و من كتاب له (علیهالسلام) إلى عبد الله بن العباس بعد مقتل محمد بن أبيبكر:
«وَ قَدْ كُنْتُ حَثَثْتُ النَّاسَ عَلَى لَحَاقِهِ وَ أَمَرْتُهُمْ بِغِيَاثِهِ قَبْلَ الْوَقْعَةِ وَ دَعَوْتُهُمْ سِرّاً وَ جَهْراً وَ عَوْداً وَ بَدْءاً فَمِنْهُمُ الْآتِي كَارِهاً وَ مِنْهُمُ الْمُعْتَلُّ كَاذِباً وَ مِنْهُمُ الْقَاعِدُ خَاذِلًا».
ترجمهها
«همانا من، مردم را برای پيوستن به او برانگيختم و قبل از اينکه واقعه شهادت او پيش آيد ياری کردن از او را به آنان (يعنی مردم) فرمان دادم، و نهانی و آشکارا، بعضی را دوباره و بعضی ديگر را نخستين بار به فريادرسی او دعوت کردم (يا اينکه دعوت خود را دوباره آغاز نمودم) پس از اين بعضی از ايشان آمدند ليکن با کراهت و با بیميلی، بعضی ديگر به دليلها و بهانههای دورغين توسل جستند، برخی نيز خودداری میکردند و به ياری او بر نمیخاستند».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص408)
«من مردم را برای پیوستن به او تشویق کردم، و به یاری او پیش از رسیدن حادثه فرمان دادم، و آنان را پنهان و آشکار و بارها و بارها پی درپی فراخواندم، برخی به اکراه آمدند، برخی بهانههای دروغ آوردند و شماری دیگر در خانهها نشستند و ما را تنها گذاشتند».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص408)
(علل سقوط مردم مصر)
«من همواره مردم را به پیوستن به او فراخواندم و فرمان دادم تا قبل از این حوادث به یاریش بشتابند.
من این مردم را پنهان و آشکار چندین بار فراخواندم ولی عدهای با کراهت آمدند و گروهی به دروغ بهانه آوردند و عدهای ذلیلانه در خانه نشستند و از جهاد سرباز زدند».
(نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص585)
(بعد از كشته شدن محمد ابن ابىبكر در مصر نوشته و او را از شهادت محمد و تسلط عمرو ابن عاص و لشگر معاويه بر مصر آگاه مىسازد)
«و من مردم را به رفتن سوى او ترغيب نموده بر مىانگيختم، و به يارى او پيش از كشته شدنش امر مىنمودم، و ايشان را پنهان و آشكار (براى كمك به او) مىخواندم، و نه يك بار بلكه دوباره دعوت خود را از سر گرفته باز آن را آغاز مىكردم، پس بعضى از آنان با نگرانى و بىميلى مىآمدند، و برخى به دروغ بهانه مىآوردند، و گروهى نشسته بىاعتنا بودند».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ج5، ص946)
شروح
«وقتى معاويه خواست با محمد بن ابىبكر بجنگد، مردم را تشويق كردم كه به وى بپيوندند و دستور دادم كه تا هنوز جنگ بين آنها در نگرفته است به يارى وى برخيزند و پنهانى و آشكارا در وقت اجتماع مردم و حتى آنها را در آغاز و فرجام هر مجلسى دعوت كردم كه او را يارى كنند. از آن جمع، گروهى از روى اكراه و بىرغبتى به يارى محمد بن ابىبكر برخاستند و برخى به بهانههاى دروغين و بىاساس، از يارى وى عذر آوردند و بهانه ساز كردند و عدهاى نيز او را يارى نكرده و مردم را از رفتن به يارى محمد ترساندند».
(ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص130)
«سوم: اطلاع دادن به ابن عباس از وضع خود با مردم به عنوان شكوه و گله از ايشان، زيرا آن بزرگوار، آنان را به پيوستن بر محمد بن ابى بكر و يارى او ترغيب كرد ولى آنها گوش ندادند، و نيز به دليل و سبب كوتاهى كردن هر كدام از آنها اشاره فرموده است.
به راستى، وضع امام (عليهالسلام) با مردم همانند پيامبر خدا (صلیاللهعليهوآله) با قوم خود بود، كه بعضى با بىميلى [به يارى پيامبر] مىآمدند به طورى كه گويى به چشم خود مىبينند كه به طرف مرگ برده مىشوند. و بعضى بهانههاى دروغين مىآوردند همچون كسانى كه مىگفتند: «اگر قدرت بر كارزار داشتيم به همراه شما بيرون مىآمديم، آنان خود را به هلاكت مىاندازند، در صورتى كه خداوند آگاه است كه آنها دروغ مىگويند». هر كس حالات و تاريخ زندگانى اين دو بزرگوار را تا وقتى كه از دنيا رفتند مورد بررسى قرار دهد، جهت همگونى بين آن دو تن در بيشتر حالات برايش ثابت مىگردد، اين بخش از سخن امام (عليهالسلام) مطابق دريافت وى از آن مردم مربوط به آنهاست».
(ترجمة شرح نهج البلاغه، ابنميثم، ج5، صص121و122)
واژه شناسی
واژه کاوی
«كَرَاهَت» بهمعنی محدودیت در عملکرد و سلب اختیار از انسان است؛ و این محدودیت میتواند در دایره تکوین باشد یا تشریع، در مادیات باشد یا معنویات، از جهت خود انسان ایجاد شده باشد یا از خارج به او رسیده باشد.[13]
تفاوت «کَره» و «کُره»:
به عملی که شخص از روی ناچاری انجام میدهد «کَره» و به عملی که شخص با اختیار در حالیکه ميتواند چیزی را كه ناپسند ميداند ترك كند، انجام میدهد، «کُره» گفته میشود.[14]
«کُره» به معنای سختیاست که انسان عهدهدار (انجام دادن) آن نگردد ولی «کَره» سختیاست که شخص، عهدهدار انجام دادن آن شود و آن را با اکراه تحمل کند و رنج بکشد.[15]
«كَرْه» سختى و مشقتى است كه از خارج به انسان میرسد و با اكراه بر او تحميل میشود ولى «كُرْه» آن سختى و رنجى است كه از ذات انسان به او میرسد که آن را زشت و مکروه میداند و بر دو گونه است:
1. آنچه را كه طبیعت انسان ناپسند ميداند.
2. آنچه را كه عقل يا شرع مكروه ميداند.[16]
«خَذَلَ» به معنی رها كردن،[18] و یاری ندادن و کمک نکردن،[19] کسی است، که تصور میکردند یاری میکند.[20]
شانزده مورد از واژة «خذل» در نهج البلاغه آمده است.[21]
نكتهها و پیامها
1. شایسته است رهبر یا مبلغ دین در همه حالات و شرایط، آشکارا و پنهان، و به طور مکرر دیگران را به معروف دعوت نماید. (سِرّاً وَ جَهْراً)
2. خذلان و نافرمانی افراد نباید سبب دلسردی و ناامیدی مبلغ شود، بلکه مبلغ و رهبر دینی باید همواره در دعوت مردم کوشا باشد (عَوْداً وَ بَدْءاً).
3. مردم در پاسخ به دعوت امام (عليهالسلام) سه گروه بودند: برخی با کراهت و بیرغبتی دعوت حضرت (عليهالسلام) را اجابت کردند، گروهی بهانههای دروغین آورده و از یاری ایشان خودداری کردند، و دستة دیگر به دعوت امام (عليهالسلام) اعتنا ننمودند (فَمِنْهُمُ الْآتِي كَارِهاً وَ مِنْهُمُ الْمُعْتَلُّ كَاذِباً وَ مِنْهُمُ الْقَاعِدُ خَاذِلًا).
4. امیرمؤمنان علی (عليهالسلام)، حتی در هنگام خلافت و حکومت ظاهریشان مظلوم و مخذول بودند.
راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی
1. هر شخص باید درصد فرمان پذیری خود را نسبت به امام معصوم بسنجد: آیا مطیع است یا عاصی؟
اگر مطیع است: اطاعتش با میل و رغبت است و یا از روی کراهت قلبی؟ یا در دسته بهانه جویان یا خذلان کنندگان قرار دارد؟
[1]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص585.
[2]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص585.
[3]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص585.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص585.
[5]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص585.
[6]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص585.
[7]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص585.
[8]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص585.
[9]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص585.
[10]_ معجم مقاييس اللغه، ج4، ص400.
[11]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص678.
[12]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص52.
[13]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص51.
[14]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج19، ص86.
[15]- المحيط في اللغة، ج3، ص355.
[16]- ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص15.
[17]_ معجم مقاييس اللغه، ج2، ص165.
[18]_ قاموس قرآن، ج2، ص233.
[19]_ تاج اللغه و صحاح العربیه، ج4، ص1683.
[20]_ مفردات ألفاظ القرآن، ص277.
[21]_ مفردات نهج البلاغه، ج1، ص311.
اضف تعليق