و مِنْ كِتابٍ لَهُ (علیهالسلام) إلَى عَمْرُو بنِ العاصِ:
«فَإِنَّكَ قَدْ جَعَلْتَ دِينَكَ تَبَعاً لِدُنْيَا امْرِئٍ ظَاهِرٍ غَيُّهُ مَهْتُوكٍ سِتْرُهُ يَشِينُ الْكَرِيمَ بِمَجْلِسِهِ وَ يُسَفِّهُ الْحَلِيمَ بِخِلْطَتِه فَاتَّبَعْتَ أَثَرَهُ وَ طَلَبْتَ فَضْلَهُ اتِّبَاعَ الْكَلْبِ لِلضِّرْغَامِ يَلُوذُ بِمَخَالِبِهِ وَ يَنْتَظِرُ مَا يُلْقَى إِلَيْهِ مِنْ فَضْلِ فَرِيسَتِهِ فَأَذْهَبْتَ دُنْيَاكَ وَ آخِرَتَكَ وَ لَوْ بِالْحَقِّ أَخَذْتَ أَدْرَكْتَ مَا طَلَبْت».
ترجمهها
«پس همانا تو، دين خود را پيروی از دنيای مردی قرار دادی که گمراهی او آشکار و پردۀ او دريده است، (مقصود معاويه است) کسی که مردمان بزرگوار و گرامی را در مجلس خود، زشت و خوار میگرداند و افراد حليم و بردبار را، در اثر معاشرت با خود، نادان و سفيه می سازد.
[زيرا هر كس هر اندازه موصوف به بزرگوارى و بردبارى و خردمندى بود، در اثر رفتن به مجلس معاويه و معاشرت با او، مورد اتّهام قرار مىگرفت و از قدر او كاسته مىشد]
پس تو، به دنبال چنين کسی رفتی و همچون سگی که به دنبال شير میرود و به چنگالهای او پناه میبرد و منتظر میماند که شير چيزی از پيش ماندۀ خود را به طرف او بيفکند، تو پيش ماندۀ معاويه را طلب کردی، بنابراين تو، دنيا و آخرت خود را از ميان بردی، در حالی که اگر راه حق را در پيش میگرفتی، آنچه را میخواستی به دست میآوردی.
[تا آنجا كه براى عمرو عاص امكان داشت از راه حرام و با ستمگرى، مال گرد آورد؛ امّا خود از آن برخوردار نشد حتى پس از مرگش وارثان او از تصرّف در مال او خود دارى كردند، و معاويه آن را متصرّف شد]».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص556)
«تو دینت را پیرو دنیای مردی قرار دادهای که گمراهیش آشکار و پردهاش دریده است، کریمان را در مجلس خود خوار میکند، و بردباران را با آمیزش خود از کوره بهدر میبرد و به سبکسری وامیدارد با این همه از او پیروی کردهای و چشم به بخشش او دوختهای، مانند سگی که از پی شیر میرود، در سایۀ چنگال او پناه میگیرد، و منتظر آن که نیم خوردهاش را به نزد او افکنند مینشیند. با این وصف دنیا و آخرتت را بر باد داده ای! و اگر به حق چنگ میزدی به خواستهات میرسیدی».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، صص411 و 412)
(که امام (علیهالسلام) او را به جهت سرسپردگیاش در برابر معاویه ملامت کرده و معاویه را با اوصافی که شایستۀ او است، توصیف میکند.)
«تو دین خود را برای دنیای کسی خرج کردی که گمراهیاش روشن، و پردهدریاش آشکار است. شخصیت افراد محترم را در مجلسش تحقیر و هر عاقلی را در معاشرت سفیه قلمداد میکند. تو در پی او میروی و چونان کفتار به دنبال پس ماندۀ شکار شیر هستی که به بخشش او چشم دوختهای که بازماندههای شکارش را به سوی تو اندازد. تو با این کار، دنیا و آخرت خود را بر باد دادی درحالیکه اگر به حق روی میآوردی، به خاستههای خود میرسیدی».
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص590)
«پس (از درود بر هدايت يافتگان رستگار شده، بدان كه) تو دين خود را تابع دنياى كسى (معاويه) قرار دادى كه گمراهى او آشكار است، پرده او دريده (گفتهاند: معاويه هر گونه كار غير مشروع و زشتى مرتكب مىشد: شراب مىنوشيده، جامه حرير مىپوشيده، ظروف طلا و نقره بكار مىبرده، ولى از خوف عمر در زمان خلافت او بسيارى از آنها را در پنهانى مىنمود، و در عهد عثمان پروايى نداشت، و چون بر دعوى خلافت تصميم گرفت بعضى را آشكار و بعضى را پنهان مىنمود) در مجلس خود شخص بزرگوار را عيب دار و سر افكنده مىنمايد، و با آميزش خويش دانا را نادان مىگرداند (هر كه با او نشيند اگر پاكست ناپاك و اگر بزرگوار است ننگين گردد، و اگر با عقل و دانا است بىخرد و نادان ميشود، يا آنكه در مجلس خود از بزرگوار خرده گرفته و دانا را نادان مىپندارد، و ابن ابى الحديد در اينجا مىنويسد: معاويه در مجلس خود به بنى هاشم ناسزا مىگفت) پس از پى چنين كسى رفتى، و بخشش او را خواستى مانند پيروى سگ از شير كه (بطمع خوردن لقمه) به چنگالهايش نگريسته انتظار دارد كه از پس مانده شكارش به سويش افكند، پس دنيا و آخرت خويش را به باد دادى (در دنيا خود را ننگين و در آخرت بعذاب الهىّ گرفتار نمودى)! و اگر بحقّ چنگ مىزدى (رو بما مىآوردى) آنچه (از دنيا و آخرت) مىخواستى مىيافتى».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الإسلام، ج5، ص954)
شروح
بازشناساندن عمرو عاص
«تو اى عمرو عاص، دين خود را پيرو دنياى معاويه قرار دادى؛ همو كه گمراهىاش آشكار است و اين را هر كسى در مىيابد، او همواره راه به بيراهه مىپويد. و پرده او دريده شده است، چون بر روى خود حيا و پردهاى نگذاشته تا اهداف و اغراض او معلوم نباشند، بلكه بر همگان روشن است كه طالب رياست و جوياى فسق و تبهكارى است. ارجمندان را در مجلس خود خوار و بىمقدار مىكند. حق نيز همين است كه در مجلس فاسقان و فاجران به انسانهاى محترم توهين مىشود. و بردباران در نشستوبرخاست با او خوار مىشوند بنابراين از دستورات چنين كسى پيروى نمودهاى و از او درخواست مال و مقام كردهاى، چونان سگى كه در پى شيرى به راه افتاده تا از باقيمانده شكار آن بخورد. يعنى مانند سگى كه به چنگالهاى شير پناه مىبرد و هميشه منتظر مىماند تا طعمهاى شكار كند و از باقيمانده آن چيزى نزد سگ بيفكند.
بدينترتيب دنيا و آخرت خود را تباه كردهاى. آخرت كه واضح است و تباهى دنيايت از آنروست كه تبعيت از معاويه سختىها و دشنامها در پى دارد و مايه تباهى است.
و بدان كه اگر به حق رو آورده بودى مىتوانستى آنچه در دستگاه معاويه مىجستى بيابى، و حتى بيشتر و بالاتر از آن را؛ زيرا پيروى از حق، سعادت دنيا و آخرت را در پى دارد».
(ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، صص140 و 141)
نامه بر محور سرزنش عمرو، به سبب پيروى او از معاويّه در راه باطل و متنفّر ساختن او از آن حالتى كه دارد و مورد تهديد قرار دادن آنان به خاطر اين كار است. معناى قرار دادن عمرو، دين خود را تابع دنياى معاويّه آن است كه وى دين خود را در راه رضاى معاويّه هر طور كه او در راه رسيدن به دنيايش بخواهد، صرف مىكند، همانطور که قبلا اشاره کردیم او به طمع ریاست مصر در مصاف با حضرت علی (علیهالسلام) دین فروشی کرد. آن گاه امام (علیهالسلام)، معاويّه را به داشتن چهار صفت و با اظهار نهايت بيزارى از او، نكوهش كرده است:
يكى آن كه: گمراهى آشكار و انحراف معاويّه از راه خدا واضحتر از آن است كه نيازى به توضيح داشته باشد.
دوم: پرده دريده بودن معاويه، اين مطلب مشهور است كه معاويّه خود پردۀ دين خدا را دريده و نسبت به دين خدا بىاعتنا و بىبند و بار بود، شبنشينى و همنشينانى در بيهودگى و هرزهگرى و باده گسارى و آوازه خوانى داشت، البتّه در زمان عمر، از ترس او، اين كارها را پنهان مىداشت، تنها جامۀ ابريشمى و حرير مىپوشيد و از ظروف طلا و نقره استفاده مىكرد، امّا در زمان عثمان، بىشرمى را به نهايت رساند، موقعى كه در برابر حضرت على (علیهالسلام) قيام كرد به خاطر احتياج به گمراه سازى و فريب مردم به وسيلۀ تظاهر به ديندارى، ابهّت و وقارى تصنّعا به خود گرفت.
سوم: در مجلس خود شخص بزرگوار را به زشتى و پستى مىكشاند، توضيح اين كه، كريم كسى است كه خويشتندار باشد و خود را از پستیهايى كه باعث بىآبرويى است بركنار دارد، در صورتى كه مجلس معاويّه پر از افراد بنى اميّه و آكنده از زشتیهاى آنها بود، و همنشينى هر شخص بزرگوار با آنها باعث ارتباط آن نيکنام با آنها و اختلاطش بدانها بود، و اين خود سبب پستى و بدنامى او مىشد.
چهارم: معاويه در مصاحبتها، هر شخص بردبار را به گمراهى مىكشانيد، توضيح آن كه رسم او و همۀ بنى اميه ناسزا گويى به بنى هاشم و تهمت زدن بدانها و نام بردن از اسلام، و نيش زدن به آن بود، هر چند كه در ظاهر خودشان را وابسته به اسلام مىدانستند، امّا اين خود از جمله چيزهايى بود كه انسان بردبار را ناراحت مىكرد و انديشۀ او را به هنگام آميزش با آنان و شنيدن سخنان آنها، متزلزل مىگرداند و به تيرگى و بىخردى مىكشاند. اين سخن امام، كه عمرو عاص از روش معاويّه پيروى مىكند، كنايه از متابعت او از كارهاى معاويّه است. و عبارت: وَ طَلَبْتَ فَضْلَهُ؛ در پى بخشش او بودى، اشاره دارد به هدف عمرو عاص از پيروى معاويّه، امام (علیهالسلام) پيروى او از معاويّه را تشبيه به پيروى سگ از شير كرده است تا او را تحقير كند و از عملش متنّفر سازد و به وجه شبه در عبارت: يَلُوذُ... فَرِيسَتِهِ؛ چشم طمع دارد... طعمهاش، اشاره كرده و منظورش اين است كه پيروى عمرو عاص از معاويّه از روى پستى و بىارزشى و دون همّتى و به خاطر آن است كه طمع دارد معاويّه از پسماندۀ مالش چيزى به او ببخشد. و اين چشمداشت از وى مثل پيروى سگ از شير است، و اين تشبيه نهايت نفرت و زشتى كار را به عمرو - اگر او شخصيتى داشت! - مىرساند. آن گاه عمرو را از پيامدهاى اين پيروى آگاه ساخته با اين عبارت: دنيا و آخرتت را به باد دادى، مقصود امام (علیهالسلام) از دنياى عمرو، آن چيزهايیاست كه به وسيلۀ آنها مىتوانست به زندگى خود ادامه دهد از قبيل روزى و بخشش حلال به نحوى كه با آرامش خاطر، به دور از جنگهايى كه در صفين با آنها مواجه شد و بدون ترس و بيمهايى كه در نتيجۀ همراهى با معاويّه دچار آنها شد، از آنها بهرهمند شود، و همينها حقيقت دنيايىاند؛ زيرا هدف از دنيا كاميابى و بهرهبردارى است و عمرو به هيچ كدام از اينها دست نيافت، و امّا به باد رفتن آخرتش كه روشن و آشكار است. مقصود از اين سخن امام (علیهالسلام): وَ لَوْ بِالْحَقِّ أَخَذْتَ... ؛ اگر به حق چنگ مىزدى...، جذب عمرو عاص به جانب حق و تشويق اوست در ياد آورى آنچه لازمۀ حق است و دست يافتن وى به خواستههاى خود از دنيا و آخرت بديهى است كه اگر عمرو عاص همراه حق بود به دنياى خود به طور كامل و به درجات عالى آخرت مىرسيد».
(ترجمۀشرحنهجالبلاغه، ابنميثم با اندکی تغییر، ج5، صص139-141)
در اين نامه كه چنين آغاز مىشود: «فَإِنَّكَ قَدْ جَعَلْتَ دِينَكَ تَبَعاً لِدُنْيَا امْرِئٍ ظَاهِرٍ غَيُّهُ»، «همانا كه تو دين خود را پيرو دنياى مردى قرار دادى كه گمراهيش آشكار است...» ابن ابى الحديد پيش از آنكه كلمات و جملات را شرح دهد چنين مىگويد: آنچه كه على [عليهالسّلام] در بارۀ معاويه و عمرو عاص فرموده است، عين حق و حقيقت است و بغض و خشم على [عليهالسّلام] نسبت به آن دو موجب نشده است كه در نكوهش آنان مبالغه كند، آن چنان كه ديگر سخن آوران به هنگام هيجان و خشم مبالغه مىكنند و هر چه مىخواهند به زبان مىآورند. در نظر هيچ يک از خردمندان با انصاف در اين موضوع ترديد نيست كه عمرو عاص دين خود را پيرو دنياى معاويه قرار داده است و عمرو با معاويه بيعت نكرد مگر طبق قرارى كه با تضمين نهاده بود و معاويه تعهد قطعى كرده بود كه حكومت مصر را در آينده به او خواهد سپرد. وانگهى اموال فراوان و زمينهاى حاصلخيز بسيار در حال به او واگذار كند و به دو پسر و غلامان عمرو عاص چندان بدهد كه چشم ايشان را پر كند.
اما سخن على [عليهالسّلام] در بارۀ معاويه كه فرموده است: «گمراهى او آشكار است»، هيچ شكى در آشكار بودن ستمگرى و گمراهى او نيست و هر ستمگرى گمراه است. و اينكه فرموده است: «پرده دريده است»، همچنين بوده است كه او بسيار سبكى مىكرده و همنشينان ياوهگو و افسانه سرا داشته است و معاويه هيچ گاه موقر نبوده است و قانون رياست را رعايت نمىكرده است».
(جلوۀ تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج7، صص61 و 62)
«فَإِنَّكَ قَدْ جَعَلْتَ دِينَكَ تَبَعاً لِدُنْيَا امْرِئٍ ظَاهِرٍ غَيُّهُ مَهْتُوكٍ سِتْرُهُ يَشِينُ الْكَرِيمَ بِمَجْلِسِهِ وَ يُسَفِّهُ الْحَلِيمَ بِخِلْطَتِه»
معاویه و عمروعاص با یکدیگر هم پیمان شدند تا عمرو، معاویه را در رسیدن به اهدافش یاری کند و در مقابل معاویه حکومت مصر را به او واگذارد. هنگامی که امام (علیهالسلام) از این پیمان آگاه شدند، این نامۀ توبیخی را برای عمرو نوشتند.[2]
برخی صفات معاویۀ ستمگر که برای آبادی دنیای خود دین مردم را میخرید:
الف) ظَاهِرٍ غَيُّهُ: گمراهی[3] و لجاجت در نادانی و فساد[4] معاویه آشکار بود بهگونهای که هر عاقلی به ستمگری و باطل بودن او حکم میکرد؛ زیرا او جنایات زیادی مرتکب شد:
· بر خلیفۀ رسول خدا، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شورید؛
· خونریزی کرد؛
· اموال را به غارت برد؛
· تلاش کرد با زور بر امت اسلام چیره شود.[5]
ب) مَهْتُوكٍ سِتْرُهُ: او حرمت دین و قوانین الهی را نگه نمیداشت.[6]
معاویه پردهدریها و جنایات بیشماری مرتکب شد، اما هیچ کدام از جنایاتش بزرگتر از جنگ با خلیفه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نبود.
جنایات معاویه از زبان بانوی شجاع
معاویه در سالی به حج رفت و چون آوازۀ بانوی دوستدار امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، «دارمیه حجونیه»[7] به گوشش رسیده بود، شخصی را به دنبال او فرستاد. معاویه از او پرسید: آیا میدانی چرا تو را احضار کردم؟ گفت: نه، نمیدانم. معاویه گفت: برای اینکه از تو بپرسم چرا علی را دوست داری و با من دشمنی میکنی؟ گفت: مرا از این کار معاف کن. معاویه گفت: نمیشود! گفت: حال که مرا از گفتن معاف نمیکنی، بدان که علی (علیهالسلام) را دوست دارم به دلیل عدالتش در میان مردم و تقسیم بیت المال به طور مساوی بین ایشان و با تو دشمنی میکنم به دلیل جنگیدن با کسی که از تو سزاوارتر به حکومت بود و دنبال کردن چیزی (حکومت) که حق تو نیست.
علی (علیهالسلام) را دوست دارم به خاطر پیمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) برای او به ولایت روز غدیر خم، محبت وی به نیازمندان و بزرگداشت او نسبت به اهل دین و با تو دشمن هستم به خاطر خونریزی و اختلاف انداختن بین امت.[8]
ج) يَشِينُ الْكَرِيمَ بِمَجْلِسِهِ: او در مجالسش به بنی هاشم ناسزا میگفت،[9] بر آنان عیب مینهاد[10] و در مورد اسلام بدگویی میکرد[11] و دشنام به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را سنت قرار داد.[12] اگر شخص بزرگواری همنشین او میشد به ننگ بنیامیه دامنگیر میشد؛ چراکه همنشینی با او شرافت و کرامت انسان را از بین میبُرد.[13]
د) وَ يُسَفِّهُ الْحَلِيمَ بِخِلْطَتِه: فرد بردبار، با وقار[14] و عاقل در معاشرت با معاویه[15] به سبب نادانی او سفیه میشد؛ چراکه او به بزرگان اهانت میکرد.[16]
چگونگی پیروی عمروعاص از معاویه
«فَاتَّبَعْتَ أَثَرَهُ وَ طَلَبْتَ فَضْلَهُ اتِّبَاعَ الْكَلْبِ لِلضِّرْغَامِ»
عمروعاص به طمع رسیدن به پست و مقامی بالاتر، کورکورانه از معاویه پیروی میکرد، این پیروی بیحد و مرز اخلاقی و دینی ویژگی شرافتمندان نیست؛ از این رو در این نامه به سگ، نماد حیوان پست، تشبیه و بدین سبب تحقیر شده است تا پلیدیاش آشکار گردد.
در این فراز معاویه به شیر و عمروبنعاص به سگ تشبیه شده است؛ در میان حیوانات سگ از شیر پستتر است؛ زیرا شیر برای خودش شکار میکند؛ اما سگ از شکار ناتوان است و تهماندۀ شکار شیر را میخورد.[17] عمرو از معاویه پستتر است؛ چرا که عمروعاص بزرگترین سرمایهاش یعنی دین خویش را برای آبادی دنیای معاویه تباه کرد.
طمع، سبب گمراهی
وقتی خبر [کشته شدن دو تن از شجاعان لشکر شام] به معاویه رسید گفت: «لعنت بر لجاجت که مایه زحمت است. هرگاه سرسختی به خرج دادم بیچاره شدم.» عمرو بن عاص گفت: «آن دو بیچاره بودند نه تو!» معاویه گفت: «ساکت باش که این مسئله به تو مربوط نیست.» عمرو بن عاص گفت: «اگر به من مربوط نیست خدا آن دو را بیامرزد و گمان نمیکنم بیامرزد!» معاویه گفت: «اینکه بیشتر مایۀ زیان تو است.» عمرو بن عاص گفت: «این را میدانم و اگر برای حکومت مصر نبود، از این وضع نجات مییافتم؛ زیرا میدانم که علی بن ابی طالب بر حق است و من بر باطلم.» معاویه گفت: «به خدا (علاقه) به حکومت مصر تو را کور کرده، اگر مصر نبود بصیرت داشتی.»[18]
نابودی هر دو سرا
«فَأَذْهَبْتَ دُنْيَاكَ وَ آخِرَتَكَ»
شخص در صورتی احساس آرامش را تجربه میکند که بداند پروردگارش از شیوۀ زندگیاش خشنود است و در سرای آخرت بهتر از این دنیا برایش آماده کرده است؛ اما شخصی که روزهای عمر خود را در مسیر نافرمانی پروردگار تباه میکند اگر با دیدۀ خرد بنگرد سرانجام نگون بار خویش و عقوبت پروردگارش را میبیند و از لحظات سروربخش دنیا نیز چنان که باید احساس سرور نمیکند و این یکی از مصادیق تباهی دنیا است. عمرو بن عاص به گمراهی خویش آگاه بود و میدانست با پایان عمر خوشیهایش پایان مییابد؛ از این رو آرامش خاطر نداشت و به همراه آخرت، دنیایش را نیز به تباهی کشاند!
پیمان معاویه و عمروعاص مبنی بر همکاری مداوم بود[19] بدین ترتیب که اگر عمروعاص از فرمان معاویه سرپیچی میکرد حکومت مصر را از دست میداد و این پیمان سبب تشویش خاطر وی بود.
از راه حلال هم میتوان به آرزوها رسید!
«وَ لَوْ بِالْحَقِّ أَخَذْتَ أَدْرَكْتَ مَا طَلَبْت»
اگر از یاری باطل علیه حق کناره میگرفتی، از بیت المال به اندازۀ کفایتت به تو روزی میرسید.[20] چه بسا حضرت (علیهالسلام) به این مطلب اشاره میفرمایند که تو خواستار عزت و جایگاه بودی، اگر از خدا پروا میکردی و حق را یاری کرده، به آن عمل مینمودی به عزت و مقام دست مییافتی![21]
در نقلهای تاریخی آمده است: امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برای عمروبنعاص چنین پیامی فرستادند:
«إنّ أفضَلَ الناسِ عندَ اللّهِ مَن كانَ العَمَلُ بالحَقِّ أحَبَّ إلَيهِ وإن نَقَصَهُ و كَرَثَهُ مِن الباطِلِ و إن حَسُنَ اِلَیْهِ؛ همانا برترين مردم نزد خدا، كسى است كه عمل به حق را از عمل به باطل بيشتر دوست داشته باشد، اگر چه حق براى او كمبود و اندوه به بار آورد و باطل به او خوبی کند».
در ادامه فرمودند: ای عمرو! به خدا سوگند تو میدانی جایگاه حق کجا است خود را به نادانی نزن. اگر از روی طمع به اندک چیزی دستیابی دشمن خدا و اولیائش خواهی بود. به خدا سوگند خدا به تو عقل نداده است «لَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا؛ و حمایت گر خائنان مباش».[22] و پشتیبان ستمگران مباش. من میدانم که تو روزی پشیمان خواهی شد و آن روز مرگ تو است که آروز میکنی ای کاش علیه مسلمانی، پشتیبانی ستمگر را نمیکردی و ای کاش برای حکم باطل دادن رشوهای نمیگرفتی!
وقتی پیام را به او رساندند، گفت: من چه زمانی از علی مشورتی پذیرفتم یا به نظر او تکیه کردم؟[23]
واژه شناسی
واژه کاوی
انسان گاهی در حالی که نادان است به عقیدۀ فاسدی باورمند میشود به این نادانی «غیّ» گفته میشود.[54]
«غَوَى، یَغوِی» مشتق از «غَيَایة» است؛ «غَيَایة» به معنی غبار، نادانى، شرک و فسق است که انسان را فرا میگیرد و میپوشاند و شخص به سبب آن، گویا راه حق را نمیبیند.[55]
غوی به صورت فعل لازم به معنای گمراه شدن، زیان دیدن یا نابود شدن است و در صورت متعدی بودن و ذکر مفعول به، به معنای گمراه کردن است؛ مثلاً «غَوَى الرَّجُلَ» یعنی شخصی، کسی را گمراه کرد.[56]
واژۀ «غیّ» از اضداد است[57] هم به معنای گمراهی است و هم به معنای رشد.
مواردی از «غیّ» و «غوایة» در نهج البلاغه به کار رفته است. [58]
تفاوت میان «غیّ» و «ضلال»:
1. «غیّ» بهمعنای فساد و «ضلال» بهمعنای نابودی است.
2. «غیّ» جز در مورد گمراه شدن از دین کاربرد ندارد ولی «ضلال» در مورد گم کردن راه نیز استفاده میشود.
3. استفادۀ کلمه «ضلال» در مورد گمراه شدن از دین رساتر از بهکار بردن واژۀ «غیّ» است.[59]
تفاوت «غیّ» و «فساد»:
واژۀ «غیّ» فقط در مورد چیزهایی که قبیح[60] و ناپسند هستند، بهکار میرود؛ اما «فساد» در چیزی که از حالت طبیعیاش دگرگون شده، کاربرد دارد؛ مثلاً در مورد مواد غدایی که فاسد شده است. کاربرد واژۀ «غیّ» در مورد انسان، به معنای آن است که مذهب و اعتقاد وی نادرست است؛ اما اگر واژۀ «فساد» در مورد انسان بهکار رود بهمعنای گنهکار بودن وی است.[61]
«ظَاهِرٍ غَيُّهُ»: گاه انسان از افرادی پیروی میکند که از گمراهی آنان ناآگاه است؛ اما عمروعاص به دنبال شخصی بود که ضلالت و گمراهی مذهب وی کاملا آشکار بود.
«شَانَهُ» یعنی شخصی بر دیگری عیب نهاد[64] و او را زشت گردانید.[65]
«مَشَايِن» بهمعنای عیبها و زشتیها است.[66]
این واژه فقط همین یکبار در نهج البلاغه آمده[67] و به معنای عیب نهادن[68] بر بزرگواران است.
«سَفَه» و «سَفاهَت» خلاف بردباری است.[72]
«سَفَّهَهُ» یعنی شخصی، دیگری را نادان فرض نمود.[73] «سَفَّهْتُهُ» یعنی من به شخصی نسبت نادانی دادم یا به او گفتم که نادان است.[74]
از «سَفه» سیزده مورد در نهج البلاغه آمده است.[75]
«يُسَفِّهُ الْحَلِيمَ بِخِلْطَتِه» یعنی فرد بردبار و رزین وقتی با معاویه معاشرت میکرد به رفتارهایی دست میزد که نشان دهندۀ سفاهت و نادانی بود.[76]
تفاوت «حلم» و «صبر»:
«صبر» نگهداری نفس از بیتابی در برابر مشکلات است؛ اما «حلم» نگهداری نفس از پریشانحالی در برابر خشمی که بر او عارض شده، میباشد.[81]
«حَلِيم» در اینجا یعنی فرد بردبار، با وقار و سنگین.[82]
«أَثَرُ الرَّجُل» یعنی جای پای شخص در زمین. [86] «آثَارُ الأعمال» یعنی آنچه از اعمال باقی میماند.[87]
تفاوت «اثر» و «علامت»:
«علامت» قبل از شيء است و «اثر» بعد از آن؛ برای مثـال بـاد «علامت» و نشانۀ باران است و سیل احتمالی «اثر» باران.[88]
خدای متعال میفرماید:
«قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ؛ مىگويند: پدرانمان را بر آيينى يافتيم و ما از پى آنها مىرويم».[89] یعنی طبق سیرۀ دینی آنها رفتار میکنیم.[90]
همچنین میفرماید:
«نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ؛ آرى! ماييم كه مردگان را زنده مىسازيم و آنچه را از پيش فرستادهاند، با آثار [و اعمال]شان درج مىكنيم».[91] مراد كارها و سنّتهایى است كه از انسانها باقى مىماند.[92]
«لَاذَ بِهِ» یعنی شخصی از ترس یا طمع به چیزی پناهنده شد.[96]
سه مورد از «لوذ» در نهج البلاغه آمده است.[97]
خدای متعال میفرماید:
«قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذاً؛ خدا مىداند چه كسانى از شما در پناه ديگرى خود را پنهان مىسازند و آهسته آهسته بيرون مىروند».[98]
وقتی یکی از منافقان میخواست از مجلس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) خارج شود[99] خودش را پشت سر شخص دیگری که اجازۀ خروج و ترک مجلس داشت[100] پنهان میکرد و برمیخاست.[101]
به نظر میرسد «یَلُوذُ» در این فراز پناهنده شدن از روی طمع است.
نکتهها و پیامها
1_ زیان دیدهترین شخص، کسی است که در دینش پیروی دنیای فرد گمراهی باشد. (قَدْ جَعَلْتَ دِينَكَ تَبَعاً لِدُنْيَا امْرِئٍ...)
2_ اگر گمراهی سردمداری آشکار باشد، تنها افرادی که عالمانه و عامدانه چشم خود را بر حقیقت میبندند از او پیروی میکنند. (ظَاهِرٍ غَيُّهُ)
3_ انسان آزاده در خلوت نیز بر بزرگواران عیب نمیگذارد و ایشان را خوار نمیکند چه برسد به آنکه بخواهد آشکارا در مجلس خود چنین کند. (يَشِينُ الْكَرِيمَ بِمَجْلِسِهِ)
4_ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برای زیر سوال بردن معاویه (لعنه الله) به چهار ویژگی شخصیتی و رفتاری وی اشاره میکنند که نه تنها وحی بلکه عقل نیز پیروی از چنین الگویی را نمیپسندد:
1) او در نادانی و فساد لجاجت میورزد[102] (ظَاهِرٍ غَيُّهُ).
2) پردۀ حیایش دریده است (مَهْتُوكٍ سِتْرُهُ).
3) بر بزرگواران عیب میگذارد (يَشِينُ الْكَرِيمَ بِمَجْلِسِهِ).
4) در نشست وبرخاست با بردباران، آنان را نادان مینماید (يُسَفِّهُ الْحَلِيمَ بِخِلْطَتِه).
5_ عمروعاص از معاویه پیروی کرد تا از حیلهگریهای او بهرهای بهدست آورد. (فَاتَّبَعْتَ أَثَرَهُ وَ طَلَبْتَ فَضْلَهُ اتِّبَاعَ الْكَلْبِ لِلضِّرْغَامِ)
6_ مَثَل پیروی از شخص گنهکار برای بهدست آوردن دنیا مَثَل پیروی سگ از شیر است تا از باقی ماندۀ شکارش بهرهای ببرد. (وَ يَنْتَظِرُ مَا يُلْقَى إِلَيْهِ مِنْ فَضْلِ فَرِيسَتِهِ)
7_ پیروی از دنیای دیگران، هم دنیای انسان را به تباهی میدهد و هم آخرت او را. (فَأَذْهَبْتَ دُنْيَاكَ وَ آخِرَتَكَ)
8_ آنچه که انسان از راه حرام میجوید اگر از مسیر حلال بطلبد نیز بهدست میآورد. (وَ لَوْ بِالْحَقِّ أَخَذْتَ أَدْرَكْتَ مَا طَلَبْت)
راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی
1_ کسی که این چهار ویژگی را داشته باشد از نظر عقلی شایسته نیست که الگو قرار بگیرد.
2_ اگر مؤمن باور کند که از راه حلال نیز به خواستههایش میرسد دیگر به حرام چشم طمع نمیدوزد. (وَ لَوْ بِالْحَقِّ أَخَذْتَ أَدْرَكْتَ مَا طَلَبْت)
پرسش و پاسخ
1_ امیرالمؤمینن (علیهالسلام) به عمروعاص میفرمایند: تو دینت را پیروی دنیای معاویه ساختهای! چرا نفرمودند دینت را پیروی دین معاویه نمودهای؟ (قَدْ جَعَلْتَ دِينَكَ تَبَعاً لِدُنْيَا امْرِئٍ...)
زیرا معاویه أصلاً دین نداشت عمروعاص دنبال دین معاویه نبود دنبال دنیایش بود.
2_ عمروعاص چه شیوهای در زندگیاش در پیش گرفته بود و چه رفتارهایی از خود نشان میداد که حضرت (علیهالسلام) به او فرمودند: تو دینت را پیروی دنیای معاویه ساختهای! (قَدْ جَعَلْتَ دِينَكَ تَبَعاً لِدُنْيَا امْرِئٍ...)
عمروعاص برای رسیدن به حکومت به امام زمانش، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پشت کرد.
3_ چرا حضرت (علیهالسلام) به عمروعاص میفرمایند تو با پیروی از معاویه دنیا و آخرت خود را به باد دادی! از دست دادن آخرت که روشن است، اما دنیایش را چرا از دست داده است؟ (فَأَذْهَبْتَ دُنْيَاكَ وَ آخِرَتَكَ)
شاید به دلیل آنکه عملکردش سبب بدنام شدنش در تاریخ گردید، همچنین او همواره پریشان خاطر بود که مبادا حکومت مصر را از دست بدهد!
[1]- به نقل خود ابن ابى الحديد اين نامه را نصر بن مزاحم در كتاب صفين با افزونىهايى نقل كرده است و به نقل استاد سيد عبد الزهراء حسينى خطيب سبط ابن جوزى در تذكرة الخواص و طبرسى در احتجاج آن را آوردهاند. (مترجم شرح ابن ابی الحدید)
[2]- شرح نهج البلاغة (موسوی)، ج۴، ص۴۴۳.
-[3] معجم المقاييس اللغة، ج4، ص399.
[4]- التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج7، ص287.
[5]- شرح نهج البلاغة (موسوی) با اندکی تغییر، ج۴، ص۴۴۳.
[6]- شرح نهج البلاغة (موسوی)، ج۴، ص۴۴۳.
[7]- او از شیعیان معروف و بسیار مشهور حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بوده به نحوى كه آوازهاش تا بدان حد پیچیده بود كه معاویه موقع ورود به مكه از وى سراغ گرفت این موضوع خود به خوبى مى تواند نمایانگر فعالیت هاى مؤثر و ارزندۀ این بانوى شیعه و محب اهل بیت (علیهمالسلام) باشد.
[8]- «بلاغات نساء أحمد بن أبي طاهر البغدادي» و «عقد ابن عبد ربه» به نقل از بهج الصباغة، ج۷، ص۵۱۴.
[9]- شرح نهج البلاغة (ابن أبی الحدید)، ج۱۶، ص۱۶۲.
[10]- مفتاح السعادة، ج15، ص280.
[11]- شرح نهج البلاغة (ابن أبی الحدید)، ج۱۶، ص۱۶۲.
[12]- في ظلال نهج البلاغة، ج۳، ص۵۵۴.
[13]- شرح نهج البلاغة (موسوی)، ج۴، صص۴۴۳ و ۴۴۴.
[14]- شرح نهج البلاغة (موسوی)، ج۴، ص444.
[15]- شرح نهج البلاغة (موسوی)، ج۴، ص444.
[16]- شرح نهج البلاغة (موسوی)، ج۴، ص۴۴۴.
[17]- مفتاح السعاده، نسخۀ pdf، ص285.
[18]- مروج الذهب، ابن مسعودی، ج3، ص20 به نقل از بهج الصباغة، ج۷، ص518.
[19]- شرح نهج البلاغة (موسوی)، ج۴، ص۴۴۴.
[20]- شرح نهج البلاغة (ابن أبی الحدید)، ج۱۶، ص۱۶۲.
[21]- في ظلال نهج البلاغة، ج۳، ص۵۵۴.
[22]- نساء، آیۀ105.
[23]- تاريخ الطبری، ج4، ص50 به نقل از بهج الصباغة، ج۷، صص519 و 520.
[24]- قاموس قرآن، ج2، ص38.
[25]- قاموس قرآن، ج1، ص265.
[26]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص589.
[27]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص589.
[28]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص589.
[29]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص56.
[30]- قاموس قرآن، ج6، ص104.
[31]- برداشتی از تاج العروس من جواهر القاموس، ج19، ص45.
[32]- قاموس قرآن، ج2، ص168.
[33]- ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص140.
[34]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص589.
[35]- فرهنگ ابجدی، ص9.
[36]- قاموس قرآن، ج1، ص22.
[37]- قاموس قرآن، ج4، ص226.
[38]- قاموس قرآن، ج5، ص182.
[39]- قاموس قرآن، ج6، ص135.
[40]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص589.
[41]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص589.
[42]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص589.
[43]- فرهنگ ابجدی، ص140.
[44]- برداشتی از فرهنگ ابجدی، ص124.
[45]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص589.
[46]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص589.
[47]- ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص140.
[48]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص590.
-[49] معجم المقاييس اللغة، ج4، ص399.
[50]- التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج7، ص287.
-[51] لسان العرب، ج15، ص140.
-[52] مفردات نهج البلاغه، ج2، ص225.
[53]- قاموس قرآن، ج5، ص131.
[54]- مفردات ألفاظ القرآن، ص620.
[55]- معجم المقاييس اللغة، ج4، ص399.
[56]- فرهنگ ابجدى، ص647.
[57]- الفروق في اللغة ، ص208.
-[58] مفردات نهج البلاغه، ج2، ص225.
[59]- الفروق في اللغة ، ص208.
[60] - قَبِیح: آنچه را از صورتها و اجسام كه چشم آدمى آنرا زشت مىشمارد و ديدن آنرا نمىپذيرد و از آن روى ميگرداند و يا كارها و حالاتى كه نفس و جان آدمى آنها را زشت مىشمارد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص651)
[61]- الفروق في اللغة، ص208.
[62]- كتاب العين، ج6، ص286.
[63]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص56.
[64]- مجمع البحرين، ج6، ص273.
[65]- مقدمة الأدب، ص115.
[66]- تاج اللغة و الصحاح العربیة، ج5، ص2147.
[67]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص56.
[68]- مفتاح السعادة، ج15، ص280.
[69]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج19، ص44.
[70]- الفايق في غريب الحديث، ج2، ص144.
[71]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج2، ص280.
[72]- كتاب العين، ج4، ص9.
[73]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج19، ص45.
[74]- المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج2، ص280.
[75]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص504.
[76]- برداشتی از شرح نهج البلاغة (موسوی)، ج۴، ص444.
[77]- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج2، ص273.
[78]- كتاب الماء، ج1، ص341.
[79]- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج2، ص273.
[80]- مجمع البحرين، ج6، ص49.
[81]- برداشتی از فروق فی اللغه، ص194.
[82]- شرح نهج البلاغة (موسوی)، ج۴، ص444.
[83]- برداشتی از تاج العروس من جواهر القاموس، ج6، ص6 (این نظر برخی لغویون است که محمد مرتضى حسيني زبيدی نقل کرده است).
[84]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج6، ص6.
[85]- كتاب العين، ج8، ص236.
[86]- جمهرة اللغة، ج2، ص1035.
[87]- مجمع البحرين، ج3، ص198.
[88]- الفروق في اللغة، ص62.
[89]- زخرف، آیۀ22.
[90]- مجمع البحرين، ج3، ص198.
[91]- یس، آیۀ12.
[92]- قاموس قرآن، ج1، ص22.
[93]- برداشتی از كتاب العين، ج8، ص199.
[94]- معجم المقاييس اللغة، ج5، ص220.
[95]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص255.
[96]- معجم المقاييس اللغة، ج5، ص220.
[97]- مفردات نهج البلاغه، ج2، ص373.
[98]- نور، آیۀ63.
[99]- معجم المقاييس اللغة، ج5، صص221 و 222.
[100]- الطراز الأول و الكناز لما عليه من لغة العرب المعول، ج6، ص432.
[101]- معجم المقاييس اللغة، ج5، صص221 و 222.
[102]- التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج7، ص287.
اضف تعليق