و من كتاب منه (علیهالسلام) إليه أيضاً:
«وَ كِتَابُ امْرِئٍ لَيْسَ لَهُ بَصَرٌ يَهْدِيهِ وَ لَا قَائِدٌ يُرْشِدُهُ قَدْ دَعَاهُ الْهَوَى فَأَجَابَهُ وَ قَادَهُ الضَّلَالُ فَاتَّبَعَهُ فَهَجَرَ لَاغِطاً وَ ضَلَّ خَابِطاً».
ترجمهها
«نامه کسی که نه ديده بصيرت دارد، تا او را به راه راست رهنمون گردد و نه پيشوايی که او را به راه راست ببرد، کسی که به تحقيق، هوای نفس او را به سوی خود خواند و او اجابت کرد، گمراهی او را به سوی خود کشيد و او به دنبال آن رفت پس به هذيان گويی پرداخته و الفاظ بیمعنی بر زبان رانده و گمراه گرديده و شيطان در او نفوذ کرده و ديوانهاش ساخته است».
(نهجالبلاغه، ترجمه فقیهی، ص499 و 500)
«آری، نامه مردی که نه چشم دارد که راهش بنماید، و نه عصا کشی که به راهش برد. هوا و هوس او را فراخوانده و اجابت نموده، و گمراهی مهارش را کشیده و او در پی آن افتاده، از این رو به یاوه گویی پرداخته و هیاهو به راه انداخته، و کورکورانه به گمراهی رفته است».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص367)
«نامه مردی که نه خود، آگاهی دارد تا راهنمایش باشد و نه رهبری دارد که هدایتش کند و تنها به خواسته هوسهایش پاسخ گفته و از گمراهیش اطاعت کرده است. او سخن بیربط میگوید و در بیراهه گم گشته است».
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابو الفضل بهرام پور، ص523 و524)
«و نامه از كسى است كه او را نه بينائى هست تا راهنمايش باشد، و نه زمامدار و جلودارى كه به رستگارى سوقش دهد، هواى نفس (به چنين كارى) وادارش ساخته او هم پذيرفته، و گمراهى زمامدارش شده او هم پيروى نموده، پس (به اين جهت) هذيان و ياوه بافته و بانگ بيهوده زده (سخنان نادرستى گفته كه چيزى از آن مفهوم نمىشود) و گمراه گشته و اشتباه نموده (چنين سخنان ناشايسته نوشته)».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الإسلام، ج5، ص842)
شروح
پاسخ نامه معاويه
«و اين نوشته آراسته به الفاظ زيبا، نامه كسى است كه هرگز بصيرت ندارد تا او را هدايت كند، و نيز رهبرى ندارد تا او را ارشاد نمايد و به صلاح و فلاح رساند؛ كسى كه هوى و هوس او را به عصيان فراخوانده و او نيز اجابت كرده، و گمراهى او را به سوى خود كشانده و او نيز پيروى كرده است.
چنين كسى سخنان بىمعنى و بيهوده مىگويد و از راه حق منحرف مىگردد و بدون هيچ معيار و ميزانى سخن به ياوه مىگويد».
(ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص513)
(اين نامه، پاسخ نامهاى است كه معاويه به آن حضرت (علیهالسلام) نوشته است.)
«امام (علیهالسلام) در اين نامه، لفظ بصر، را براى عقل استعاره آورده است، زيرا براى عقل نورى است كه به آن وسيله صور معقولات را درك مىكند چنان كه ديده آدمى با نور خود صور محسوسات را درك مىكند و سپس اين ديده مستعار را كه هدايت كننده او در راه حق مىباشد، از وى سلب كرده است، به اين دليل كه خردش از درك حقايق دين و مقاصد آن و وجوه مصلحتهاى كلى كه مطلوب شارع است، كوتاه بوده است، بنا بر اين براى عقل او، نه، ديدهاى است كه او را در اين امور راهنمايى كند، و نه پيشواى بر حق و يا انديشمند صالحى كه وى را به سوى طريق حق ارشاد كند، و به اين سبب ناچار هر گاه هواى نفسش وى را به خود دعوت كند پاسخ مثبت مىدهد، و انديشههاى ظالمانه و گمراه كننده نفس را كه بر خلاف فرمان الهى است مشتاقانه مىپذيرد و پيروى مىكند و لازمه اين امر آن است كه به ژاژخايى و ياوهگويى بپردازد، پس با سر و صدا و هياهو، حرفهاى ناشايستهاى از وى صادر مىشود و از راه خدا منحرف، و كوركورانه در كوير ضلالت، سرگردان و در دين خدا به بىتقوايى دچار و با ذلّت و خوارى به هلاكت مىرسد. دو كلمه لاغطا و خالطا، حال مىباشند».
(ترجمۀ شرح نهجالبلاغه، ابنميثم، ج4، صص606 و 607)
واژه شناسی
واژه کاوی
تفاوت «هدایت» و «ارشاد»:
«ارشاد» به سوی چیزی، نشان دادن راه و بیان کردن آن است و «هدایت» راهنمایی و توانایی رسیدن به آن راه است اگر این راهنمایی به سوی راه مستقیم باشد راهنمایی درست است از این رو ایمان «هدایت» است؛ زیرا به سوی بهشت راهنمایی میکند.23
رفتن در راهی که انسان را به مطلوب نمیرساند «ضلالة» نام دارد.26
خواهش نفس و محبت انسان نسبت به چیزی که بر قلب غلبه پیدا کند هوی نام دارد و در مورد خیر و شر28 و ميل پسندیده و ناپسند استفاده می شود ولی غالباً در خواهشهاى ناپسند به کار میرود.29
تفاوت میان «هوی» و «شهوت»:
«هوی» میل به سوی چیزهای «ناپسند» است؛ ولی«شهوت» چنین نیست.30
مراتب دوست داشتن:31
. هوی
. علاقه
. کَلَف (آزمند شدن و حريص بودن به چيزى)32
. عشق (دلباخته شدن)33
. شعف (سوختن قلب با لذتی که انسان آن را حس میکند.)34
. شغف (محبت از ژرفای قلب)35
. جَوَی ( فرسودگی از اندوه يا عشق)36
. تَیم (بندهی عشقی شدن.)37 «تامَهُ الحبُّ» یعنی عشق او را بنده و مطيع و رام كرد. 38
«هَجر» و «هَجران» دوری و مهاجرت انسان از دیگری به وسیله بدن یا زبان یا قلب است.40
«هُجر» یعنی هذیان41 و سخنی که به خاطر زشت بودن آن، به کار بردن آن ترک شده باشد.42
«هَجَرَ المريضُ» یعنی بيمار بدون قصد و بدون عمد پريشانگوئى كرد و هذيان گفت.43
«أَهْجَرَ فلانٌ» یعنی شخصی از روی عمد پريشانگویى كرد و هذيان گفت.44
این واژه فقط یکبار در نهج البلاغه آمده است. 47
خابط (خبط):
«خَبط» به معنی کجروی، اشتباه، بیراه رفتن در شب است48 همچنین به معنی این است که شخصی دیگری را به سختی بزند.49
«خابط» یعنی گم کردهی راه، بیراه رونده، کسی که بدون راهنما و بصیرت در شب حرکت کند.50
نکتهها و پیامها
1. برای پیمودن راه حق، انسان به دو ابزار اساسی نیازمند است: بصیرت و بینش صحیح؛ راهنمایانی که او را به سوی حق رهنمون شوند.
2. اگر چه هوای نفس در هر شخصی، وی را به سوی گمراهی دعوت میکند، اما پاسخ دادن به هوای نفس و تبعیت آن، کاملا در حیطه اراده انسان است.
3. نتیجه پیروی از هوای نفس، مغالطه کردن در سخن، و فرو افتادن در گمراهی است.
4. افرادی در دام هوای نفس و رهبران ضلال فرو می افتند که از بینش و رهبر صحیح بهرهمند نباشند.
راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی:
1. معرفی رهبران راستین و ویژگیهای آن ها برای بالابردن شناخت افراد جامعه ضروری است.
2. برنامهریزی برای ایجاد بصیرت و بینش در فرزندانمان از اموری است که سبب می شود آن ها ناخواسته در دام هوای نفس نیفتند و کورکورانه از رهبران ضلال پیروی نکنند.
[1]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص523.
[2]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص48.
[3]- قاموس قرآن، ج7، ص145.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص523.
[5]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص313.
[6]- فرهنگ ابجدی، متن، ص677.
[7]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص504.
[8]- فرهنگ ابجدی، متن، ص9.
[9]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص523.
[10]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص523.
[11]- فرهنگ ابجدی، متن، ص570.
[12]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص523.
[13]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص 219 و 313.
[14]- فروق في اللغه، ص84.
[15]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص132.
[16]- معجم المقاييس اللغه، ج1، ص253.
[17]- معجم المقاييس اللغه، ج1، ص254.
[18]- كتاب العين، ج7، ص117.
[19]- تحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص140.
[20]- معجم المقاييس اللغه، ج2، ص398.
[21]- تحقیق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص296.
[22]- تحقیق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص140.
[23]- فروق في اللغه، ص203.
[24]- فروق في اللغه ، ص208.
[25]- معجم المقاييس اللغه، ج3، ص356.
[26]- تعریفات جرجانی به نقل از کلید گشایش نهج البلاغه، ص504.
[27]- تحقیق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص300.
[28]- لسان العرب، ج15، ص370.
[29]- مجمع البحرين، ج1، ص482.
[30]- فروق في اللغه، ص117.
[31]- فقه اللغه، ص207.
[32]- مفردات ألفاظ القرآن، ص721.
[33]- فرهنگ ابجدى، متن، ص611.
[34]- فقه اللغه، ص207.
[35]- فقه اللغه، ص207.3 - فرهنگ ابجدى، متن، ص307.
[36]- فرهنگ ابجدى، متن، ص275.
[37]- فرهنگ ابجدى، متن، ص202.
[38]- معجم المقاييس اللغه، ج6، ص34.
[39]- مفردات ألفاظ القرآن، ص833.
[40]- قاموس قرآن، ج7، ص138.
[41]- مفردات ألفاظ القرآن، ص833.
[42]- مفردات ألفاظ القرآن، ص834.
[43]- مفردات ألفاظ القرآن، ص833.
[44]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص363.
[45]- مجمع البحرين، ج4، ص271.
[46]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص363.
[47]- قاموس قرآن و المنجد به نقل از کلید گشایش نهج البلاغه، ص219.
[48]- قاموس قرآن و المنجد به نقل از کلید گشایش نهج البلاغه، ص219؛ قاموس قرآن، ج2، ص221.
[49]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص219.
اضف تعليق