و من كتاب له (علیهالسلام) إلى معاوية:
«فَاتَّقِ اللَّهَ فِيمَا لَدَيْكَ وَ انْظُرْ فِي حَقِّهِ عَلَيْكَ وَ ارْجِعْ إِلَى مَعْرِفَةِ مَا لَا تُعْذَرُ بِجَهَالَتِهِ فَإِنَّ لِلطَّاعَةِ أَعْلَاماً وَاضِحَةً وَ سُبُلًا نَيِّرَةً وَ مَحَجَّةً نَهْجَةً وَ غَايَةً مُطَّلَبَةً يَرِدُهَا الْأَكْيَاسُ وَ يُخَالِفُهَا الْأَنْكَاسُ مَنْ نَكَبَ عَنْهَا جَارَ عَنِ الْحَقِّ وَ خَبَطَ فِي التِّيهِ وَ غَيَّرَ اللَّهُ نِعْمَتَهُ وَ أَحَلَّ بِهِ نِقْمَتَهُ».
ترجمهها
«پس دربارة آنچه از حقوق مسلمانان در نزد توست از خشم خدا حذر کن و در خصوص حقی که خدا بر تو دارد، بينديش و به شناختن چيزی که در مقابل جاهل بودن تو نسبت به آن عذری از تو پذيرفته نيست بازگرد، که به راستی برای اطاعت از خداوند، نشانههای آشکار و راههايی روشنی بخش و جادهای مستقيم و واضح و عاقبتی مطلوب است، که هوشمندان به آن نشانهها و راهها وارد میشوند (و از آنها هدايت میجويند) و فرومايگان با آنها به مخالفت برمیخيزند و به راه خلاف میروند، هر کس از آن نشانهها و راهها منحرف و به غير آن متمايل گردد از حق برگشته و در بيابان سرگردانی بدون راهنما، در وادی گمراهی، گام میزند، خداوند، نعمت خود را بر چنين کسی دگرگون میسازد و کيفر خويش را بر او فرود میآورد».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص390)
«... پس نسبت به آنچه در اختیار داری از خدا پروا دار، و حق او را بر خود در نظر آر، و به شناسایی چیزی که در ندانستن آن عذرت پذیرفته نیست بازگرد، زیرا طاعت نشانههایی آشکار، و راههایی روشن، و شیوهای معلوم، و هدفی دلپسند دارد، که زیرکان به آن درمیآیند، و فرومایگان با آن مخالفت میورزند؛ هر که از آن کنار رود از حق منحرف شود، و کورکورانه در گمراهی قدم نهد، و خداوند نعمتی را که به او داده دگرگون سازد، و نقمت خویش را بر او فرود آرد».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص390)
(وقتی معاویه امام (علیهالسلام) را به ایجاد آشوب و ظلم و ستم متهم کرد ایشان با نوشتن این نامه بیان داشت که من طبق دستور قرآن کریم مأمورم با ستمکاران و مخالفان و ملحدان جنگ نمایم سپس امام (علیهالسلام) شروع به موعظة معاویه نمود و او را به ورود در راه حق و پرهیز از اطاعت از نفس سرکش توصیه فرمود)
(پند و هشدار به معاویه)
«نسبت به آنچه از مال و جان مردم در اختیار داری بترس و در حقوق الهی که برعهدهداری فکر کن و به شناخت چیزی همت گمار که در ندانستن آن معذور نیستی. بیتردید اطاعت خدا نشانههای آشکار و راههای روشن و راهی همیشه گشوده و پایانی دلپذیر دارد.
راهی که زیرکان به آن راه درآیند و فرومایگان از آن روگردانند. کسی که از دین سرباز زند، از حق روگردان شده و در وادی گمراهی گام نهاده است و به بن بست خواهد رسید و خدا نعمتش را از او بگیرد و بلاهایش را بر او فرود آورد».
(نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، صص558و559)
«پس از خدا بترس در بارة آنچه (نعمتهايى) كه نزد تو است، و بنگر در حقى (اطاعت و پيروى و سپاسگزارى) كه بر تو دارد، و برگرد به شناسايى آنچه كه بجهل و نادانى آن معذور نيستى (امام زمان خويش را پيروى كن) زيرا براى اطاعت و پيروى (از خدا كه اساس آن شناسائى امام زمان است) نشانههاى آشكار و راههاى روشن و جادههاى راست و هويدا و پايانى است (بهشت) كه آرزو ميشود، زيركان در آن وارد ميشوند، و سفلگان از آن سرباز مىزنند (بر خلاف دستور خدا و رسول كارهاى ناشايستهاى بهجا مىآورند كه بهآن نمىرسند) هر كه از آن راه پرت شود از راه حق بيرون رفته و ندانسته پا در بيابان گمراهى نهاده، و خدا نعمتش را از او تغيير داده (گرفته) و عذاب و سختيش را به او روا دارد».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ج5، ص906)
شروح
(مواعظ سودمند به معاويه)
«اى معاويه، به آنچه بر آن سلطه دارى، از خدا پروا بدار، و با امر الهى مخالفت نكن، و در حقى كه خدا بر تو دارد دقت كن و همانطور كه فرمان داده حقّ او را ادا كن. و به معرفت آنچه كه هيچ عذرى درباره ناآگاهى از آن ندارى، يعنى خليفه برحق و پيروى از او، بازگرد و فرمانگزار شو.
(ويژگىهاى طاعت و عبادت)
طاعت و عبادت، نشانههاى واضح و روشن و راههاى پر فروغ و شفاف و هدفى مطلوب دارد، يعنى وصول به سعادت در دنيا و آخرت است كه آن راهها و اهداف را انسانهاى
هوشمند مىپيمايند و مىجويند و فرومايگان با آنها مخالفت مىورزند و هركه راهِ بندگى را بخواهد گمراه نمىگردد، زيرا آشكار است و راههاى آن روشن.
پس هركه از جاده مستقيم حق منحرف گردد، بىترديد به باطل گراييده و در بيابان
گمراهى گام نهاده است. و آنگاه است كه خداى متعال نعمتهايش را تغيير مىدهد و
عذاب خود را بر او نازل مىكند، چنان كه مىفرمايد: «ذَ لِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِّعْمَةً
أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ»[1]؛ «اين [ كيفر] بدان سبب است كه خدا نعمتى را كه بر قومى ارزانى داشته تغيير نمىدهد، مگر آنكه آنان آنچه را در دل دارند تغيير دهند».
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، صص58و59و60)
«در اين نامه امام (عليهالسلام) مخاطب خود را موعظه فرموده و او را پند و اندرز داده است كه تقواى الهى را پيشه كند و دربارة اموال مسلمين و ثروت آنان كه نزد او قرار دارد از خدا بترسد و حق نعمتهاى خدا را بر خود ادا كند و به منظور سپاسگزارى، دستورهاى وى را پيروى و اطاعت كند و به سوى شناخت آنچه كه براى نادانى آن وى را عذرى نيست برگردد يعنى بداند كه اطاعت از فرمانهاى خدا و پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) و امام بر حق واجب و لازم است.
(فانّ للطاعة اعلاما واضحه)
براى اطاعت خدا نشانههاى روشن است، كلمه اعلام كنايه از امورى است كه آدمى را به راه خداوند راهنمايى مىكنند يعنى كتاب خداوند و سخنان پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) و اعمال او، و همچنين پيشوايان حق و راستين، كه اصل و ريشه اين آثار و حاملان آن مىباشند، و منظور از راههاى روشن و جاده آشكار همان راههايى است كه به خدا منتهى مىشود كه مدلول همان آثار است، و مراد از هدفى كه به طور جدى مطلوب خلق است آن است كه با حالتى پاك و برهنه از آلودگيهاى جسمانى پست و زينت يافته با كمالات نفسانى و انسانى، به پيشگاه قدس الهى راه يابند.
طاعة اسم مصدر و منظور هدفى است كه مورد نظر أعلام است و براى رسيدن به آن هدف اين راه بايد پيموده شود، و ضمير در كلمات: يَرِدُهَا و يُخَالِفُهَا و عَنْهَا ، بر مىگردد به جمله المحجّه و أَعْلَاماً وَاضِحَةً عليها و بديهى است كه خردمندان آنانند كه ورود در اين جاده را برمىگزينند و نشانههاى آن را طلب مىكنند، و اما دون همتان به راههاى ديگر انحراف مىيابند و از مسير حق سر بر مىتابند و در كوير جهل و نادانى سرگردان مىشوند و در پى آن خداوند، نعمت خود را بر آنان دگرگونه كرده و در سراى آخرت كيفر و عذاب را به آنان عوض مىدهد».
(ترجمة شرح نهج البلاغه، ابنميثم، ج4، صص776و777)
واژه شناسی
واژه کاوی
«وقی» به معنی دور کردن چیزی از چیز دیگری به واسطة غیرش،[12] حمایت، حفظ، مصونیت و پوشاندن آن از آزار[13] و بدی است.[14]
«وقی» در اصل بر چیزیکه انسان را از گناه و نافرمانی حفظ کند دلالت دارد؛[15] همانطور که عفت، انسان را از هوای نفس دور میکند.[16]
«الوِقَايه» یعنی نگهداری شیء از آنچه به آن زيان مىرساند.[17]
تفصیلی:
«تَقْوَى» در اصل «وَقْوَى» بوده که واو به تاء تبدیل شده است؛[18] به معنای ترس از خدا، عمل به طاعت او و پرهيزکارى است.[19]
حقیقت «تقوی» این است انسان نفس و جان خود را از آنچه بيمناك است، نگهدارد؛ سپس گاهى خوف و ترس را «تَقْوَى» مينامند. [20]
«تقوی» اولین مرحله برای رسیدن به رضای الهی است و برای محقق شدن آن، انجام کار خوب و صالح لازم است.[21]«تقوی» برای شخص مؤمن از ابتدای ایمان تا کامل شدن ایمانش ضروری است.[22]
در شريعت و دين «تقوی» يعنى خود نگهدارى از آنچه به گناه مىانجامد.[23]
بنابر آیة «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ؛ کسانی که از خدا و پیامبرش اطاعت کنند و از خدا بترسند و از او پروا نمایند، پس آنان همان کامیابانند».[24]در قرآن کریم «تقوی» به معنی ترس نیست؛ بلکه قسیم خوف است.
حدود 230 آیه مربوط به تقوا و مشتقات آن است.[25]
در نهج البلاغه «تقوی» حفاظ و پناهگاه است نه زنجیر و زندان؛[26]معروفترین عنصری است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) به آن عنایت فرمودند.[27]
«مُتَّقِي» و «تَقِي» هر دو بهمعناى پرهيزگار است.[28]
«رَجُلٌ تَقِی» به معنای شخصی است که نفس خود را با عمل صالح از عذاب و گناه حفظ کرد[29]و «رجُلٌ وَقَّاء» یعنی مرد بسيار پرهيزگار.[30]
«اِتَّقاء» از باب افتعال، یعنی شخص تقوا را اختیار کرد و درخور آن عمل کرد.[31]
تفاوت «اِتقاء» و «خَشیَت»:
«اتقاء» محافظت از چیزي است که انسان نسبت به آن، ترس دارد؛[32] اما «خشیت» بيمى است كه با تعظيم و بزرگداشت چيزى همراه است.[33]
تفاوت «تُقی» و «وَرَع»:
«تُقی» به اجتناب از حرامها و «وَرع» به دوری کردن از شبههها گفته میشود. هر ورعی تقوا است ولی هر تقوایی ورع نیست.[34]
تفاوت «تَقی» و «مُتَّقی» و «مُؤمِن»:
«تقی» در مقایسه با «متقی» ضمن مبالغهآمیز بودن، برای مدح کردن شخص مناسبتراست؛ همین رابطه در
خصوص «متقی» و«مؤمن» نیز صدق می کند. «مؤمن» به ظاهر شخص اطلاق میشود ولی «متقی» در نظر شریعت، پس از آگاهی دقیق از فرد اطلاق میشود.[35]
اگر نگاه با قلب مدنظر باشد بهاینمعنا است که انسان در مورد چیزی عجله نداشته باشد و (به خود) مهلت بدهد[40] تا خردمندانه فکر[41] و تحقیق کند؛[42] فکری که بهواسطه آن علم و گمان بهدست آید و مجهول، معلوم گردد.[43]
مقصود از «نظر» تأمل و جستجو نمودن در مورد چیزی است[44] و یا گاهی شناختى است كه بعد از جستجو حاصل ميشود که همان «رؤیت» است.[45]
«نظر» بهمعنى ديدن با چشم عقل، در نزد شيعيان بيشتر بهکار رفته است؛ اما در نزد عامه بیشتر به معنی دیدن با چشمسر است.[46]
تفاوت «نظر» و «تأمل»:
رابطه بین «نظر» و «تأمل» عموم و خصوص مطلق است هر «تأملی» نظر است؛ اما هر «نظری» تأمل نیست.
«تأمل» نگاه شخص اندیشمند است برای اینکه نسبت بدان چیزی که بهدنبالش است شناخت پیدا کند و به «نظری» «تأمل» گفته میشود که فقط با طول زمان بهدست میآید. [47]
تفاوت «نظر» و «رؤيت»:
«رؤیت» بر دیدن با چشم یا بصیرت، دلالت دارد؛[48] اما «نظر» بهمعنای طلب و خواستن هدایت است و زمانی بهکار میرود که «ناظر» علم و آگاهی ندارد و به دنبال آشکار شدن شیء است[49] و اگر منظور از «نظر» دیدن با چشم سر باشد باید قید «رأی العین» در کلام ذکر شود.[50]
«كَيْس» در مورد انسان خلاف شکافتن است، زیرا اندیشه و عقیده را جمع میکند؛[51]
«كَيْس» مخالف «احمق»[52]، و بهمعنی عاقل بودن، زرنگی، فطانت، ظرافت،[53] مهارت در امور،[54] تيزهوشى و قريحه سرشار است.[55]
تفاوت «كَيْس» و «حاذق»:
به شخصی که منظور و مقصود را سریع دریافت میکند «كَيْس» گفته میشود؛ اما منظور از «حاذق» در هرصـنعت کسی است که به نهایت آن رشته رسیده و فراگیرياش قطع شده و پایان یافته است.
از آنجاییکه نمیتوان پایان و انقطاعی بر معلومات خدای تعالی در نظرگرفت، ذات حق قابل توصیف به «حذق» نیست.[56]
نکتهها و پیامها
1. رعایت تقوای الهی و شناخت ادای حقوق پروردگار و مردم بر همگان واجب است (فَاتَّقِ اللَّهَ فِيمَا لَدَيْكَ وَ انْظُرْ فِي حَقِّهِ عَلَيْكَ).
2. مطالعه، تحقیق و کاوش، برای شناخت و فراگیری حقوقی که خدای تعالی، بر انسان واجب کرده، و آموزش این حقوق به فرزندان از سنین کودکی، امری لازم و ضروری است (انْظُرْ فِي حَقِّهِ عَلَيْكَ).
3. به نظر میرسد، در این فراز امام (عليهالسلام) به معاویه گوش زد میکنند، که وی به حق ولایت و امامت امام (عليهالسلام)، برخود آگاه است، بنابراین برای سرکشی و تمرد عذری ندارد (وَ ارْجِعْ إِلَى مَعْرِفَةِ مَا لَا تُعْذَرُ بِجَهَالَتِهِ).
4. راه هدایت و اطاعت پروردگار آشکار، واضح و روشن است و عاقبتی خوشایند دارد (فَإِنَّ لِلطَّاعَةِ أَعْلَاماً وَاضِحَةً وَ سُبُلًا نَيِّرَةً وَ مَحَجَّةً نَهْجَةً وَ غَايَةً مُطَّلَبَةً).
5. نشان هوشمندی، تبعیت از فرامین الهی و نشان پستی و و رذالت سرپیچی از اوست (يَرِدُهَا الْأَكْيَاسُ وَ يُخَالِفُهَا الْأَنْكَاسُ).
6. انسانهای زیرک و هوشیار، در تمام مراحل زندگی مسیر حق و حقیقت را انتخاب کرده، اطاعت از پروردگار را محور و اولویت خود قرار میدهند؛ اما اشخاص پست و فرومایه، با حق مخالفت کرده و درورطة گمراهی سقوط میکنند (يَرِدُهَا الْأَكْيَاسُ وَ يُخَالِفُهَا الْأَنْكَاسُ مَنْ نَكَبَ عَنْهَا جَارَ عَنِ الْحَقِّ وَ خَبَطَ فِي التِّيهِ).
7. عاقبت دوری از حق، حرکت در جادة گمراهی، تغییر نعمت در دنیا، و کیفر و عذاب در آخرت است (مَنْ نَكَبَ عَنْهَا جَارَ عَنِ الْحَقِّ وَ خَبَطَ فِي التِّيهِ وَ غَيَّرَ اللَّهُ نِعْمَتَهُ وَ أَحَلَّ بِهِ نِقْمَتَهُ).
[1]- انفال، آیه53.
[2]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص585.
[3]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص585.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص585.
[5]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص585.
[6]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص595.
[7]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص595.
[8]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص595.
[9]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص595.
[10]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص595.
[11]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص595.
[12]- معجم المقاييس اللغه، ج6، ص131.
[13]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج20، ص304.
[14]- أساس البلاغه، ص686.
[15]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص183.
[16]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص184.
[17]- مفردات ألفاظ القرآن، ص881.
[18]- كتاب العين، ج5، ص239.
[19]- فرهنگ ابجدى، متن249.
[20]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن،ج4،ص480
[21]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم،ج13،ص186
[22]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم،ج13،ص185
[23]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص480.
[24]- نور، آیة52.
[25]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص856.
[26]- کلید گشایش نهجالبلاغه، صص857 و 858.
[27]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص856.
[28]- قاموس قرآن، ج7، ص237.
[29]- ابوبکر؛ به نقل از لسان العرب، ج15، ص403.
[30]- فرهنگ ابجدى، ص992.
[31]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص184.
[32]- الفروق في اللغه، ص238.
[33]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص604.
[34]- بهجه الخاطر و نزهه الناظر ، ص125.
[35]- االفروق فی اللغه، ص216.
[36]- كتاب العين، ج8، ص154.
[37]- دشتی، ص732 به قل از فرهنگ برابرهای فارسی نهج البلاغه، ص1028.
[38]- ترجمان قرآن بهنقل از کلید گشایش نهج البلاغه، ص754.
[39]- كتاب العين، ج8، ص 154.
[40]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج7، ص540.
[41]- مجمع البحرين، ج3، ص498.
[42]- معجم المقاييس اللغه، ج5، ص444.
[43]- مجمع البحرين، ج3، ص498.
[44]- معجم المقاييس اللغه، ج5، ص444.
[45]- مفردات ألفاظ القرآن، ص812.
[46]- مفردات ألفاظ القرآن، ص812.
[47]- الفروق في اللغه، ص66.
[48]- معجم المقاييس اللغه،ج2، ص472.
[49]- الفروق في اللغه، ص67.
[50]- كتاب العين، ج8، ص309.
[51]- معجم المقاييس اللغه،ج5، ص149.
[52]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج3، ص1365.
[53]- مفردات نهج البلاغه، رج2، ص345.
[54]- مجمع البحرين، ج4، ص25.
[55]- مفردات ألفاظ القرآن، ص729.
[56]- الفروق في اللغه، صص77و78.
اضف تعليق