و من كتاب له (علیه السلام) إلى أهل البصره:
«وَ قَدْ كَانَ مِنِ انْتِشَارِ حَبْلِكُمْ وَ شِقَاقِكُمْ مَا لَمْ تَغْبَوْا عَنْهُ فَعَفَوْتُ عَنْ مُجْرِمِكُمْ وَ رَفَعْتُ السَّيْفَ عَنْ مُدْبِرِكُمْ وَ قَبِلْتُ مِنْ مُقْبِلِكُمْ».
ترجمهها
«و به راستی گسيخته شدن ريسمانتان و سرباز زدن از اطاعتتان و جدايی و پراکنده شدنتان چيزی است که نسبت به آن، جاهل نبودهايد،[1] اما من، گناهکار شما را بخشیدم و شمشير را از آنکه پشت کرده و گريخته بود، برداشتم[2] و هر کس را که به من رو آورده بود، پذيرفتم».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص 528)
«به راستی از گسیختگی رشتۀ پیوندتان و دشمنیتان (با من) چیزها رخ داد که از آن ناآگاه نیستید، با این همه از گناهکارتان گذشتم و شمشیر را از فراریتان برداشتم و از آنکه روی آورد عذرش را پذیرفتم».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص 389)
(بعد از اشغال مصر توسط عمروعاص، معاویه اراده کرد که بصره را نیز تصرف کند؛ لذا ابنحضرمی را فرستاد که در غیاب ابنعباس (والی بصره) آنجا را تصرف کند. امام (علیه السلام) خبر را شنید و اعین را فرستاد ولی او به شهادت رسید؛ لذا امام (علیه السلام) فردی به نام جاریه را فرستاد که با دستگیری و به هلاکت رساندن ابنحضرمی فتنه را از بین برد.)
هشدار به مردم بصره
«شما از پیمان شکنی و دشمنی آشکارتان با من (در جنگ جمل) آگاهید. با این همه، من جرم شما را بخشیدم و شمشیر را از فراریانتان برداشتم و استقبال کنندگان را پذیرفتم و از گناهشان چشم پوشیدم».
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص 557)
(آنان را اميدوار ساخته كه از كردار زشتشان گذشته و از سرباز زدن، بيمشان داده است).
«و (براثر پيروى گمراهان) از پراكندگى ريسمان (شكستن عهد و پيمان) و دشمنى و مخالفتتان (كارهاى ناشايسته) بود آنچه كه از آن نادان نبوديد، پس از گناهكار شما گذشتم و شمشير از گريخته شما برداشتم و رو آورنده (بازگشت كننده) شما را پذيرفتم».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيضالاسلام، ج 5، ص904)
شروح
تهديد بصريان
«اى بصريان، در گذشته ريسمان اتحاد را گسستيد و با تفرقه و اختلاف نيروها را پراكنده ساختيد يعنى عدهاى از مردم بصره طرفدار امام (عليه السلام) و بخشى عليه امام (عليه السلام) و برخى ديگر بىطرف شدند و اين چيزى نيست كه شما از آن بىاطلاع باشيد، ولى من از تبهكاران و مجرمان شما گذشتم و شمشير را از گردن فراريان شما برداشتم؛ زيرا حضرت (علیه السلام) در جنگ جمل دستور داد كسى بر روى فراريان شمشير نكشد و عذر هر يك از شما را كه براى عذرخواهى به سوى من آمد، پذيرفتم».
(ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، صص56 و57)
«امام (علیه السلام) در اول اين نامه گناهان مردم بصره را به آنان خاطر نشان كرده تا اگر بخواهد آنان را مجازات كند حجت داشته باشد و اگر عفو كند جلو چشم آنان را بگيرد.
واژه «حبل» را كه به معناى ريسمان است استعاره از بيعت آنان با خود و لفظ «انتشار» را استعاره از پيمان شكنى آنها آورده است وجه استعاره نخست آن است كه بيعت مهمترين سبب جمعآورى مردم و نظم دادن به امور آنها و وسيلهاى است كه آنان را به سوى خشنودى خدا مىكشاند چنانكه ريسمان آنچه را كه به آن بسته است مرتب نگهدارى مىكند، وجه استعاره دوم واضح و روشن است.
«مَا لَمْ تَغْبَوْا عَنْهُ»
در اين جمله به منظور اتمام حجت، اشاره مىكند به اينكه آنچه انجام دادهاند از پيمان شكنى و مخالفت با آن حضرت با آگاهى و هوشيارى بوده است، و پس از آنكه گناهشان را به آنان گوشزد فرموده امورى چند در مقابل آن بر شمرده است كه حكايت از بزرگوارى وى نسبت به آنان مىكند و آن امور عبارتند از:
عفو و گذشت از گناهكارشان، برداشتن شمشير از آنان كه فرار كنند و بگريزند، پذيرفتن كسى از آنها كه به سوى او رو آورد و طلب رضايت كند».
(ترجمۀ شرح نهج البلاغه، ابنميثم، ج4، ص771)
نامه با اين عبارت شروع مىشود «وَ قَدْ كَانَ مِنِ انْتِشَارِ حَبْلِكُمْ وَ شِقَاقِكُمْ مَا لَمْ تَغْبَوْا عَنْهُ؛ همانا موضوع گسستن ريسمان طاعت و ستيز شما چيزى است كه از آن نمىتوانيد غافل باشيد».
در اين نامه، ابن ابى الحديد پس از توضيح لغات و اصطلاحات نكتهاى در باره سخنرانى مشهور زياد بن ابيه در بصره آورده است كه ترجمه آن نشان دهنده ستيز او با راه و شيوه حضرت على (عليه السلام) است.
مىگويد، زياد در آن خطبه خود گفت: «به خدا سوگند بى گناه را به گناه گنهكار و نيكوكار را در قبال فرو مايه و پدر را به گناه پسر و همسايه را به گناه همسايه فرو خواهم گرفت، مگر اينكه تسليم فرمان من شويد».
ابو بلال مرداس بن اديه كه در آن هنگام پيرى سالخورده بود برخاست و با صداى لرزان و آهسته گفت: اى امير خداوند بر خلاف آنچه تو گفتى به ما خبر داده است و بر خلاف حكم تو حكم كرده و فرموده:
«هيچ نفسى بار ديگرى را بر دوش نگيرد». زياد گفت: اى ابو بلال من آنچه را كه تو مىدانى، مىدانم ولى ما به حق خود بر شما دست نمىيابيم مگر اينكه در باطل فرو شويم فرو شدنى.
به روايت رياشى، زياد گفت: هر آينه دوست را به گناه دوست و مقيم را به گناه كوچ كننده و روى آورنده را به گناه پشت كننده و درست را به گناه نادرست خواهم گرفت تا كار چنان شود كه هر يك از شما به برادر خود بگويد: «اى سعد بگريز و خود را برهان كه سعيد هلاك شد» مگر آنكه كارتان براى من رو به راه و مستقيم شود».
(جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج7، صص1و2)
واژه شناسی
واژه کاوی
واژه «نَشْر» براى لباس، نامه، ابر، نعمت و سخن به كار ميرود يعنی باز نمودن، وسعتدادن،[15]پخش کردن، فاش کردن،[16]افشاندهشدن.[17]فعل ثلاثى مجرد و مزيدفيه آن يعنى «نشور- انشار» به يك معنا است. شاعر ميگويد:
طوتك خطوب دهرك بعد نشر كذاك خطوبه طيّا و نشرا
(حوادث روزگارت بعد از اندك انبساطى مانند جامهای تو را درهم پيچيد و در ميان گرفت و اين شيوه زمانه است چه در حال شادى و چه در حال سختى).[18]
«الاِنتشار» يعنى عصب چهارپا بر اثر خستگی ورم کرد[19]و «اِنتشَرتِ الإِبلُ و الغنم» یعنی شتر و گوسفند ناگهان از اطراف صاحبشان پراکنده شدند.[20]«اِنْتِشَارُ الناس» به معنای تصرف و مبادرت مردم در نيازمنديها است.[21]«اِنْتَشَرالشيءُ» یعنی آن چيز پخش شد[22]و «اِنْتَشَرَ القومُ» مردم پراکنده شدند[23]و «اِنْتَشَرَ النهارُ» روز طولانی شد و گسترش پیدا کرد[24]و عبارتی مجازی[25] است که «اِنْتَشَرَ الخبرُ[26]فِي النَّاسِ»[27] یعنی خبر در بین مردم[28]پخش و پراکنده شد.[29]
خدای متعال در قرآن حکیم میفرماید:
«فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ...؛ پس چون نماز تمام شد در زمين پراکنده شوید».[30]
«حَبْل» یعنی رگ،[32] شاهرگ دست و گردن،[33]ریسمان،[34] افسار، امان،[35] نور،[36]رسیدن،[37]وسیلۀ ارتباطی،[38] عهد و پیمان،[39] به هم پیوستن، ریگ بزرگ دراز و مکانی در بصره که بر نهر آب قرار دارد.[40]
«حَبْل» به معنای ریسمانی طولانی و محکم است که با آن چیزی را میبندند و تفاوتی نمیکند در امور مادی از آن استفاده شود یا معنوی.[41] «حَبَلَ الشيء» یعنی آن چیز را با طناب محکم بست.[42]
واژه «حبل» برای وصل کردن و پیوستن به هر چیزی که بایستی به آن رسید، به صورت استعاره به کار میرود؛ چنانکه در آیه «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً»[43] اشاره شده.[44]
در این نامه عبارت «انتشار حبلکم» یعنی عهد و پیمان خود را با من شکستید و پراکنده شدید.
از این ماده بیست و هشت مورد در نهج البلاغه آمده است.[45]
«شِقَاق» یعنی بعد از اینکه میان گروهی پیوستگی و سازگاری ایجاد شده،[48] در آن گروه، ناسازگاری، دشمنی[49] و رخنه پدید آید[50] و انسان در گروهی قرار گیرد که رفیق و همنشینش در آن سوی نیست.[51]
بیست و سه مورد از ماده «شقق» در نهج البلاغه آمده است.[52]
«غَبِيَ الشَّيءُ عَلَيهِ» یعنی موضوع بر او پوشيده شد و آن را نشناخت. «غَبِيَ عَنِ الْخَبَر» به این معنا است که از آن خبر آگاه نبود. «غَبِيَ مِنْهُ الشَّيءُ» یعنی آن چيز از او پنهان شد. «غَبِيَ الشيءُ عنهُ» به معنای توجه به آن نداشت و يا آن را ندانست، است.[58] پنج مورد از آن در نهج البلاغه آمده است.[59]
بنابراین جمله «مَا لَمْ تَغْبَوْا عَنْهُ» در نامه یعنی چیزی است که نسبت به آن جاهل و نادان نبودهاید و خبر داشتید.
نکتهها و پیامها
1. هر کس به قرآن و اهل بیت (صلوات الله) متمسک شود هرگز گمراه نخواهد شد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) میفرمایند:«أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ حَبْلَيْنِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الْآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي أَلَا وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ».[60] (حَبْلِكُمْ)
2. در زمان رسول خدا (صلی الله علیه وآله) اگر همه مردم به علی بن ابی طالب (علیه السلام) روی میآوردند، دیگر بین مسلمانان تفرقه و جدایی نبود. (حَبْلِكُمْ)
3. جامعه، ارگانها، خانواده و موسسهها زمانی پیشرفت چشمگیری میکنند که همه اعضای آن مجموعه با همدیگر متحد و یکدل باشند. (حَبْلِكُمْ)
4. مخالفت و لجبازی خوب نیست مگر با هوای نفس که سعادت دنیا و آخرت را در پی دارد. (شِقَاقِكُمْ)
5. لازم است انسان دشمنهای خود را شناسایی کند تا بتواند با آنها مقابله کند. انواع دشمن از دیدگاه کلام وحی: (شِقَاقِكُمْ)
v شیطان
برخی از دشمنان، دشمن ایمان هستند و به ایمان و اعتقادات انسان ضربه میزنند. بزرگترین و قویترین آنها شیطان است. قرآن کریم به صراحت شیطان را دشمن بشر میداند: «إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا؛ البته شیطان دشمن شما است، پس او را دشمن بدانید».[61] در جای دیگری او را جزو دشمنان آشکار و بزرگ میداند: «إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِینا؛ همیشه شیطان دشمن آشکاری برای انسان بوده است».[62]
v یهودیان و مشرکان
یهودیان و مشرکان از دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان معرفی شدهاند: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُود وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا؛ هر آینه دشمنترین مردم نسبت به مسلمانان، یهود و مشرکان را خواهی یافت».[63] ویژگیهای مشرکان عبارت است از جهالت و گمراهی، بیمنطقی و هوچیگری و... و ویژگی خاص یهودیان عبارت است از طغیانگری، تکذیب و قتل رسولان، جنگ افروزی و شبهه افکنی.
v منافقان
منافقان گروهی هستند که در قرآن با لحن شدیدی از آنها یاد شده؛ زیرا اسلام و مسلمانان ضربههای سختی از آنها دریافت کردهاند. منافقان دارای بیماری قلبی بوده و همواره نسبت به احکام و شریعت اسلام شک و تردید دارند. قرآن میفرماید: «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضا؛ در دلهای آنها یک نوع بیماری است، خداوند بر بیماری آنها میافزاید».[64] این افراد کسانی هستند که میگویند ایمان آوردهایم، اما دروغ میگویند و در حقیقت ایمانی به خدا و رسولش ندارند؛ از جمله ویژگیهای برجسته این دشمنان لجاجت، قلبی پرکینه، ترس، سستی در انجام عبادت، بهانه تراشی، هواپرستی، بخل، امر به بدی و نهی از نیکی، فرصت طلبی، حریم شکنی و ارتباط با دشمنان اسلام است.
v کفار
گروه دیگری از دشمنان مؤمنان، کفار هستند. آنها به عنوان مانعی در برابر حرکت توحیدی پیامبر و مسلمانان بودهاند که در قرآن حکیم به دشمنان آشکار معرفی شدهاند: «إِنَّ الْکافِرِینَ کانُوا لَکُمْ عَدُوًّا مُبِینا».[65] ویژگی کفار عبارتند از: تکذیب آیات خدا، کور، کر و لال (کنایه از نداشتن هر نوع بصیرت)، مسخره کردن مؤمنین، یاری شیطان.
v برخی از همسران و فرزندان
برخی از همسران و فرزندان ممکن است با انسان به دشمنی بپردازند و با القای شبهه انسان را از تقرب به خدا و عمل صالح باز دارند. قرآن در اینباره میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُم؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید بعضی از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند».[66]
6. بعضی از ابزارهای دشمنان برای گمراه کردن انسان: (شِقَاقِكُمْ)
v ایجاد تردید و سرگردانی
تردید در مؤمنان با وسوسه آغاز میشود. آنها را نسبت به باورهای خود سست میکند و راه را برای دو دلی و حیران شدن فراهم مینماید. کسی که به این درجه از باور برسد، نمیتواند مطیع فرمان الهی باشد؛ بنابراین به سوی انحراف از حق کشیده خواهد شد. پروردگار در سوره ناس میفرماید: «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ• الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاس؛ از شر وسواس خناس که در سینههای انسانها وسوسه میکند».
v ایجاد اختلاف بین مؤمنان
تفرقه از دیگر ابزارهای دشمنان است که بسیار کارآمد میباشد و باعث شکستن صفوف مستحکم مؤمنان میشود. قرآن میفرماید: «إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ...؛ شیطان میخواهد در میان شما دشمنی ایجاد کند».[67]
v جنگ روانی
از دیگر شیوههای مخالفان جنگ روانی است. دشمنان با رفتارهایی از قبیل تحقیر مؤمنان و بزرگنمایی مخالفان، توجیه، شایعه ، تضعیف باورهای دینی، وعدههای دروغین، فریب و... یأس و نا امیدی را به مردم القاء میکند که نتیجۀ آن روی برگرداندن از اولیاء و دستورهای الهی است. به طور مثال قرآن درباره منافقان که دشمن مهم مؤمنان هستند، میفرماید: «إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُون؛ هنگامی که منافقان نزد تو آیند میگویند: ما شهادت میدهیم که به یقین تو رسول خدایی! خداوند میداند که تو رسول او هستی، ولی خداوند شهادت میدهد که منافقان دروغگو هستند».[68]
7. قرآن کریم استراتژیهایی را برای مبارزه با دشمنان ارائه نموده: (شِقَاقِكُمْ)
v تجهیز به قدرت ایمان
برای مقابله با دشمنان انسان باید به صفاتی مانند یاد خدا، ایمان، صبر، استقامت، پرهیزگاری، توکل و یقین به وعدههای الهی آراسته شود تا قدرت معنوی بالا رود و راه نفوذ دشمن بسته شود. «إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئا؛ اگر در برابر آنها استقامت و پرهیزگاری پیشه کنید، نقشههای فریبانۀ آنها به شما زیانی نمیرساند».[69]
v ممنوعیت دوستی با بیگانگان
در دین اسلام ارتباط با مشرکان و کفار برای رفع نیازهای اضطراری مشکلی ندارد، اما دوستی و تکیه کردن به آنان و گره زدن سرنوشت جامعه دینی در مسائل مهم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی برای جوامع دینی ممنوع میباشد؛ زیرا این عمل باعث میشود تا آنان بر مؤمنان مسلط شده و بر اعتقادات آنان و فرزندانشان تأثیر منفی بگذارند. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاء؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد، كسانى را كه دين شما را به ريشخند و بازى گرفتهاند چه از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و چه از كافران، دوستان خود مگيريد».[70]
v افزایش قدرت نظامی
اسلام به مؤمنین دستور میدهد برای قوی شدن در برابر دشمنان خود را تجهیز نمایند و همواره در حال آماده باش باشند: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة؛ در برابر دشمنان آنچه توانایی دارید از نیرو آماده سازید».[71]
8. عفو و گذشت آثار و برکات مطلوبی دارد از جمله: (فَعَفَوْتُ)
v گاهی دشمنان سرسخت را به دوستان صميمى مبدل مىسازد به خصوص زمانى كه همراه با نيكى و مقابله به ضد (يعنى خوبى در مقابل بدى) باشد.
v باعث بقای حكومتها و دوام قدرت است، زیرا از دشمنيها و مخالفتها مىكاهد و بر دوستان و طرفداران مىافزايد.
v سبب عزت و آبرو مىگردد، زیرا در نظر مردم نشانه بزرگوارى و شخصيت و دریادلی است در حالىكه انتقام جويى نشانه كوتاه فكرى و عدم تسلّط بر نفس مىباشد.
v جلو تسلسل ناهنجارىها و كينه ورزىها و خشونت و جنايت را مىگيرد.
v باعث سلامت روح و آرامش جان و در نتيجه سبب طول عمر میشود.
9. نام شمشیر حضرت علی (علیه السلام) ذوالفقار نام داشت. (رَفَعْتُ السَّيْفَ)
v در حدیثی آمده: «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ (علیه السلام): يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَلِمَ سُمِّيَ سَيْفُهُ ذَا الْفَقَارِ فَقَالَ (علیه السلام) لِأَنَّهُ مَا ضُرِبَ بِهِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ إِلَّا أَفْقَرَهُ مِنْ هَذِهِ الدُّنْيَا مِنْ أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ وَ أَفْقَرَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْجَنَّة؛ ... راوی میگوید عرض كردم یابن رسول الله چرا شمشير حضرت امیر (علیه السلام) را ذو الفقار مىنامند؟ امام باقر (علیه اسلام) فرمودند: زيرا احدى را با آن ضربت نمىزد مگر آن كه در اين دنيا او را از اهل و فرزند و در آخرت از بهشت ناامید و ممنوع مىنمود».[72]
v امام صادق (عليه السلام) فرمودند: «شمشير اميرالمؤمنين (عليه السلام) را جبرئيل از آسمان به زمین آورد و دسته آن از نقره بود. زمانى كه شمشير به زمين فرود آمد منادى از آسمان ندا سر داد: لا سيف الّا ذو الفقار و لا فتى الّا على، شمشيرى نيست مگر ذو الفقار و جوانمردى نيست مگر على (عليه السلام)».[73]
10. در پازل رفتار اجتماعی فرهنگ عذرخواهی و پذیرش آن گمشدهای است که باید در جامعه ترویج شود. (وَ قَبِلْتُ مِنْ مُقْبِلِكُمْ)
11. یکی از مهارتهایی که انسان باید در زندگی بیاموزد، مهارت عذرخواهی و نیز پذیرش عذر مقبول و دارای حجت و بهانه درست و راست است. به این معنا که انسان هم باید بیاموزد که چگونه عذرخواهی کند و چگونه پوزش دیگران را بپذیرد و نسبت به خطاکار گذشت، داشته باشد. (وَ قَبِلْتُ مِنْ مُقْبِلِكُمْ)
12. پذیرش عذر دیگری، نشانه بالندگی و رشد اخلاقی است. امام علی(علیه السلام) میفرمایند: «الْمَعْذِرَةُ بُرْهَانُ الْعَقْلِ؛ پوزش از خطا، دلیل خردمندی است».[74] (وَ قَبِلْتُ مِنْ مُقْبِلِكُمْ)
13. عذرخواهی باید بهنگام و به موقع باشد یعنی وقتی مخاطب ما سرحال و پرنشاط است؛ زیرا اگر در زمان و مکان خودش انجام نگیرد، تأثیری ندارد. (وَ قَبِلْتُ مِنْ مُقْبِلِكُمْ)
14. کسی که عذرخواهی میکند باید راستگو و با اخلاص باشد و کار اشتباه خود را تکرار نکند. (وَ قَبِلْتُ مِنْ مُقْبِلِكُمْ)
[1]- از آنچه مسلمانان نسبت به آن هماهنگ بودند يعنى اتّفاق بر بيعت با آن حضرت (علیه السلام) جدا شديد و به يارى اصحاب جمل برخاستيد.
[2]- تعقيب نكردم.
[3]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص557.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص557.
[5]- نهج البلاغه ترجمه روانس با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص557.
[6]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص557.
[7]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص557.
[8]- ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص56 .
[9]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص557.
[10]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص557.
[11]- قاموس قرآن، ج7، ص 65.
[12]- المصباح المنير فی غريب الشرح الكبير، ج2، ص 605.
[13]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج 2، ص1201.
[14]- لسان العرب، ج5، ص 208.
[15]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص 333.
[16]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص747.
[17]- افتخارزاده:210؛ به نقل از به نقل از فرهنگ برابرهای فارسی نهج البلاغه، ص1023.
[18]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، صص334 و 335.
[19]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج2، ص1202.
[20]- لسان العرب، ج5، ص 208.
[21]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص 335.
[22]- فرهنگ ابجدى، ص 139.
[23]- مجمع البحرين، ج3، ص493.
[24]- لسان العرب، ج5، ص208.
[25]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج7، ص526.
[26]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج2، ص1202.
[27]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج7، ص526.
[28]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج7، ص526.
[29]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج2، ص1202.
[30]- جمعه، آیه10.
[31]- معجم المقاييس اللغه، ج2، ص130.
[32]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص236.
[33]- فرهنگ ابجدى، ص 318.
[34]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص151.
[35]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج4، ص2124.
[36]- كتاب الماء، ج1، ص292.
[37]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج4، ص2124.
[38]- لسان العرب، ج11، ص134.
[39]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص447.
[40]- كتاب العين، ج3، ص236.
[41]- التحقيق فی كلمات القرآن الكريم، ج2، ص161.
[42]- لسان العرب، ج11، ص134.
[43]- آل عمران، آیه103.
[44]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، صص 446.
[45]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص236.
[46]- معجم المقاييس اللغه، ج3 ، ص170.
[47]- تاج اللغه و الصحاح العربیه، ج4، ص1952.
[48]- معجم المقاييس اللغه، ج3، ص171.
[49]- تاج اللغه و الصحاح العربیه، ج4، ص1952.
[50]- مجمع البحرين، ج5، ص195.
[51]- مجمع البحرين، ج5، ص195.
[52]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص40.
[53]- لسان العرب، ج15، ص114.
[54]- فرهنگ برابرهای فارسی نهج البلاغه، ص745.
[55] - فرهنگ ابجدى، ص636.
[56] - کلید گشایش نهج البلاغه، ص586.
[57] - مفردات نهج البلاغه، ج2، ص206.
[58]- فرهنگ ابجدى، ص636.
[59]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص206.
[60]- بحار الأنوار (ط - بيروت)،ج24، ص83.
[61]- فاطر، آیه6.
[62]- اسراء، آیه53.
[63]- مائده، آیه82.
[64]- بقره، آیه10.
[65]- نساء، آیه101.
[66]- تغابن، آیه14.
[67]- مائده، آیه91.
[68]- منافقون، آیه1.
[69]- آل عمران، آیه120.
[70]- مائده، آیه57.
[71]- انفال، آیه60.
[72]- علل الشرائع، ج1، ص160.
[73]- علل الشرائع/ترجمه ذهنى تهرانى، ج1، ص531.
[74]- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص447.
اضف تعليق