و من كتاب له (علیه السلام) إلى أهل البصره:
«مَعَ أَنِّي عَارِفٌ لِذِي الطَّاعَةِ مِنْكُمْ فَضْلَهُ وَ لِذِي النَّصِيحَةِ حَقَّهُ غَيْرُ مُتَجَاوِزٍ مُتَّهَماً إِلَى بَرِيٍّ وَ لَا نَاكِثاً إِلَى وَفِي».
ترجمهها
«با توجه به اينكه، من به برترى فرمانبران شما، شناسا و به حق خير خواهان، آگاه هستم. من به سبب گناه گناهكاران، بىگناهان را به كيفر نمىرسانم و به علت خطاى بيعت شكنان، وفاداران به بيعت را، مجازات نمىكنم».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص528)
«با این حال من از فضل فرمانبرانتان آگاهم و حق خیرخواهانتان را میشناسم؛ بی گناه را به گناه متهمان نمیگیرم و وفاداران را به حساب بیعتشکنان نمیگذارم».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص390)
(بعد از اشغال مصر توسط عمروعاص، معاویه اراده کرد که بصره را نیز تصرف کند؛ لذا ابنحضرمی را فرستاد که در غیاب ابنعباس (والی بصره) آنجا را تصرف کند. امام (علیه السلام) خبر را شنید و اعین را فرستاد ولی او به شهادت رسید؛ لذا امام (علیه السلام) فردی به نام جاریه را فرستاد که با دستگیری و به هلاکت رساندن ابنحضرمی فتنه را از بین برد.)
هشدار به مردم بصره
«البته در عین حال من به فضیلت مطیعان آگاهم و حق خیرخواهان و ناصحان شما را ادا میکنم و هرگز بیگناهی را به جای متهم و وفادار را به جای پیمانشکن نخواهم گرفت».
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص558 )
(آنان را اميدوار ساخته كه از كردار زشتشان گذشته و از سرباز زدن، بيمشان داده است).
«با وجود اينكه آگاهم بر فضيلت و بزرگى آنكه از شما پيروى كرده، و حق آنكه (شما را به مخالفت نكردن با من) پند داده، در حالى كه از تهمت زده شده به بىگناه و از پيمان شكن به وفاء كننده تجاوز نمىكنم (هنگام جنگ حق و باطل را مخلوط نكرده، بلكه مىدانم چه كسی را بايد كشت و چه كسی را رها نمود و كدام يك را به كيفر رساند و كه را پاداش داد.)».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيضالاسلام، ج5، ص905)
شروح
تهديد بصريان
«در عين حال من تمام اهل بصره را در نظر ندارم، بلكه منظورم اهل نفاق و تفرقه است و لذا فضل اهل طاعت و بندگى را ناديده نمىگيرم، از خيرخواهان قدرشناسى مىكنم و به سوى انسانهاى بىگناه دست تطاول نمىگشايم، بلكه عتاب و عقابم متوجه انسانهاى تبهكار است و عهد و پيمانِ ماندگاران و وفاداران را نمىشكنم».
(ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص57)
«پس از آن كه آنان را از كيفر و عقوبت بيم داده، مطلبى را خاطر نشان فرموده است كه مايه خوشحالى و اميدوارى مىباشد، و آن عبارت است از: پذيرفتن و اعتراف به فضيلت و برترى آنان كه مطيع هستند و كسانى كه خيرخواه و نصيحت كننده مىباشند، و نيز چنان نيست كه كيفر گنهكار را بر بىگناه وارد كند و در عوض عهد شكنان، وفاكننده به عهد را مجازات كند. اين اميدوارى را داد تا موضعگيرى او بر آنان سخت به نظر نيايد و از رحمت او مايوس نشوند كه باعث دورى آنها از وى شود و اين كار ايشان را به فساد بيشترى بكشاند».
(ترجمۀ شرح نهج البلاغه، ابنميثم، ج4، صص772و773)
واژه شناسی
واژه کاوی
«عارِف» به معنى عالم است.[5] البته در جامعه واژه عارف، در مورد معرفت خداى متعال، ملكوت و شكوه او، شناخت و معامله نيكوى او با بندگان، به کار میرود.[6]
«مَعْرِفَت» یعنی دانستن بعد از نادانی[7] و فراگيرى چيزى به همان صورتى كه هست.[8] «مَعْرِفَت» و «عِرفَان» به معنای درک و دریافت چیزی با انديشه و تدبر از روی اثر آن است؛[9] ولی در کتاب الفروق فی اللغه بیان شده که دلیلی نداریم هر معرفتی به سبب نشانهای به وجود آمده باشد.[10]
تفاوت «معرفت» و «علم»:
«معرفت» جزئیتر از «علم» است؛ زیرا منظور از «معرفت»، «علم» به ذات هر چیزی به صورت مفصل است؛ در حالی که «علم» آگاه شدن به چیزی به صورت مفصل یا مجمل[11] است. همچنین «معرفت» علم به امور از جهت اثر و دلیل است؛ به همین دلیل خدای متعال به «عارف» وصف نمیشود. بنابراین هر «معرفتی» «علم» است ولی هر «علمی» «معرفت» نمیباشد؛ زیرا لفظ «معرفت» مفهوم جدا کردن معلوم از نامعلوم را به مخاطب میرساند، در حالی که «علم» چنین معنایی را در بر نمیگیرد. [12]
«طَوع» دو صورت دارد: 1. گاهی در افراد قدرتمند و با اراده، میل و اختیار صورت میگیرد. 2. گاهی در موجوداتی که اختیار ندارند بهصورت اجباری صورت میگیرد. [20] در قرآن کریم آمده: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً؛ هر كه در آسمانها و زمين است، از روى رغبت يا كراهت در برابر او و اراده و فرمانش تسليم است».[21] تسلیم شدن فرد عاقل، از روی انتخاب است.[22]
«اَطاع»، باب افعال ازاین واژه به این معنا است که شخص از مولای خود تبعیت میکند و از امرش مخالفت نمیکند.[23]«طَاعَة» اسم مصدر از این باب است.[24]
تفاوت «طاعت» و «طَوْع»:
در «طاعت» انجامِ اطاعت توسط فاعل، مدنظر است؛ همانطور که در قرآن کریم آمده: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ... ؛ هر كس از پيامبر اطاعت كند، در حقيقت از خدا اطاعت كرده...» [25] که جهت انجامِ آن از فاعل، مورد توجه است؛ اما در «طَوْع» خودِ مفهوم فرمانبری مدنظر است.[26]
تفاوت «طاعت» و «عبادت»:
اگر فرمانبری از کسی با اشتیاق صورت بگیرد «طاعت» نامیده میشود؛ و حتی اگر انسان در فرمانبرداری از دیگری نیت پیروی نیز نداشته باشد، مجازا گفته میشود او را «اطاعت» کرده است، مانند فرمانبَری از شیطان؛ اما «عبادت» به معنای نهایت فروتنی است که با معرفت معبود همراه است و برای کسی جز خدا نیست.[27]
تفاوت «طاعت» و «قبول»:
«طاعت» از روی رغبت یا ترس انجام میشود؛ اما «قبول» مانند اجابت از روی حکمت یا مصلحت است. از اینرو قابِل و مُجیب از صفات خدا بهشمار میآید ولی مطیع اینگونه نمیباشد.[28]
تفاوت «طاعت» و «اجابت»:
«طاعت» یعنی فرد در راستای ارادۀ شخصی بالاتر از خود، کاری را با میل و رغبت انجام دهد؛ اما در«اجابت» رتبۀ شخص و میل و رغبت مورد توجه قرار نمیگیرد. [29]
تفاوت «طاعت» و «موافقهالاراده»:
اگر فرمانبَر فقط نیتِ فرماندهنده را مورد نظر قرار دهد و آن را عملی کند «طاعت» گویند؛ اما اگر ارادۀ فرمانبَر در انجام کاری مطابق با ارادۀ فرماندهنده باشد «موافقهالاراده» مینامند.[30]
«نُصح» خلاف خیانت و به معنای اخلاص،[32] صداقت، مشورت و عمل،[33] مهرورزی[34] و خیرخواهی برای دیگری و هدایت او به خیر[35]بیان شده است. به پند دادن «نُصح» و «نصيحت» گفته میشود؛ چرا كه از روى خلوص نيت و خيرخواهى محض است[36] و کاربرد آن در نصیحت غیر کلامی، مجاز است.[37]به نصيحت خالصانه «نَصَحْتُ له الوُدَّ» گفته میشود؛ همانگونه که به عسل خالص «نَاصِحُ العَسَل» میگویند.[38]
خدای متعال از قول برادران یوسف پیامبر (علی نبینا و آله و علیه السلام) میفرماید: «يا أَبانا ما لَكَ لا تَأْمَنَّا عَلى يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ؛ اى پدر، تو را چه شده است كه ما را بر يوسف امين نمىدانى در حالى كه ما خيرخواه او هستيم؟»[39] منظور از «ناصِحُون»، رفتاری مبنی بر راستی، اخلاص و بهدور از خیانت است.[40]
خدای متعال در سورهای دیگر میفرماید: «أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنْصَحُ لَكُم؛ پیام های پروردگارم را به شما می رسانم و برای شما خیرخواهی میکنم».[41] مراد از «أَنْصَحُ لَكُم»، تحقق راستی و اخلاص از خیانت در گفتار و رفتار است.[42]
«وَفَاء» (در معنای اسمی) ضد نیرنگ[45] و (در معنای مصدری) بهمعنای تمام کردن،[46] انجام دادن تعهدات و به سر بردن عهد و پیمان است.[47]
«وَفَی الشیءُ» یعنی شخص، چیزی را تمام کرد.[48] «وَفَى بِعَهدِهِ وَ أَوْفَى بِعَهدِهِ» يعنى فردی، پيمانش را به پایان برد و به آن عمل كرد.[49]
خدای متعال میفرماید: «الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنْقُضُونَ الْمِيثاق؛ همانان كه به پيمان خدا وفادارند و عهد [او] را نمىشكنند».[50]«وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ؛ و به پيمانم وفا كنيد، تا به پيمانتان وفا كنم، و تنها از من بترسيد».[51]«وفی» در این دو آیه به معنای پیمان شرعی است.[52]
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در حکمت259 میفرمایند: «الْوَفَاءُ لِأَهْلِ الْغَدْرِ غَدْرٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْغَدْرُ بِأَهْلِ الْغَدْرِ وَفَاءٌ عِنْدَ اللَّه؛ وفادارى با اهل فریب و حیله نزد خدا بیوفایی محسوب است و خیانت به بیوفایان نزد خدا وفاداری است».[53]
نکتهها و پیامها
1. خودآگاهی، در حقیقت توانایی شناخت خود و آگاهی از ویژگیها، نقاط ضعف و قوت، تمایلات، ترسها و انزجارهای خویش است. (عَارِفٌ)
2. اهمیت خودآگاهی به اندازهای است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرمایند: «هَلَكَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ؛ كسى كه قدر و منزلت خويش نشناسد، هلاك شود».[54] (عَارِفٌ)
3. لازمۀ موفقیت آگاهی از گرایشها و توانمندیهای شخصی است. (عَارِفٌ)
4. شناخت استعدادها و توانمندیها به شخص کمک میکند هدف خود را به درستی برگزیند و توانمندیهای خود را در مسیر صحیح جهتدهی کند. (عَارِفٌ)
5. شخصی که از قدر و جایگاه خویش آگاهی ندارد، ممکن است کاری انجام دهد که با شخصیت او همخوانی ندارد؛ یا نیروی خود را در مسیر غیرصحیح مصرف کند. (عَارِفٌ)
6. یکی از مصادیق شناخت قدر و منزلت، آگاهی از جایگاه خود در هستی، و در برابر آفریدگار است. این آگاهی به شخص کمک میکند نقش بندگی خود را به بهترین وجه ایفا کند. عدم توجه به این جایگاه، از عوامل تباهی و سقوط فرد است. (عَارِفٌ)
7. شناخت در ابعاد مختلف: (عَارِفٌ)
* بعد خودسازی
انسان وقتی میتواند کوتاهی و کاستیهای خود را ببیند که خود را از امور مربوط به دیگران رها کند.
* بعد مدیریتی
یک مدیر موفق باید در تقسیم مسئولیتها شایسته سالاری را برای هر قسمت، الگوی خود قرار دهد تا آن مجموعه بتوانند پیشرفت قابل توجهی کنند.
* بعد جامعه شناسی
جامعهای میتواند پیشرفت داشته باشد که افراد آن به این سطح درک رسیده باشند که هرکس در رشتۀ خود داخل شود و نظر دهد.
* بعد تربیتی
والدین با تربیت صحیح میتوانند از همان ابتدا خودآگاهی را به فرزندان خود آموزش دهند.
8. اطاعت باید طبق خواستۀ خدا باشد نه دل. (طَّاعَةِ)
9. هر چه پیروی از حجت خدا بیشتر باشد، مقام بالاتر است. (طَّاعَةِ)
10. بعد از رسول خدا سزاوارترین فرد در امر خلافت، امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند؛ زیرا که پیرو فرمان محضِ خدا بود. (طَّاعَةِ)
11. حکومت اهل بیت (صلوات الله) تنها حکومتی است که طبق خواستۀ خدا اجرا میشود. (طَّاعَةِ)
[1]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص558.
[2]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص558.
[3]- معجم المقاييس اللغه، ج4، ص281.
[4]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص97.
[5]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج4، ص1839.
[6]- مفردات ألفاظ القرآن، ص561.
[7]- منتهی الارب به نقل از کلید گشایش نهجالبلاغه، ص548.
[8]- فرهنگ ابجدى، ص839.
[9]- مفردات ألفاظ القرآن، ص560.
[10]- الفروق في اللغه، ص72.
[11]- کلامی که معنای آن نیازمند به شرح باشد.
[12]- ازهری به نقل از الفروق في اللغة، ص72.
[13]- العین، ج2، ص209.
[14]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص137.
[15]- معجم مقاییس اللغه، ج3، ص431.
[16]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص137.
[17]- مفردات الفاظ القرآن، ص529.
[18] - التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص139.
[19] - التحقيق فی كلمات القرآن الكريم، ج7، ص137.
[20]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص138.
[21]- آل عمران، آیه83.
[22]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص138.
[23]- النهايه في غريب الحديث و الاثر،ج3، ص142.
[24]- العین، ج2، ص209.
[25]- نساء، آیه80.
[26]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، صص138 و 139.
[27]- الفروق فی اللغه، ص215.
[28]- الفروق فیاللغه، ص217.
[29]- الفروق فیاللغه، ص217.
[30]- الفروق فی اللغه، ص215.
[31]- معجم مقاييس اللغه، ج5، ص435.
[32]- مجمع البحرين، ج2، ص417.
[33]- التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج12، ص151.
[34]- جمهرة اللغه، ج1، ص544.
[35]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج4، ص230.
[36]- قاموس قرآن، ج7، ص71.
[37]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج4، ص231.
[38]- مفردات ألفاظ القرآن، ص808.
[39]- یوسف، آیۀ11.
[40]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص139.
[41]- اعراف، آیۀ62.
[42]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص138.
[43]- كتاب العين، ج8، ص409.
[44]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص161.
[45]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج6، ص3023.
[46]- قاموس قرآن، ج7، ص230.
[47]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص847.
[48]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج6، ص3023.
[49]- قاموس قرآن، ج7، ص230.
[50]- رعد، آیة20.
[51]- بقره، آیة40.
[52]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص162.
[53]- نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص513.
[54]- نهج البلاغه، حکمت149.
اضف تعليق