و من كتاب له (علیه‌السلام) إلى معاويه:

«أَ مَنْ بَذَلَ لَهُ نُصْرَتَهُ فَاسْتَقْعَدَهُ وَ اسْتَكَفَّهُ [أَمَّنِ‌] أَمْ مَنِ اسْتَنْصَرَهُ فَتَرَاخَى عَنْهُ وَ بَثَّ الْمَنُونَ إِلَيْه‌».



ترجمه‌ها

- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
و این نامه از نامه‌های خوب و پسندیده است:

«آيا کسی‌که ياری خود را به وی پيشنهاد کرد اما او نپذيرفت و خواست که وی از ياری او خودداری کند و باز ايستد يا کسی‌که عثمان از او ياری خواست، ليکن وی در ياری او سستی ورزيد و مرگ را به‌سوی او کشانيد تا آن زمان که آنچه سرنوشت او بود به وی رسيد؟»[1]

(نهج البلاغه، ترجمه‌ فقیهی، ص526)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
نامه‌ای از حضرت (علیه‌السلام) در پاسخ معاویه و آن از بهترین نامه‌ها است:

«آیا کسی‌که به یاری او شتافت اما وی از او خواست که سرجایش بنشیند و دست از یاریش بردارد، یا کسی‌که وی از او یاری خواست اما او دست دست کرد و مرگ را به‌سوی وی براند تا سرنوشتش فرا رسید؟!».

(نهج ‌البلاغه، ترجمه‌ حسین استاد ولی، ص388)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
پاسخ به نامۀ معاویه که از بهترین نامه‌های امام (علیه‌السلام) است. این نامه را پس از جنگ جمل نوشته است:

(معاویه به ‌پیشنهاد عمروعاص نامه‌ای به مولا نوشت و با بیان فضایل یاران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و­آله) و تعریف و تمجید فراوان از خلفای سه گانه و متهم ساختن حضرت (علیه‌السلام) به حسادت در مورد ایشان، سعی در تحریک حضرت (علیه‌السلام) نمود تا جواب تند حضرت (علیه‌السلام) را ضمیمۀ پیراهن عثمان نماید؛ اما امام (علیه‌السلام) در جواب معاویه ادعای دروغین معاویه را افشا می‌کند که ساکت باش و از فضایل ما نگو که ما به فضایل خاندان خود آگاهتریم. در ادامه با شمردن فضایلی از خاندان خود دلیل برتری خاندان بنی‌هاشم بر بنی‌امیه را برشمرده و نقش معاویه در قتل عثمان را برای همگان روشن ساخته است و در نهایت به ‌تهدید معاویه در مورد جنگ اشاره می‌کند و می‌فرماید: تو با این سخن مرا به ‌خنده واداشتی چرا که فرزندان عبد‌المطلب هرگز پشت به ‌دشمن نمی‌کنند.)

مظلومیت امام (علیه‌السلام) و اتهامات معاویه

«آیا کسی‌که یاری خود را به عثمان پیشنهاد کرد (که من بودم) ولی او نپذیرفت و گفت به‌جای خودت بنشین و از یاری من اعلام بی‌نیازی کرد. یا کسی‌که عثمان از او یاری خواست و او دریغ کرد و امروز و فردا کرد تا مرگش اتفاق افتاد و تقدیر الهی بر او واقع شد (اشاره به نامه‌ای است که عثمان به معاویه نوشت: برای یاریم لشکر بفرست؛ ولی او کاری نکرد)».

(نهج‌ البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام‌پور، صص555 و 556)
- ترجمه نهج البلاغه (فیض الاسلام)
از نامه‌هاى آن حضرت (عليه‌السلام) است در پاسخ نامه معاويه:‌

(كه در آن دعاوى نادرست و سخنان بيهوده او را گوشزد نموده و پیروان خود را به‌ حقایقى كه در مقام احتجاج، اهميتى به‌سزا دارد متوجه ساخته، از اين‌رو سيد رضى «عليه‌الرحمه» فرموده:) و آن از نيكو نامه‌ها است (با اينكه هر نامه و هر سخنى از آن بزرگوار در جاى خود، در منتهى درجه نيكویى است.)

«آيا كسي‌كه خواست او را يارى كند نگذاشت و خواهش خوددارى نمودن كرد؟ يا كسي‌كه از او يارى خواست و او از ياريش دريغ نمود و (اسباب) مرگ (كشته شدن) را به‌سوى او كشاند تا اينكه قضاء و قدرش (حكم الهى) به او رو آورد (كشته شد)؟! (گفته‌اند: حضرت (علیه‌السلام) خواست بين عثمان و مردم آشتى داده فتنه و آشوب را بخواباند، عثمان از اعتمادى كه به يارى معاويه داشت راضى نشد و درخواست كناره‌گيرى حضرت (علیه‌السلام) را نمود و كس نزد معاويه فرستاده با شتاب او را به يارى خواست، معاويه درنگ بسيارى نمود و چون از شام بيرون آمد بسيار آهسته راه را طى مي‌كرد تا از كشته شدن عثمان آگهى يافته به شام بازگشت و از استقلال و حكومت دم زد)».

(ترجمه ‌و شرح‌ نهج‌ البلاغه، فيض ‌الاسلام، ج5، ص901)

شروح

- ترجمه توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
(سيد رضى مى‌فرمايد: اين نامه از زيباترين نامه‌هاى موجود است.)

تبيين رفتار امام (عليه‌السلام) با عثمان

«يا اينكه كدام يك از ما به عثمان كمك كرديم، ولى او درخواست كنارنشستن و دست برداشتن از يارى نمود؟

امام (عليه‌السلام) به عنوان ميانجى بين عثمان و شورشيان بارها او را نصيحت كرد و از وى خواست كه دست از ظلم بردارد، ولى او از امام (عليه‌السلام) خواست گوشه‌اى بنشيند و دست از يارى او بردارد و حتى امام (عليه‌السلام) را از مدينه اخراج كرد تا از دخالت در امور حكومتى خوددارى كند، درحالى‌كه امام (عليه‌السلام) انقلابيون را آرام كرد و از آنان خواست دست از عثمان بردارند و هنگامى كه عثمان در محاصره بود، به‌وسيله امام حسن (عليه‌السلام) براى او آب فرستاد.

كدام يك از ما دو نفر بود كه عثمان از او يارى خواست، ولى كوتاهى نمود و مرگ را به‌سوى او گسيل كرد تا آن‌گاه كه تقدير و سرنوشت او رقم خورد و كشته شد؟

عثمان از معاويه طلب كمك كرد و او نيز گروهى را فرستاد و دستور داد به سمت مدينه بروند، ولى هرگز وارد شهر مدينه نشوند تا آنكه دستور معاويه برسد، و اين مطلب را اكيداً به آنان اعلام كرد كه نگويند: چيزى را كه تو نديدى، ما ديديم، بلكه گفت: من حاضر بودم و شما غايب، و با اين عمل مى‌خواست زبان مردم را ببندد تا نگويند: چرا معاويه او را يارى نكرد و از طرف ديگر نمى‌خواست عثمان را كمك كند تا كشته و ميدان براى معاويه خالى شود. پس به سبب يارى نرساندن به عثمان و وانهادنش، مرگ را براى وى فراهم كرد تا آنكه قَدَر، سررسيد و او كشته شد».

(ترجمۀ توضيح نهج ‌البلاغه، آیت‌الله سید محمد شیرازی، ج4، صص51 و 52)
- شرح نهج البلاغه (ابن میثم)
(اين نامه گزيده‌اى است از نامه‌اى كه مرحوم سيد رضى در گذشته قسمتی از آن را ذکر کرد و ما در شرح آن، نامه معاویه را که حضرت (علیه‌السلام) این نامه را در پاسخش نوشته، ذکر کردیم.

امام (علیه‌السلام) در اين نامه به‌ هر قسمتى از نامه معاويه، يك فصل پاسخ داده است و اين نامه فصيح‌ترين نامه‌اى است كه مرحوم سيد، از ميان نامه‌هاى حضرت (علیه‌السلام) انتخاب كرده و نكته‌هايى چند در آن وجود دارد كه در ذيل به آن‌ها اشاره مى‌كنيم:)

«أَ مَنْ بَذَلَ لَهُ نُصْرَتَهُ... وَ اسْتَكَفَّهُ؛ امام (علیه‌السلام) با اين استفهام توبيخى، معاويه را سرزنش مى‌فرمايد، به‌اين‌بيان كه عثمان، على (علیه‌السلام) را دشمن خود مى‌دانست و او را متهم مى‌كرد كه در كار وى دخالت دارد، لذا هنگامى كه در محاصره شديد قرار گرفته بود و حضرت (علیه‌السلام) آماده شد كه به ياريش قيام كند و كسى را به‌اين‌منظور پيش او فرستاد، عثمان سفارش كرد كه نيازى به يارى تو ندارم، فقط دست از من بردار و عليه من كارى مكن، امام (علیه‌السلام) مى‌فرمايد من كه براى يارى او حاضر شدم ولى او نپذيرفت و به اين طريق با يك قياس مضمر، استدلال مى‌فرمايد به‌اين‌كه نسبت دادن دخالت وى در خون عثمان تهمتى بيش نيست. صغراى مقدر قياس اين است: من، يارى خود را براى او آماده كردم، و كبرايش اين است: هر كس براى يارى ديگرى حاضر شود، سزاوار نيست كه به دشمنى با او متهم شود و مشاركت در خون آن ديگرى را به وى نسبت دهند.

أَمْ مَنِ اسْتَنْصَرَهُ فَتَرَاخَى عَنْهُ وَ بَثَّ الْمَنُونَ إِلَيْه؛ در اين جمله اشاره فرموده است كه معاويه در خون عثمان دخالت داشته، و آن چنان است كه عثمان در حال شدت گرفتارى و محاصره كسى را به شام فرستاد و معاويه را به يارى خود طلب كرد، او هم پيوسته وعده يارى مى‌داد اما چون دلش مى‌خواست هر چه زودتر عثمان كشته شود و او فرمانرواى مطلق شود، نصرت و يارى خود را از وى به تأخير مى‌انداخت. در آخر اين عبارت امام (علیه‌السلام) از مقدرات نام برده و كشتن عثمان را به تقدير نسبت داده و به اين تعبير نيز خود را از دخالت داشتن در خون وى به‌دور مى‌داند».

(ترجمۀ شرح نهج‌ البلاغه، ابن‌ میثم، ج4، صص765 و 766)
- شرح سلونی
«أَ مَنْ بَذَلَ لَهُ نُصْرَتَهُ فَاسْتَقْعَدَهُ وَ اسْتَكَفَّهُ؛ کدامین ما بدون درخواست، به عثمان یاری رساند، اما او نصرت وی را نپذیرفت و مانع آن شد؟

از واژه بذل می‌توان چنین برداشت کرد که حضرت (علیه‌السلام)، بدون درخواست یاری از طرف عثمان، وی را یاری می‌نمود؛ دراین‌صورت مسلماً نمی‌توان خون عثمان را به چنین شخصی نسبت داد. ازجمله موارد یاری حضرت:

1. با نصیحت‌ورزی؛ امام (علیه‌السلام) همواره عثمان را پند و اندرز داده، وی را از ظلم و ستم بازمی‌داشتند؛ به‌طوری‌که، دیگر عثمان ملاقات با حضرت را خوش نداشت و دستور تبعید حضرت (علیه‌السلام) از مدینه را صادر کرد.

2. با فرستادن حسنین (علیهم‌السلام). امام (علیه‌السلام) در سختی‌ها با فرستادن فرزندان خویش، عثمان را یاری نمودند.

3. با میانجی‌گری. حضرت (علیه‌السلام) مکرراً بین عثمان و شورشیان واسطه‌ ­شدند تا آشتی بین آن‌ها برقرار شود؛ درحالی‌که معاویه برای یاری عثمان، هیچ اقدامی انجام نداد.

اما در برابر همه رفتارهای دلسوزانه و ناصحانۀ حضرت (علیه‌السلام)، عثمان نه تنها از ایشان قدردانی نمی‌کرد؛ بلکه مُهر اتهام به دخالت در امورش را به حضرت (علیه‌السلام) بست و ایشان را وادار کرد که سرجای خود بنشینند.



أَمْ مَنِ اسْتَنْصَرَهُ فَتَرَاخَى عَنْهُ وَ بَثَّ الْمَنُونَ إِلَيْه؛ کدام یک از ما دو نفر بود که عثمان از او یاری خواست اما او کار را به تأخیر انداخت و آن را جدی نگرفت؛ درنتیجه او تنها ماند تا زمانی‌که تقدیر الهی در موردش صورت گرفت و به دست مسلمانان کشته شد؟

با بررسی تاریخ، می‌توان به شواهدی دست یافت که معاویه خود در خون عثمان دست داشت؛ از جمله مواردی که به این نکته اشاره دارد:

1) عدم یاری‌رسانی؛ عثمان به هنگام شورش شورشیان، از معاویه درخواست یاری کرد؛ اما معاویه با اینکه لشکر شام را در دست داشت به دلایلی از یاری او سربرتافت. یکی از دلایل روی‌گردانی معاویه از یاری عثمان، طمع او به خلافت بود؛ دلیل دیگر، سیاست مکارانۀ او بود که نمی‌خواست با طرفداری از عثمان، در ظاهر با مهاجرین و انصار مخالفت کند؛ درنتیجه زمانی‌که عثمان به وی نامه نوشت و از وی یاری خواست، به نامۀ او پاسخی نداد و از ارسال نیروی کمکی خودداری کرد، به این ترتیب زمینۀ مرگ او را فراهم کرد. پس از آن، زمانی که عثمان برای یزید بن اسد و اهل شام نامه نوشت و از آنان یاری خواست، معاویه (برای تظاهر به یاری عثمان) از شام خارج شد؛ ولی سپاه خود را به آرامی می‌راند، تا‌زمانی‌که خبر مرگ عثمان به وی رسید، درآن هنگام به شام برگشت و از حکومت دم زد.

2) منع از یاری رساندن دیگران به عثمان؛ معاویه نه تنها زمینۀ یاری عثمان را فراهم نکرد، بلکه سپاه خود را نیز از یاری‌رسانی به وی بازداشت.

معاوبه، علی‌رغم دست‌های پنهانی که در قتل عثمان داشت، پس از مرگ وی به شام بازگشته، پیراهن او را علم کرد و به خونخواهی‌اش پرداخت! فریبکاری‌های معاویه از آن روی بود که حکومت را، که حق مسلم امیرمؤمنان (علیه‌السلام) بود، از ایشان بستاند و به تنهایی بر مسند خلافت تکیه زند.

واژه شناسی

- اسْتَقْعَدَهُ
نشستن او را طلب کرد.[2]
- اسْتَكَفَّهُ
از او خواست که دست بردارد.[3]
- تَرَاخَى
سستی کرد.[4]
- بَثَّ
گسترش داد.[5]
- مَنُون
مرگ.[6]

واژه کاوی

- اسْتَكَفَّهُ (کفف)
فعل «کَفّ» زمانی کاربرد دارد که هنگام شروع کاری، چیزی مانع از انجام آن شود؛[7] به سطح دست انسان نیز از آن روی «کَفّ» گفته می‌شود که مانع از رسیدن آسیب به بدن است،. [8] «اسْتَكَفَّهُ» در باب استفعال است و بر این معنا دلالت دارد که امیرمؤمنان (علیه‌السلام) بر آن بودند که عثمان را یاری کنند، ولی وی از پذیرش یاری ایشان خودداری کرد.



تفاوت «کَفّ» و «منع»:

در «منع» شخص قدرت بر انجام کار دارد؛ ولی به‌دلیل عذری که پیش‌آمده دیگر نمی‌تواند آن را انجام دهد؛ اما در «کَفّ» ممکن است شخص قدرت انجام کار را داشته باشد، اما چیزی مانع از انجام آن می‌شود.[9]
- تَرَاخَى (رخو)
به‌باد آرامی که پیوسته بچرخد،[10] اما چیزی را حرکت ندهد «رُخاء» گویند.[11] «تراخی» با حرف اضافۀ «عن» به‌معنای شخص کم‌خردی است[12] که از کار عقب می‌ماند و آن را جدی نمی‌گیرد.[13]

عبارت «تَرَاخَى عَنْهُ » بر این دلالت می‌کند که معاویه می‌کوشید با بهانه‌جویی و به تأخیر انداختن یاری عثمان، زمینۀ هلاکت و نابودی او را فراهم سازد.

دو مورد از ماده «تراخی» در نهج البلاغه به‌کار رفته است.[14]

نکته‌ها و پیام‌ها

1. ائمه (علیهم‌السلام) حتی نسبت به دشمنان خود هم، خیرخواه بودند.(بَذَلَ)

2. اوج انسانیت و جوانمردی است که در عین انتقادهای زیادی که به حکومت و شخص عثمان داشتند، در موقع نیاز دست یاری به‌سوی او دراز کردند.(بَذَلَ)

3. جلوه‌های زیادی از خیرخواهی و یاری‌رسانی در حیات معصومین (علیهم‌السلام) قابل مشاهده است؛ از جمله می‌توان به فدا کردن جان امام حسین (علیه‌السلام) برای اصلاح امت[15] و تضرع و زاری حجت الله (عجل‌الله‌فرجه) برای بخشیدن گناهان محبین خویش،[16] اشاره کرد. (بَذَلَ)

4. با اینکه امام (علیه‌السلام) آماده حرکت برای یاری عثمان بودند؛ ولی او نصرت ایشان را نپذیرفت و مانع آن شد. (فَاسْتَقْعَدَهُ و اسْتَكَفَّهُ)

5. معاویه علی‌رغم نسبتی که با عثمان داشت و بعدها ادعای خونخواهی وی را داشت؛ اما در وقت نیاز،‌ در حقش کوتاهی کرد. (اسْتَنْصَرَهُ)

6. چه خوب است مؤمن در مشکلات با سخن گفتن با امام عصر (عجل‌الله‌فرجه) آرام گیرد و از ایشان طلب یاری نماید. (اسْتَنْصَرَهُ)

7. باید به فرزندان آموخت که در سختی‌ها از انوار الهی استعانت بجویند. (اسْتَنْصَرَهُ)

8. کسانی‌که دل به غیر خدا می‌بندند، بهره‌ای نمی‌برند. (تَرَاخَى)

[1]- هنگامی‌که عثمان در محاصرۀ مردمی بود که در برابر او قیام کرده بودند، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نزد او فرستاد تا به یاریش برخیزد؛ اما او نپذیرفت و قاصدی به شام نزد معاویه گسیل داشت و درخواست یاری کرد، معاویه وعدۀ کمک داد، لیکن به وعده عمل نکرد، قصدش این بود که عثمان، کشته شود و او قتل وی را دستاویزی برای به‌دست‌آوردن خلافت قرار دهد.  

[2]- نهج‌ البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام‌پور، ص555.

[3]- نهج‌ البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام‌پور، ص555.

[4]- نهج‌ البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام‌پور، ص555.

[5]- ترجمۀ توضیح نهج‌البلاغه، آیت الله سید‌محمد شیرازی، ج4، ص51.

[6]- ترجمۀ توضیح نهج‌البلاغه، آیت الله سید‌محمد شیرازی، ج4، ص51.

[7]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌10، ص85.

[8]- افصاح، ص37.

[9]- برداشتی از الفروق فی اللغه، صص104 و 105.

[10]- جمهره اللغه، ج‌2، ص1053.    

[11]- فرهنگ ابجدی، ص426.

[12]- برداشتی از معجم المقاييس اللغه، ج‌2، ص501.   

[13]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌19، ص453.   

[14]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص414.

[15]- برداشتی از بحارالانوار، ج44، ص329.

[16]- صحیفه سجادیه، دعای شانزدهم.


اضف تعليق