«أَمَّا بَعْدُ فَإِذَا أَتَاكَ كِتَابِي فَاحْمِلْ مُعَاوِيَةَ عَلَى الْفَصْلِ وَ خُذْهُ بِالْأَمْرِ الْجَزْمِ ثُمَّ خَيِّرْهُ بَيْنَ حَرْبٍ مُجْلِيَةٍ أَو سِلْمٍ مُخْزِيَةٍ».
ترجمهها
«اما بعد پس چون نامه من به تو برسد، معاويه را بر يکسره کردن وادار ساز و او را بر دادن پاسخ قطعی، ناگزير کن، آنگاه به او در پذيرفتن جنگی آواره کننده يا تسليمی خواری آورنده اختيار بده».
(نهجالبلاغه، ترجمه فقیهی، ص500 )
«اما بعد، چون نامهام به دستت رسید معاویه را به تصمیم نهایی وادار، و از او بخواه که کار را یکسره کند، آن گاه او را مخیّر ساز که از این دو را یکی برگزیند: یا جنگی خانمان برانداز، یا صلحی سرفروانداز».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص 368 )
«اما بعد، وقتی این نامه به دستت رسید، از معاویه بخواه حرف صحیح و تصمیم قطعی را اعلام کند. آنگاه او را در پذیرش جنگی آواره کننده یا تسلیم رسواگر مخیر ساز».
(نهجالبلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص524 )
«پس از ستايش خداوند و درود بر پيغمبر اكرم(صلیاللهعلیهوآله) نامه من كه به تو رسيد معاويه را وادار تا كارش را يكسره نموده به يك سو تصميم گرفته آماده شود(سرگردانى را از خود دور نموده تو را معطّل نداشته در بيعت كردن بهانه نجسته امروز و فردا نكند) پس از آن او را مخيّر ساز بين جنگ خانمان سوزى كه مردم را از روى جبر و نگرانى از وطن و سامان خود آواره مىسازد و بين صلح و آشتى كه خوارى در بردارد(چون آشتى دليل بر ناتوانى است، در اينجا امام(عليهالسلام) مىخواهد بفهماند در هر دو صورت خواه جنگ كند يا آشتى غلبه و فيروزى با آن حضرتست، و او را باين بيان تهديد مىنمايد)».
(ترجمهوشرح نهجالبلاغه، فيضالاسلام، ج 5، صص844 و 845 )
شروح
(امام(عليهالسلام) جرير را به سوى معاويه فرستاد. معاويه در پاسخ دادن به پيك امام(عليهالسلام) تأخير كرد و قصد داشت با وقتكُشى، قواى خود را تجهيز كند و خود و سپاهش را محك زند و ببيند آيا مىتواند با امام (عليهالسلام) مقابله كند يا خير؛ لذا امام(عليهالسلام) اين نامه را براى جرير نوشت).
«پس از حمد و ثنا و صلوات، وقتى نامهام به دستت رسيد معاويه را به يك طرفه كردن و فيصله دادن ماجرا وادار، بدين ترتيب كه تسليم شود يا آماده هر پيامدى باشد.
پس اگر حاضر نشد كه با من بيعت كند، او را بين جنگى كه فرجامش جلاى وطن باشد و يا صلحى كه خفت و ذلّت را برايش به همراه آورد و از استكبار او بكاهد، مخيّر كن؛ پس يا جنگ و يا بيعت».
(ترجمۀ توضيح نهجالبلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص514 )
(نقل شده است كه وقتى جرير به عنوان ماموريت براى بيعت گرفتن، نزد معاويه فرستاده شد، آن قدر معاويه او را معطل و سرگردان كرد، تا جايى كه مردم وى را متهم به همكارى با معاويه كردند، و خود گفت: مدتى آن چنان طولانى جرير را نزد خود معطل كردم كه وقتى بخواهد برود، يا گنهكار است، و يا فريب خورده، امروز و فردا كردن معاويه به حدّى رسيد كه مايه نااميدى جرير شد، اين بود كه امام(علیه السلام) براى آن كه جواب قطعى را از معاويه بگيرد نامه فوق را خطاب به جرير مرقوم فرمود).
«اما بعد، هنگامى كه نامه من به دستت برسد، معاويه را وادار كن كه كارش را يكسره كند، و عزمش را جزم كند، و سپس او را مخيّر كن كه يا جنگ آواره كننده را انتخاب كند و يا تسليم و سازشى را كه نشانه زبونى و رسوايى است بپذيرد.
نقل شده است كه وقتى جرير به عنوان ماموريت براى بيعت گرفتن، نزد معاويه فرستاده شد، آن قدر معاويه او را معطل و سرگردان كرد، تا جايى كه مردم وى را متهم به همكارى با معاويه كردند، و خود گفت: مدتى آن چنان طولانى جرير را نزد خود معطل كردم كه وقتى بخواهد برود، يا گنهكار است، و يا فريب خورده، امروز و فردا كردن معاويه به حدّى رسيد كه مايه نااميدى جرير شد، اين بود كه امام(علیه السلام) براى آن كه جواب قطعى را از معاويه بگيرد نامه فوق را خطاب به جرير مرقوم فرمود، وقتى دستخط حضرت به جرير رسيد نزد معاويه رفت و آن را برايش قرائت كرد و سپس گفت اى معاويه هيچ دلى بسته و مهرزده نمىشود مگر به سبب گناه، و هرگز چنين قلبى باز نمىشود مگر با توبه، گمانم آن است كه بر دل تو، مهر عدم درك زده شده است، مىبينم تو را كه آن چنان ميان حق و باطل مردد ماندهاى كه گويا انتظار چيزى دارى كه در دست ديگرى است، معاويه گفت: انشاء اللَّه حرف قطعى را در مجلسى با تو خواهم گفت و سپس آغاز كرد به بيعت گرفتن از اهل شام براى خودش، روزى كه از همه بيعت گرفته بود، جرير را ملاقات كرد و به او گفت: اكنون به صاحب خود ملحق شو، و بگو، آماده جنگ باشد، پس جرير به خدمت اميرالمومنين(علیهالسلام) برگشت».
(ترجمهی شرح نهجالبلاغه، ابنميثم، ج4، صص 609 و 610 )
واژه شناسی
واژه کاوی
فصل به معنی حکم میان حق و باطل،12 فیصله دادن،13 بریدن14 و معنای مخالف وصل است و تفاوتی ندارد فصل در امر مادی باشد یا معنوی.15
(حکم قطعی) و جداشدن در مورد کارها همچنین گفتارها به کار میرود. روز فصل، روزی است که حق از باطل آشکار میشود و با حكم و داورى، ميان مردم فيصله داده ميشود.16
فصل در مورد روز قیامت از دو جهت تحقق مییابد:
1. جدایی همه مردم از عالم ماده و از تمام چیزهایی است که به آنها تعلق داشتند.
2. جدایی انسانهای نیکوکار از بدکار.17
«جلاء» خروج از شهر و يا اخراج از آن است20 و این با معناى اصلى جلاء مغايرت ندارد؛ زيرا خروج از سرزمین نوعی ظهور است گویى شخص در شهر مخفى است و با خروج آشكار ميشود.21
در کلام عرب گفته میشود یا جنگی را انتخاب کنید که سبب خروج شما از وطنتان شود یا تسليم و سازشى را كه نشانه خواری و رسوايى شما گردد.22
«جلاء» هنگامیکه با وطن همراه شود به معنی خارج شدن و دور شدن از وطن است.23
از اين ماده بیستویک بار در نهج البلاغه آمده است.24
«خِزْيْ» يعني شخص در گرفتاري و شري قرار گیرد كه سبب خوارشدن و توهين به او شود.27
«خِزْيْ» يعني شكسته و فرسوده شدن و در اين معنا مصدر «خِزْيْ»، «خِزَايَة» است، اين فرسودگي و خواري يا از ناحيه خود شخص و يا از سوى ديگران است و در صورتي كه منشأ خوارى خود انسان باشد ناپسند نيست امّا خوارى و سرشكستگى كه فقط از سوى ديگران به انسان مىرسد و نوعى از سبك شمردن به حساب ميآيد ناپسند است و مصدر آن «خِزْي» است.28
«مُخْزَى» به كسي گفته ميشود كه به دليلي ذليل و حقير شده است.29
تفاوت «خزي» و «ذل»:
«خزي» ذلتي است كه با آشكار شدن بديها همراه باشد و انسان به دليل زشتي كارش گوشه گير شود.30
از اين ماده نُه مورد در نهج البلاغه آمده است.31
نکتهها و پیامها
- اميرالمؤمنين(عليه السلام) بسيار قاطع بودند و ايشان مصداق كامل«اشداءُ علي الكُفارِ رُحَماءُ بينَهُم»32 بودند.
2- اميرالمؤمنين(عليه السلام) در عين قاطعيت دشمن خود را بين دو امر(مخير) ميكنند جنگي ويرانگر يا صلح و تسليمي رسواكننده.
3- برخي از صلح و سازشها سبب ذلتي ميشود كه با آشكار شدن بديهاي شخص همراه است و باعث گوشه گيري او ميشود.
4- وقتي شخصي بر راه باطل باشد جنگ نمايد يا سازش كند در هر دو صورت زيان ميبيند؛ زيرا از شهر خويش بيرون رانده ميشود و يا به سبب صلح خوار ميكردد اما اگر بر حق باشد خواه جنگ را انتخاب كند خواه بر طبق شرايطش، تن به صلح دهد پيروز است.
شخصیت شناسی
بجلّى منسوب است به بجيله نام قبيلهاى در يمن كه به جدّشان بجيلة بن ثمار بن ارش بن عمرو بن الغوث نسبت داده مىشدند، علماى رجال جرير را نكوهش نموده به روايت و گفتار او اعتماد ندارند، و مىگويند: رسالت و پيغام بردن او از جانب امام(عليهالسلام) براى معاويه اگر چه در اوّل امر به نيكویى او گواهى مىدهد ولى جدایى او از آن حضرت و ملحق شدنش به معاويه در آخر كار بدى او را ثابت مىنمايد«مرحوم حاجّ شيخ عبد اللَّه مامقانىّ در كتاب تنقيح المقال به طور تفصيل بيان فرموده» خلاصه چون امام(عليهالسلام) جرير را براى بيعت گرفتن از معاويه به شام فرستاد معاويه به بهانهاى جواب او را نداده امروز و فردا مىنمود تا از مردم شام براى خود بيعت گرفت، و اصحاب آن حضرت كه دانستند معاويه فرمان آن بزرگوار را اطاعت نخواهد نمود پيش از مراجعت جرير از شام و پاسخ آوردن گفتند:
مصلحت در آنست كه آماده جنگ با مردم شام شويم، و امام (عليه السَّلام) پيش از جواب آوردن جرير پيشدستى به جنگ با مردم شام را صلاح نمىدانست، و سبب آن را «چنانكه در سخن چهل و سوم گذشت» بيان فرمود، بنابراين براى يكسره شدن كار اين نامه را براى بيعت گرفتن از معاويه به جرير نوشت.33
[1]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص524.
[2]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص524.
[3]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص524.
[4]- قاموس قرآن، ج2، ص114.
[5]- كتاب العين، ج3، ص213.
[6]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص524.
[7]- توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص514.
[8]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص524.
[9]- توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص514.
[10]- معجم المقاييس اللغة، ج4، ص505.
[11]- مفردات ألفاظ القرآن، ص638.
[12]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج15، ص573.
[13]- کلید گشایش نهج البلاغه، ص619.
[14]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص246.
[15]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص96.
[16]- مفردات ألفاظ القرآن، ص638.
[17]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص97.
[18]- مفردات ألفاظ القرآن، ص200.
[19]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص104.
[20]- الصحاح به نقل از قاموس قرآن، ج2، ص46.
[21]- قاموس قرآن، ج2، صص46 - 47.
[22]- النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج1، ص291.
[23]- النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج1، ص291.
[24]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص217.
[25]- المحيط في اللغة، ج4، ص387.
[26]- اقرب الموارد به نقل از قاموس قرآن، ج2، ص240.
[27]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج19، ص372.
[28]- مفردات ألفاظ القرآن، ص281.
[29]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج19، ص373.
[30]- الفروق في اللغة، ص245.
[31]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص320.
[32]- فتح، آیه29.
[33]- ترجمه و شرح نهج البلاغة فيض الإسلام، ج5، ص844.
اضف تعليق