و من كتاب له(علیهالسلام) إلى جرير بن عبد الله البجلي لما أرسله إلى معاوية:
«فَإِنِ اخْتَارَ الْحَرْبَ فَانْبِذْ إِلَيْهِ وَ إِنِ اخْتَارَ السِّلْمَ فَخُذْ بَيْعَتَهُ وَ السَّلَام».
ترجمهها
«پس اگر جنگ را برگزيد، آن را به سوی او بيفکن(به او اعلان جنگ بده) و اگر تسليم را اختيار کرد از او بيعت بگير. و سلام به پيروان حق».
(نهجالبلاغه، ترجمه فقیهی، ص500 )
«اگرجنگ را برگزید امان نامه را به نزدش افکن و به او اعلام جنگ کن، و اگر صلح را برگزید از او بیعت بگیر، والسلام».
(نهجالبلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص 368 )
«اگر جنگ را برگزید اعلان جنگ کن و اگر صلح خواست از او بیعت بگیر. والسلام».
(نهجالبلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص524 )
«پس اگر جنگ اختيار نمود و پيمان امان را بسوى او بينداز، و اگر صلح و آشتى پذيرفت از او بيعت بگير (بزودى وظيفهات را انجام داده مراجعت نما ما را چشم براه مگذار) درود بر آنكه شايسته درود است».
(ترجمهوشرح نهجالبلاغه، فيضالاسلام، ج 5، ص845 )
شروح
(امام(عليهالسلام) جرير را به سوى معاويه فرستاد. معاويه در پاسخ دادن به پيك امام(عليهالسلام) تأخير كرد و قصد داشت با وقتكُشى، قواى خود را تجهيز كند و خود و سپاهش را محك زند و ببيند آيا مىتواند با امام (عليهالسلام) مقابله كند يا خير؛ لذا امام(عليهالسلام) اين نامه را براى جرير نوشت):
«بنابراين اگر جنگ را برگزيد، از سوى من به او اعلام جنگ كن، كه در آن صورت با او رفتارى خواهم داشت كه با محاربان دارم و بىباك و بىهراس با وى برخورد خواهم كرد، و اگر صلح را پذيرفت، از او براى من بيعت بگير. والسلام».
(ترجمۀ توضيح نهجالبلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج3، ص514 )
(نقل شده است كه وقتى جرير به عنوان ماموريت براى بيعت گرفتن، نزد معاويه فرستاده شد، آن قدر معاويه او را معطل و سرگردان كرد، تا جايى كه مردم وى را متهم به همكارى با معاويه كردند، و خود گفت: مدتى آن چنان طولانى جرير را نزد خود معطل كردم كه وقتى بخواهد برود، يا گنهكار است، و يا فريب خورده، امروز و فردا كردن معاويه به حدّى رسيد كه مايه نااميدى جرير شد، اين بود كه امام(علیه السلام) براى آن كه جواب قطعى را از معاويه بگيرد نامه فوق را خطاب به جرير مرقوم فرمود).
«پس اگر جنگ را اختيار كرد، به سويش تيراندازى كن، و اگر سلم را پذيرفت، از او بيعت بگير، و السلام».
بر طبق مضمون نامه حاصل ماموريت جرير اين بود كه امر معاويه را فيصله دهد و او را وادار كند كه بطور جزم و قطع يكى از دو كار را انتخاب كند، يا آماده جنگ شود كه در نتيجه با اجبار از وطنش بيرون رانده خواهد شد، و يا اين كه تسليم مىشود كه در اين صورت مقهور و ذليل و خوار مىباشد.
ذكر آوارگى از وطن و تحمل خوارى و پستى به هر دو تقدير، از يك طرف تهديد و تخويف معاويه است و از طرف ديگر آگاه كردن وى به اين كه به هر دو فرض، پيروزى با امام است، تا معاويه به هوش آيد، و يا بترسد، سرانجام به جرير دستور مىدهد كه به فرض پذيرفتن جنگ، به منظور اعلان مبارزه از طرف امام به طرف معاويه تيراندازى كند و رعب و ترس در دل وى بياندازد و بدون ملاحظه و مدارا در مقابل او بايستد چنان كه خداوند در قرآن مجيد مىفرمايد: «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ»(انفال/ 58) و در صورتى كه تسليم شود از او بيعت بگيرد».
(ترجمهی شرح نهجالبلاغه، ابنميثم، ج 4، صص 609 – 611)
واژه شناسی
واژه کاوی
«خیر» چیزی است که هر فردی به آن و آنچه که سبب رسیدن به آن میشود تمایل دارد و همچنین به معنی این است که انسان کاری نیکو انجام دهد تا به چیزی که در زمان و مکان مناسب خودش شایسته است برسد.7 این واژه به این معنا است که فرد، چیزی را بر اساس فضیلتش8 انتخاب کند و برگزیند و آن را بر دیگری برتری دهد.9
یکی از معانی باب افتعال، اتخاذ است دلالت بر اینکه فاعل چیزی را که فعل از آن مشتق شده است اتخاذ کند و «اخْتِيار» که از باب افتعال است به معنى برگزيدن و گرفتن امری است که در آن خیری وجود دارد.10
تفاوت «اصطفاء» و «اختيار» :
وقتی که میگویند آن شیء اختیار شده است یعنی آنچه انتخاب شده در «حقیقت» خیر است یا چیزی که برگزیده شده، در نزد انتخاب کننده خیر است اما اصطفاء، برگزیدن شیء خالص و پاک است.11
(نَبَذَ) از باب مجاز13 هنگامي كه در كنار (عهد) ميآيد به معني نقض پيمان با طرف مقابل است14 همچنين وقتي در كنار (حرب) بيايد به معني آن است كه شخص به طور آشكار با دشمن عداوت ورزيد در حالي كه دشمن به اين موضوع آگاهي داشت.15
«فَانْبِذْ إِلَيْه» يعني امان نامه را جلوي او بيفكن و به او اعلان جنگ كن و اين كار از باب ضرب الاجل دادن است.16
«فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ» در آيه «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنِينَ.»17 يعني:
اي پيامبر اگر از قومي كه با آنها صلح كردي18 و پيمان بستى ترسيدى كه خيانت و عهد شكنى كنند عهدشان را بر اساس عدالت به سوى آنها بينداز19 يعني آنها را آگاه كن كه تو پيمان را كنار گذاشتي و در حالي كه آنها خيال ميكنند پيمان هنوز پا برجا است نبرد را شروع نكن تا تو را به پيمان شكني متهم نكنند.20
نکتهها و پیامها
1- اميرالمؤمنين(عليه السلام) ميفرمايند اگر دشمن، خير خود را در جنگ با تو ديد و به آن گرايش پيدا كرد به او اعلان جنگ كن تا بداند ديگر از سوي تو در امان نيست، اما اعلان جنگ در حقیقت از سوی معاویه بوده چرا که این نماینده، وی را بین جنگ و صلح مخیر می کند و معاویه جنگ را انتخاب میکند.
2- اميرالمؤمنين(عليه السلام) بر اين نكته سفارش ميكنند كه اي مردم هميشه محكم كاري كنيد و مأموريت خويش را به طور كامل به سرانجام برسانيد؛ براي مثال در اين فراز ميفرمايند اگر دشمنت جنگ را انتخاب كرد تو نيز به او اعلان جنگ كن و اكر صلح را برگزيد از او بيعت بگير. فاء در عبارت «فَخُذْ بَيْعَتَهُ» جزاء حرف شرط «إن» است و معنایش اين است كه اگر معاویه جنگ کرد دیگر معنا ندارد که با او جنگ نکنی بلکه باید با او جنگ کنی تا فتنهاش را بخوابانی.
[1]- قاموس قرآن، ج2، ص114.
[2]- كتاب العين، ج3، ص213.
[3]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص524.
[4]- معجم المقاييس اللغة، ج2، ص232.
[5]- مفردات ألفاظ القرآن، 300.
[6]- مجمع البحرين، ج3، 297.
[7]- الطراز الأول و الكناز لما عليه من لغة العرب المعول، ج7، ص407.
[8]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص157.
[9]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص159.
[10]- مفردات الفاظ قرآن، ص302.
[11]- الفروق في اللغة، ص279.
[12]- مفردات ألفاظ القرآن، ص788.
[13]- الطراز الأول و الكناز لما عليه من لغة العرب المعول، ج6، ص436.
[14]- النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج5، ص7.
[15]- الطراز الأول و الكناز لما عليه من لغة العرب المعول، ج6، ص436.
[16]- نهج البلاغه (صبحي صالح)، ص676.
[17]- انفال، 58.
[18]- مجمع البحرين، ج3، ص189.
[19]- قاموس قرآن، ج7، ص10.
[20]- الطراز الأول و الكناز لما عليه من لغة العرب المعول، ج6، ص437.
[21]- اقرب الموارد به نقل از قاموس قرآن، ج1، ص245.
[22]- قاموس قرآن، ج1، ص245.
[23]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص159.
[24]- التحقیق فی کلمات القرآن، ج1، ص365.
اضف تعليق