و من كتاب له (علیهالسلام) إلى معاوية:
«فَسُبْحَانَ اللَّهِ مَا أَشَدَّ لُزُومَكَ لِلْأَهْوَاءَ الْمُبْتَدَعَةِ وَ الْحَيْرَةِ الْمُتَّبَعَةِ مَعَ تَضْيِيعِ الْحَقَائِقِ وَ اطِّرَاحِ الْوَثَائِقِ الَّتِي هِيَ لِلَّهِ [تَعَالَى] طِلْبَةٌ وَ عَلَى عِبَادِهِ حُجَّةٌ».
ترجمهها
«پس منزه و پاک میشمارم خدا را (و در عجبم) که چه شديد است همراه بودن تو با هواهای نفسانی پديدار گشته (که خود، پديدار ساختهای) و قرار داشتن تو در وادی گمراهی و سرگردانی رنجآور همراه با تباه ساختن حقيقتها و به دور افکندن پيمانهايی که مطلوب خداوند و حجت و دليل راه حق، بر بندگان او میباشد».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص410)
«سبحان الله! چه سخت پایبند هواهای بدعت آمیز و حیرت پیروی انگیز شدهای! علاوه حقایق را تباه میسازی و پیمانها را به دور میافکنی؛ پیمانهایی که خواستة خداوند است و حجت بر بندگان او ست»!
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص410)
(افشای ادعای دروغین معاویه)
«سبحان الله! (ای معاویه) تو چقدر بر هوسهای بدعت گذاشته شده اصرار داری و حقایق را زیرپا میگذاری و پیمانها را میشکنی که خواسته خدا و نیز حجت خدا بر بنگان اوست».
(نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص588)
(كه او را نكوهش نموده و يارى نكردن عثمان را از او دانسته)
«پس خدا را تسبيح نموده از هر عيب و نقصى منزه مىدانم (شگفتا) چه بسيار است هوا پرستى و خواهشهاى پديد آمده و سرگشتگى پيروى نموده تو با تباه ساختن آنچه حق است، و دور انداختن آنچه مورد اطمينان است، حقايقى كه پسنديده خدا و دليل بندگانش مىباشد (خلاصه چه بسيار گرفتار خواهشهاى نفس امّاره بوده دنبال گمراهى گرفتهاى، همواره به بدعتى مردم را فريفته براى گمراهى خود سببها مىجويى)».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ج5، صص950و951)
شروح
(نگاهى به اعمال ننگين معاويه)
«سبحان اللّه! چه سخت به هوسهاى بدعتآميز خود پايبندى و به دنبال سرگردانى هستى و همواره از آن پيروى مىكنى! زيرا مؤمن مسير خود را مىداند و بر اساس آن حركت مىكند، ولى منافق همواره سرگردان است و نمىداند چه بكند كه مبادا كفرش آشكار گردد، و لذا با تحيّر و سردرگمى تظاهر به ايمان مىكند.
اين در حالى است كه حقائق اسلام و حوادث بزرگ را ضايع ساختى و پيمانهاى الهى را شكستى، كه خواستههاى خداست و بر بندگان خود با آنها احتجاج و استدلال مىكند، چنان كه مىفرمايد: « أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ...؛ اى فرزندان آدم، آيا من با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را نپرستيد؟»».
(ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص135)
«آغاز اين نامه چنين بوده است: به راستى دنيا، موجودى شيرين، سرسبز، آراسته و خرّم است، كسى به دنيا نرسيده مگر اين كه او را از هر چه براى او سودمندتر بوده بازداشته است، در صورتى كه ما را به آخرت فرمان داده و واداشتهاند.
اى معاويه آنچه را كه ناپايدار است ترك كن و براى جاودانگى كار كن، از مرگى كه سر انجام با او روبهرو مىشوى، و حسابى كه پايان كارت با آن است، برحذر باش، و بدان كه خداوند هرگاه خير بندهاى را بخواهد، ناپسندى را از او دور و توفيق اطاعت خود را برايش فراهم مىآورد، هرگاه براى بندهاى خواستار شر گردد، او را فريفته دنيا مىكند و آخرت را از ياد او مىبرد و ميدان آرزوهاى او را گسترش مىدهد و از آنچه به صلاح اوست باز مىدارد.
نامه تو، به من رسيد، تو را چنان يافتم كه مقصود خود را به صراحت بازگو نمىكنى و چيزى را غير از گم شدهات مىجويى، و در اشتباهى كوركورانه و سرگردانى گمراهى به سر مىبرى و به چيزى غير از برهان و دليل دست مىيازى و به ضعيفترين شبهات پناه مىبرى.
اما درخواست شركت تو در امور و واگذارى سرزمين شام به تو، اگر من امروز اين كار را مىكردم ديروز (تا به حال) اين كار را كرده بودم. اما اين كه گفتى: عمر، تو را والى شام كرده است، كسانى را كه همتايش (ابوبكر) ولايت داده بود، عمر عزل كرد، و همچنين كسانى را كه عمر به فرماندارى تعيين كرده بود، عثمان بركنار ساخت، هيچ رهبرى براى مردم تعيين نشده است، مگر آنكه صلاح امت را در نظر بگيرد، چه براى رهبران قبل از او آن مصلحت روشن بوده و يا از نظر آنها مخفى مانده باشد، و هر كارى، كار ديگرى را در پى دارد، و هر زمامدارى نظر و انديشه خاصى دارد. آن گاه مىرسد به عبارت سبحان ا... تا آخر نامه.
اين بخش از نامه دو مطلب را شامل است:
اول: تعجب از زيادى دلبستگى معاويه به خواستههايى كه خود به وجود آورنده آنهاست و انحراف او از رفتن به جانب حق، به دليل پيروى از هوا و هوس.
توضيح آن كه در هر زمانى، معاويه شبههاى ايجاد و نظر تازهاى القا مىكرد، تا بدان وسيله يارانش را گمراه سازد و در ذهن آنها بيندازد كه على (عليهالسلام) براى رهبرى شايستگى ندارد، يك بار مىگفت: او قاتل عثمان است، و يك مرتبه وانمود مىكرد كه او را يارى نكرده و خوار و تنها گذاشته، و يك بار مىپنداشت كه او قاتل صحابه پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) است و وحدت كلمه جامعه را به هم زده است، يك بار با دادن پول و صرف مال مسلمانان برخلاف دستور شرع، ديگران را از او برمىگرداند، و گاهى قبول مىكرد كه او شايسته رهبرى امت است، و از او درخواست تأييد حكومت خود بر سرزمين شام را داشت، و افكار پوچى نظاير اينها را، خود مىساخت، و در پى اين انديشههاى باطل، سرگردان و حيرت زده مىماند، با تضييع حقايقى كه بايد پايبند آنها مىبود، از قبيل اعتقاد بر اين كه على (عليهالسلام) شايستهترين فرد به امر خلافت است، و نسبت به عهد و پيمانهاى مطلوب و مورد رضاى پروردگار آگاهتر است، آن نوع پيمان و عهدى كه روز قيامت حجت خدا بر بندگان است، همان طور كه خداى متعال مىفرمايد: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ...»[1]».
(ترجمة شرح نهج البلاغه، ابنميثم، ج5، صص129تا131)
واژه شناسی
واژه کاوی
میل نفس به شهوات و امور مادی از مصادیق «هوی» است[8] که بر قلب غالب میشود [9]و انسان را در دنيا و آخرت هلاک میکند.[10]
«هوی» و در مورد اميال پسندیده و ناپسند کاربرد دارد؛ ولی غالباً در خواهشهاى ناپسند به کار میرود.[11]
تفاوت «هوی» و «شهوت»:
«هوی» میل به چیزهای ناپسند است؛ اما «شهوت» چنین نیست.[12]
مراتب دوست داشتن:
1. هوی
2. علاقه
3. کَلَف (آزمند شدن و حريص بودن به چيزى)[13]
4. عشق (دلباخته شدن)[14]
5. شعف (سوختن قلب با لذتی که انسان آن را حس میکند.)[15]
6. شغف (محبت از ژرفای قلب) [16]
7. جَوَی ( فرسودگی از اندوه يا عشق)[17]
8. تَیم (بندهی عشقی شدن.)[18] «تامَهُ الحبُّ»: عشق او را بنده و مطيع و رام كرد.[19]
«تَضَيَّعَ الرّيحُ» بادى است كه هرگاه بوزد هرآنچه كه بر آن مىوزد را نابود مىكند.[21]
«حُجَّت» برای اینکه مورد توجه است «حجت» نامیده شده است.[26]
تفاوت «حجة العقل» و «حجة الله»:
«حجة الله» یا «دلالة الله» عنوانی است که به کسی یا چیزی اطلاق میشود که خدا آنها را در این منصب قرار داده است؛ اما «حجة العقل» و «دلالة العقل» چیزی است که انسان با شناخت آن به علمی دست پیدا میکند.[27]
نكتهها و پیامها
1. معاویه همواره پیرو هوای نفسش بود و مدام حقایق را ضایع میکرد و به هیچ عهد و پیمانی پایبند نبود (مَا أَشَدَّ لُزُومَكَ لِلْأَهْوَاءَ الْمُبْتَدَعَةِ وَ الْحَيْرَةِ الْمُتَّبَعَةِ مَعَ تَضْيِيعِ الْحَقَائِقِ وَ اطِّرَاحِ الْوَثَائِقِ).
2. در اسلام، و همچنین در بین تمام مردم دنیا وفای به عهد از فضایل مهم اخلاقی و پیمانشکنی از رذایل اخلاقی و ناپسند شمرده میشود.
3. خدای تعالی در عالم ذر و میثاق از تمام مخلوقات خود برای پذیرش توحید، نبوت و ولایت عهد و پیمان گرفته است.[28]
4. امیرمؤمنان (علیهالسلام) خطاب به مالک اشتر میفرمایند: «فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفَاءِ، وَارْعَ ذِمَّتَکَ بِالأمَانَةِ، وَاجْعَلْ نَفْسَکَ جُنَّةً دُونَ مَا أَعْطَيْتَ، فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللهِ شَيْءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَيْهِ اجْتِمَاعاً، مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ وَتَشَتُّتِ آرَائِهِمْ، مِنْ تَعْظِيمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُودِ؛ به عهدت وفا کن، و قرارداد خود را محترم شمار، و جان خویش را در برابر تعهداتت سپر قرار ده، یرا هیچ یک از فرایض الهی همچون بزرگداشت «وفای به عهد و پیمان» نیست و مردم جهان با تمام اختلافات و تشتت آرایی که دارند نسبت به آن اتفاق نظر دارند».[29]
[1]- اعراف، آیه172.
[2]_ ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص135.
[3]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص588.
[4]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص588.
[5]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص588.
[6]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص588.
[7]- معجم المقاييس اللغة، ج6، ص15.
[8]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص300.
[9]- لسان العرب، ج15، ص370.
[10]- مفردات ألفاظ القرآن، ص849.
[11]- مجمع البحرين، ج1، ص482.
[12]- الفروق في اللغة، ص117.
[13]- مفردات ألفاظ القرآن، ص721.
[14]- فرهنگ ابجدى، متن، ص611.
[15]- فقه اللغة، ص207.
[16]- فقه اللغة، ص207.
[17]- فرهنگ ابجدى، ص307.
[18]- فرهنگ ابجدى،ص275.
[19]- فرهنگ ابجدى، ص202.
[20]- معجم المقاييس اللغة، ج3، ص380.
[21]- مفردات ألفاظ القرآن، ص513.
[22]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج3، ص318.
[23]- لسان العرب، ج2، ص 228.
[24]- المحيط في اللغة، ج2، ص292.
[25]- مفردات ألفاظ القرآن، ص219.
[26]- لسان العرب، ج2، ص228.
[27]- الفروق في اللغة، صص60 و 61.
[28]- بحارالانوار، ج26، ص280.
[29]- نهج البلاغه، نامة53.
اضف تعليق