و من كتاب له (علیهالسلام) إلى معاوية:
«فَأَمَّا إِكْثَارُكَ الْحِجَاجَ عَلَى عُثْمَانَ وَ قَتَلَتِهِ فَإِنَّكَ إِنَّمَا نَصَرْتَ عُثْمَانَ حَيْثُ كَانَ النَّصْرُ لَكَ وَ خَذَلْتَهُ حَيْثُ كَانَ النَّصْرُ لَهُ وَ السَّلَام».
ترجمهها
«و اما سخنان جدال آميز تو دربارة عثمان و کشندگان او که بسيار به آن میپردازی، پس به راستی جز اين نيست که تو در آن هنگام که ياری کردن وی را به سود خود دانستی (تا به دستاويز آن به خلافت برسی) به ياری او (آن هم پس از اينکه کشته شده بود) برخاستی و در آن وقت که (عثمان زنده بود) و ياری کردن به سود او بود، تو او را تنها گذاشتی. و سلام به پيروان راه حق».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص410)
«اما اینکه دربارة عثمان و قاتلانش فراوان به بحث و جدل میپردازی؛ تو زمانی به یاری عثمان برخاستهای که یاری کردن به سود توست، و هنگامی او را تنها گذاشتی که یاری کردن به سود او بود، والسلام».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص410)
(افشای ادعای دروغین معاویه)
«اما پاسخ پرگوئی تو دربارة عثمان و قاتلان او آن است که تا وقتی یاری عثمان به سود تو بود به یاریش برخاستی و آنگاه که او به یاری تو نیاز داشت و به نفع او بود، او را تنها گذاشتی. والسلام».
(نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص588)
(كه او را نكوهش نموده و يارى نكردن عثمان را از او دانسته)
«و اما بسيار جدال و پر گفتن تو دربارة عثمان و كشندگانش (و اظهار مظلوميت او و خونخواهى تو بىمورد است، زيرا) عثمان را هنگامى يارى كردى كه به سود خودت بود، و هنگاميكه براى او سودمند بود او را يارى نكردى (عثمان پى در پى به معاويه نامه نوشته از او كمك مىخواست، معاويه وعده مىداد تا كار بر او تنگ شده او را محاصره نمودند، معاويه يزيد ابن اسد القسرى را با لشگرى روانه ساخت و به او گفت: «مىروى و در ذى خشب «نام موضعى در هشت فرسخى مدينه» مىمانى، و مگو: «الشاهد يرى ما لا يرى الغائب؛ يعنى حاضر مىبيند آنچه را كه غائب نمىبيند»، منظورش آن بود كه از پيش خود كارى انجام مده و قبل از دستور من از آنجا كوچ مكن، و در پرده به او فهماند كه غرض آن نيست كه تو خود را به عثمان رسانده او را يارى كنى، بلكه مصلحت ديگر در نظر دارم، تو آنجا باش تا ببينم چه ميشود، او نيز چندان در آن موضع ماند كه عثمان كشته شد و معاويه او را با لشگر به شام باز خواند و در صدد به دست آوردن خلافت برآمد) و درود بر شايسته آن».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ج5، ص951)
شروح
(قاتل عثمان)
«و اما اينكه همواره و پياپى درباره عثمان و كشندگان او چنين احتجاج و مجادله مىكنى و مرا به قتل عثمان و پناهدادن به قاتلانش متهم مىنمايى، حقيقت آن است كه تو بايد درباره خون عثمان بازخواست و محاكمه شوى نه من، زيرا پس از قتل او كه يارى كردنش در رسيدن تو به خلافت مؤثر بود، با زبان به يارى او برخاستى، ولى قبل از قتلش كه يارىات، او را سودمند بود، دست از يارىاش برداشتى و بىياور گذاشتى و هر چه از تو براى مقابله با شورشيان كمك خواست اجابت نكردى تا كشته شد. و السلام».
(ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص136)
«دوم: پاسخ امام (عليهالسلام) به سخن وى در باره عثمان و افتخار به يارى و كمك او، و پرخاش وى در مورد اين كه، امام (عليهالسلام) عثمان را خوار گذارده است.
عبارت: فانّك... به منزله صغراى قياس مضمر است. توضيح قياس به اين ترتيب است، موقعى كه عثمان از معاويه كمك و يارى خواست، معاويه، امروز و فردا مىكرد، و وعده كمك مىداد تا اين كه سخت در محاصره قرار گرفت آن گاه يزيد بن اسد قسر بى را به جانب مدينه فرستاد، و به او گفت: هنگامى كه به محل ذى خشب رسيدى، همان جا توقف كن و مگو: (شخص حاضر در صحنه چيزى را مىبيند كه غايب نمىبيند، زيرا من حاضرم و تو غايب.) يزيد، مىگويد: «من در ذى خشب، توقف كردم تا وقتى كه عثمان به قتل رسيد. آن گاه معاويه به وى دستور بازگشت داد»، و او با سپاهى كه همراه داشت، به شام برگشت پس در حقيقت يارى معاويه براى خودش بود در صورتى كه براى يارى عثمان - تنها به خاطر اين كه راه بهانه و عذرى برايش باشد- سپاه خود را فرستاده بود، و اين خود دارى براى آن بود كه عثمان كشته شود، و مردم را به پشتيبانى خود دعوت كند، پس در حقيقت اين كمكى بود به خود معاويه. زيرا كه اين عمل او خود، باعث قتل عثمان شده و بهره بردارى معاويه از اين رويداد به نفع خواسته خود بوده است، و خوار و تنها گذاشتن عثمان موقعى بود كه او نيازمند به كمك بود.
كبراى قياس نيز در حقيقت چنين است: و هر كس چنان باشد، پس نبايد افتخار به يارى عثمان كند و به ديگرى نسبت خوار ساختن عثمان را بدهد. توفيق از جانب خداست».
(ترجمة شرح نهج البلاغه، ابنميثم، ج5، صص131و132)
واژه شناسی
واژه کاوی
تفاوت «نُصرَت» و « اِعانَت»:
«نصرت» اخص از «اِعانَت» است؛ بهاین معنا که هر «نصرتی» «اِعانَت» است؛ اما هر «اِعانَتی» «نصرت» نیست. «نصرت» صرفاً درخصوص منازعه و دشمنی با معارض به کار میرود؛ ولی «اعانت» جنبه عمومی دارد و صرفاً در درگیريها به کار نمیرود.[5]
«خَذَلَ» به معنی رها كردن،[7] یاری ندادن و کمک نکردن،[8] کسی است، که تصور میکردند یاری میکند.[9]
شانزده مورد از واژة «خذل» در نهج البلاغه آمده است.[10]
نكتهها و پیامها
1. معاویه از احتجاج در مسئله عثمان، به دنبال حق طلبی نبود؛ بلکه اهداف شخصی خود را در نظر داشت (إِكْثَارُكَ الْحِجَاجَ عَلَى عُثْمَانَ وَ قَتَلَتِهِ...).
2. حضرت (علیهالسلام) با بیان سیاست معاویه، از حقیقت او پرده برداشتند، و ثابت کردند هدف وی از خونخواهی عثمان تنها بهانهای برای رسیدن به حکومت بود (إِكْثَارُكَ الْحِجَاجَ عَلَى عُثْمَانَ وَ قَتَلَتِهِ).
3. نصرت و خذلان معاویه بر مدار سود و ضرر شخصی بود، او نه در اندیشۀ یاری دین بود و نه در اندیشۀ یاری عثمان (فَإِنَّكَ إِنَّمَا نَصَرْتَ عُثْمَانَ حَيْثُ كَانَ النَّصْرُ لَكَ وَ خَذَلْتَهُ حَيْثُ كَانَ النَّصْرُ لَهُ).
4. هنگامى که معاويه ديد خون عثمان بهانه خوبى براى دعوت مردم به سوى خويش است. پيراهن عثمان را علم کرد و احساسات مردم را برانگيخت از همه عجيبتر اينکه هنگامى که اميرمؤمنان على (علیهالسلام) شهيد شد و او بر تخت خلافت اسلامى تکيه کرد نه تنها کارى با قاتلان عثمان نداشت، بلکه آنها را با آغوش باز پذيرفت و به آنها جايزه داد![11]
[1]- ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص136.
[2]- نهج البلاغه ترجمه روان باشرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص588.
[3]- معجم المقاييس اللغة، ج5، ص435.
[4]- مفردات الفاظ قرآن، ص808.
[5]- فروق اللغه، ص183.
[6]- معجم مقاييس اللغه، ج2، ص165.
[7]- قاموس قرآن، ج2، ص233.
[8]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج4، ص1683.
[9]_ مفردات ألفاظ القرآن، ص277.
[10]_ مفردات نهج البلاغه، ج1، ص311.
[11]- فى ظلال نهج البلاغه، ج3، ص549.
اضف تعليق