و من كتاب له(علیه السلام) إلى أشعث بن قيس عامل أذربيجان:
«وَ فِي يَدَيْكَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ [تَعَالَى] عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَيَّ وَ لَعَلِّي أَلَّا أَكُونَ شَرَّ وُلَاتِكَ لَكَ وَ السَّلَام».
ترجمهها
«و در حالی که مالی از مالهای خدای عزوجل در اختيار تو است و تو از جمله خزانه دارهای او هستی ، مواظب باش (که با تصرف ناروا در آن مال) خود را به خطر نيفکنی مگر آنگاه که اطمينان خاطری يا فرمانی از من دريافت داشته باشی، (مواظب باش که به کاری خطرناک در اين باره دست نزنی) تا آنگاه که آن مال را به من تسليم کنی.
و باشد که من، بدترين واليان تو برای تو، نبوده باشم. والسّلام».
(نهجالبلاغه، ترجمه فقیهی، ص498 )
«مالی از مالهای خدای بزرگ در دست توست و تو از خزانه داران آن هستی تا آن را به دست من برسانی. امیدوارم به گونه ای نشود که من بدترین فرمانروایان برای تو باشم، والسلام».
(نهجالبلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص366 )
(در این نامه بیان میکند که حکومت وسیله آب و نان افراد نیست، بلکه امانتی است در دست حکمرانان؛ از این رو باید از استبداد با مردم پرهیز کنند و در مصرف بیت المال، راه احتیاط و اعتدال در پیش گیرند).
«اموالی از بیت المال خدای عزوجل در دست توست و تو خزانه دار آنی تا به من بسپاری. امید که من برایت زمامدار بدی نباشم و السلام».
(نهجالبلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابو الفضل بهرام پور، ص522 )
(كه شمهاى از حال او در شرح خطبه نوزدهم گذشت) و او(از جانب عثمان) حكمران آذربيجان بود(و آذربيجان ايالتى است در شمال غربى ايران داراى شهرها و دههاى بسيار كه مهمترين شهر و مركز آن تبريز است، خلاصه چون اميرالمؤمنين(عليهالسلام) بعد از عثمان زمام امور را بدست گرفت اشعث بجهت كارهاى ناشايسته خود مىدانست كه امام(عليهالسلام) او را عزل خواهد نمود ترسناك بود، حضرت براى آگاهى او بحفظ اموال آذربيجان بعد از خاتمه جنگ جمل نامهاى به او است).
«و در دستهاى تو است مال و دارایى از مال خداوند بىهمتاى بزرگ، و تو يكى از خزانه داران آن هستى تا آن را بمن سپارى، و اميد است من بدترين واليها و فرماندهها براى تو نباشم (بلكه اين دستور سود دنيا و آخرت ترا در بر دارد) و درود بر آنكه شايسته درود است».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيضالاسلام، ج5، ص840 )
شروح
وظيفه حاكمان و فرمانداران
«نبايد با مردم ظالمانه رفتار كنى و مبادا خود را به خطر بياندازى، مگر با دليل شرعى و اجازه خليفه.
و مال بيتالمال مسلمانان، يعنى اموال خدا در دست توست و تو نگهبان آن خواهى بود تا آن را به دست من برسانى تا در راه مصالح مسلمانان هزينه كنم، و اميدوارم كه از شمار خلفايى نباشم كه بر تو ولايت داشتهاند؛ و السلام».
(توضيح نهجالبلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص508 )
(از شعبى نقل شده است كه وقتى اميرالمومنين(علیهالسلام) به كوفه منتقل شد كه اشعث بن قيس از زمان عثمان حكمران سرزمين آذربايجان بود، اميرالمومنين(علیهالسلام) كه زمام امور را به دست گرفت، نامهاى براى آگاهى به او نوشت و اموال آذربايجان را از وى مطالبه كرد و نامه را با زياد بن مرحب همدانى فرستاد).
«و اشعث هنگامى كه اميرالمومنين(علیهالسلام) حكومت را به دست گرفت از آن حضرت مىترسيد و يقين داشت كه وى را از فرماندارى بر كنار خواهد كرد، زيرا سابقه سوئى در دين داشت و كردارهاى ناپسندى در دين و حرفهاى توهين آميزى در حق حضرت از او صادر شده بود كه در گذشته، ذيل سخن امام: «و ما يدريك ما على ممالى»(خ18، ج1،ص322) به برخى از آنها اشاره كردهايم.
امام پس از بيان وظيفه و تكليف او، به منظور آرامش خاطرش فرمود: اميدوارم كه بدترين فرمانروا براى تو نباشم و اين كلام را با لفظ اميدوارى آغاز كرد تا وى را ميان خوف و رجا نگه دارد، و اشعث چون مىدانست كه اگرمخالفت دين كند امام(علیه السلام) بدترين فرمانرواى او خواهد بود و كمال عقوبت را در باره وى انجام خواهد داد، از اين رو اين سخن حضرت او را به طرف دين و عمل بر طبق آن وادار مىكرد.
نقل شده است كه وقتى نامه حضرت به او رسيد، برخى از دوستانش را خواست و گفت: على بن ابى طالب[علیه السلام] مرا به وحشت انداخت و به هر حال مرا، در مورد ثروت آذربايجان مؤاخذه خواهد كرد، بنا بر اين، نزد معاويه مىروم و به او مىپيوندم، دوستانش گفتند: در اين صورت مرگ براى تو از اين كار بهتر است زيرا شهر و ديار و خويشان خود را رها كرده و دنباله رو اهل شام شدهاى، او از اين امر خجالت زده شد، ولى اين گفته او به كوفه رسيد و ميان مردم پخش شد، حضرت نامهاى براى او نوشت و، وى را از اين مطلب توبيخ و سرزنش فرمود و امر كرد كه خدمتش بيايد و نامه را همراه حجر بن عدىّ كندى فرستاد، حجر نامه را پيش او آورد و او را به باد ملامت گرفت و سوگند به خدا داد كه آيا براستى آشنايان خود و اهل شهرت و امير المؤمنين را ترك مىكنى و به اهل شام ملحق مىشوى سر به سرش گذاشت تا بالاخره او را با خود به كوفه برد در نخيله كه نزديك كوفه است مال و ثروت خود را خدمت حضرت عرضه كرد، قيمتش به صد هزار درهم، به روايت ديگر چهار صد هزار، رسيد، امام(علیه السلام) تمامش را گرفت، اشعث، امام حسن و امام حسين و عبد اللَّه جعفر را واسطه قرار داد كه حضرت مالها را به وى بازگرداند، امام(علیه السلام) سى هزار درهم را به او پس داد، اشعث گفت اين مبلغ مرا، كم است، حضرت فرمود حتى يك درهم زيادتر از اين به تو نمىدهم، به خدا سوگند اگر تمامش را واگذار كنى از همه چيز برايت بهتر است هيچ گمان ندارم كه بر تو حلال باشد و اگر به اين مطلب يقين مىداشتم همين را هم به تو نمىدادم، اشعث با خود گفت: تو كه از راه نيرنگ در آمدى هر چه دادند بگير. توفيق از خداست».
(ترجمهی شرح نهجالبلاغه، ابنميثم، ج 4، صص596 و 597 )
واژه شناسی
واژه کاوی
امیرالمومنین(علیهالسلام) به کمیل بن زیاد فرموده است:
«یا کمیل، هلک خُزّانُ الأموالِ و هُم أحیاءٌ، والعلماءُ باقونَ ما بَقي الدَّهرُ؛ ای کمیل خازنان اموال در حال حیات مردگانند ولی علماء تا دهر هست زندهاند».5
جمع آن، «خزنه»6 و«خُزَّان» است.7
«وَالي الْبَلَدِ» یعنی حكمران شهر.9
گفته شده است: از ولایت تدبیر و قدرت بر انجام کارها برداشت می شود و کسی که این خصوصیات را نداشته باشد «والی» نامیده نمیشود.10
جمع آن، «وُلَاه» است.11
از اسامی خدای تبارک و تعالی«والی» است واو مالک همه اشیاء است و اختیار آنها در دست اوست.12
نکتهها و پیامها
1- امیرالمومنین(علیهالسلام) میفرمایند: «به امید اینکه من برایت زمامدار بدی نباشم». این جمله نهایت تواضع ایشان را میرساند و همچنین تواضع را به حاکمان میآموزند.
راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی:
1- اگر انسان قدرتهایش را امانت الهی بداند تلاش میکند تمام کارهایش را برای نزدیک شدن به خدا انجام دهد و خطایی نکند.
[1]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان ، ابوالفضل بهرام پور، ص522.
[2]- فرهنگ ابجدى، ص495.
[3]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان ، ابوالفضل بهرام پور، ص522.
[4]- فرهنگ ابجدى، ص352.
[5]- حکمت 147.
[6]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص320.
[7]- فرهنگ ابجدى، ص361.
[8]- مجمع البحرين، ج1، ص463.
[9]- فرهنگ ابجدی، متن، ص973.
[10]- لسان العرب، ج15، صص406 و 407.
[11]- فرهنگ ابجدی، متن، ص973.
[12]- مجمع البحرین، ج1، ص455.
اضف تعليق