و من كتاب له (علیهالسلام) إلى معاوية:
«وَ زَعَمْتَ أَنِّي لِكُلِّ الْخُلَفَاءِ حَسَدْتُ وَ عَلَى كُلِّهِمْ بَغَيْتُ فَإِنْ يَكُنْ ذَلِكَ كَذَلِكَ فَلَيْسَتِ الْجِنَايَةُ عَلَيْكَ فَيَكُونَ الْعُذْرُ إِلَيْكَ وَ تِلْكَ شَكَاةٌ ظَاهِرٌ عَنْكَ عَارُهَا».
ترجمهها
و این نامه از نامههای خوب و پسندیده است:
«تو در نامۀ خود، چنين پنداشتهاى كه من به هر سه خليفه حسد برده و به همۀ آنها، ستم كردهام؛ پس اگر اين امر چنين باشد كه تو پنداشتهاى، (بايد بدانىكه) اين، به تو ربطى ندارد تا از تو در اين باره عذر خواهى شود.
«و تلك شكاة ظاهر عنك عارها»[1] اين نقيصهاى است كه عيب آن از تو دور است و مربوط به تو نيست».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص525)
«و پنداری که من به خلفاء رشک بردم و بر همۀ آنان سرکشی نمودم؛ اگر مطلب چنین است پس جنایتی بر تو وارد نیامده تا از تو عذرخواهی شود. «و این عیب و نقصی است که ننگش از تو دور است».[2]
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص387)
(معاویه به پیشنهاد عمروعاص نامهای به مولا نوشت و با بیان فضایل یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و تعریف و تمجید فراوان از خلفای سه گانه و متهم ساختن حضرت (علیهالسلام) به حسادت در مورد ایشان، سعی در تحریک حضرت (علیهالسلام) نمود تا جواب تند حضرت (علیهالسلام) را ضمیمۀ پیراهن عثمان نماید؛ اما امام (علیهالسلام) در جواب معاویه ادعای دروغین معاویه را افشا میکند که ساکت باش و از فضایل ما نگو که ما به فضایل خاندان خود آگاهتریم. در ادامه با شمردن فضایلی از خاندان خود دلیل برتری خاندان بنیهاشم بر بنیامیه را برشمرده و نقش معاویه در قتل عثمان را برای همگان روشن ساخته است و در نهایت به تهدید معاویه در مورد جنگ اشاره میکند و میفرماید: تو با این سخن مرا به خنده واداشتی چرا که فرزندان عبدالمطلب هرگز پشت به دشمن نمیکنند.)
«ای معاویه! تو میپنداری که من بر خلفای پیشین حسد ورزیدم و دربارۀ آنها ستم روا داشتم. اگر چنین شده باشد من با آنها طرفم، بر تو که ظلمی وارد نشده است که از تو عذرخواهی کنم و اگر این گناهی باشد ننگ آن تو را نمیگیرد».
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرامپور، ص555)
(كه در آن دعاوى نادرست و سخنان بيهوده او را گوشزد نموده و پیروان خود را به حقایقى كه در مقام احتجاج، اهميتى بهسزا دارد متوجه ساخته، از اينرو سيد رضى «عليهالرحمه» فرموده:) و آن از نيكو نامهها است (با اينكه هر نامه و هر سخنى از آن بزرگوار در جاى خود، در منتهى درجه نيكویى است.)
«و گمان كردى كه من بر همه خلفاء (ابو بكر و عمر و عثمان) رشك بردم و بر همه آنها ستم نمودم! پس اگر همان گمان تو درست باشد بازخواست آن بر تو نيست تا پيش تو عذر خواهى شود (چون ربطى به تو ندارد، چنانكه أبى ذويب شاعر گفته:
و عيَّر الواشون إنّى أحبّها و تلك شكاة ظاهر عنك عارها
يعنى (بد گويان معشوقهام را سرزنش ميكنند كه من دوستش مىدارم) و آن گناهى است كه ننگ آن (اى معشوقه) از تو دور است».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ج5، ص900)
شروح
پاسخ امام (عليهالسلام) به تهمت معاويه
«اى معاويه، در نامهات آوردهاى كه من به خلفا حسد ورزيدهام و به آنها ظلم روا كردهام. اگر چنين باشد كه تو پنداشتهاى؛ ـ و البته چنين نبود و آنها به امام ظلم كردند و حسد ورزيدند و از مرتبه و مقامى كه داشت عقب راندند و خلافتى را كه خدا و پيامبر (صلىاللهعليهوآله) در روز غديرخم و در مناسبتهاى ديگر براى آن حضرت معين كردند از دستش ربودند ـ پس جرمى عليه تو مرتكب نشدهام و تو را به خلفا چكار، از اينرو جاى آن نيست كه از تو عذر بخواهم.
آنگاه امام (عليهالسلام) به يك مصرع از شعر «ابو ذوئيب» استشهاد مىكند: «و اين، كاستى و منقصتى است كه ننگ آن از تو به دور است». مصرع اول آن چنين است: «و عيّرَها الواشُونَ أنّي أحبّها»؛ يعنى سرزنشكنندگان او را سرزنش كردند كه من او را دوست مىدارم. مراد آن است كه: اى محبوبه، محبت من به تو ننگى براى تو نيست و كنايه از آن است».
(ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیتالله سید محمد شیرازی، ج4، صص49 و 50)
امام (علیهالسلام) در اين نامه به هر قسمتى از نامه معاويه، يك فصل پاسخ داده است و اين نامه فصيحترين نامهاى است كه مرحوم سيد، از ميان نامههاى حضرت (علیهالسلام) انتخاب كرده و نكتههايى چند در آن وجود دارد كه در ذيل به آنها اشاره مىكنيم:)
«نکته دیگر که در اين نامه امام (علیهالسلام) وجود دارد، پاسخ وى از ادعاى معاويه است كه خيال كرده بود: حضرت (علیهالسلام) بر خلفاى ديگر حسد برده و به آنان ستم كرده است. شرح مطلب آن است كه يا ادعاى تو در اين مورد درست است يا نادرست، اگر ادعاى تو مبنى بر اين كه من نسبت به خلفا ستم كردهام درست باشد به تو ربطى ندارد؛ زيرا نسبت به تو كارى انجام ندادهام كه از تو عذرى بخواهم. و بعد اين بيان را با شعر ابى ذويب تاكيد فرموده است كه اولش اين است:
«و عيّرها الواشون انى احبها و تلك شكاة ظاهر عنك عارها»
اين شعر ضرب المثلى است براى كسى كه امرى را منكر شود كه ربطى به او ندارد و انكارش بر او، لازم نيست».
(ترجمۀ شرح نهج البلاغه، ابن میثم، ج4، ص763)
«فضل بنى هاشم بر بنى عبد شمس
جاحظ مىگويد: معاويه هم به سود بنىهاشم و زيان خود و قوم خود اقرار كرده است و چنان بود كه به او گفته شد در جاهليت كدام يك از دو خانواده شما يا بنىهاشم سرور بود. گفت: آنان در يك مورد از ما برتر بودند و سرورى داشتند؛ ولى شمار سروران ما از ايشان بيشتر بود كه ضمن اقرار به آن موضوع، ادعايى هم كرده است و معلوم است كه با اقرار خود مغلوب است و در ادعاى خويش هم ستيزهگر است.
جحش بن رئاب اسدى هم هنگامى كه پس از مرگ عبدالمطلب به مكه آمد و ساكن شد، گفت: به خدا سوگند با دختر گرامىترين شخص اين وادى ازدواج مىكنم و با نيرومندتر ايشان هم پيمان و هم سوگند مىشوم. او با اميمة دختر عبدالمطلب ازدواج كرد و با ابوسفيانبنحرب هم پيمان شد و ممكن است كه نيرومندترين قريش گراميترين ايشان نباشد؛ ولى ممكن نيست گفته شود گراميتر آنان گرامىتر ايشان نيست.
ابوجهل هم در اين مورد به زيان خود و بنىمخزوم كه قوم او بودند حكم كرده و گفته است ما با آنان چندان ستيز و همچشمى كرديم تا همپايه ايشان و چون اين دو انگشت شديم. بنىهاشم ناگاه گفتند، پيامبر [صلیاللهعلیهوآله] از ماست، مىبينيد كه نخست اقرار به تقصير كرده است؛ سپس مدعى شده است كه با ايشان مساوى شدهاند و مىگويد همواره درصدد رسيدن بهمقام ايشان بوده و بعد مدعى مىشود كه به آنان رسيده است. در اقرار خود محكوم و در ادعاى تساوى ستيزهگر است.
دغفلبنحنظلة نسبشناس مشهور هم در اين مورد به سود بنىهاشم حكم كرده است، هنگامى كه معاويه از او درباره بنىهاشم پرسيد، گفت: آنان بيشتر اطعام مىكنند و بيشتر بر سرها شمشير مىزنند و در اين دو خصلت بيشترين شرف را دربردارند.
ابوعثمان جاحظ مىگويد: و شگفت است كه حرببناميه بخواهد با شرف عبدالمطلب برابرى كند و خود را همتاى او بداند. حرب بهصورت يكى از پناهبردگان به خلفبناسعد كه جد طلحةالطلحات است سيلى زد. آن شخص پيش خلف آمد و شكايت آورد، خلف برخاست و پيش حرب كه كنار حجر اسماعيل نشسته بود رفت و بدون هيچ گفتوگويى بر چهره او سيلى زد و آب از آب تكان نخورد. سپس ابوسفيانبنحرب پس از مرگ پدرش جانشين او شد و ابوالازيهردوسى كه ميان قبيله ازد داراى منزلتى بزرگ بود با او هم سوگند و هم پيمان شد. ميان ابوالازيهر و خاندان بنىمغيره در مورد ازدواجی بگوومگو و محاكمه بود؛ درحالىكه ابوالازيهر روى صندلى ابوسفيان در بازار ذوالمجاز نشسته بود، هشامبنوليد آمد و گردنش را زد. ابوسفيان در مورد پرداخت ديه يا قصاص گرفتن از بنىمغيره هيچ اقدامى نكرد و حسانبنثابت ضمن متذكر شدن همين موضوع چنين سروده است: همه اهل دو سوى بازار ذوالمجاز سپيده دم حاضر و فراهم آمدند، ولى پناهنده پسر حرب در آن هنگام نه روز آمد و نه شب؛ يعنى كشته شده بود».
(جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج6، صص370-372)
واژه شناسی
واژه کاوی
هفده مورد از ماده «زَعَم» در نهج البلاغه بهکار رفته است.[15]
پانزده مورد از ماده «حَسَد» در نهج البلاغه بهکار رفته است.[22]
تفاوت «حسد» و «غبط»:
در «حسد» شخص درصدد گرفتن نعمت از دیگری است و تمایل دارد آن نعمت به او برسد؛ اما در «غبطه» شخص برای گرفتن نعمت از دیگری تلاش نمیکند؛ بلکه میخواهد همانند حال دیگری برای او باشد.[23]
نکتهها و پیامها
1. از واژه زعم چنین برداشت میشود که معاویه از بطلان ادعای خود آگاه بود. (زَعَمْتَ)
2. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) این نامه را در جواب نامه معاویه نوشتند. متن نامه معاویه این چنین بود که خطاب به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میگوید: «... و تو هم به آنها حسادت میکردی، بغض داشتی، بغی کردی. تا اینکه مجبور شدند تو را با طناب بکشند و به مسجد ببرند...». حضرت کلام معاویه را در نامۀ خود بیان کردند، شاید بهایندلیل که سند و شاهدی باشد برای شناخت شخصیت پلید معاویه.
3. (وَ زَعَمْتَ أَنِّي لِكُلِّ الْخُلَفَاءِ حَسَدْتُ وَ عَلَى كُلِّهِمْ بَغَيْتُ)
4. حضرت در عبارتهای متعددی احقاق حق و ابطال باطل مینمودند؛ از جمله در عبارتهای این نامه که به حقانیت خود و بطلان دشمن اشاره دارند. (وَ زَعَمْتَ أَنِّي لِكُلِّ الْخُلَفَاءِ حَسَدْتُ وَ عَلَى كُلِّهِمْ بَغَيْتُ فَإِنْ يَكُنْ ذَلِكَ كَذَلِكَ فَلَيْسَتِ الْجِنَايَةُ عَلَيْكَ)
راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی
· عبارت (وَ تِلْكَ شَكَاةٌ...) ضرب المثلی است که در مواردی بهکار میرود که شخص در کاری که به او ربطی ندارد دخالت کند. اصل آن چنین بوده:
و عيَّر الواشون إنّى أحبّها و تلك شكاة ظاهر عنك عارها
يعنى اين نقيصهاى است كه عيب آن از تو دور است و مربوط به تو نيست.
فایده استفاده از ضربالمثل در سخن این است که بر دل مينشيند و گفتگوي دراز را كوتاه مي كند و تأثیر سخن را بالا میبرد.
شعر
سعدی میگوید:
چو کاری بی فضول من بر آید مرا در وی سخن گفتن نشاید[24]
و در جای دیگر میگوید:
نبیند مدعی جز خویشتن را که دارد پرده پندار در پیش[25]
همچنین گفته است:
نکند جور پیشه سلطانی که نیاید ز گرگ چوپانی[26]
[1]- نيمبيتى است از بيتى معروف از ابو ذويب هذلى و نيم بيت اول آن، اين است: و عيّرها الواشون انّى أحبّها (سخن چينان او را سرزنش كردند كه من او را دوست مىدارم)
[2]- یعنی اگر عیب و نقصی باشد به تو مربوط نیست که میخواهی از آن دفاع کنی و درصدد رفع آن برآیی.
[3]- لسان العرب، ج12، ص264.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرامپور، ص554.
[5]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرامپور، ص554.
[6]- ترجمۀ توضیح نهجالبلاغه، آیت الله سیدمحمد شیرازی، ج4، ص49.
[7]- ترجمۀ توضیح نهجالبلاغه، آیت الله سیدمحمد شیرازی، ج4، ص49.
[8]- الافصاح، ج1، ص240.
[9]- لیث بهنقل از تهذیب اللغه، ج2، ص93.
[10]- معجم المقاييس اللغه، ج1، ص469.
[11]- ازهری بهنقل از مجمع البحرين، ج6، ص78.
[12]- اقرب الموارد بهنقل از قاموس قرآن، ج3، ص162.
[13]- سبأ،آیه22.
[14]- راغب بهنقل از قاموس قرآن، ج3، ص162.
[15]- اقرب الموارد بهنقل از قاموس قرآن، ج3، ص162.
[16]- برداشتی از التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج2، ص250.
[17]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج2، ص796.
[18]- التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج2، ص250.
[19]- مجمع البحرين، ج3، ص36.
[20]- مفردات ألفاظ القرآن، ص234.
[21]- التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج2، ص250.
[22]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص259.
[23]- الفروق فی اللغه، ص121.
[24]- گلستان، باب اول بهنقل از مثلها و مثلوارهها در نهجالبلاغه، ص98.
[25]- گلستان، باب اول، ص74 بهنقل از مثلها و مثلوارهها در نهجالبلاغه، ص98.
[26]- گلستان، باب اول بهنقل از مثلها و مثلوارهها در نهجالبلاغه، ص98.
اضف تعليق