و من كتاب له (علیه‌السلام) إلى محمد بن أبي بكر لما بلغه توجده‌ من عزله بالأشتر عن مصر، ثم توفي الأشتر في توجهه إلى هناك قبل وصوله إليها:

«إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِي كُنْتُ وَلَّيْتُهُ أَمْرَ مِصْرَ كَانَ رَجُلًا لَنَا نَاصِحاً وَ عَلَى عَدُوِّنَا شَدِيداً نَاقِماً فَرَحِمَهُ اللَّهُ فَلَقَدِ اسْتَكْمَلَ أَيَّامَهُ وَ لَاقَى‌ حِمَامَهُ‌ وَ نَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ أَوْلَاهُ اللَّهُ رِضْوَانَهُ وَ ضَاعَفَ الثَّوَابَ لَهُ».

ترجمه‌ها

- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
نامه‌ای است از اميرالمؤمنين (علیه‌السلام) به محمد پسر ابوبکر، در آن هنگام که آن حضرت از کدورت و ناراحتی محمد از عزل شدن خود از ولايت مصر و رفتن مالک اشتر به جای او، اطلاع يافت. سپس مالک پس از روانه شدن به سوی مصر و پيش از رسيدن به آن‌جا، (در ميان راه) وفات يافت:

«به راستی، مردی که ولايت مصر را به او تفويض کرده بودم، برای ما مردی خيرخواه و بر دشمنان ما سخت‌گير بود و از آن‌ها کراهت و نفرت داشت، خداوند او را رحمت کند، که هر آينه و به تحقيق مدتی را که برای عمر او مقدر شده بود کامل کرد و به پايان برد و با مرگ خويش روبه‌رو گرديد و ما از وی خشنوديم، و خداوند ، خشنودی خود را به او عطا فرمايد و ثواب و پاداشش را دو برابر گرداند».

(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، صص407و408)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
از یک نامة آن حضرت (علیه‌السلام) به محمد بن ابی‌بکر هنگامی که خبر دلگیری وی به سبب عزلتش از حکومت مصر و جانشینی مالک اشتر به او رسید و اشتر در راه مصر پیش از رسیدن به آنجا وفات یافت:

«مردی که امارت مصر را به او سپردم برای ما مردی نیک‌خواه بود، و بر دشمن ما سخت‌گیر و انتقام‌جو، خدایش بیامرزد، روزهای عمر خویش به پایان رسانید و با مرگ خود دیدار کرد، در حالی‌که ما از او خشنودیم. خداوند هم خشنودی خود را بهرة او سازد و پاداش او را دوچندان کند».

(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی‌‌، صص407و408)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
حضرت (علیه‌السلام) این نامه را پس از عزل محمد بن ابی‌بکر در سال 38 هجری و نصب مالک اشتر به فرمانداری مصر، برای دلجوئی از محمد بن ابی‌بکر نوشت. البته مالک اشتر، قبل از رسیدن به مصر، در میان راه به وسیلة عوامل معاویه مسموم و به شهادت رسید.

«البته این مردی که فرماتدار مصرش قرار دادم، نسبت به ما خیرخواه، و به دشمنان ما سخت‌گیر و درهم‌کوبنده بود. خدایش رحمت کند که او روزگارش را به خوبی و سعادت گذراند و مرگ را ملاقات کرد.[1] درحالی‌که ما از او راضی بودیم، خداهم از او خشنود باشد و پاداش او را چند برابر عطا کند».

(نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص584)
- ترجمه نهج البلاغه (فیض الاسلام)
از نامه‌هاى آن حضرت (علیه‌السلام) است به محمد بن ابى‌بكر هنگامي‌كه خبر دلگيرى او از عزلش از حكومت مصر و نصب (مالك) اشتر به حضرت (علیه‌السلام) رسيد و اشتر در بين راه پيش از رسيدن به مصر وفات نموده بود (كشته شده، چنان‌كه داستان او در شرح نامه پنجاه و سوم بيايد، و امام (علیه‌السلام) در اين نامه سبب مصلحت نصب مالك را بيان فرمود:

«مردى (مالك) را كه بر مصر حاكم ساختم براى ما مردى بود خير انديش (چنان‌كه تو هستى) و بر دشمن ما چيره و توانا (كه تو آن طور نيستى) پس خدايش بيامرزد كه روزگارش را (به سعادت و نيك‌بختى) به سر رساند، و با مرگ روبه‌رو شد، و ما از او خرسنديم، خداوند رحمت خود را باو عطاء فرمايد، و پاداشش را دو چندان گرداند».

(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ج‌5، ص945)

شروح

- ترجمه توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
از نامه‌هاى آن حضرت (علیه‌السلام) به محمد بن ابى‌بكر وقتى كه از دلتنگى او به سبب عزلش از مصر و جانشينى مالك اشتر خبر يافت، و مالك اشتر پيش از رسيدن به مصر وفات يافت:

(اميرمؤمنان على (علیه‌السلام) محمد بن ابى‌بكر را به عنوان والى مصر به آن‌جا اعزام نمود، آنگاه او را عزل كرد و مالك اشتر را به دليل شايستگى‌هايش به ولايت مصر گمارد. محمد بن ابى‌بكر از اين اقدام امام (عليه‌السلام) رنجيده شد. وقتى مالك اشتر عازم مصر شد و در راه به وسيله زهرى كه معاويه فرستاده بود شهيد شد، حضرت اين نامه را براى محمد بن ابى‌بكر فرستاد)

«و بدان مالك اشتر را كه براى ولايت مصر برگزيدم و حكومت دادم، خيرخواه ما و نسبت به دشمن ما، يعنى معاويه سخت خشمگين بود و بدو دشمنى فراوانى مى‌ورزيد. پس خدا او را رحمت كند. حضرت اين نامه را پس از شهادت مالك اشتر نوشت و لذا بر او رحمت فرستاد. بى‌ترديد در حالى عمر خود را به پايان رسانيد و با مرگ خود روبه‌رو شد كه ما از او راضى هستيم، زيرا او همواره با حق بود. خداى منان، رضوان (= رضا و بهشت) خود را به او عطا كند و پاداش او را از عملش بيشتر و دوچندان فرمايد».

(ترجمۀ توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص127)
- شرح نهج البلاغه (ابن میثم)
از نامه‌هاى امام (عليه‌السلام) به محمد بن ابى‌بكر، موقعى‌كه از دلگيرى وى نسبت به بركنارى از حكومت مصر و نصب مالك اشتر به جاى او، اطلاع يافت. و بعد مالك اشتر، پيش از رسيدن به مصر در بين راه بدرود حيات گفت:

«آن‌گاه به انگيزه خود در فرستادن اشتر، اشاره فرموده است، كه او به دليل داشتن صفات پسنديده مذكور، در خور ستايش امام (عليه‌السلام) بوده است، و آن صفات عبارت از خيرخواهى وى براى امام (عليه‌السلام)، و سخت‌گيرى و پرخاش‌گرى و حمله‌ور بودن نسبت به دشمن است، در صورتى كه محمد هر چند در مورد اول در خور بوده است، اما در مورد دوم، ضعيف بود.

سوم: عبارت: (فرحمه اللّه... الثّواب له)

اطلاع از مرگ مالك اشتر و خرسندى امام (عليه‌السلام) از اوست، از آن‌رو كه مبادا ابراز سرزنشى نسبت به او نمايد».

(ترجمة شرح ‌نهج ‌البلاغه، ابن‌ميثم، ج5، ص119)
- شرح نهج البلاغه( ابن ابی الحدید)
از نامه آن حضرت [علیه‌السلام] به محمد بن ابى‌بكر هنگامى كه از دلتنگى او به سبب عزل او از حكومت مصر با انتصاب اشتر آگاه شد، اشتر هم ضمن حركت خود به مصر پيش از رسيدن به آن شهر در گذشت:

«سپس على (عليه‌السلام) در اين نامه شروع به ستودن مالك اشتر فرموده است و على (عليه‌السلام) سخت به او اعتماد داشته است، همان‌گونه كه اشتر هم به راستى دوست‌دار و فرمانبردار بوده است. پس از آن على (عليه‌السلام) براى اشتر دعا كرده است كه خداوند از او راضى باشد و من- ابن‌ ابى الحديد- شك ندارم كه خداوند با اين دعاى على (عليه‌السلام) او را مى‌آمرزد و از گناهان اشتر در مى‌گذرد و او را به بهشت مى‌برد و در نظر من فرقى ميان دعاى پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله) و على (عليه‌السلام) نيست، و خوشا به حال آن كس كه به چنين دعايى از على (عليه‌السلام) يا به كمتر از آن دست يابد».

(جلوه‌ تاريخ‌ درشرح ‌نهج ‌البلاغه ‌ابن ‌ابى‌الحديد، ج7، صص56و57)

واژه شناسی

- نَاقِم
انتقام گیرنده.[2]
- اسْتَكْمَلَ أَيَّامَهُ
روزهایش را کامل کرد، یعنی عمرش به پایان رسید.[3]
- لَاقَى‌ حِمَامَهُ‌
مرگش را دیدار کرد.[4]
- أَوْلَاهُ اللَّهُ
خدا نصیبش کند.[5]

واژه کاوی

- نَّاصِح (نصح)
«نصح» در اصل بر جمع کردن و اصلاح و آشتی دادن میان دو چیز دلالت دارد.[6]

«نُصح» خلاف خیانت و به معنی اخلاص،[7] صداقت، مشورت و عمل بیان شده است.[8]

به پند دادن «نُصح» و «نصيحت» گفته می‌شود؛ چراكه از روى خلوص نيت و خيرخواهى محض است‌.[9]

به نصيحت خالصانه «نَصَحْتُ‌ له الوُدَّ» گفته می‌شود؛ همان‌گونه که به عسل خالص «نَاصِحُ‌ العَسَل» می‌گویند.[10]

«توبة نَصوح» مبالغه در «نُصح» است و به توبه‌ای گفته می‌شود که صاحبش قصد دارد گناهش را تکرار نکند.[11]
- عَدُو
«عَدْو» به معنی تجاوز و گذشتن از حدّ [12] و عَداء به معنی ستم است.[13] «عدُوّ» به معنی دشمن و ضد دوست است که به شکل اسم در آمده است و این لفظ برای یک نفر یا دو نفر و یا جمعی از افراد مذکر یا مؤنث به کار برده می‌شود.[14]

واژة «عَدْو» به چند معنا است:

1. به معنی كينه توزى، که به آن «عَدَاوَة» و «مُعَادَاة» می‌گویند؛ خواه با قصد دشمنی و خصومت باشد، و خواه از روى قصد نباشد؛ بلكه حالتى برای مخاطب حاصل شود كه آزرده شود؛ همان‌گونه كه انسان از دشمنان مورد آزار قرار مى‌گيرد.[15]

2. به معنای دویدن و هروله، که به آن «عَدْو» می‌گویند.

3. به معنای بی‌عدالتی و ستم در معامله است که به آن «العُدْوَان‌ و العَدْو» می‌گویند.

«عدوّ» کسی که است که در قلبش نسبت به شخصی دشمنی دارد و در ظاهر بر اساس آن دشمنی رفتار می‌نماید.[16] دایره دشمنی از دایره نفرت کوچک‌تر است؛ هرکسی که دشمن فردی است از او تنفّر دارد ولی گاهى کسی نسبت به فردی عداوت ندارد، اما از او نفرت دارد.[17]

تفاوت «عداوت» و «بغض»:

«عداوت» دوری جستن و فرار کردن از یاری شخصی و «بغض» طلب حقیر شدن و اهانت به او است. «بغض» نقیض محبت نمودن و بزرگ شمردن فرد است. [18]

تفاوت «عداوت» و «مخاصمه»:

«عداوت» حالت قلبی است. ممکن است انسان با شخصی مشاجره کند اما در دل با وی دشمنی نداشته باشد یا در دل با او دشمن باشد اما با او جدل ننماید.

«مخاصمه» گفت‌وگوی همراه با پرخاش و ستیزه است.[19]

نكته‌ها و پیام‌ها

1. به نظر می‌رسد در این سخن حضرت (عليه‌السلام)، به محمد بن ابی‌بکر گوش‌زد می‌کنند که باید نسبت به ایشان «ناصح» و نسبت به دشمنانشان «ناقم» باشد (إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِي كُنْتُ وَلَّيْتُهُ أَمْرَ مِصْرَ كَانَ رَجُلًا لَنَا نَاصِحاً وَ عَلَى عَدُوِّنَا شَدِيداً نَاقِماً).

2. انسان مؤمن نسبت به امام زمان «ناصح»، و دربرابر دشمنان ایشان «ناقم» است (كَانَ رَجُلًا لَنَا نَاصِحاً وَ عَلَى عَدُوِّنَا شَدِيداً نَاقِماً).

3. امام (عليه‌السلام) از مالک اشتر راضی بودند؛ زیرا از خدا برای او از خدا طلب رحمت می‌کنند (رَحِمَهُ اللَّهُ).

4. خیرخواهی خالصانه برای امام زمان و دشمنی با دشمنان ایشان سبب رحمت و رضایت خدای تعالی می‌شود (فَرَحِمَهُ اللَّهُ فَلَقَدِ اسْتَكْمَلَ أَيَّامَهُ وَ لَاقَى‌ حِمَامَهُ‌ وَ نَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ أَوْلَاهُ اللَّهُ رِضْوَانَهُ وَ ضَاعَفَ الثَّوَابَ لَهُ).

[1]- مالک اشتر پیش از رسیدن به مصر به وسیلة عوامل معاویه مسموم شد و به شهادت رسید.

[2]- نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص584.

[3]- نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص584.

[4]- نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص584.

[5]- نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص584.

[6]- معجم مقاييس اللغه، ج‌5، ص435.

[7]- مجمع البحرين، ج‌2، ص417.

[8]- التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‌12، ص151.

[9]- قاموس قرآن،ج‌7، ص71.   

[10]- مفردات ألفاظ القرآن، ص808.

[11]- مجمع البحرين، ج‌2، ص417.

[12]- مفردات ألفاظ القرآن، ص553.

[13]- لسان العرب، ج‌15، ص33.

[14]- لسان العرب، ج‌15، ص36.

[15]- مفردات ألفاظ القرآن، ص553.

[16]- قاموس قرآن، ج‌4، ص305.   

[17]- اقرب الموارد به نقل از قاموس قرآن، ج‌4، ص305.

[18]- الفروق في اللغة، ص124.

[19]- الفروق في اللغة، ص124.  



اضف تعليق