نامه ها

نامه پنجم فراز اول

و من كتاب له(علیه‌السلام) إلى أشعث بن قيس عامل أذربيجان‌:

«وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ».

ترجمه‌ها

- ترجمه نهج البلاغه (فقيهي)
قسمتی از نامه ای است از اميرالمومنين(علیه‌السلام) به اشعث بن قيس[اشعث بن قيس كندى از منحرفين از امير المومنين(علیه‌السلام) بود و در سخنى از اميرالمومنين(علیه‌السلام) كه جلوتر ذكر گرديده سخت از وى مذمّت شده است. وى در جنگ صفّين شركت كرد و در اواخر جنگ به راه خوارج رفت و آشكارا با اميرالمؤمنين(علیه‌السلام) دشمنى مى‌كرد.]، عامل[در آن زمان عامل به كسى گفته مى‌شد كه از طرف خليفه يا والى مأمور ناحيه‌اى مى‌شد تا زكات و خراج اراضى را دريافت دارد امّا در زمانهاى بعد به مطلق كاركنان دولت اطلاق شد كه امروز هم در كشورهاى عربى در همين معنى به كار مى‌رود.] و کارگزار ناحيه آذربايجان:
«و همانا شغل تو به منزله طعمه و خوراکی برای تو نيست بلکه آن امانتی است که بر ذمه و گردن تو نهاده شده است».
(نهج‌البلاغه، ترجمه فقیهی، ص498 )
- ترجمه نهج‌البلاغه(استاد ولي)
از یک نامه آن حضرت به اشعث بن قیس حاکم آذربایجان(که از جانب عثمان بر آن سامان گمارده شده بود):
«این فرمانداری طعمه ای برای تونیست، بلکه امانتی به گردن توست».
(نهج‌البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص366 )
- ترجمه نهج‌البلاغه(بهرام پور)
پس از جنگ جمل در سال 36 هجری این نامه را به اشعث بن قیس فرماندار آذربایجان نوشت:
(در این نامه بیان می‌کند که حکومت وسیله آب و نان افراد نیست، بلکه امانتی است در دست حکمرانان؛ار این رو باید از استبداد با مردم پرهیز کنند و در مصرف بیت المال، راه احتیاط و اعتدال در پیش گیرند).
«البته پست فرماندای برای تو وسیله‌ی آب و نان و نیست؛ بلکه امانتی بر عهده‌توست».
(نهج‌البلاغه، ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص522 )
- ترجمه نهج‌البلاغه(فيض‌الاسلام)
از نامه‌هاى آن حضرت(علیه‌السلام) است به شعث ابن قيس‌:
(كه شمّه‌اى از حال او در شرح خطبه نوزدهم گذشت) و او(از جانب عثمان) حكمران آذربيجان بود(و آذربايجان ايالتى است در شمال غربى ايران داراى شهرها و ده‌هاى بسيار كه مهمّترين شهر و مركز آن تبريز است، خلاصه چون اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) بعد از عثمان زمام امور را بدست گرفت اشعث بجهت كارهاى ناشايسته خود مى‌دانست كه امام(عليه‌السلام) او را عزل خواهد نمود ترسناك بود، حضرت(علیه‌السلام) براى آگاهى او بحفظ اموال آذربيجان بعد از خاتمه جنگ جمل نامه‌اى به اوست).
«عمل(و حكمرانى) تو رزق و خوراك تو نيست، تو را حكومت نداده‌اند تا آنچه بيابى از آن خود پنداشته بخورى) ولى آن عمل امانت و سپرده‌اى در گردن تو است( كه بايستى آنرا مواظبت نموده در راه آن قدمى بر خلاف دستور دين بر ندارى)».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض‌الاسلام، ج‌5، ص 839 )

شروح

- ترجمۀتوضيح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
از نامه‌هاى آن حضرت(عليه‌السلام) خطاب به اشعث بن قيس فرماندار آذربايجان:
وظيفه حاكمان و فرمانداران
«عمل و حكومت تو طعمه‌ات نيست، لذا آن را وسيله جمع‌آورى مال و ثروت مكن. اين حكومت امانتى در گردن توست كه مانند هر امانت ديگر بايد آن را حفظ كنى».
(توضيح نهج‌البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص508 )
- شرح نهج‌البلاغه(ابن میثم)
نامه حضرت به اشعث بن قيس، فرماندار آذربايجان:
(از شعبى نقل شده است كه وقتى اميرالمومنين(علیه‌السلام) به كوفه منتقل شد كه اشعث بن قيس از زمان عثمان حكمران سرزمين آذربايجان بود، اميرالمومنين(علیه‌السلام) كه زمام امور را به دست گرفت، نامه‌اى براى آگاهى به او نوشت و اموال آذربايجان را از وى مطالبه كرد و نامه را با زياد بن مرحب همدانى فرستاد).
«از شعبى نقل شده است كه وقتى اميرالمومنين(علیه‌السلام) به كوفه منتقل شد كه اشعث بن قيس از زمان عثمان حكمران سرزمين آذربايجان بود، اميرالمومنين(علیه‌السلام) كه زمام امور را به دست گرفت، نامه‌اى براى آگاهى به او نوشت و اموال آذربايجان را از وى مطالبه كرد و نامه را با زياد بن مرحب همدانى فرستاد و اول نامه از اين جا آغاز مى‌شود:
بسم اللَّه الرحمن الرحيم، نامه‌اى است از بنده خدا، على، فرمانرواى مؤمنان به جانب اشعث بن قيس، پس از حمد خدا و نعت پيامبر، اگر خصلتهاى زشتى در تو نبود، تو در اين امر كه حكمرانى آذربايجان است بر ديگران مقدم بودى و اگر تقواى الهى داشته باشى اميد است عاقبت به خير باشى، ماجراى بيعت مردم با مرا شنيده‌اى، طلحه و زبير نخستين بيعت كنندگان با من بودند، اما بدون هيچ دليلى بيعت را شكستند، عايشه را از خانه بيرون كشيدند و او را به منظور جنگ با من به بصره آوردند، پس من با مهاجران و انصار به جانب آنان رفتم، هنگام برخوردمان از آنها خواستم كه از جنگ دست بردارند و به خانه‌هايشان برگردند، آنها نپذيرفتند و نبرد را آغاز كردند اما من پيوسته ايشان را نصيحت مى‌كردم و سرانجام نسبت به باقى مانده آنها كمال نيكويى را انجام دادم، و بدان كه عمل حكمرانى تو... تا آخر نامه، كه ترجمه آن گذشت، اين نامه را عبد اللَّه بن ابى رافع، منشى آن حضرت در ماه شعبان سال سى و شش هجرى نوشت».
(ترجمه‌ی ‌شرح‌ نهج‌البلاغه، ابن‌ميثم، ج 4، ص595 )

واژه شناسی

- طُعْمَة
هر چیزی است که خورده شود.1
- عُنُق
عهده، گردن.2

واژه کاوی

- طُعْمَة (طعم)
«طَعم» آن چیزی است که شخص آن را اشتها می‌کند.3
«طُعْم» هر چیزی است که خورده شود وهمچنین باهلی از اصمعی روایت می‌کند: «طُعْم همان غذا است.»4
و همچنین «طُعْم»‌ دانه‌ای است که برای پرنده پاشیده می‌شود.5
و «طُعْمة» را به «مَأْكَلة» معنا کردند، مأکلة یعنی هرچه که خورده شود و نیز به معنای آن چیزی است که از آن نفع برده می‌شود.6
معنای «طُعْمة» مانند روزی است ومراد از آن غنیمتی است که انسان برای رسیدن به آن دچار سختی نشود. 7

نکته‌ها و پیام‌ها

1- حکومت و تمام امور جهان از برای خدا است و تنها کسی که خدا به او اجازه داده می‌تواند حکومت کند.
کسانی را که خدا به آن‌ها اجازه حکومت داده معصومین و کسانی که معصومین نصب می‌کنند هستند که البته منصوبین باید بدانند که کار آن‌ها امانت است و نباید در آن خیانت کنند و بدون اجازه خدا غاصب خواهند بود.
«إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّه».8 آیه قرآن است که حکم به معنای تشریع قوانین است. خوارج تفسیر باطل از این آیه داشتند.
وقتی حضرت(علیه‌السلام) شنيدند كه خوارج مى گويند، «لَا حُكمَ اِلا للّه» فرمودند:
«كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْ‌ءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ؛ سخن حقّى است كه به آن باطلى خواسته شده.
آرى، حكم جز از آن خدا نيست، ولى اينان مى گويند كه امارت و حكومت ويژه، خداوند است و بس، و حال آنكه، مردم را امير و فرمانروايى بايد، خواه نيكوكار و خواه بدكار، كه مؤمن در سايه حكومت او به كار خود پردازد و كافر از زندگى خود تمتّع گيرد تا زمان هر يك به سرآيد و حق بيت المال مسلمانان گرد آورده شود و با دشمن پيكار كنند و راهها امن گردد و حق ضعيف را از قوى بستانند و نيكوكار بياسايد و از شر بدكار آسوده ماند».9 ‌
2- کسی که به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اعتقاد دارد خود را غلام می‌داند حتی اگر حاکم باشد و همواره گوش به فرمان امیرش است و خواست خود را بر خواست امام و امیرش مقدم نمی‌‌کند
3- انسان حق ندارد امکانات و قدرت‌هایی را که خدا در اختیارش گذاشته در راهی غیر از رضایت او مصرف کند.

پرسش:
رفتار و عملکرد حاکمی که حکومتش را امانت بداند با حاکمی که نستب به جایگاهش احساس مالکیت می‌کند چه تفاوتی دارد؟
شخص اول خدمت گذاری به مردم را وظیفه خود می‌داند و خود را در برابر لحظه‌هایی که بر جایگاهش تکیه زده مسئول می‌داند و مراقب است تا هیچ گاه خطا نکند اما شخص دوم اگر به مردم نیکی کند آن را لطف می‌پندارد نه حق آنان و اگر نسبت به آن‌ها ستم کند کار خود ناپسند نمی‌شمارد چرا که احساس می‌کند مالک مردم نیز است.


1- حکومت و تمام امور جهان از برای خدا است و تنها کسی که خدا به او اجازه داده می‌تواند حکومت کند.
کسانی را که خدا به آن‌ها اجازه حکومت داده معصومین و کسانی که معصومین نصب می‌کنند هستند که البته منصوبین باید بدانند که کار آن‌ها امانت است و نباید در آن خیانت کنند و بدون اجازه خدا غاصب خواهند بود.
«إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّه».8 آیه قرآن است که حکم به معنای تشریع قوانین است. خوارج تفسیر باطل از این آیه داشتند.
وقتی حضرت(علیه‌السلام) شنيدند كه خوارج مى گويند، «لَا حُكمَ اِلا للّه» فرمودند:
«كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْ‌ءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ؛ سخن حقّى است كه به آن باطلى خواسته شده.
آرى، حكم جز از آن خدا نيست، ولى اينان مى گويند كه امارت و حكومت ويژه، خداوند است و بس، و حال آنكه، مردم را امير و فرمانروايى بايد، خواه نيكوكار و خواه بدكار، كه مؤمن در سايه حكومت او به كار خود پردازد و كافر از زندگى خود تمتّع گيرد تا زمان هر يك به سرآيد و حق بيت المال مسلمانان گرد آورده شود و با دشمن پيكار كنند و راهها امن گردد و حق ضعيف را از قوى بستانند و نيكوكار بياسايد و از شر بدكار آسوده ماند».9 ‌
2- کسی که به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اعتقاد دارد خود را غلام می‌داند حتی اگر حاکم باشد و همواره گوش به فرمان امیرش است و خواست خود را بر خواست امام و امیرش مقدم نمی‌‌کند
3- انسان حق ندارد امکانات و قدرت‌هایی را که خدا در اختیارش گذاشته در راهی غیر از رضایت او مصرف کند.

پرسش:
رفتار و عملکرد حاکمی که حکومتش را امانت بداند با حاکمی که نستب به جایگاهش احساس مالکیت می‌کند چه تفاوتی دارد؟
شخص اول خدمت گذاری به مردم را وظیفه خود می‌داند و خود را در برابر لحظه‌هایی که بر جایگاهش تکیه زده مسئول می‌داند و مراقب است تا هیچ گاه خطا نکند اما شخص دوم اگر به مردم نیکی کند آن را لطف می‌پندارد نه حق آنان و اگر نسبت به آن‌ها ستم کند کار خود ناپسند نمی‌شمارد چرا که احساس می‌کند مالک مردم نیز است.

[1]- لسان العرب، ج‏12، ص364.   

[2]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان ، ابوالفضل بهرام پور، ص522.

[3]- لسان العرب، ج‏12، ص365.  

[4]- لسان العرب، ج‏12، ص364.   

[5]- لسان العرب، ج‏12، ص365.  

[6]- لسان العرب، ج‏12، ص365.  

[7]- لسان العرب، ج‏12، ص365.  

[8]- انعام، آیه57.

[9]- نهج البلاغه (صبحی صالح)، خطبه 40، صص82 و 83. 


اضف تعليق