و من كتاب له (علیهالسلام) إلى قثم بن العباس و هو عامله على مكة:
«فَأَقِمْ عَلَى مَا فِي يَدَيْكَ قِيَامَ الْحَازِمِ الصَّلِيبِ وَ النَّاصِحِ اللَّبِيبِ التَّابِعِ لِسُلْطَانِهِ الْمُطِيعِ لِإِمَامِهِ وَ إِيَّاكَ وَ مَا يُعْتَذَرُ مِنْهُ وَ لَا تَكُنْ عِنْدَ النَّعْمَاءِ بَطِراً وَ لَا عِنْدَ الْبَأْسَاءِ فَشِلًا وَ السَّلَام».
ترجمهها
«پس تو در ايستادگی و قيام به آنچه در اختيارت میباشد و موظف به انجام آن هستی (يعنی وظائف مربوط به فرمانروايی تو در مکه) استوار باش و ايستادگی تو در اين بارة از نوع ايستادگی مردی دورانديش و سخت کوش و خيرخواه و خردمند بوده باشد، کسی که پيرو سلطان و فرمانروای خود و فرمانبر امام خويش میباشد، زنهار از انجام کاری که ناگزير از عذر آوردن دربارة آن بوده باشی .و هنگام فرورفتن در نعمت شدت خوشی چنان نباشد که گمان ببری آن نعمت، هميشه برايت باقی میماند و نيز در هنگام سختی و شدت، سست اراده مباش و ترس به تو راه نيابد. والسلام».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص407)
«پس به سان دوراندیش سرسخت و خیرخواه خردمند که پیرو سلطان و فرمانبر پیشوای خویش است به کاری که در دست داری بپرداز. زنهار، بپرهیز از کاری که باید از آن پوزش خواست! هنگام خوشی و آسایش سرمست مباش، و هنگام سختی و بلا سست رأی و خود باخته مباش، والسلام».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص407)
«پس، در ادارة امور و مراقبت اوضاع، دوراندیش و نیرومندباش و چون ناصحی عاقل، پیرو حکمت و مطیع امام خود عمل کن و از کاری که موجب عذرخواهی شود بپرهیز. نه به وقت رفاه نعمت سرمستی کن و نه به وقت روی کرد مشکلات سست و نومید باش. والسلام».
(نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص584)
(رجال او را ثقه و مورد اطمينان و از نيكان اصحاب اميرالمؤمنين (عليهالسلام) دانستهاند، و حضرت (عليهالسلام) او را در اين نامه از جاسوسهاى معاويه آگاه ساخته و بر حذر مىفرمايد، و ابن ميثم «عليه الرّحمة» در اينجا مىنويسد: سبب فرستادن اين نامه آن است كه معاويه هنگام حج جمعى را به مكه فرستاد تا مردم را به اطاعت او دعوت نموده و از يارى على (عليهالسلام) باز دارند، و ايشان را بياموزند كه امام (عليهالسلام) يا كشنده عثمان و شريك و همدست بوده، يا يارى او را ترك نموده است، و به هر جهت براى امامت صلاحيت ندارد، و محاسن و نيكىهاى معاويه را به گمان خود با خوش خوئيها و بخشندگى او نقل كنند، پس امام (عليهالسلام) نامه را فرستاد تا قثم ابن عباس را بر اين كار آگاه سازد، و او به سياست و تدبير و انديشه رفتار كند، و گفتهاند: فرستادگان معاويه لشگرى بودند كه فرستاده بود تا در موسم حج بر مكه دست يابند)
«پس بر آنچه در دو دست تو است (حكومت مكه و حفظ نظم و آرامش آن) پايدارى و ايستادگى كن ايستادگى شخص با احتياط كوشنده، و پند دهنده خردمند كه پيرو پادشاه و فرمانبردار امام و پيشوايش مىباشد. و مبادا كارى كنى كه به عذرخواهى بكشد، و هنگام خوشيهاى فراوان زياد شادمان (كه موجب كبر و سركشى است) و هنگام سختيها هراسان و دلباخته (كه باعث شكست و از دست دادن دلاورى است) مباش، و درود بر شايسته آن».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ج5، ص943)
شروح
«پس اى قثم بن عباس، تو با قدرت و اختياراتى كه دارى، باصلابت و مقتدر و خردمند و زيرك، و مطيع فرمان خليفه و فرمانبردار امام خود (= وجود مقدس اميرمؤمنان على عليهالسلام) عمل كن، و هماره اطراف خود را با دقت زير نظر دار و هر دم آماده حادثهاى باش. و از انجام دادنِ كارى كه تو را به عذرخواهى وادارد، بپرهيز كه اگر به جهت آن بازخواست شوى، مجبور به عذرخواهى نشوى. و در هنگام فراوانى نعمت، سرمست مباش كه تو را به سهل انگارى مىكشاند و در نتيجه نعمت را از تو بربايد و به هنگام سختى و سررسيدن بلا و درماندگى، سست مشو و ترسى به دل خود راه مده. و السلام».
(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص125)
(شارح (ابن ميثم) مىگويد: اين شخص كه امام (عليهالسلام) بر او نامه نوشته است، قثم به عباس بن عبد المطلب است، كه همواره- تا وقتى كه على (عليهالسلام) به شهادت رسيد- از طرف آن بزرگوار فرماندار مكه بود، و در زمان معاويه در سمرقند به شهادت رسيد. علت اين كه امام (عليهالسلام) اين نامه را نوشت آن بود كه معاويه در موسم حج و هنگام اجتماع مردم براى اعمال، گروهى را فرستاد تا مردم را به اطاعت از او دعوت كنند، و مردم عرب را از يارى على (عليهالسلام) متفرق كنند، و به ذهن مردم القا كنند كه على (عليهالسلام) يا خود، قاتل عثمان است و يا زمينة قتل او را فراهم آورده است، در هر دو صورت شايسته امامت نيست، و از طرفى به زعم خود، فضايل و اخلاق و روش او را در بذل و بخشش در بين مردم شايع كنند، اين بود كه امام (عليهالسلام) اين نامه را به فرماندارش در مكه نوشت و او را از اين مطلب آگاه ساخت تا بر اين اساس، به آنچه سياست ايجاب مىكند، اقدام كند. بعضى گفتهاند: كسانى را كه معاويه فرستاده بود، گروهى از مأموران مخفى او بودند كه فرستاده بود تا اوضاع را بر فرمانداران على (عليهالسلام) آشفته سازند)
«و سپس نامة خود را با يك امر و يك نهى پايان داده است: اما فرمان آن است كه نسبت به كار و وظيفهاى كه به عهده دارد، خود را جاى كسى كه شايسته آن است قرار دهد يعنى دورانديش و استوار در عقيده و كوشاى در اطاعت خدا، خيرخواه عاقل، براى خود و دوستان خود، فرمانبر امام و رهبر باشد، و اما هشدار به او اين است كه مبادا از جمله كسانى باشد كه از كارى كه كردهاند معذرت خواهى مىكنند. يعنى كارهايى كه در شرع، معصيت و كوتاهى از انجام وظيفه به حساب مىآيد، مرتكب نشود. بعضى اين كلمات را مرفوع خواندهاند. سپس از شادى زياد در وقت رسيدن به ناز و نعمت و ترس و ضعف به هنگام سختى و شدت برحذر داشته است، زيرا اين صفات باعث زوال نعمت و نزول بلا و گرفتارى مىشود. شادى بيش از اندازه خوى ناپسندى است كه مستلزم صفات ناپسند خودخواهى و خودبينى و نقطه مقابل صفت پسنديده فروتنى است. و ترس و ناتوانى، صفت پست نسبت به خوى پسنديده شجاعت است. توفيق از جانب خداست».
(ترجمة شرح نهج البلاغه، ابنميثم، ج5، صص115و116)
واژه شناسی
واژه کاوی
تفاوت «صلابت» و «شدت»:
منظور از «صلابت»، بستن محکم اجزا به یکدیگر است؛ به طوري که خللی در میان نباشد؛ اما «شدت» مرتبهاي بالاتر از «صلابت» است، و چسباندن اجزا به یکدیگر را، میرساند و نوعی مبالغه در توصیف به شمار میرود.[8]
یازده مورد از مادة «صلب» در نهج البلاغه آمده است.[9]
«نُصح» خلاف خیانت و به معنی اخلاص،[11] صداقت، مشورت و عمل بیان شده است.[12]
به پند دادن «نُصح» و «نصيحت» گفته میشود؛ چراكه از روى خلوص نيت و خيرخواهى محض است.[13]
به نصيحت خالصانه «نَصَحْتُ له الوُدَّ» گفته میشود؛ همانگونه که به عسل خالص «نَاصِحُ العَسَل» میگویند.[14]
«توبة نَصوح» مبالغه در «نُصح» است و به توبهای گفته میشود که صاحبش قصد دارد گناهش را تکرار نکند.[15]
«لُبّ»، به معنی عقل و خردى است،[17] كه از هر ناخالصى و شائبهاى پاك باشد، و نامگذارى آن به عقل پاك و خالص براى اين است كه عقل و خرد خالص كنندة همه معانى موجود در وجود انسان است.[18]
«لَبِيب» به معنی عاقل است،[19]
«لَبَّيْك»، یعنی من بر فرمانبرداری از تو پا بر جا هستم. و تکرار میشود به این معنا که من تو را اجابت میکنم؛ پس از اجابتی.[20]
تفاوت «لُبّ» و «عقل»:
«لُبّ» هرچیزی، خالص آن چیز است؛[21] همچنین مفهوم واژة «لُبّ» برتر و والاتر از معنى «عقل» است؛ پس هر «لُبّی» عقل است؛ اما هر عقلى «لُبّ» نيست؛ برای همین خداى تعالى در قرآن کریم فهميدن و درك احكامى كه عقلهاى كامل و پاك آنها را مىفهمند مربوط به «اولوا الألباب»[22] ميداند.[23]
«سلْمُ» به معنی خالی شدن از افات ظاهری و باطنی است؛[25]همچنین به معنی صلح نیز بیان شده است.[26]
نكتهها و پیامها
1. شایسته است، انسان مؤمن با هر آنچه که در دسترس دارد از دین دفاع کند (فَأَقِمْ عَلَى مَا فِي يَدَيْك).
2. دفاع از دین، رهبری و مدیریت باید همراه با تحکم، ذکاوت، هوشمندی، دوراندیشی، خیرخواهی و اطاعت از امام باشد (قِيَامَ الْحَازِمِ الصَّلِيبِ وَ النَّاصِحِ اللَّبِيبِ التَّابِعِ لِسُلْطَانِهِ الْمُطِيعِ لِإِمَامِهِ).
3. هر مدير و رهبری با رعایت این اصول موفق خواهد شد و توطئههاى دشمن را در هم خواهد شکست (قِيَامَ الْحَازِمِ الصَّلِيبِ وَ النَّاصِحِ اللَّبِيبِ التَّابِعِ لِسُلْطَانِهِ الْمُطِيعِ لِإِمَامِهِ).
4. عذرخواهی در مقابل انجام خطا وظیفه است؛ اما خطا کردن اعتبار انسان را کاهش میدهد؛ همچنین بعضی از خطاها جبران ناپذیر است؛ از این رو شایسته است انسان عاقل در حد توان مرتکب خطا نشود (وَ إِيَّاكَ وَ مَا يُعْتَذَرُ مِنْهُ).
5. اميرمؤمنان (علیهالسلام) میفرماید: «الِاسْتِغْنَاءُ عَنِ الْعُذْرِ، أَعَزُّ مِنَ الصِّدْقِ بِهِ؛ بىنيازى از عذر خواهى، گرامىتر از عذر راستين است».[27]
6. امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: لا يَنبَغي لِلمُؤمِنِ أن يُذِلَّ نَفسَهُ ، قُلتُ: بِما يُذِلُّ نَفسَهُ ؟ قالَ: يَدخُلُ فيما يَعتَذِرُ مِنهُ؛ شايسته نيست مؤمن ، خود را خوار گرداند. عرض كردم: چگونه خود را خوار مىكند؟ فرمود: كارى كند كه از آن عذرخواهى نمايد».[28]
7. اميرمؤمنان (علیهالسلام) میفرماید: «اِقبَلْ عُذرَ أخيكَ، و إن لَم يَكُن لَهُ عُذرٌ فَالتَمِسْ لَهُ عُذرا؛ عذر برادرت را بپذير و اگر عذرى نداشت برايش عذرى بتراش».[29]
8. امام سجاد (علیهالسلام) میفرماید: «لا يَعتَذِرُ إلَيكَ أحَدٌ إلاّ قَبِلتَ عُذرَهُ، و إن عَلِمتَ أنَّهُ كاذِبٌ؛ هيچ كس از تو عذرخواهى نكند، مگر اين كه عذرش را بپذير، گرچه بدانى كه دروغ مىگويد».[30]
9. سرمستی در هنگام فراوانی نعمت، ممکن است سبب غفلت و از دست دادن نعمت شود؛ همچنین ترس و سستی در مشکلات باعث میشود انسان نتواند تدابیر و اقدامات لازم برای رهایی از مشکل را انجام دهد (وَ لَا تَكُنْ عِنْدَ النَّعْمَاءِ بَطِراً وَ لَا عِنْدَ الْبَأْسَاءِ فَشِلًا).
10. سزاوار است، انسان در هنگام فراوانی نعمت، سرمست نباشد؛ همچنین در مشکلات و سختیها کاهلی نکند. (وَ لَا تَكُنْ عِنْدَ النَّعْمَاءِ بَطِراً وَ لَا عِنْدَ الْبَأْسَاءِ فَشِلًا).
11. سلام کردن به معنی طلب عافیت و سلامتی برای شخص است (وَ السَّلَام).
شخصیت شناسی قثم بن عباس
قثم فرزند عباس، عموی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و از سران قریش بود و با کنیة ابوجعفر شناخته میشد.
مادر قثم، لبابه کبری، دختر حارث بن حَزْن هلالی و خواهر میمونه، همسر رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، بود و امّالفضل لقب داشت. او نخستین بانو پس از حضرت خدیجه (سلاماللهعلیها) بود که در مکه مسلمان شد و همیشه نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) محترم بود. امّ الفضل در دوران شیرخوارگی قُثم، افتخار شیر دادن به امام حسن یا امام حسین (علیهماالسلام) را نیز داشت و از اینرو قثم، برادر رضاعی آنان به شمار میرفت.
قثم در مکه به دنیا آمد، و صدر اسلام را در آغاز طفولیتش درک نموده و هنگام وفات پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، هشت سال یا بیشتر داشته است.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، قثم را دوست داشت و گفته شده شبیه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، بود.
عبدالله بن جعفر نقل کرده: «من و عبیدالله و قثم، دو فرزند عباس، مشغول بازی بودیم که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، آمد و فرمود: «این کودک (قثم) را، به دست من دهید،» قثم را بلند کرد و بر پشت خود سوار کرد و بعد به آغوش کشید و برایش دعا کرد.
قثم از جمله کسانی بود که بعد از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، در مراسم غسل دادن حضرت، حضور یافت و آخرین کسی بود که با پیکر ایشان وداع کرد و از قبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، بیرون آمد.
براساس روایتی که از قثم نقل شده، وی علی (علیهالسلام) را نخستین کسی دانسته است که اسلام آورد و از همه بیشتر با پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآله)، همراه و ملازم بود و به این دلیل قثم میگفت: «علی (علیهالسلام) در میراث بردن (یا منزلتش نسبت به پیامبر) از پدرش، عباس بن عبدالمطلب، سزاوارتر بود».
قثم، مدتی از جانب امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) والی مکه و طائف بود و از سال ۳۶ تا هنگامی که آن حضرت به شهادت رسید، همچنان حاکم آنجا بود.
در طول دوران فرمانداریش، حضرت با نامههایی او را از دسیسههای معاویه آگاه میساخت.
در سال ۳۸ق، امام (علیهالسلام) در نامهای، مسئولیت برگزاری حج را بر عهدۀ او گذاشت، و ضمن توصیههایی دربارۀ رفتار شایسته با مردم، به وی اجازۀ فتوا و تصرف در بیت المال داده است.
دربارة قثم، صفات نیکوکار و سخاوتمند استفاده شده و او را به فضل و پارسایی ستودهاند. گفته شده چون سعید بن عثمان خواست به او هزار سهم از غنایم دهد، قثم گفت همچون دیگر مسلمانان به یک سهم برای خود و سهمی (یا دو سهم) برای اسبش بسنده میکند.
بنا بر قولی، وی همراه سعید بن عثمان در جنگ سمرقند شرکت جسته بود و در آنجا به شهادت رسید.
[1]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص584.
[2]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص584.
[3]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص584.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص584.
[5]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص584.
[6]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص584.
[7]_ معجم مقاييس اللغه، ج3، ص301.
[8]_ فروق في اللغه، ص101.
[9]_ مفردات نهج البلاغه، ج2، ص75.
[10]_ معجم مقاييس اللغه، ج5، ص435.
[11] _ مجمع البحرين، ج2، ص417.
[12]_ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج12، ص151.
[13]_ قاموس قرآن،ج7، ص71
[14]_ مفردات ألفاظ القرآن، ص808.
[15] _ مجمع البحرين، ج2، ص417.
[16]_ معجم المقاييس اللغه، ج5، ص199.
[17]_ مجمع البحرين، ج2، ص164.
[18]_ مفردات ألفاظ القرآن، ص733.
[19]_ مجمع البحرين، ج2، ص164.
[20]_ معجم المقاييس اللغه، ج5، ص199.
[21]_ مجمع البحرين، ج2، ص164.
[22]_« وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً، وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ»؛ بقره/ 269.
[23]_ مفردات ألفاظ القرآن، ص733.
-[24] معجم المقاييس اللغة، ج3، ص90.
[25]- مفردات ألفاظ القرآن، ص 421.
[26]- الفايق في غريب الحديث، ج2، ص8.
[27]_ نهج البلاغه، حکمت329.
[28]_ كافي (ط - الإسلامية)، ج5، ص64.
[29]_ تحف العقول، ص112.
[30] _ بحتارالانوار (ط _ بیروت)، ج75، ص142.
اضف تعليق