نامه ها

نامه ششم فراز چهارم

و من كتاب له(علیه‌السلام) إلى معاوية:

«فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَلَّاهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّى».


ترجمه‌ها

- ترجمه نهج‌البلاغه(فقیهی)
نامه‌ای است از اميرالمومنين(علیه‌السلام) به معاويه:
«و اگر نپذيرفت، چون راهی جز راه مومنان را پيروی کرده با او نبرد خواهند کرد. خداوند، او را با آنچه وی با خود همراه ساخته(يعنی انحراف از راه حق) همراه سازد و به عاقبت بد عمل خود گرفتار آيد».
(نهج‌البلاغه، ترجمه‌ فقیهی، ص499)
- ترجمه‌ نهج‌البلاغه(استاد ولی)
از یک نامه‌ی آن حضرت(علیه‌السلام) به معاویه:
« و اگر سرباز زند با او به‌خاطر آنکه راهی غیر راه مومنان را پوییده می‌جنگند و خدا هم او را به‌راهی که پیش گرفته، دچار می‌سازد».
(نهج‌البلاغه، ترجمه‌ حسین استاد ولی، ص367)
- ترجمه‌ نهج‌البلاغه(بهرام‌پور)
«و اگر سرباز زد با او پیکار می‌کنند به‌¬خاطر اینکه او راه غیرمومنین را پیموده است خدا هم او را در گمراهیش رها می‌کند».
(نهج‌البلاغه، ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام‌پور، ص523)
- ترجمه نهج‌البلاغه(فیض‌الاسلام)
از نامه‌هاى آن حضرت(عليه‌السلام) است به معاويه:
(كه آن را به‌وسيله جرير ابن عبد اللَّه بجلىّ به شام فرستاده و در آن صحّت و درستى خلافت خود را اثبات و بيزاريش را از كشتن عثمان اظهار فرموده):
«و اگر(پند و اندرز سودى نبخشيد، و) فرمان آن‌ها را نپذيرفت(به عقيده شما) با او مى‌جنگند به جهت آنكه غير راه مؤمنين را پيروى نموده و خداوند او را واگذارد به آنچه كه به آن روآورده است».
(ترجمه ‌و شرح‌ نهج‌البلاغه، فيض‌الاسلام ، ج5، ص841)

شروح

- ترجمۀ توضیح نهج‌البلاغه(آیت‌‌الله شیرازی)
وظیفه مردم در مقابل بیعت با امام(علیه‌السلام):
«پس اگر كسى از فرمان اهل حلّ و عقد در امر انتخاب خليفه خارج شد و يا بدعتى گذارد و شرط ديگرى در انتخاب خليفه تعيين نمود؛ بايستى بانصيحت و ارشاد، او را به‌موافقت و هم‌رأیى با آراى مسلمانان واداريد؛ ولى اگر به‌مخالفت ادامه داد به‌دليل پيروى‌اش از راه غيرمسلمانان با او بجنگيد و خدا او را تابع و دوستدار كسى مى‌سازد كه او را به‌سرپرستى برگزيده و به‌محبت او دل بسته است.
اين جمله اشاره به اين آيه شريفه است كه مى‌فرمايد: «وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُوءْمِنِينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً؛ و هركس پس از آنكه راه هدايت براى او آشكار شد با پيامبر(صلى‌الله‌عليه‌و‏آله) به‌مخالفت برخيزد و [راهى] غير راه‌ مؤمنان در پيش گيرد، وى را بدانچه روى خود بدان‌سو كرده واگذارديم و به دوزخش كشانيم و چه بازگشتگاه بدى است».
(ترجمۀ توضيح نهج‌البلاغه، سید محمد شیرازی، ج3، ص510)
- شرح نهج‌البلاغه(ابن‌میثم)
از نامه‌هاى حضرت(علیه‌السلام) به معاويه:
(آنچه در اين مورد ذكر شده قسمتى از نامه‌اى است كه حضرت به معاويه نوشت و آن را به‌وسيله عبداللَّه بجلى كه از حكمرانى همدان عزلش كرده بود به شام فرستاد).
« اين عبارت كبراى قياس را تقرير كرده و حق شورا و اجماع را در انحصار مهاجران و انصار قرار داده است به‌دليل اينكه ايشان اهل حلّ و عقد امت محمد(صلی‌الله‌علیه‌و¬آله) مى‌باشند؛ پس اگر بر مسأله‌اى از احكام الهى اتفاق كلمه داشته باشند؛ چنان‌كه بر بيعت با آن حضرت متحد شدند و او را امام ناميدند، چنين اتحادى اجماع بر حق و مرضىّ خداوند و راه مؤمنان است كه پيروى از آن، واجب مى‌باشد؛ بنابراين اگر كسى به‌مخالفت با آنان برخيزد و بامتهم كردن ايشان يا تهمت زدن به كسانى كه با او بيعت كرده‌اند و يا با ايجاد بدعت در دين، از مسير مسلمانان خارج شود؛ مردم مسلمان، او را به راه حق باز مى‌گردانند و اگر از اين امر سرپيچى كند و راه غيرمؤمنان را ادامه دهد با وى به جنگ پردازند تا به راه حق بازگردد و گرنه خداوند، او را به خود واگذارد و بالاخره آتش دوزخ را، به وى بچشاند و چه بد سرانجامى است جهنم. (نمونه كامل معاويه است كه از مسير مسلمانان خارج شد و امام على (علیه‌السلام) را به‌دست‌داشتن در قتل عثمان و نسبت‌هاى نارواى ديگر متهم كرد و ديگر، مخالفت اصحاب جنگ جمل و بدعتى كه در نقض بيعت با آن حضرت به وجود آوردند)».
(ترجمه‌¬ی شرح ‌نهج‌‏البلاغه، ابن‌ميثم ، ج4، صص600 و 601)
- شرح نهج‌البلاغه(ابن‌ابی‌الحدید)
(در این نامه ضمن بيان چگونگى پيام فرستادن اميرالمؤمنين[علیه‌السلام] همراه جرير بن عبدالله بجلى براى معاويه آمده است).
جرير بن عبدالله بجلى پيش معاويه
« زبير بن ‌بكّار در كتاب الموفقيات مى‌گويد: «كه چون على[علیه‌السلام] جرير را پيش معاويه گسيل داشت، جرير از كوفه بيرون آمد و تصور نمى‌كرد كه هيچ‌كس براى رفتن پيش معاويه بر او پيشى بگيرد. خودش مى‌گويد: «همين‌كه پيش معاويه رسيدم او را در حالى ديدم كه براى مردم خطبه مى‌خواند و آنان بر گرد او مى‌گريستند و بر گرد پيراهن خون آلوده عثمان كه بر نيزه‌اى همراه انگشتان قطع شده همسرش، نائله دختر فرافصة، آويخته بود شيون مى‌كردند. من نامه على[علیه‌السلام] را به او دادم.
در راه مردى همراه من بود كه پا به پاى من حركت مى‌كرد و چون توقف مى‌كردم توقف مى‌كرد در اين هنگام برابر معاويه ظاهر شد و اين ابيات را براى او خواند: همانا پسر عموهاي عبدالمطلب بدون آنكه دروغ باشد پير شما را كشتند و تو سزاوارترين كس براى قيامى، قيام كن و ما همه اين ابيات را در مباحث گذشته آورده‌ايم.
گويد: سپس نامه ديگرى از وليد بن ‌عقبه ‌بن ‌ابى ‌معيط را كه برادر مادرى عثمان بود و از كوفه به طور پوشيده براى معاويه نوشته بود به او داده و آغاز آن نامه چنين بود: «اى‌ معاويه همانا شانه و گردن پادشاهى به تصرف غير در آمده است و نيستى آن نزديك است» (ما اين ابيات را ضمن مباحث گذشته آورده‌ايم)».
جرير بن عبدالله گويد معاويه به من گفت: «اينك همين جا بمان كه مردم از مرگ و كشتن عثمان به هيجان آمده‌اند و صبر كن تا آرام بگيرند و من چهار ماه ماندم؛ آنگاه نامه‌اى ديگر از وليد بن عقبه براى معاويه رسيد كه در آغازش اين ابيات را نوشته بود: تو با نامه نوشتن براى على[علیه‌السلام] مى‌خواهى كار را اصلاح كنى و حال آنكه مثل تو، همچون زنى است كه مى‌خواهد پوستى را كه بر آن كرم افتاده و فاسد شده است دباغى كند...». گويد: «چون اين نامه براى معاويه رسيد دو صفحه كاغذ سپيد را به هم چسباند و آن را در هم پيچيد و عنوان آن را چنين نوشت: «از معاويه بن ابى‌سفيان به على بن ابى طالب» و به من داد. من كه نمى‌دانستم چيست پنداشتم پاسخ نامه است. معاويه مردى از قبيله عبس را همراه من كرد و من نمى‌دانستم چه چيزى همراه دارد. از شام بيرون آمديم و چون به كوفه رسيديم مردم در مسجد جمع شدند و ترديد نداشتند كه آن نامه كه همراه من است، طومار بيعت مردم شام است؛ ولى همين‌كه على[علیه‌السلام] آن را گشود نوشته‌اى در آن نديد در اين هنگام آن مرد عبسى برخاست و گفت: از قبايل قيس و غطفاني‌ها و عبسي‌ها چه كسانى حضور دارند و سپس گفت: من به خدا سوگند مى‌خورم كه خود ديدم، زير پيراهن عثمان بيشتر از پنجاه هزار مرد محترم جمع شده‌اند و ريشهاى ايشان از اشك‌هايشان خيس بود و همگان بايكديگر پيمان بسته و سوگند خورده‌اند كه كشندگان عثمان را در صحرا و دريا بكشند و من به خدا سوگند مى‌خورم كه پسر ابو سفيان آنان را با سپاهى كه چهل هزار اسب بریده شرم و گند بریده همراه خواهد داشت، براى حمله به شما حركت خواهد داد و خيال مى‌كنيد چه‌ دليرانى در آن سپاه خواهند بود.
آن‌گاه آن مرد عبسى نامه‌اى از معاويه را به على[علیه‌السلام] تسليم كرد. على[علیه‌السلام] آن را گشود و در آن اين ابيات را ديد: مرا كارى و خبرى فرارسيده‌ است كه در آن اندوه جان نهفته است و مايه بريده‌ شدن بينى افراد نژاده است، سوگ اميرمؤمنان[علیه‌السلام] و لرزشى چنان سنگين، كه‌گويى كوههاى استوار براى آن فرو مى‌ريزد».
(جلوه ‌تاريخ ‌در شرح نهج‌البلاغه‌، ابن‌ابى‌الحديد، ج6، صص22 و 23)

واژه شناسی

- وَلَّی
واگزار کرد.1
- وَلَّاهُ اللَّهُ
خدا او را الزام کرد، برگردنش گذاشت.2
- تَوَلَّى
که آن را بر عهده گرفت.3

واژه کاوی

- وَلَّاهُ اللَّهُ (ولي‌)
«وَلَّیَ» یعنی شخصی، سرپرستی4 چیزی یا کاری را به فردی واگذار کرد5 که آن فرد، خود آن راه را انتخاب کرده بود.6
«وَلَّیَ» معانی متعددی دارد؛ پشت کردن،7 سرپرستی کسی یا کاری را به‌عهده کسی گذاشتن؛8 اما در این عبارت از کلام امام(علیه‌السلام) معنای واگذار کردن سرپرستی به‌نظر می‌آید.
- تَوَلَّى(ولی)
«تَوَلَّى» به‌این‌معنا است که شخصی همراه و ملازم چیزی شد9 و آن را بر عهده گرفت.10
زمانی که «تَوَلَّى» با «الی» همراه شود به‌این معناست شخصی به‌چیزی رو آورد.11
«تَوَلَّى» از باب تَفَعُّل به‌معنای اختیار دوست و سرپرستی است.12

نکته‌ها و پیام‌ها

- مسلک مخالفین این بوده است که به‌گونه‌ای بر افراد قدرت و تسلط پیدا می‌کردند که کسی حق نداشت بر خلاف حرف آن‌ها حرف زند.
2- «أَبَى»: امام(علیه‌السلام) در این‌جا متوجه‌شان می‌کنند که این همان راه و منش شماست _ که همه‌ی افراد باید با مهاجرین و انصار اتفاق نظر داشته باشند_ پس شما هم نباید با این بیعت که مهاجرین و انصار کرده‌اند مخالفت کنید.
3- « قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ»: اگر شما مخالفت با مهاجرین و انصار کردید باید با شما مبارزه کرد.
4- «وَ وَلَّاهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّى»: خدا هم سرپرستی این افراد را به‌آن چیزی که به‌عنوان دوست برای خود انتخاب کردند وا‌می‌گذارد.
5- حکام ظالم در هر زمانه به‌این گونه‌اند اگر کسی بر خلاف عقیده و نظرشان، نظری داشته باشد با او مبارزه می‌کنند.

[1]- فرهنگ ابجدی، متن، ص996.

[2]- نهج البلاغه ترجمه‌ روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام‌پور، ص523.

[3]- لسان العرب، ج‌15، ص411. 

[4]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص863.

[5]- فرهنگ ابجدی، متن، ص996.

[6]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص863.

[7]- کتاب العین، ج8، ص366.

[8]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص863.

[9]- لسان العرب، ج‌15، ص410.

[10]- لسان العرب، ج‌15، ص411.

[11]- قاموس قرآن، ج‌7، ص245.  

[12]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص565.


اضف تعليق