و من كتاب له (علیهالسلام) إلى معاويه:
«(كَلَّا وَ اللَّهِ لَ قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَ الْقائِلِينَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنا وَ لا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا) وَ مَا كُنْتُ لِأَعْتَذِرَ مِنْ أَنِّي كُنْتُ أَنْقِمُ عَلَيْهِ أَحْدَاثا فَإِنْ كَانَ الذَّنْبُ إِلَيْهِ إِرْشَادِي وَ هِدَايَتِي لَهُ فَرُبَّ مَلُومٍ لَا ذَنْبَ لَهُ وَ قَدْ يَسْتَفِيدُ الظِّنَّة الْمُتَنَصِّحُ وَ مَا أَرَدْتُ (إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ)».
ترجمهها
«به خدا قسم، چنين نيست (که تو پنداشتهای بلکه همان است که در کلام خدا آمده است، که) (قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا) (همانا خداوند، از حال کسانیکه شما و ديگران را از نبرد با کفار بازمیدارند و از گويندگان به برادران و يارانشان که به سوی ما بشتابند، آگاه است و اينها جز در زمانی کوتاه، به ميدان نبرد حاضر نمیشوند.) من چنين نبودم که بابت عيبهايی که بر عثمان به خاطر بدعتهايی که در دين وارد کرده بود میگرفتم، عذر بخواهم؛ پس اگر راهنمايی و هدايت من برای او، گناهی برای من بهحساب میآيد (پاسخ من اين است که) چهبسا سرزنش شدهای که مرتکب گناه و خطايی نگرديده است.[1] گاه باشد که کسی در خيرخواهی اصرار میورزد؛ اما بدگمانی را بهره میگيرد. قصد من جز اصلاح امور بهاندازهای که توانايی دارم، نبود، موفق شدن من هم، جز به خواست خدا نخواهد بود کارم را به او وا میگذارم و بهسوی او باز میگردم»[2].
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص526)
«هرگز، به خدا سوگند چنانکه تو گویی نیست، «همانا خدا بازدارندگان شما از شرکت در جهاد را میشناسد و نیز آنان را که به برادران خود گویند: نزد ما آیید؛ و خود نیز جز اندکی در جنگ شرکت نمیکنند».[3] و من هیچگاه از اینکه همواره بهخاطر بدعتهایی بر او خرده میگرفتم، پوزش نمیخواهم و اگر ارشاد و رهنمایی من نسبت به او در نظرش گناه بوده، چه بسا سرزنش شدهای که بی گناه است! «و ای بسا آدم خیرخواه که مورد بدبینی واقع میشود» (من قصدی جز اصلاح بهاندازهای که از دستم برآید نداشتم، و توفیق من جز به دست خدا نیست، بر او توکل نمودم و به سوی او بازمیگردم)[4]».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص388)
(معاویه به پیشنهاد عمروعاص نامهای به مولا نوشت و با بیان فضایل یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و تعریف و تمجید فراوان از خلفای سه گانه و متهم ساختن حضرت (علیهالسلام) به حسادت در مورد ایشان، سعی در تحریک حضرت (علیهالسلام) نمود تا جواب تند حضرت (علیهالسلام) را ضمیمۀ پیراهن عثمان نماید؛ اما امام (علیهالسلام) در جواب معاویه ادعای دروغین معاویه را افشا میکند که ساکت باش و از فضایل ما نگو که ما به فضایل خاندان خود آگاهتریم. در ادامه با شمردن فضایلی از خاندان خود دلیل برتری خاندان بنیهاشم بر بنیامیه را برشمرده و نقش معاویه در قتل عثمان را برای همگان روشن ساخته است و در نهایت به تهدید معاویه در مورد جنگ اشاره میکند و میفرماید: تو با این سخن مرا به خنده واداشتی چرا که فرزندان عبدالمطلب هرگز پشت به دشمن نمیکنند.)
مظلومیت امام (علیهالسلام) و اتهامات معاویه
«(کسانیکه در قتل عثمان حضور داشتند، حقیقت را بهخوبی میدانند) به خدا سوگند خدا میداند «چهکسانی از شما مردم را از جنگ بازداشتند و نیز میشناسد کسانی را که به برادران و همفکران خود میگفتند به نزد ما بیایید و خود را از معرکه بیرون بکشید؛ لذا جز اندکی به جنگ و دفاع پیش نیامدند». من از اینکه بر عثمان بهخاطر بدعتهایش عیب گرفتم و ملامت کردم، پوزش نمیخواهم، حال اگر ارشاد و هدایتم در حق او گناه باشد (بهتکلیف خود عمل کردهام و افتخار میکنم) چه بسیارند ناصحانی که ملامت شوند؛ درحالیکه بیگناهند (من قصدی جز این نداشتم که تا آنجا که میتوانم اصلاح کنم و توفیق من جز به لطف خدا نیست و بر او توکل میکنم و بهسوی او باز میگردم».
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرامپور، ص556)
(كه در آن دعاوى نادرست و سخنان بيهوده او را گوشزد نموده و پیروان خود را به حقایقى كه در مقام احتجاج، اهميتى بهسزا دارد متوجه ساخته، از اينرو سيد رضى «عليهالرحمه» فرموده:) و آن از نيكو نامهها است (با اينكه هر نامه و هر سخنى از آن بزرگوار در جاى خود، در منتهى درجه نيكویى است.)
«لذا امام (عليهالسلام) در بارۀ دلسوزى بر خلاف واقع او براى عثمان مىفرمايد:) سوگند بهخدا چنين نيست (تو منافق و دورویى؛ زيرا بهاو ستم نمودى و اكنون خود را دلسوز مىنمايانى. و خداوند در قرآن كريم در بارۀ مانندان تو فرموده: «قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَ الْقائِلِينَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنا وَ لا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا»[5] يعنى) خدا بهحال آن مردم (منافق و دو روى) شما كه (مسلمانها را از جنگ) باز مىدارند و به برادران (پيروان) خود مىگويند بهجانب ما بياييد آگاه است و آنان جز زمانى اندك (آن هم بهنفاق و خودنمايى) بهجنگ حاضر نمىشوند و (اين گفتار من دليل بر آن) نيست كه عذر خواسته باشم از اينكه بهعثمان بر اثر بدعتهایى كه از او آشكار مىشد، عيبجویى مىنمودم و اگر ارشاد و راهنمایی من نسبت به او (مىپندارى كه) گناه بود، پس «رُبَّ مَلُومٍ لَا ذَنْبَ لَهُ؛ يعنى بسا سرزنش شده است كه گناهى ندارد، وَ قَدْ يَسْتَفِيدُ الظِّنَّة الْمُتَنَصِّحُ، كه مصراع اول آن اين است: و كم سقت فى اثاركم من نصيحة؛ يعنى (چه بسيار نصيحت و اندرز كه به شما گوشزد نمودم) و گاه باشد كه كسيكه بسيار پند دهد (به ازای پند و اندرز) تهمت و بدگمانى بهدستآورد (و اين مصراع مثلى است براى كسيكه كوشش در اندرز دادن مىنمايد؛ بهحديكه متهم ميشود بهاينكه شايد منظور بد دارد) و (در قرآن كريم، س 11، ى 88، در بارۀ گفتار حضرت شعيب بهقوم خود مىفرمايد: «إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ» يعنى) نمىخواهم مگر اصلاح آنچه توانایى دارم و نيست موفق شدنم (در اصلاح امور) مگر به كمك و يارى خدا، به او توكل و اعتماد مىنمايم و بازگشتم به سوى او است».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ج5، صص 901 و 902)
شروح
تبيين رفتار امام (عليهالسلام) با عثمان
«به خدا سوگند، چنين نيست كه مىپندارى مردم از كار تو ناآگاهند و مىپندارى كار تو بر خدا مخفى و ناپيداست. «خداوند [خوب] مىشناسد كارشكنان [و مانعشوندگان] شما را و آن كسانى را كه به برادرانشان مىگفتند: "نزد ما بياييد" (يعنى با ما باشيد و به جهاد نرويد) و جز اندكى روى به جنگ نمىآورند» آن هم در صورتى است كه راه گريز نيابند. و من اگر بر بدعتها و كارهاى زشت عثمان مثل تقسيم حكومت به خويشان نالايق خود و دادن اموال مردم به خويشاوندان و اطرافيان و كتك زدن ابن مسعود و تبعيد ابوذر و امثال اينها عيب گرفتهام، عذرخواهى نمىكنم، پس اگر گناه من ارشاد و هدايت عثمان بوده است كه دست از اعمال ناپسندش بردارد، آرى بسيارند سرزنششوندگانى كه هيچ گناهى ندارند. من ارشاد نمودهام و به وظيفهام عمل كردهام. آنگاه امام (عليهالسلام) به يك مصرع از بيتى استشهاد مىفرمايد: «و گاهى فردى چندان نصيحت مىكند كه متهم مىشود» صدر بيت چنين است: «و كم سقت من آثاركم من نصيحة» يعنى دربارۀ كارهايتان چقدر افراطكارانه نصيحت شده است.
اين سخن بدان معناست كه اگر كسى بخواهد آنها را نصيحت كند مىخواهند كار خود را توجيه كنند؛ لذا به او تهمت مىزنند تا گفتههاى خيرخواهانهاش را وارونه جلوه بدهند. (قصدى جز اصلاح [جامعه] تا آنجا كه بتوانم، ندارم و توفيق من جز به [يارى] خدا نيست. بر او توكل كردهام)».
(ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیتالله سید محمد شیرازی، ج4، صص51 - 53)
امام (علیهالسلام) در اين نامه به هر قسمتى از نامه معاويه، يك فصل پاسخ داده است و اين نامه فصيحترين نامهاى است كه مرحوم سيد، از ميان نامههاى حضرت (علیهالسلام) انتخاب كرده و نكتههايى چند در آن وجود دارد كه در ذيل به آنها اشاره مىكنيم:)
«آنگاه امام (علیهالسلام) در مقام اثبات درستى اين نسبت به معاويه، نخست ادعاى او را با كلمه ردع كَلَّا، مردود دانسته و بيان مىدارد كه من نه از تو دشمنتر با او بودم و نه بيشتر مردم را بهسوى كشتن وى راهنمايى كردم و در ثانى بهمضمون آيه قرآن استشهاد فرموده است كه در شأن منافقان نازل شده و آنها چنين بودند كه ياران پيغمبر (صلیاللهعلیهوآله) را از يارى او باز مىداشتند.
وَ مَا كُنْتُ لِأَعْتَذِرَ؛ در اين جمله حضرت (علیهالسلام) بهنكتهاى اشاره فرموده است كه ممكن است براى بسيارى از نادانان چنين توهم شود كه امام (علیهالسلام) در خون عثمان دخالت داشته و آن انتقادهاى حضرت (علیهالسلام) در مقابل بدعتهايى بود كه از عثمان سر مىزد كه پيش از اين بهآن اشاره كرديم كه اين امور از باب ارشاد و راهنمايى او بود و اگر كسى اينها را گناه بداند و من را بهاينعلت سرزنش و ملامت كند مشمول مثال اكتمبنصيفى خواهم بود كه مىگويد: «بسيار سرزنش شدهاى كه هيچ گناه ندارد»، اين ضربالمثل دربارۀ كسى آورده مىشود كه مردم از او كارى را مىبينند و بهسبب آن كار او را بدگويى مىكنند، درحالىكه از حقيقت آنكه بهجا و درست است آگاه نيستند.
وَ قَدْ يَسْتَفِيدُ الظِّنَّة الْمُتَنَصِّحُ؛ اين مصراع نيز ضربالمثل براى كسى است كه آنقدر در نصيحت و خيرخواهى فردى مبالغه و زيادهروى مىكند كه ديگران خيال مىكنند مىخواهد طرف را گول بزند و به او بدگمان مىشوند، و مصراع اولش اين است: و كم سقت فى آثاركم من نصيحه: چه بسيار پند و نصيحت كه به شما گوشزد كردم».
(ترجمۀ شرح نهج البلاغه، ابن میثم، ج4، صص766 و 767)
از استشهاد امام (علیهالسلام) به این آیه، دو مطلب برداشت میشود:
1. ای معاویه مپندار کاری که از مردم پنهان ساختهای، نزد خدا هم پنهان میماند؛ بلکه خدا از کار تو آگاه است.
2. این سخن بیانگر آن است که معاویه، همچون منافقان زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، مانع از یاری رسانی دیگران به عثمان بود.
سپس حضرت (علیهالسلام) با اشاره به اینکه بیان بدعتهای عثمان، جای عذرخواهی ندارد، انزجار خود را از روش حکومتی عثمان، بیان میدارند.
فَإِنْ كَانَ الذَّنْبُ إِلَيْهِ إِرْشَادِي وَ هِدَايَتِي لَهُ فَرُبَّ مَلُومٍ لَا ذَنْبَ لَهُ؛ چنانکه گذشت، معاویه و عثمان، امیرمؤمنان (علیهالسلام) را به جهت روشنگری و بیان شیوههای حکومتی فاسد عثمان، مورد ملامت قرار میدادند. حضرت (علیهالسلام) در پاسخ به ملامتگری آنان، بیان میدارند که از آنجا که آن پندها مصداق امربهمعروف و نهیازمنکر بود من انجام وظیفه کردهام و سرزنشهایت، برایم ایرادی ندارد؛ زیراکه مصداق این ضربالمثل قرار میگیرم چهبسیارند ناصحانی که ملامت میشوند درحالیکه بیگناهند و مردم از درست بودن نصایح آنها اطلاع ندارند.
وَ قَدْ يَسْتَفِيدُ الظِّنَّة الْمُتَنَصِّحُ وَ مَا أَرَدْتُ (إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ)؛
در جامعه افرادی همواره خیرخواه و خیراندیش دیگرانند، اما از آنجا که خیرگویی و خیر اندیشی آنان، همسر با مصالح برخی نیست، نه تنها از پذیرش پندهایشان دریغ میورزند، بلکه سعی میکنند برای توجیه رفتار نادرست خود، با استفاده از سلاح تهمت، قضیه را معکوس جلوه دهند. حضرت (علیهالسلام) با استشهاد به این بیت شعر، خود را مصداقی از آن میدانند که همواره بر آن بودند با پنددهی عثمان، روابط وی را با جامعه، اصلاح نمایند.
واژه شناسی
واژه کاوی
أَنْقِمُ در این عبارت «وَ مَا كُنْتُ لِأَعْتَذِرَ مِنْ أَنِّي كُنْتُ أَنْقِمُ عَلَيْهِ أَحْدَاثا» بر شدت انزجار حضرت (علیهالسلام) از بدعتهای عثمان اشاره دارد. عذرخواهی از دیگری زمانی است که اشتباهی مرتکب شده باشد؛ اما نهی از بدعت، وظیفهای شرعی است.
«مُتَنَصِّح» اسم فاعل از باب تفعّل بهمعنی زیاد پندگوینده است.[22]
نکتهها و پیامها
1. معاویه اگر چه به یاری عثمان تظاهر میکرد، اما در واقع بهدنبال آن بود که وی را از سر راه بردارد تا حکومت را بهطور کامل در دست بگیرد. حضرت (علیهالسلام) با این سخن، پرده از نفاق معاویه برمیدارند. (كَلَّا وَ اللَّهِ لَ قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَ الْقائِلِينَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنا وَ لا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا)
2. امامان معصوم (علیهمالسلام) و قرآن دو ثقل جدایی ناپذیرند؛ ائمه (علیهمالسلام) در موارد متعددی در سخنان خود به آیات قرآن استشهاد یا استدلال میکردند.
3. زمانیکه نقد سازنده و صادقانه است، بیان آن لازم و ضروری است و نباید از مواضع صحیح کوتاه آمد و عذر خواست. (وَ مَا كُنْتُ لِأَعْتَذِرَ)
4. نفس را باید بهگونهای پروراند که در دفاع از حق، قوی و توانمند باشد و در گفتار و رفتار با شجاعت از حق دفاع کند. (أَنْقِمُ)
5. در بیان حق، نه باید سست بود و نه ناتوان. (أَنِّي كُنْتُ أَنْقِمُ)
6. یکی از نکات مهم در زندگی، بررسی هر چیز در جایگاه خود است.
7. امام (علیهالسلام) در مقام بیان حقیقت، از نقد عثمان و شیوه حکومتی او ابایی ندارد؛ اما با این حال به هنگام نیاز، او را با ارائه راه صحیح یاری میکند. (أَنِّي كُنْتُ أَنْقِمُ)
8. در نقد باید اندیشۀ طرف، مورد خطاب قرار بگیرد نه شخصیت او. (أَنِّي كُنْتُ أَنْقِمُ)
9. هر سرزنششدهای گنهکار نیست. (رُبَّ مَلُومٍ لَا ذَنْبَ لَهُ)
10. نقد از دیگری باید با بررسی دقیق موضوع صورت بگیرد؛ ناقد باید بکوشد تحت تأثیر عوامل خارجی مانند فشار محیط یا قال و قیل دیگران قرار نگیرد. (رُبَّ مَلُومٍ لَا ذَنْبَ لَهُ)
11. معاویه فردی بود که برای توجیه کار خود به مولا تهمت میزد تا از این طریق، خیرخواهی ایشان را وارونه جلوه دهد. (قَدْ يَسْتَفِيدُ الظِّنَّة الْمُتَنَصِّحُ)
12. اراده و خواسته هر فرد زندگی او را جهتدهی میکند. (أَرَدْتُ)
13. انتظار هرکس از خود، باید بهاندازۀ تواناییاش باشد. (مَا اسْتَطَعْتُ)
14. شخص برای رسیدن به هدفش نیازمند عنایات الهی و توجهات معصومین (علیهمالسلام) است و نباید به تواناییهای خود بسنده کند. (ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ)
15. عقیده به معاد سبب کمتر شدن اشتباهات شخص میشود. (إِلَيْهِ أُنِيبُ)
ضربالمثل
رُبَّ مَلُومٍ لَا ذَنْبَ لَهُ (بسا سرزنششدهای که که گناهی بر او نیست):
جُرم از طرف غیر و عقوبت بر من!
این ضربالمثل در مورد دو گروه استفاده میشود:
1. فردی که کاري را انجام نداده، اما به انجام آن متهم است.
2. فردی که کاری را بجا انجام داده؛ اما دیگران چون از حقیقت کار او بیاطلاعند، از او بدگویی میکنند.[23]
مطلب دربارۀ انتقادهای حضرت (علیهالسلام)، در مقابل بدعتهای عثمان است و خطاب بهمعاویه میفرماید: این انتقادها، از باب ارشاد و راهنمایی او بود و اگر کسی اینها را گناه بداند و مرا بهایندلیل سرزنش نماید (در خون عثمان شریک بداند)، مصداق این ضربالمثل خواهد بود.[24]
وَ قَدْ يَسْتَفِيدُ الظِّنَّة الْمُتَنَصِّحُ (گاهی نصیحتگر، مورد بدگمانی واقع میشود):
خاک غم، در چشم چوپان میکنند.
عبارت فوق، درحقیقت مصراع دوم از بیت زیر و شاعر آن نامعلوم است.
و كم سقت من آثاركم من نصيحة وَ قَدْ يَسْتَفِيدُ الظِّنَّة الْمُتَنَصِّحُ
چهبسیار اندرز، که به شما گوشزد نمودهام؛ و گاهی کسیکه بسیار پند میدهد، مورد بدگمانی قرار میگیرد. [25]
شعر
رُبَّ مَلُومٍ لَا ذَنْبَ لَهُ:
متنبّی این مضمون را چنین سروده است:
وجرم جره سفهاء قوم فحل بغير جارمه العذاب[26]
چهبسا گناهی که آن را نابخردان قوم کردهاند، ولی شکنجهاش به بیگناه رسیده است.
احنف در بیتی این مثل را چنین آورده:
فلا تلم المرء فی شأنه فرب ملوم و لم یذنب[27]
آدمی را در کارش سرزنش نکن، بسا سرزنششدهای که گناهی نکرده است.
صائب میگوید:
بیگناه، کمگناهی نیست، در دیوان عشق یوسف از دامان پاک، بهزندان رفته است[28]
فارغ تبریزی، گفته است:
جرم از طرف غیر و عقوبت، بر من گویی سرِانگشت ندامت زدگانم[29]
ضربالمثل «گرگ دهنآلوده و یوسف ندریده»، نیز از همین باب است.[30]
وَ قَدْ يَسْتَفِيدُ الظِّنَّة الْمُتَنَصِّحُ:
در این مورد نظامی میگوید:
در گل شوره دانه افشانی بر نیارد مگر پشیمانی[31]
مولوی میگوید:
نوحهگر گوید حدیث سوزناک لیک کو سوز دل و دامان چاک؟[32]
و در جای دیگر میگوید:
پند گفتن با جهول خوابناک تخم افکندن بود در شوره خاک[33]
و باز از مولوی است:
گفت چون از جد و پندم وز جدال در دل او بیش میزاید خیال
پس ره پند و نصیحت بسته شد امر «أعرض عنهم» پیوسته شد[34]
و سعدی چنین میگوید:
گوینده را چهغم، که نصیحت قبول نیست گر نامه رد کنند، گناه رسول نیست[35]
همچنین میگوید:
فهم سخن چون نکند مستمع قوت طبع از متکلم مجوی
فسحت میدان ارادت بیار تا بزند مرد سخنگوی، گوی[36]
صائب نیز گفته است:
دل، سخت چو گردید، نصیحت نپذیرد سنگ از قدم راهروان، نقش نگیرد[37]
[1]- وَ قَدْ يَسْتَفِيدُ الظِّنَّة الْمُتَنَصِّحُ (گاهی، کسیکه در خیرخواهی اصرار میورزد، مورد بدگمانی، قرار میگیرد) نیمبیتی است که بهعنوان مثل بهکار میرود و نیم بیت اول آن این است: و كم سقت من آثاركم من نصيحة.
[2]- هنگامیکه عثمان در محاصرۀ مردمی بود که در برابر او قیام کرده بودند، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نزد او فرستاد تا به یاریش برخیزد؛ اما او نپذیرفت و قاصدی به شام نزد معاویه گسیل داشت و درخواست یاری کرد، معاویه وعدۀ کمک داد، لیکن به وعده عمل نکرد، قصدش این بود که عثمان، کشته شود و او قتل وی را دستاویزی برای بهدستآوردن خلافت قرار دهد.
[3]- احزاب، آیۀ18.
[4]- اقتباس از هود، آیه88.
[5]- س33، ى18.
[6]- كَلَّا جزء کلمات ردع است که متکلم شنونده را توسط این کلمات، از سخنی که گفته است بازداشته و منع میکند.
[7]- ترجمۀ توضیح نهجالبلاغه، آیت الله سیدمحمد شیرازی، ج4، ص51.
[8]- ترجمۀ توضیح نهجالبلاغه، آیت الله سیدمحمد شیرازی، ج4، ص51.
[9]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرامپور، ص556.
[10]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرامپور، ص556.
[11]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرامپور، ص556.
[12]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرامپور، ص556.
[13]- ترجمۀ توضیح نهجالبلاغه، آیت الله سیدمحمد شیرازی، ج4، ص51.
[14]- ترجمۀ توضیح نهجالبلاغه، آیت الله سیدمحمد شیرازی، ج4، ص5.
[15]- ترجمۀ توضیح نهجالبلاغه، آیت الله سیدمحمد شیرازی، ج4، ص51.
[16]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرامپور، ص556.
[17]- التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج12، ص252.
[18]- الإفصاح، ج1، ص184.
[19]- التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج12، ص252.
[20]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص137.
[21]- قاموس القرآن، ج7، ص71.
[22]- مفردات نهجالبلاغه، ج2، ص454.
[23]- برداشتی از مثلها و مثلوارهها درنهج البلاغه، فاطمه احمدی، ص99.
[24]- مثلها و مثلوارهها درنهج البلاغه، فاطمه احمدی، ص99.
[25]- مثلها و مثلوارهها درنهج البلاغه، فاطمه احمدی، صص100 و 101.
[26]- امثال و حکم رازی، ص187.
[27]- الامثال و الحکم، ص169.
[28]- الامثال و الحکم، ص169.
[29]- تکمله امثال و حکم.
[30]- ماه در آب، سید محسن موسوی، ص38.
[31]- نظامی، هفت پیکر، مثنوی دعای پادشاه سعید علاءالدین.
[32]- مثنوی، دفتر دوم.
[33]- مثنوی، دفتر چهارم.
[34]- مثنوی، دفتر دوم، ب2285.
[35]- مواعظ، در پند و اخلاق.
[36]- گلستان، باب دوم.
[37]- دیوان صائب، غزل381.
اضف تعليق