدند و آنگاه كه شهيد ما حضرت حمزة بن عبدالمطلب عموى پيامبر (صلىاللهعليهوآله) در جنگ احد به شهادت رسيد، از سوى خداى سبحان به لقب «سيد الشهداء» نايل آمد و اين لقب، به پاس آزمون بزرگ و ايمان قوى و راسخ او بود، و پيامبر (صلىاللهعليهوآله تنها) براى او در هنگام نماز ميّت هفتاد تكبير گفت، حال آنكه نماز ميّت فقط پنج تكبير دارد».
(ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیتالله سید محمد شیرازی، ج4، ص43)
امام (علیهالسلام) در اين نامه به هر قسمتى از نامه معاويه، يك فصل پاسخ داده است و اين نامه فصيحترين نامهاى است كه مرحوم سيد، از ميان نامههاى حضرت (علیهالسلام) انتخاب كرده و نكتههايى چند در آن وجود دارد كه در ذيل به آنها اشاره مىكنيم:)
أَ لَا تَرَى... الْجَنَاحَيْن، امام پس از بيان اين كه هر يك از صحابه را فضيلتى ويژه خويش است تا برترى خانوادگى خود را بر ديگران ثابت كند با ذكر برترى ويژه خاندان خود، در زندگانى و مرگ، دليل امتياز ايشان را با بقيه مهاجرين و انصار، خاطر نشان كرده است كه از جمله فضايل خاص آنان، شهادت در آن خانواده مىباشد و مقصود از شهيد كه به آن اشاره فرموده، عمويش حمزه بن عبد المطلب-خدا از او خشنود باد- مىباشد و به دو دليل، اين شهيد بزرگوار را از ساير شهيدان برتر و بالاتر مىداند. اولين دليل اين است كه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، او را سيد الشهداء (سرور شهيدان) ناميده است و دليل ديگر اينكه او را به هفتاد تكبير در چهارده نماز كه بر او خواند اختصاص داد؛ زيرا هر نماز كه با پنج تكبير، مىخواند، جمعى ديگر از فرشتگان نازل مىشدند و اقتدا مىكردند پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) باز نماز ديگرى بر او مىخواند تا چهارده مرتبه و اين از خصوصيات حمزه و شرافت بنى هاشم در زندگانى و مرگشان مىباشد».
(ترجمۀ شرح نهج البلاغه، ابن میثم، ج4، صص756 و 757 )
واژه شناسی
واژه کاوی
«خَبَرْتُ الأمر أَخْبُرُهُ» یعنی از روی حقیقت، دیگری را از امری باخبر کردم.[13]
«خِبْرَه» بهمعنی بینش به باطن کارها[14]در ظاهر و باطن است.[15]
«خبیر» اخص از علیم[16]و بهمعنای دانا است.[17] قرآن کریم میفرماید: «أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ؛ آيا كسى كه [همه موجودات را] آفريده است نمىداند؟!! و حال آنكه او لطيف و آگاه است»؛[18]«خبیر» بهاین معنا است که فقط[19]پروردگار به کنه و حقیقت اشیاء، آگاه است.[20]
در قرآن کریم حضرت ابراهیم (علیهوعلینبیناوآلهالسلام) خطاب به بتپرستان میفرمایند: «إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُم وَ لا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبيرٍ؛ اگر آنها را بخوانيد، دعاى شما را نمىشنوند، و اگر [فرضاً] بشنوند اجابتتان نمىكنند، و روز قيامت شركِ شما را انكار مىكنند؛ و هيچ كس مانند [خداى] آگاه، تو را [از حقايق] خبردار نمىكند»؛[21] یعنی من که آمدم و شما را از حال بتها خبردار کردم به حقیقت گفتم چونکه پروردگار خبیر، من را اطلاع داده است.[22]
«اِخْبار» مصدر «أَخْبَرَ»[23] بهمعنی آگاه ساختن است.[24]
تفاوت «خبر» و «علم»:
«خبر» همان «علم» به حقیقتِ ژرفِ دانستهها است؛ به طوري که «خبر» داشتن از موضوعی، معنایی بیش از «علم» داشتن به آن را دارد؛ اما برخی گفتهاند که «خبر» در ابتدا به معناي شناخت اغراق آمیز از چیزی بوده است؛ مثل علیم (دانا)، خبیر (آگاه) و...؛ سپس بهدلیل کثرت استعمال، بهمعنای «علم» به حقیقتِ ژرفِ دانستها تغییر یافته است. [25]
«مُحَدِّث» یعنی کسی که حدیث روایت میکند[26]و به آسانی سخن میگوید.[27]
تفصیلی:
«حَدَث» یعنی شیء که نبوده،[28] بر غیرش تقدم پیدا کند[29] و ایجاد شود.[30]
«حَدَث» در صیغۀ «احداث» به نسبت دادن کار به فاعل و صدور آن از او دلالت دارد و در صیغۀ «تحدیث»[31] مصدر «حَدَّثَ»[32] به نسبت دادن عمل به مفعول و جهت وقوع فعل، نظارت دارد.[33] قرآن کریم میفرمایند: «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث؛ و نعمت هاى پروردگارت را بازگو كن».[34]
«حدیث» بهمعنای سخن تازه است[35] که در بیداری یا خواب از راه گوش به شخص برسد[36] و بهاین علت که جدید است به آن «حدیث» میگویند.[37] قرآن کریم در این مورد میفرماید: «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها؛ آن روز است كه زمين، اخبار خود را حکایت میکند (حکایت همان گفتار تازه است)[38]» و بههمین دلیل به قرآن کریم، حدیث گویند.[39] و در اصطلاح به سخنی که از یکی از معصومین (علیهمالسلام) روایت شود «حدیث» میگویند.[40]
تفاوت «حدیث» و «خبر»:
«حدیث» حاوی بیانی است که از نفس خود اطلاع دهد بدون اینکه به فرد دیگر نسبت داده شود؛ اما «خبر» در اصل وقتی گفته میشود که شامل رویدادی برای دیگران است؛ اما حاوی اتفاقی برای خود میتواند باشد و میتوان آن را به درست و نادرست وصف کرد.
برخی نیز گفته اند که: «حدیث» به سخنی گفته می شود که شامل دو یا چند «خبری» است که بههم مرتبط باشند؛ مثلاً: زید را دیدم؛ «خبر» است..
زید را دیدم که می رفت؛ «حدیث» است.
زید و عمرو را دیدم؛ هم «خبر» است و هم «حدیث».[41]
«خَصَّ فُلاناً بالشيءِ» به معنای اختصاص دادن یا گزینش یک شیئ به شخصی،[43] یا امتیاز دادن به اوست. [44]
«خصوصی» خلاف عمومی است.[45]
«خَصَّ فلاناً بالشَیءِ» و «اِخْتَصَّ فلاناً بالشَیءِ» به یک معناست.[46]
«وَ اللَّهُ يَخْتَصُ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ؛ خدا هركه را خواهد به رحمت خود مخصوص ميكند[47]».[48]
چهل و دو مورد از ماده «خَصَّ» در نهج البلاغه بهکار رفته است.[49]
نکتهها و پیامها
1. کافران از نعمت شنوایی برای شنیدن و دیدن آیات الهی بهره نمیبرند. قرآن کریم در مورد آنها میفرماید: «وَ مَثَلُ الَّذينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ؛ و مَثَل [دعوتكننده] كافران چون مَثَل كسى است كه حيوانى را كه جز صدا و ندايى [مبهم، چيزى] نمىشنود بانگ مىزند. [آرى،] كرند، لالند، كورند. [و] درنمىيابند».[50] (أَ لَا تَرَى)
2. یکی از مصادیق شکر نعمت، بازگو کردن آن است. (وَ لَكِنْ بِنِعْمَةِ اللَّهِ أُحَدِّثُ)
3. فردی که متذکر نعمات گسترده الهی در سراسر عمر گذشته خویش است، دغدغه ای در مورد آینده ندارد و با کمال امیدواری به آینده می نگرد بر این اساس، در ادعیه پرشور معصومان (علیهمالسلام) مشاهده می کنیم که آن بزرگواران هرگونه نگرانی در مورد آینده را با نگاه به گذشته سرشار از لطف الهی، از دل می زدایند. برای مثال، ائمّه اطهار (علیهمالسلام) در مناجات دلنشین «شعبانیه» چنین زمزمه می کنند: «إِلَهِي لَمْ يَزَلْ بِرُّكَ عَلَيَّ أَيَّامَ حَيَاتِي فَلا تَقْطَعْ بِرَّكَ عَنِّي فِي مَمَاتِي إِلَهِي كَيْفَ آيَسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِكَ لِي بَعْدَ مَمَاتِي وَ أَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِي [تُولِنِي ] إِلّا الْجَمِيلَ فِي حَيَاتِي»؛ خدایا پیوسته در دوران زندگی، نیکی تو بر من می رسد، پس نیکی ات را در هنگام مرگ از من مگیر. خدایا من چگونه مأیوس شوم از اینکه پس از مرگ مورد حسن نظر تو واقع گردم، در صورتی که در دوران زندگی ام جز به نیکی سرپرستی ام نکردی. (لَكِنْ بِنِعْمَةِ اللَّهِ أُحَدِّثُ)
4. علم اهل بیت (علیهمالسلام) علمی است که خدا به آنها افاضه کرده است و باطل در آن راه ندارد. (بِنِعْمَةِ اللَّهِ)
5. کسی که دارای کرامت نفس است، از عقیده خود در هر جایگاهی که قرار میگیرد دست برنمیدارد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در بیان صفات متقین میفرمایند: «فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِي دِينٍ؛ در دینداری خود قوی است و دچار ضعف درون نیست»[51]. (لَكِنْ بِنِعْمَةِ اللَّهِ أُحَدِّثُ)
6. بعد مدیریت: یک مدیر شایسته باید به مسئولیت خود عمل کند تا رضایت قوم خود را به دست آورد. (لَكِنْ بِنِعْمَةِ اللَّهِ أُحَدِّثُ)
7. بعد تربیتی: والدین باید در برابر فرزندانشان، انجام وظیفه کنند تا مانع بسیاری از فسادها در سطح جامعه شوند.
8. از جمله ویژگیهای جناب حمزه این است:
· خواندن هفتاد تکبیر در نماز برای ایشان بود و این نکته نشانگر مقام والای ایشان درآسمانها و زمین است. (وَ خَصَّهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله) بِسَبْعِينَ تَكْبِيرَةً عِنْدَ صَلَاتِهِ عَلَيْهِ)
· امام صادق (عليهالسلام) در فضیلت جناب حمزه میفرمایند: روز قيامت، خداوند همه خلايق را در صحنه محشر جمع مى کند اولين کسى را که صدا مى زنند نوح است از او سؤال مى شود آيا دعوت الهى را به مردم رساندى؟ عرض مى کند: آرى! به او گفته مى شود: چه کسى بر اين امر گواهى مى دهد؟ مى گويد: محمد بن عبدالله (که شاهد و ناظر همه امت ها بوده است) نوح حرکت مى کند و نزد پيغمبر(صلىاللهعليهآله) مى آيد در حالى که على(عليهالسلام) با اوست عرض مى کند: خداوند از من سؤال کرده است که ابلاغ دعوت کردهام عرضه داشتهام آرى از من سؤال شد چه کسى گواهى مى دهد عرض کردم: محمد (صلىاللهعليهآله). پيغمبر اکرم (صلىاللهعليهآله) مىفرمايد: اى جعفر و اى حمزه برويد و (از سوى من) گواهى دهيد که او ابلاغ رسالت کرده است. سپس امام صادق (عليهالسلام) افزود: جعفر و حمزه (به دستور پيغمبر اسلام (صلىاللهعليهآله)) گواه ابلاغ انبيا هستند. کسى که حاضر بود عرض کرد: پس على(عليهالسلام) کجا خواهد بود؟ امام (عليهالسلام) فرمود: او مقامش از اين هم بالاتر است: (هُوَ أَعْظَمُ مَنْزِلَةً مِنْ ذَلِکَ).[52]
· در تفسير امام حسن عسکرى(عليهالسلام) آمده است: «يَأتى بِالرُّمْحِ الَّذى کانَ يُقاتِلُ حَمْزَةُ أعْداءَ اللهِ فِى الدُّنْيا فَيَناوَلَهُ إيّاهُ وَيَقُولُ: يا عَمَّ رَسُولِ اللهِ ذِدِ الْجَحيمَ عَنْ أوْلِيائِکَ بِرُمْحِکَ; روز قيامت على (عليه السلام) نيزهاى را که حمزه با آن، با دشمنان خدا در دنيا جهاد مىکرد، به دست حمزه مىدهد و مىگويد: اى عموى رسول خدا (صلىاللهعليهآله) دوزخ را با اين نيزه از دوستانت دور کن».[53]
راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی
· ارتباط و هماهنگی خاصی بین کلام امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و قرآن کریم وجود دارد که این اشارات قرآنی در قسمتهای مختلف نهجالبلاغه دیده میشود. در این قسمتِ نامه، حضرت (علیهالسلام) میفرمایند: وَ لَكِنْ بِنِعْمَةِ اللَّهِ أُحَدِّثُ...؛ ، این کلام حضرت (علیهالسلام) هماهنگ با این آیه قرآن است که میفرماید: «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث».[54]
· انسان در هر جایگاهی که قرار دارد خود را بهگونهای با آیات قرآن پیوند دهد تا علاوه بر فهم بهتر قرآن، عمل به فرمایشات الهی برای او میسر گردد. (أَ لَا تَرَى غَيْرَ مُخْبِرٍ لَكَ وَ لَكِنْ بِنِعْمَةِ اللَّهِ أُحَدِّثُ)
· والدین با آموزش قرآن به فرزندان از سنین کودکی، میتوانند عمل به دستورات را درونشان نهادینه کنند. (أَ لَا تَرَى غَيْرَ مُخْبِرٍ لَكَ وَ لَكِنْ بِنِعْمَةِ اللَّهِ أُحَدِّثُ)
[1]- مقصود، حمزه است كه هم عموى پيغمبر (صلیاللهعلیهوآله) بود، هم عموى اميرالمؤمنين (علیهالسلام) و چون در جنگ احد به شهادت نائل آمد، پيغمبر (صلیاللهعلیهوآله) او را سيد الشهداء ناميد و در نماز بر او هفتاد تكبير گفت.
[2]- ضحی، آیه11.
[3]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص218.
[4]- فرهنگ ابجدی، ص321.
[5]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص552.
[6]- معجم المقاییس اللغه، ج2، ص239.
[7]- تحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص10.
[8]- اعلامَ اللُّغَه و الاصْطِلاح بهنقل از تاج العروس من جواهر القاموس، ج6، ص325.
[9]- اهل العربیه بهنقل از از تاج العروس من جواهر القاموس، ج6، ص325.
[10]- تاجاللغه و صحاحالعربیه، ج2، ص996.
[11]- حجرات، آیه6.
[12]- تحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص12.
[13]- النهايه في غريب الحديث و الأثر، ج2، ص6.
[14]- قیل به نقل از مفردات الفاظ القرآن، ص273.
[15]- الطراز الأول و الكناز لما عليه من لغه العرب المعول، ج7، ص356.
[16]- المیزان (ضمن سوره انعام، آیه18) بهنقل از قاموس القرآن، ج2، صص220 و 221.
[17]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج2، ص996.
[18]- ملک، آیه14.
[19]- الطراز الأول و الكناز لما عليه من لغه العرب المعول، ج7، ص355.
[20]- مجمع البحرین، ج3، ص281.
[21]- فاطر، آیه14.
[22]- الطراز الأول و الكناز لما عليه من لغه العرب المعول، ج7، ص355.
[23]- فرهنگ ابجدی، ص27.
[24]- کلید گشایش نهجالبلاغه، ص218.
[25]- فروق اللغه، ص86.
[26]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص177.
[27]- فرهنگ ابجدی، ص788.
[28]- معجم المقاييس اللغه، ج2، ص36.
[29]- كتاب العين، ج3، ص177.
[30]- معجم المقاييس اللغه، ج2، ص36.
[31]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص177.
[32]- فرهنگ ابجدی، ص321.
[33]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص177.
[34]- ضحی، آیه11.
[35]- معجم المقاییس اللغه، ج2، ص36.
[36]- مفردات الفاظ القرآن، ص222.
[37]- مجمع البحرین، ج2، ص246.
[38]- قاموس القرآن، ج2، ص111.
[39]- زلزله، آیه4.
[40]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص177.
[41]- الفروق فی اللغه، ص32.
[42]- تحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص67.
[43]- فرهنگ ابجدى، ص364.
[44]- برداشتی از کلید گشایش نهجابلاغه، ص231.
[45]- برداشتی از فرهنگ ابجدی، ص365.
[46]- فرهنگ ابجدی، صص28-364.
[47]- بقره، آیه105.
[48]- اقرب الموارد بهنقل از قاموس القرآن، ج2، ص252.
[49]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص324.
[50]- بقره، آیه171.
[51]- نهجالبلاغه (صبحی صالح)، خطبه193.
[52]- الکافی، ج8، ص267.
[53]- سفینه البحار، ج2، ص432.
[54]- ضحی، آیه11.
اضف تعليق