نامه ها

نامه ششم فراز دوم

و من كتاب له(علیه‌السلام) إلى معاوية:

«إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَان ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا».



ترجمه‌ها

- ترجمه نهج‌البلاغه(فقيهي)
نامه‌ای است از اميرالمومنين(علیه‌السلام) به معاويه:
«جز اين نيست که مشورت درباره امر خلافت حق مهاجرين و انصار است؛ [این سخن امام(علیه‌السلام) از باب مناظره و استدلال بر اساس باورهای دشمن است؛ زیرا معاویه در مسأله خلافت اعتقاد به نصب الهی نداشت و در شعارهای خود بیعت مسلمانان و شورای خبرگان امت را ملاک می دانست. امام(علیه‌السلام) نیز براساس همین رأی، به بیعت مردم و رأی شورای مهاجرین و انصار استدلال می کند تا بهانه را از دست معاویه بگیرد؛ وگرنه در سرتاسر نهج البلاغه تصریح و کنایه به حقانیت و اولویت و حق وصیت و وراثت آن حضرت موجود است، از جمله خطبه‌های: ۲، ۳، ۶، ۱۳۹، ۱۴۴، ۱۵۴، ۱۶۲،172] بنابراين هرگاه آنان بر مردی گرد آمدند و او را امام ناميدند، اين امر مورد رضای خداوند است».
(نهج‌البلاغه، ترجمه‌ فقیهی، ص499)
- ترجمه‌ نهج‌البلاغه(استادولی)
از یک نامه آن حضرت(علیه‌السلام) به معاویه:
«و مشورت در امر خلافت حق مهاجرین و انصار است؛ اگر گرد مردی جمع شدند و رهبرش نامیدند این کار مورد رضای خداست».
(نهج‌البلاغه، ترجمه‌ حسین استاد ولی، ص367)
- ترجمه‌ نهج‌البلاغه(بهرام‌پور)
(امام در این نامه در مورد بیعت مردم با ایشان خطاب به معاویه یادآور می‌شود که عموم مردم با من بیعت کرده‌اند، بقیه باید با آن‌ها هماهنگ باشند در غیر این صورت مانند زمان خلفای قبلی می‌توان با سرکش‌ها جنگید).
مقبولیت خلافت امام
«همانا شورا از اختیارات مهاجرین و انصار است؛ پس اگر آن‌ها بر امامت کسی اتفاق کردند خدا هم بر این امر راضی است».
(نهج‌البلاغه، ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام‌پور، ص522)
- ترجمه نهج‌البلاغه(فیض‌الاسلام)
از نامه‌هاى آن حضرت(عليه‌السلام) است به معاويه:
(كه آن ‌را به‌وسيله جرير بن ‌عبداللَّه بجلىّ به شام فرستاده و در آن صحّت و درستى خلافت خود را اثبات و بيزاري‌اش را از كشتن عثمان اظهار فرموده):

« و مشورت(در امر خلافت به عقيده شما) حق مهاجرين(كساني‌ كه از مكّه به مدينه آمده و به پيغمبر اكرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) پيوستند) و انصار(آنان كه در مدينه به آن حضرت ايمان آورده ياريش نمودند) مى‌باشد و چون ايشان گرد آمده مردى را خليفه و پيشوا ناميدند، رضاء و خوشنودى خدا در اين كار است».
(ترجمه و شرح نهج‌البلاغه، فیض‌الاسلام، ج5، ص841)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج‌البلاغه(آیت‌الله شیرازی)
وظیفه مردم در مقابل بیعت با امام(علیه‌السلام):
«جايگاه شورا براى خلافت شورا و رايزنى تنها به مهاجران و انصار كه اهل حلّ و عقدند و اسلام را از ديگران بهتر مى‌فهمند، تعلق دارد؛ پس اگر درباره شخصى اتّفاق‌نظر كردند و او را به عنوان امام انتخاب نمودند رضايت خدا در آن است».
(ترجمۀ توضيح نهج‌البلاغه، آیت‌الله سید محمد شیرازی، ج3، ص510)
- توضیح نهج‌البلاغه(ابن‌میثم)
از نامه‌هاى حضرت(علیه‌السلام) به معاويه:
(آنچه در اين مورد ذكر شده قسمتى از نامه‌اى است كه حضرت به معاويه نوشت و آن را به‌وسيله عبداللَّه بجلى كه از حكمرانى همدان عزلش كرده بود به شام فرستاد).
جمله‌هاى اول اين نامه اين بوده است
«پس از حمد خدا و نعت پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) اى معاويه همچنان كه تو در شام هستى بيعت من برگردن تو قرار دارد؛ زيرا با من همان مردمى بيعت كردند كه... و دنباله آن متصل مى‌شود به آغاز آنچه در اين مورد ذكر شد».
(ترجمه‌ی شرح نهج‌البلاغه، ابن‌میثم، ج4، ص599)
- شرح نهج‌البلاغه(ابن‌ابی‌الحدید)
(در این نامه ضمن بيان چگونگى پيام فرستادن اميرالمومنين[علیه‌السلام] همراه جرير بن عبدالله بجلى براى معاويه آمده است).
جرير بن عبدالله بجلى پيش معاويه
« زبير بن ‌بكّار در كتاب الموفقيات مى‌گويد: «كه چون على[علیه‌السلام] جرير را پيش معاويه گسيل داشت، جرير از كوفه بيرون آمد و تصور نمى‌كرد كه هيچ‌كس براى رفتن پيش معاويه بر او پيشى بگيرد. خودش مى‌گويد: «همين‌كه پيش معاويه رسيدم او را در حالى ديدم كه براى مردم خطبه مى‌خواند و آنان بر گرد او مى‌گريستند و بر گرد پيراهن خون آلوده عثمان كه بر نيزه‌اى همراه انگشتان قطع شده همسرش، نائله دختر فرافصة، آويخته بود شيون مى‌كردند. من نامه على[علیه‌السلام] را به او دادم.
در راه مردى همراه من بود كه پا به پاى من حركت مى‌كرد و چون توقف مى‌كردم توقف مى‌كرد در اين هنگام برابر معاويه ظاهر شد و اين ابيات را براى او خواند: همانا پسر عموهاي عبدالمطلب بدون آنكه دروغ باشد پير شما را كشتند و تو سزاوارترين كس براى قيامى، قيام كن و ما همه اين ابيات را در مباحث گذشته آورده‌ايم.
گويد: سپس نامه ديگرى از وليد بن ‌عقبه ‌بن ‌ابى ‌معيط را كه برادر مادرى عثمان بود و از كوفه به طور پوشيده براى معاويه نوشته بود به او داده و آغاز آن نامه چنين بود: «اى‌ معاويه همانا شانه و گردن پادشاهى به تصرف غير در آمده است و نيستى آن نزديك است» (ما اين ابيات را ضمن مباحث گذشته آورده‌ايم)».
جرير بن عبدالله گويد معاويه به من گفت: «اينك همين جا بمان كه مردم از مرگ و كشتن عثمان به هيجان آمده‌اند و صبر كن تا آرام بگيرند و من چهار ماه ماندم؛ آنگاه نامه‌اى ديگر از وليد بن عقبه براى معاويه رسيد كه در آغازش اين ابيات را نوشته بود: تو با نامه نوشتن براى على[علیه‌السلام] مى‌خواهى كار را اصلاح كنى و حال آنكه مثل تو، همچون زنى است كه مى‌خواهد پوستى را كه بر آن كرم افتاده و فاسد شده است دباغى كند...». گويد: «چون اين نامه براى معاويه رسيد دو صفحه كاغذ سپيد را به هم چسباند و آن را در هم پيچيد و عنوان آن را چنين نوشت: «از معاويه بن ابى‌سفيان به على بن ابى طالب» و به من داد. من كه نمى‌دانستم چيست پنداشتم پاسخ نامه است. معاويه مردى از قبيله عبس را همراه من كرد و من نمى‌دانستم چه چيزى همراه دارد. از شام بيرون آمديم و چون به كوفه رسيديم مردم در مسجد جمع شدند و ترديد نداشتند كه آن نامه كه همراه من است، طومار بيعت مردم شام است؛ ولى همين‌كه على[علیه‌السلام] آن را گشود نوشته‌اى در آن نديد در اين هنگام آن مرد عبسى برخاست و گفت: از قبايل قيس و غطفاني‌ها و عبسي‌ها چه كسانى حضور دارند و سپس گفت: من به خدا سوگند مى‌خورم كه خود ديدم، زير پيراهن عثمان بيشتر از پنجاه هزار مرد محترم جمع شده‌اند و ريشهاى ايشان از اشك‌هايشان خيس بود و همگان بايكديگر پيمان بسته و سوگند خورده‌اند كه كشندگان عثمان را در صحرا و دريا بكشند و من به خدا سوگند مى‌خورم كه پسر ابو سفيان آنان را با سپاهى كه چهل هزار اسب بریده شرم و گند بریده همراه خواهد داشت، براى حمله به شما حركت خواهد داد و خيال مى‌كنيد چه‌ دليرانى در آن سپاه خواهند بود.
آن‌گاه آن مرد عبسى نامه‌اى از معاويه را به على[علیه‌السلام] تسليم كرد. على[علیه‌السلام] آن را گشود و در آن اين ابيات را ديد: مرا كارى و خبرى فرارسيده‌ است كه در آن اندوه جان نهفته است و مايه بريده‌ شدن بينى افراد نژاده است، سوگ اميرمؤمنان[علیه‌السلام] و لرزشى چنان سنگين، كه‌گويى كوههاى استوار براى آن فرو مى‌ريزد».
(جلوه ‌تاريخ ‌در شرح نهج‌البلاغه،‌ ابن‌ابى‌الحديد، ج6، صص22 و 23)

واژه شناسی

- اجْتَمَعُوا
گرد هم آمدند1 وبهم پيوستند.2
- سَمَّوا
نامیدند.3
- رِضا
رضایت و خشنودی.4

واژه کاوی

- سَمَّوا (وسم)
«وسم» به معنی اثر و نشانه5 و تأثير چيزى بر چيز ديگر6 به‌سبب علامتی است.7
«وَسْم» اثرِ جای داغ کردن8 بر روی پوست9 است تا با آن شناخته شود.10
و شخصی «موسوم» به‌خیر است که در وجودش نشانه‌ای از نیکی باشد.
تفاوت «سمة» و «علامت»:
رابطه میان «سمة» و «علامت» عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی هر «سمتی» «علامت» است؛ ولی هر «علامتی» «سمة» نیست؛ «سمة» همان گذاردن «علامتی» مخصوص و یا داغ نهادن، بر جسد حیوان است.12
- رضا (رضو)
«رضایت» به معنای خشنودی و ضد سُخط ونارضایتی است.13
خشنودی و نارضایتی در مورد موجوداتی به کار می‌رود که دارای شعور و اراده هستند.14
انسان گاهی در جریان اموری قرار می‌گیرد و با چیزهایی رو به رو می‌شود؛ اگر آن کارها طبق میلش باشد به آن‌ها رضایت می‌دهد.15

نکته‌ها و پیام‌ها

1- امیرالمومنین علی(علیه‌السلام) در یک برهه‌ی زمانی مأمور به صبر بودند؛ اما پس از این دوران حکومت را در دست گرفتند.
2- «الشُّورَى»: مخالفین بر این باور بودند که انتخاب امام بر نصب الهی نیست؛ بلکه باید مهاجرین و انصار جمع شوند و بر فردی اتفاق کنند، امام(علیه‌السلام) در این فراز بر اساس باورهای باطل دشمن مناظره می‌کنند و انتخاب امام(علیه‌السلام) را حق مهاجرین و انصار می‌دانند.
3- ملاک خوبی مرتبط بر تعداد افراد دور آن نیست؛ بلکه ملاک حق محوری و عملکرد صحیح شخص است.

[1]- فرهنگ ابجدى، ص15.

[2]- معجم المقاييس اللغة، ج‌1، ص479.

[3]- نهج البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام‌ پور، ص522.

[4]- فرهنگ ابجدى، ص433.  

[5]- معجم المقاييس اللغة، ج‌6، ص110.

[6]- مفردات ألفاظ القرآن، ص871.

[7]- مجمع البحرين، ج‌6، ص183.   

[8]- كتاب العين، ج‌7، ص321.  

[9]- فقه اللغة، ص121.   

[10]- فرهنگ ابجدى، ص985.   

[11]- كتاب العين، ج‌7، ص321.   

[12]- الفروق في اللغة، ص62.   

[13]- معجم المقاييس اللغة، ج‌2 ،ص402.

[14]- قاموس قرآن، ج‌3،ص103.  

[15]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم،ج‌4، ص152.  

اضف تعليق