نامه ها

نامه سی و دوم فراز اول

و من كتاب له (علیه‌السلام) إلى معاوية:

«وَ أَرْدَيْتَ‌ جِيلًا مِنَ النَّاسِ كَثِيراً خَدَعْتَهُمْ بِغَيِّكَ‌ وَ أَلْقَيْتَهُمْ فِي مَوْجِ بَحْرِكَ تَغْشَاهُمُ الظُّلُمَاتُ وَ تَتَلَاطَمُ بِهِمُ الشُّبُهَاتُ».

ترجمه‌ها

- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
بخشی از نامه‌ای است از اميرالمؤمنين (علیه‌السلام) به معاويه:

«و گروهی از مردم را (مقصود مردم شام است) فراوان هلاک ساختی و با گمراه ساختن ايشان فريبشان دادی و آن‌ها را در امواج دريای فساد و نفاق خويش، افکندی، که تاريکي‌های فريبکاری تو، چشم بصيرت آن‌ها را فرو می‌گيرد و موج‌های شبهه به آنان پهلو می‌زند».

(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص406)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
از یک نامة آن حضرت (علیه‌السلام) به معاویه:

«و گروهی بسیار از مردم را به تباهی رساندی، آنان را به گمراهی خویش فریفتی، و در امواج دریای (نفاق) خود افکندی، در حالی که تاریکی‌ها (ی گمراهی) آنان را فراگرفته، و تلاطم شبهه‌ها آنان را به این سو و آن سو می‌کشاند».

(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی‌‌، ص406)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
به معاویه:

(حضرت (علیه‌السلام) در این نامه ابتدا معاویه را اندرز می‌دهد که از گمراه کردن مردم بپرهیزد و در عاقبت کار خود بیندیشد، سپس او را به تقوای الهی و پرهیز از پیروی از شیطان دعوت می‌کند و او را متوجه نزدیک بودن پایان عمر خویش می‌نماید)

(انحرافات معاویه)

«ای معاویه، بسیاری از مردم را به هلاکت انداختی و باگمراهی خود فریبشان دادی و در امواج دریای جهالت خود غرقشان کردی که تاریکی‌ها آن‌ها را فرا گرفت. آن‌ها را در امواج شبهات انداختی».

(نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص582)
- ترجمه نهج البلاغه (فیض الاسلام)
از نامه‌هاى آن حضرت (عليه السلام) است به معاويه:

(كه در آن از اين‌كه مردم را گمراه كرده ياد فرموده، و به تقوى و ترس از خدا پندش داده)

«و گروه بسيارى از مردم را تباه ساختى، ايشان را به گمراهى خود فريفتى، و در موج درياى (نفاق و دورویى) خويش انداختى كه تاريكى‌ها (گمراهي‌ها) آن‌ها را احاطه كرده، و شبهه‌ها (نادرستي‌ها) به گردشان موج مى‌زند».

(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ج‌5، ص941)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
از سخنان آن حضرت (عليه‌السلام) به معاويه:

(اشاره‌اى به جنايات معاويه)

«و تو، اى معاويه، بسيارى از مردم را كُشتى؛ چون سبب گمراهيشان و در نتيجه عقاب اخروى آن‌ها گرديدى. آن‌ها را به گمراهى خود فريفتى و در موج درياى فتنه‌اى كه برانگيخته‌اى در افكندى. حضرت (عليه‌السلام) در اين جمله فتنه را به دريايى بى‌كرانه و ژرف و گرداب گونه تشبيه فرموده كه انسان را غرق مى‌كند.

در فتنه‌اى بى‌كران كه تاريكى‌هاى جهل و گمراهى آن مردم را در ميان گرفته، آن‌سان كه راه حق را باز نمى‌شناسند، و امواج توفنده شبهات آن به سان امواج متلاطم دريا آن‌ها را به هر سو مى‌افكند، گرفتار كرده‌اى».

(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، صص122و123)
- شرح نهج البلاغه (ابن میثم)
از نامه‌هاى امام (عليه‌السلام) به معاويه:

(این نامه آغازی دارد که چنین است:)

«أقول: أوّل هذا الكتاب: من عبد اللّه أمير المؤمنين إلى معاوية بن أبي سفيان أمّا بعد فإنّ الدنيا دار تجارة و ربحها الآخرة. فالسعيد من كانت بضاعته فيها الأعمال الصالحة، و من رأى الدنيا بعينها و قدّرها بقدرها و إنّي لأعظك مع علمى بسابق العلم فيك ممّا لا مردّ له دون نفاذه، و لكنّ اللّه تعالى أخذ على العلماء أن يردّوا الأمانة، و أن ينصحوا الغوىّ و الرشيد. فاتّق اللّه و لا تكن ممّن لا يرجو للّه‌ وقارا، و من حقّت عليهم كلمة العذاب فإنّ اللّه بالمرصاد، و أنّ دنياك ستدبر عنك، و ستعود حسرة عليك فانتبه من الغيّ و الضلال على كبر سنّك و فناء عمرك فإنّ حالك اليوم كحال الثواب المهيل الّذي لا يصلح من جانب إلّا فسد من آخر. ثمّ يتّصل به و قد أرديت. الفصل.»[1]

«از طرف بنده خدا اميرمؤمنان (عليه‌السلام) به معاويه پسر ابو سفيان. اما بعد، به‌راستى دنيا جاى تجارت و سود آن همان آخرت است. بنابراين خوشبخت كسى كه سرمايه‌اش در دنيا اعمال شايسته است و حقيقت دنيا را مى‌شناسد و ارزش آن را چنان كه هست مى‌داند، [معاويه‌] من تو را با شناختى كه از قبل دارم، نصيحت مى‌كنم با اين كه آنچه در بارة تو مى‌دانم به يقين محقق مى‌شود اما چه كنم كه خداى متعال از عالمان پيمان گرفته است كه امانت را به جاى آورند و گمراه و هدايت يافته هر دو را نصيحت كنند. پس تو اى معاويه از خدا بترس و از آن كسانى مباش كه براى خدا هيچ عظمتى قائل نيستند و عذاب خدا براى آن‌ها مسلم و حتمى شده است، زيرا پروردگار در كمين ستمكاران است، به‌ راستى دنيا به زودى از تو بر مى‌گردد و آه و افسوس به تو رو آور مى‌شود، بنابراين در اين وقت پيرى و سپرى شدن عمر از خواب گمراهى و ضلالت بيدار شو، زيرا تو امروز مانند آن جامه كهنه‌اى هستى‌ كه اگر يك طرف آن را درست كنى، طرف ديگر خراب مى‌شود.»

پس از اين مقدمه دنباله نامه مى‌آيد:

و قد ارديت... تا آخر در اين نامه چند هدف مورد نظر است:

اول: نصيحت و حالت دنيا را به او خاطرنشان كردن است و اين كه دنيا جاى تجارت است و نتيجه آن يا سود آخرت است اگر سرمايه خوب باشد كه همان اعمال شايسته است و يا از دست دادن آخرت است، اگر سرمايه اعمال نادرست باشد.

دوم: هشدار به او كه دنيا را چنان كه هست بنگرد، يعنى حقيقت دنيا را بشناسد، يا به دنيا با چشم معرفت يعنى ديده بصيرت نگاه كند، و از دگرگوني‌ها و ناپايدارى آن آگاه شود، و بداند كه دنيا براى مقصدى ديگر آفريده شده است تا مقدار و ارزش واقعى آن را بشناسد و آن را در نظر خود مقدمه براى آخرت جلوه دهد.

سوم: يادآور شده است كه خداوند متعال داراى علمى است كه به طور حتم در باره او تحقق مى‌يابد زيرا اگر علم خدا بر انجام كارى تعلق بگيرد، ناگزير از انجام است، البته او را از باب اطاعت امر خدا و وفاى به عهدى كه خداوند از عالمان گرفته است تا اداى امانت كنند و احكام الهى را به مردم برسانند و گمراهان و هدايت يافتگان را نصيحت كنند، موعظه و نصيحت مى‌كند.

چهارم: او را به ترس از خدا امر مى‌كند و از اين كه از جمله كسانى باشد كه براى خدا عظمتى قائل نيستند تا او را بندگى و اطاعت كنند، نهى مى‌كند.

كلمه وقار اسم مصدر توقير به معنى تعظيم و بزرگداشت است. بعضى گفته‌اند: كلمه رجاء در اينجا به معنى ترس و بيم است، بنا بر اين از باب مجاز، استعمال شيئى به نام ضد شده است. و همچنين مبادا از كسانى باشد كه عذاب خدا براى او حتمى و قطعى شده است.

عبارت: - فان اللّه بالمرصاد- همانا خدا در كمين است- هشدارى براى اوست كه خدا بر او و اعمال او آگاه است، تا او را از نافرمانى خدا باز دارد.

پنجم: امام (عليه‌السلام) او را به پشت كردن دنيا و بازگشت آن در روز قيامت به صورت افسوس و حسرت به دليل از دست دادن دنيا با عشق و دلباختگى كه به آن داشته است و نيز دست نيازيدن او در روز قيامت به وسايل نجات و نابود شدن توشه او براى آخرت، هشدار داده است.

ششم: به او دستور بيدارى از خواب غفلت و گمراهى در حال پيرى و پايان عمرش را داده است زيرا آن حالت مناسب‌ترين حالات براى بيدارى از خواب غفلت است. و در ضمن به او يادآور شده است كه وى در آن سن، پس از استحكام پايه‌هاى جهل و پابرجا شدن هواى نفس در اركان بدن و فرسودگى آن، اصلاح پذير نيست، زيرا همچون لباس كهنه‌اى است كه با دوختن اصلاح نمى‌شود، بلكه اگر از يك طرف او را بدوزند از سوى ديگر پاره شود.

هفتم: معاويه را بابت آنچه نسبت به مردم شام مرتكب شده، يعنى آنان را فريب داده و در امواج دريايى از گمراهي‌هاى خود افكنده است، مورد سرزنش قرار داده است. و چون گمراهى وى از دين خدا و نادانى‌اش نسبت به آنچه كه بايد آگاه مى‌بود، باعث فريب دادن مردم شده است، از آن رو فريبكارى را به خود او نسبت داده و كلمه بحر (دريا) را براى حالات و انديشه‌هاى او در جستجوى به دست آوردن دنيا و انحراف از راه حق به سبب زيادى اين حالات و دورى انتهاى آن‌ها، و كلمه موج را براى شبهه‌اى كه در دل آن‌ها ايجاد كرده و در هدف‌هاى باطل خود آنان را غرق كرده استعاره آورده است، و شباهت اين هدف‌ها با موج در بازى با ذهن و انديشه آن‌ها و در نتيجه پريشان حالى آنان، روشن است و نياز به توضيح ندارد. همچنين كلمه ظلمات (تاريكي‌ها) را براى آن شبهه‌هايى كه چشم بصيرت آن‌ها را از درك حقيقت كور كرده و لفظ: «غشيان پوشش» را براى ورود شبهه‌ها بر قلب و پوشاندن صفحه دل، استعاره آورده است.

جمله: «تَغْشَاهُمُ» جمله حاليه و محلا منصوب است. همچنين كلمه: «التّلاطم» (امواج) را استعاره براى بازى كردن اين شبهه‌ها با عقل ايشان، آورده است».

(ترجمة شرح ‌نهج ‌البلاغه، ابن‌ميثم، ج5، صص107-110)

واژه شناسی

- أَرْدَيْتَ
هلاك نمودى.[2]
- جِيل
جمعيت و نسل.[3]
- أَلْقَيْتَهُم
آنان را انداختی.[4]
- تَغْشَاهُمُ
آن‌ها را احاطه می‌کند.[5]
- تَتَلَاطَمُ
مضطرب می‌کند.[6]

واژه کاوی

- أَرْدَيْتَ (ردی)
«ردی» در اصل به معنی سقوط و پستی و خواری شدید است، و به هلاکت، مرگ و نابودی، نیز «ردی» گفته می‌شود.[7]

یازده مورد از ماده «ردی» در نهج البلاغه آمده است.[8]
- خَدَعْتَ (خدع)
«خدع» به معنی اظهار نمودن چیزي برخلاف آن چه اراده شده، برای جلب منفعت، یا دفع ضرر است؛[9] همچنین بر حيله كردن و فريب دادن نیز دلالت دارد.[10]

«خَدَعَهُ‌» یعنی شخصی، دیگری را بدون آن‌که باخبر شود، فریفت، و سعی کرد به وی مکروهی برساند.[11]

«خِدَاع»‌ يعنى وارد كردن ديگرى به كارى غير از آن‌چه وی در صدد آن بوده است؛ همچنین «خِدَاع» بر آشکار کردن امر خلاف آن‌چه كه پنهان است همراه با فریب و نیرنگ، نیز دلالت دارد.[12]

تفاوت «خدع» و «کید»:

لازم نیست «خدعه» پس از تفکر، تدبر و دقت نظر در امري صورت پذیرد؛ اما «کید» حتما پس از این موارد واقع می‌شود؛ از این رو زبان شناسان عرب، «کید» را تدبیر بر دشمن و اراده نمودن هلاکت وی دانسته‌اند.[13]

از ماده «خدع» هجده مورد در نهج البلاغه آمده است.[14]

نكته‌ها و پیام‌ها

1. در این فراز حضرت (علیه‌السلام)، به جنایات معاویه اشاره فرموده، و به او اخطار می‌دهند که بسیاری از مردم را با فريب و نیرنگ گمراه کرده و گناه آنان را بر دوش مى‌کشد. (وَ أَرْدَيْتَ‌ جِيلًا مِنَ النَّاسِ كَثِيراً خَدَعْتَهُمْ بِغَيِّكَ)

2. وقتی انسان در وادی گمراهی سقوط کند، در آن غرق می‌شود و به سختی نجات می‌یابد. (وَ أَلْقَيْتَهُمْ فِي مَوْجِ بَحْرِكَ تَغْشَاهُمُ الظُّلُمَاتُ وَ تَتَلَاطَمُ بِهِمُ الشُّبُهَاتُ)

[1]- شرح‌ نهج ‌البلاغة (ابن‌ميثم)، ج 5، صص68و69.

[2]- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص122.

[3]- ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص122.

[4]- نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص582.

[5]- نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص582.

[6]- نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص582.

[7]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌4، ص111.   

[8]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص417.

[9]- الفروق في اللغه، ص253.

[10]- قاموس قرآن، ص231.

[11]- تاج اللغه‌وصحاح العربیه، ج3، ص1625.

[12]- مفردات الفاظ القرآن، ص276.   

[13]- الفروق في اللغه، ص253.

[14]- برداشتی از مفردات نهج البلاغه، ج1، ص310.

اضف تعليق