و من كتاب له (علیه‌السلام) إلى معاوية:

«وَ قَوْلُهُ تَعَالَى إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ[1] فَنَحْنُ مَرَّةً أَوْلَى بِالْقَرَابَةِ وَ تَارَةً أَوْلَى بِالطَّاعَةِ».


ترجمه‌ها

- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
نامه‌اى است از اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) آن را در پاسخ معاويه نوشته است:

(و این نامه از نامه‌های خوب و پسندیده است)

«و باز، گفتۀ خداى تعالى: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ (همانا شايسته‌ترين مردمان براى نزديك بودن به ابراهيم (علیه‌وعلی‌نبیناعلیه‌السلام)، هر آينه كسانى بودند كه از او پيروى كردند و اين پيامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و كسانى كه ايمان آورده‌اند؛ (نيز چنين هستند و ايمان آورندگان، نزديكترين مردم به او مى‌باشند) و خداوند دوست و صاحب اختيار مؤمنين است) پس ما يك بار به سبب خويشاوندى و بار ديگر به خاطر فرمانبرى و گروندگى، نزديكترين و شايسته‌ترين مردمان، نسبت به پيغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هستيم».

(نهج البلاغه، ترجمه‌ فقیهی، ص525)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
از یک نامۀ آن حضرت (علیه‌السلام) در پاسخ معاویه و آن از بهترین نامه‌ها است:

«و نیز فرموده: «همانا سزاوارترین مردم به ابراهیم (علیه‌وعلی‌نبیناعلیه‌السلام) کسانی هستند که از او پیروی می‌کنند و نیز این پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و کسانی‌که ایمان آورده‌اند و خداوند سرپرست مؤمنان و سزاوارتر از هرکس به آن‌هاست»؛[2] پس ما هم به‌خاطر خویشاوندی [به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و جانشینی او] سزاوارتریم و هم به‌خاطر پیروی از اوبه این کار شایسته‌تریم».

(نهج ‌البلاغه، ترجمه‌ حسین استاد ولی، ص387)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
پاسخ به نامۀ معاویه که از بهترین نامه‌های امام (علیه‌السلام) است. این نامه را پس از جنگ جمل نوشته است:

(معاویه به ‌پیشنهاد عمروعاص نامه‌ای به مولا نوشت و با بیان فضایل یاران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و­آله) و تعریف و تمجید فراوان از خلفای سه گانه و متهم ساختن حضرت (علیه‌السلام) به حسادت در مورد ایشان، سعی در تحریک حضرت (علیه‌السلام) نمود تا جواب تند حضرت (علیه‌السلام) را ضمیمۀ پیراهن عثمان نماید؛ اما امام (علیه‌السلام) در جواب معاویه ادعای دروغین معاویه را افشا می‌کند که ساکت باش و از فضایل ما نگو که ما به فضایل خاندان خود آگاهتریم. در ادامه با شمردن فضایلی از خاندان خود دلیل برتری خاندان بنی‌هاشم بر بنی‌امیه را برشمرده و نقش معاویه در قتل عثمان را برای همگان روشن ساخته است و در نهایت به ‌تهدید معاویه در مورد جنگ اشاره می‌کند و می‌فرماید: تو با این سخن مرا به ‌خنده واداشتی چرا که فرزندان عبد‌المطلب هرگز پشت به ‌دشمن نمی‌کنند.)



«نیز خدای سبحان فرموده است: «نزدیکترین مردم به ابراهیم (علیه‌وعلی‌نبیناعلیه‌السلام)، پیروان او و این پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و­آله) و مؤمنان هستند و خدا ولی مؤمنان است»؛ پس ما از یک طرف به‌خاطر خویشاوندی با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و­آله) و از سوئی به‌خاطر اطاعت از او، به خلافت سزاوارتریم».

(نهج‌ البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام‌پور، ص554)
- ترجمه نهج البلاغه (فیض الاسلام)
از نامه‌هاى آن حضرت (عليه‌السلام) است در پاسخ نامه معاويه:‌

(كه در آن دعاوى نادرست و سخنان بيهوده او را گوشزد نموده و پیروان خود را به‌ حقایقى كه در مقام احتجاج، اهميتى به‌سزا دارد متوجه ساخته، از اين‌رو سيد رضى «عليه‌الرحمه» فرموده:) و آن از نيكو نامه‌ها است (با اينكه هر نامه و هر سخنى از آن بزرگوار در جاى خود، در منتهى درجه نيكویى است.)

«و گفتار خداوند تعالى است: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ»؛[3] يعنى) سزاوارترين مردم به ابراهيم (علیه‌وعلی‌نبیناعلیه‌السلام) كسانى هستند كه از او پيروى نمودند و اين پيغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و­آله) و كساني‌كه ايمان آوردند و خدا يار مؤمنين و گروندگان است؛ پس ما يك بار به‌سبب خويشى و نزديكى (با پيغمبراكرم (صلی‌الله‌علیه‌و­آله) به امامت و خلافت از ديگران) سزاوارتريم و بار ديگر به‌سبب طاعت و پيروى نمودن (از آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و­آله) و اينكه امام (عليه‌السلام) به آيه «أُولُوا الْأَرْحامِ»* اكتفاء ننمود براى آن‌ است كه بسا خويشاوندان نزديك در دين بيگانه و در آئين از هم دور هستند، چنان‌كه در قرآن كريم، درباره پسر حضرت نوح (عليه‌السلام) مى‌فرمايد:

«إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ»؛[4] يعنى فرزندت از اهل تو نيست؛ زيرا او كردار ناشايسته است. و جائي‌كه قرب صورى و معنوى يعنى خويشاوندى و طاعت و پيروى با هم گرد آيد ترديدى در اولويت باقى نمى‌ماند و هويدا است كه امام (عليه‌السلام) و اهل بيت (علیهم‌السلام) او، از جهت قرابت و از جهت طاعت به‌مقام خلافت و امامت سزاوارند و كسي را حق پيش افتادن از ايشان نيست)».

(ترجمه ‌و شرح‌ نهج‌ البلاغه، فيض ‌الاسلام، ج5، ص899)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
(سيد رضى مى‌فرمايد: اين نامه از زيباترين نامه‌هاى موجود است.)



مقایسه خاندان امام (علیه‌السلام) با خاندان معاویه

«و نيز مى‌فرمايد: «در حقيقت، نزديك‌ترين مردم به ابراهيم (علیه‌وعلی‌نبیناعلیه‌السلام)، همان كسانى هستند كه از او پيروى كرده‌اند و [نيز] اين پيامبر (صلی‌الله‌علیه‌و­آله) و كسانى‌كه [به آيين او] ايمان آوردند و خدا سرور مؤمنان است»؛ از اين‌رو ما از يك سو به‌دليل خويشاوندىِ با پيامبراكرم (صلی‌الله‌علیه‌و­آله) و از سوى ديگر به‌دليل اهلِ اطاعت بودن كه مضمون آيه دوم است، در خلافت سزاوارتر از همه هستيم.

امام (عليه‌السلام) هم از پيروان واقعى حضرت ابراهيم (علیه‌وعلی‌نبیناعلیه‌السلام) و هم از خويشاوندان نزديك پيامبراكرم (صلى‌الله‌عليه‌و‏آله) بود وهر دو مورد، دليل برترى و شايستگى آن حضرت براى خلافت بود».

(ترجمۀ توضيح نهج ‌البلاغه، آیت‌الله سید محمد شیرازی، ج4، ص47)
- شرح نهج البلاغه (ابن میثم)
(اين نامه گزيده‌اى است از نامه‌اى كه مرحوم سيد رضى در گذشته قسمتی از آن را ذکر کرد و ما در شرح آن، نامه معاویه را که حضرت (علیه‌السلام) این نامه را در پاسخش نوشته، ذکر کردیم.

امام (علیه‌السلام) در اين نامه به‌ هر قسمتى از نامه معاويه، يك فصل پاسخ داده است و اين نامه فصيح‌ترين نامه‌اى است كه مرحوم سيد، از ميان نامه‌هاى حضرت (علیه‌السلام) انتخاب كرده و نكته‌هايى چند در آن وجود دارد كه در ذيل به آن‌ها اشاره مى‌كنيم:)

«2- وجه دوم با توجه به اين آيه است كه مى‌فرمايد: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ»[5] و چون امام (علیه‌السلام) در پيروى رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌و‏آله) از همه كوشاتر و نخستين فردى است كه به او ايمان آورد و او را تصديق كرد و نيز او با فضيلت‌ترين كسى است كه از وى حكمت و دانش آموخت و چنان‌كه در پيش بيان داشتيم: او فصل الخطاب است و هر كس چنين وضعى داشته باشد سزاوارتر به خلافت و جانشينى او مى‌باشد؛ بنابراين على (علیه‌السلام) هم از بابت خويشاوندى نزديك با پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌و‏آله) و هم به‌دليل اطاعت و پيروى از او شايسته اين مقام و سزاوار اين منصب خواهد بود».

(ترجمۀ شرح نهج‌ البلاغه، ابن‌ میثم، ج4، ص762)
- شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)
از نامه‌اى از آن حضرت [علیه‌السلام] در پاسخ معاويه، اين نامه از نيكوترين نامه‌ها است:

«فضل بنى هاشم بر بنى عبد شمس

ابو عثمان -جاحظ- مى‌گويد: ما نمى‌گوييم عبد شمس شريف نبوده است ولى شرف درجاتى دارد و خداوند متعال به عبد‌المطلب در روزگار خودش كراماتى ارزانى فرموده است و به دست او كارهايى را جارى كرده و كرامتش را چنان آشكار فرموده است كه نظير آن جز براى پيامبران [علی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السلام] مرسل صورت نگرفته است. در سخن او به ابرهه سالار فيل و بيم دادن او را به پروردگار كعبه و اينكه خداوند سخن او را محقق فرمود و فيل را از حركت بازداشت و لشكريان ابرهه را با پرندگان ابابيل نابود و با سنگهاى سجيل همچون علف نيم خورده فرمود برهانى شگفت و كرامتى گران نهفته است و آماده سازى‌ براى ظهور پيامبرى محمد (صلى‌الله‌عليه‌و‏آله) و آغاز كرامتى است كه خداوند براى او اراده فرموده است و خواسته است كه اين درخشش و شكوه پيش از ظهور محمد (صلى‌الله‌عليه‌و‏آله) براى او باشد تا در همه آفاق شهره شود و جلال محمدى در سينه خسروان و فراعنه و ستمگران جاى گيرد و معاند را مغلوب كند و گرد نادانى را از نادان بزدايد. بنابراين، چه كسى مى‌تواند با مردانى كه نياكان محمد (صلى‌الله‌عليه‌و‏آله) بوده‌اند همسنگى و همتايى كند و بر فرض كه موضوع نبوت را كه خداوند در پناه آن عبد المطلب را گرامى داشته است كنار نهيم و فقط به بيان اخلاق و كردار و خوي‌هاى پسنديده او بسنده كنيم، كمتر انسانى به پاى او مى‌رسد و چيزى همتاى او نخواهد بود و اگر بخواهيم كراماتى را كه خداوند متعال به عبد المطلب ارزانى داشته است از جوشيدن چشمه‌هاى آب از زير سينه و زانوهاى شترش در سرزمين خشك بى‌گياه و آنچه به هنگام قرعه‌كشى و تير بيرون آوردن و ديگر صفات شگفت انگيز براى او رخ داده است بر شمريم امكان پذير است؛ ولى دوست داريم برهان و دليلى جز چيزهايى كه در قرآن مجيد موجود است و در شعر كهن جاهلى و غير آن آمده و بر زبان خواص و عوام و راويان اخبار و بردارندگان آثار جارى است عرضه نداريم.

گويد: ديگر از چيزهايى كه غير از موضوع فيل در قرآن مجيد مذكور است، اين گفتار خداوند متعال است كه مى‌فرمايد: لِإِيلافِ قُرَيْشٍ (براى گرد آمدن و الفت قريش) و راويان در اين موضوع اتفاق نظر دارند كه نخستين كسى كه اين كار را براى قريش انجام داده هاشم بن عبد مناف بود و چون او درگذشت عبد شمس در آن كار جانشين او شد و چون او درگذشت نوفل كه از ديگر برادران كوچكتر بود آن را بر عهده گرفت و چنين بود كه هاشم مردى بود كه بسيار به سفر و بازرگانى مى‌رفت، زمستان به يمن و تابستان به شام مى‌رفت، او سران قبايل عرب و برخى از پادشاهان يمن و شام را نظير خاندان عباهله در يمن و يكسوم در حبشه و اميران رومى شام را شريك سود بازرگانى خود قرار داد و بخشى از سود را براى آنان قرار داد و براى ايشان شترانى همراه شتران خود مى‌برد و بدين‌گونه زحمت سفر را از دوش آنان برمى‌داشت به شرط آنكه آنان هم‌ زحمت دشمنانش را از دوش او در رفت و برگشت بردارند و اين به صلاح كامل هر دو طرف بود. آن كه در جاى خود اقامت كرده بود سود مى‌برد و مسافر هم محفوظ بود.

بدين گونه قريش اموال خود را همراه او مى‌كردند و به نعمت رسيدند و از نقاط دور دست بالا و پايين حجاز خير به آنان مى‌رسيد و نيكو حال و داراى زندگى مرفه شدند. جاحظ مى‌گويد: حارث بن حنش سلمى كه دايى هاشم و مطلّب و عبد شمس است موضوع ايلاف را چنين بيان كرده است: «برادرك من هاشم فقط برادر تنها نيست بلكه كسى است كه ايلاف را فراهم آورده و براى كسى كه نشسته است، قيام كننده است». همچنين مى‌گويد: گفته شده است معنى و تفسير اين گفتار خداوند كه مى‌فرمايد: «و آنان را از خوف امان داد»؛ يعنى خوف اين برادران كه در حال غربت و دورى از وطن و همراه داشتن اموال از ميان قبايل و دشمنان عبور مى‌كردند و اين همان تفسيرى است كه ما از آن در چند سطر پيش سخن گفتيم. برخى هم به چيز ديگرى غير از اين تفسير كرده و گفته‌اند هاشم پرداخت مالياتى را از سوى قبايل مقرر كرده بود كه به او بپردازند تا آن را هزينه حمايت از مردم مكه كند كه دزدان قبايل و گرگ صفتان عرب و كسانى كه اهل غارت و خواهان اموال بودند، حرمتى براى حرم و ماه حرام قايل نبودند و مردم منطقه حرم از ايشان در امان نبودند، نظير قبايل طى و خثعم و قضاعة و برخى از افراد قبيله بلحارث بن كعب، به‌هرحال، ايلاف، به‌هرگونه كه بوده است، هاشم قيام كننده بر آن بوده است نه برادرانش.

ابوعثمان جاحظ مى‌گويد: ديگر از مسائل قابل ذكر موضوع حلف الفضول و بزرگى و شكوه آن پيمان است كه شريف‌ترين پيمان ميان همه اعراب بوده است و گرامى‌ترين قرار دادى است كه عرب در تمام طول تاريخ خود پيش از اسلام بسته است و در اين پيمان هم براى خاندان عبد شمس بهره و شركتى نبوده است. پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌و‏آله) كه در مورد حلف الفضول سخن مى‌گفته است چنين اظهار فرموده است: «من در خانه عبد الله بن جدعان شاهد پيمانى بودم كه اگر در اسلام هم به چنان پيمانى فراخوانده شوم مى‌پذيرم» و در بزرگى و شرف اين پيمان همين بس است كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌و‏آله) در حال نوجوانى در آن شركت كرده است. عتبة بن ربيعه هم مى‌گفته است اگر مردى از آنچه قوم او بر آنند بيرون آيد من به حلف الفضول مى‌پيوندم به سبب آنچه از كمال و شرف آن مى‌بينم و از قدر و فضيلت آن آگاهم.

گويد: به سبب فضيلت اين پيمان و فضيلت اعضاى آن به حلف الفضول شده است و آن قبايل هم فضول ناميده شده‌اند. اعضاى اين پيمان عبارت بودند از بنى هاشم و بنى مطلب و بنى اسد بن عبد العزى و بنى زهره و بنى تميم بن مرة كه در خانه ابن جدعان در ماه حرام پيمان بستند و در حالى كه بر پا و ايستاده بودند با يكديگر دست دادند كه همواره ياور مظلوم باشند و تا جهان بر جاى است براى پرداخت و گرفتن حق مظلوم قيام كنند و در مورد اموال و امور زندگى با يكديگر مواسات و گذشت داشته باشند. شرف ابتكار اين پيمان به زبير بن عبد المطلب و عبد الله بن جدعان برمى‌گردد، ابن جدعان از اين جهت كه آن پيمان در خانه او منعقد شد و اما زبير از اين جهت كه او بود كه براى انعقاد اين پيمان قيام كرد و مردم را بر آن فرا خواند و تحريض كرد كه و همو آن را حلف الفضول نام نهاد و چنان بود كه چون آواى آن شخص زبيدى مظلوم را شنيد كه بر فراز ابو قبيس رفته و بهاى كالاى خود را مطالبه مى‌كرد و پيش از آفتاب درحالى‌كه قريش در انجمن‌هاى خود بودند، فرياد مى‌كشيد: «آى مردان به مظلومى كه در مكه از اهل و ديار خود دور است و نسبت به كالاى او ستم شده است يارى كنيد...» به غيرت آمد و سوگند خورد كه ميان خود و خاندان‌هايى از قريش پيمانى منعقد كند كه قوى را از ستم نسبت به ضعيف و اهل مكه را از جور نسبت به غريب باز دارد و سپس چنين سرود: سوگند مى‌خورم كه پيمانى بر ضد آنان منعقد سازم، هر چند همگى اهل يك سرزمين هستيم و چون آن پيمان را منعقد سازيم بر آن نام فضول مى‌نهيم...؛ بنابراين بنى هاشم آن پيمان را حلف الفضول نام نهادند و هم ايشان از ميان همه قبايل آن را پديد آوردند و بر حفظ آن قيام كردند و گواه بر آن بودند و در اين صورت گمان تو نسبت به كسانى كه حاضر بوده‌اند و در آن باره قيام نكرده‌اند، چيست.

جاحظ مى‌گويد: زبير بن عبد المطلب مردى شجاع و بلند نظر و گريزان از زبونى و زيبا و سخنور و شاعر و بخشنده و سرور بود و هموست كه اين ابيات را سروده است: اگر قريش و پيروان ايشان نمى‌بودند، هرگز مردان جامه توانگران را تا هنگام مرگ هم نمى‌پوشيدند، جامه آنان لنگى يا عبايى كثيف همچون خيكچه روغن بود... گويد: بنى هاشم بهاى كالاهاى آن مرد زبيدى را كه بر عهده عاص بن وائل بود پرداختند و براى آن مرد بارقى هم بهاى كالايش را از ابىّ بن خلف جمحى گرفتند و آن مرد در اين مورد چنين سروده است: اى بنى جمح حلف الفضول ستم شما را بر من نپذيرفت و حق با زور گرفته مى‌شود و هم ايشان بودند كه آن زن زيبا را كه قتول نام داشت و دختر بازرگانى خثعمى بود و نبيه بن حجاج همينكه زيبايى او را ديده بود با زور او را گرفته بود، از چنگ او خلاص كردند و در آن باره نبيه بن حجاج چنين سروده است: اگر حلف الفضول و لرز و بيم از آن نمى‌بود خود را به خانه‌هاى معشوقه نزديك مى‌ساختم و گرد خيمه‌هايشان مى‌گشتم... افراد پيمان حلف الفضول از ستم كردن مردان بسيارى جلوگيرى كردند و در مكه معمولا كسى جز مردان نيرومند كه داراى قدرت و مال و منال بودند ستم نمى‌كرد و از جمله ايشان همين كسانى بودند كه داستان ايشان را گفتيم».



(جلوه ‌تاريخ ‌در شرح نهج‌ البلاغه‌، ابن ‌ابى ‌الحديد، ج6، صص 365- 369)

واژه شناسی

- قَرَابَة
خویشاوندی.[6]
- طَاعَة
فرمانبرداری.[7]

واژه کاوی

- قَرَابَة (قَرُب)
«قَرُب» به‌معنی نزدیکی؛[8] اعم از مادی و معنوی[9] است که در معانی زیر به‌کار می‌رود:

1. در نزدیکی مکانی؛ مانند: «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيم؛ به مال یتیم نزیک نشوید‌»[10]

2. در نزدیکی زمانی؛ مانند: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُم؛ مردم را حسابرسی نزدیک شده»[11]

3. در نزدیکی خویشاوندی؛ مانند: «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى‌؛ چون هنگام تقسيم كردن ارث، خويشاوندان‌ و... نزدیک شدند»[12]

4. در نزدیکی به‌معنی بهره‌مندی؛ مانند: «الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُون؛ فرشتگان مقرب»[13]

5. در نزدیکی به‌معنی سرپرستی؛ مانند: «فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاع؛ يقيناً من نزديكم، دعاى دعا كننده را زمانى كه مرا بخواند اجابت مى‌كنم‌‏»[14]

6. در نزدیکی به‌معنی قدرت؛ مانند: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ؛ و ما به او از رگ گردن نزديك‌تريم‌»[15].[16]مصدر آن «قَرَابَة» به‌معنی نزدیکی در رحم است.[17]

تفاوت «قرب» و «دنو»:

«دنو» تنها برای فاصله بین دو شیء به‌کار می‌رود؛ مانند «دارُهُ دانیه»؛ مسافت تا خانه‌اش نزدیک است؛ اما «قرب» به‌صورت عام استعمال می‌شود؛ مانند «قُلوبُنا تتقارب»؛ قلب‌های ما بهم نزدیک است.[18]
- طَاعَة (طَوَع)
«طَوْع‌» مخالف «کُره»[19]به معنای درخواست[20] پذیرش[21] دیگران همراه با تواضع[22] و رغبت[23] است.

که دو صورت دارد: 1. گاه در افرادی که دارای قدرت و اراده هستند با میل و اختیار صورت می‌گیرد. 2. و گاهی در موجوداتی که اختیار ندارند به‌صورت اجباری صورت می‌گیرد. [24] در قرآن کریم آمده: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‌ طَوْعاً وَ كَرْهاً؛ هر كه در آسمان‌ها و زمين است از روى رغبت يا كراهت در برابر او [و اراده و فرمانش‌] تسليم است‌»[25] تسلیم شدن فرد عاقل، از روی انتخاب است.[26] «اَطاع»، باب افعال از این واژه به‌معنی شخصی‌که از مولای خود تبعیت می‌کند و از امرش مخالفت نمی‌کند.[27]«طَاعَة» اسم مصدر از این باب است.[28]



تفاوت «طَوْع‌» و «طاعت»:

در «طَوْع‌»، خودِ مفهوم فرمانبری مدنظر است؛ اما در «طاعت» انجامِ اطاعت توسط فاعل، مدنظر است؛ همانطور که در قرآن کریم آمده: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ... ؛ هر كه از پيامبر اطاعت كند، در حقيقت از خدا اطاعت كرده...» [29] که جهت انجامِ آن از فاعل، مورد توجه است.[30]





تفاوت «طاعت» و «عبادت»:

«طاعت» از غیر خدا هم صورت می‌گیرد و بدون قصد هم امکان دارد؛ مانند انسانی که مطیع شـیطان است ولی خود هیچ قصدي در این طاعت ندارد؛ اما از دعوت وخواست شیطان ناخواسته پیروي می‌نماید؛ اما «عبادت» فقط برای خداست و همیشه با قصد انجام می‌گیرد.[31]

نکته‌ها و پیام‌ها

1. اطاعت باید طبق آن چیزی باشد که خدا از ما خواسته است. (تَارَةً أَوْلَى بِالطَّاعَةِ)

2. هر شخص در صورت تبعیت محض از حجت‌الله (عجل‌الله‌فرجه) به کمال می‌رسد و هرچه اطاعت شخص بیشتر شود، مقامش بالاتر خواهد بود. (إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ)

3. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به‌دلیل پیروی محض از پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌و­آله) نزدیکترین افراد به ایشان، در خلافت بودند. (تَارَةً أَوْلَى بِالطَّاعَةِ)

4. حکومت بر روی زمین طبق خواستۀ الهی، فقط مختص به ائمه‌اطهار (علیهم‌­السلام) است و ایشان به کسی واگذار نکردند. (وَ قَوْلُهُ تَعَالَى إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ فَنَحْنُ مَرَّةً أَوْلَى بِالْقَرَابَةِ وَ تَارَةً أَوْلَى بِالطَّاعَةِ)

[1]- آل عمران، آیه68.

[2]- سوره آل‌عمران، آیه68.

[3]- سوره آل‌عمران، آیه68.

[4]- هود، آیه46.

[5]- آل عمران، آیه68.

[6]- کاشانی: 1/116 به‌نقل از فرهنگ برابرهای فارسی نهج البلاغه، ص803.

[7]- کاشانی: 193 به‌نقل از فرهنگ برابرهای فارسی نهج البلاغه، ص803.

[8]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج1، ص484.

[9]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌9، ص226.

[10]- انعام، آیه152.

[11]- انبیاء، آیه1.

[12]- نساء، آیه8.

[13]- نساء، آیه172.

[14]- بقره، آیه186.

[15]- ق، آیه16.

[16]- مفردات الفاظ القرآن، صص663 و 664.

[17]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج1، ص486.

[18]- الفروق فی اللغه، ص302.

[19]- العین، ج2، ص209.

[20]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌7، ص137.

[21]- معجم مقاییس اللغه، ج3، ص431.

[22]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌7، ص137.

[23]- العین، ج2، ص209.

[24]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌7، ص138.

[25]- آل عمران، آیه83.

[26]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌7، ص138.

[27]- النهايه في غريب الحديث و الاثر،ج‌3، ص142.    

[28]- العین، ج2، ص209.

[29]- نساء، آیه80.

[30]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌7، صص138 و 139.

[31]- الفروق في اللغه، ص215.   


اضف تعليق