و من كتاب له (علیه السلام) إلى بعض عماله:
«أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ رَبَّكَ وَ عَصَيْتَ إِمَامَكَ وَ أَخْزَيْتَ أَمَانَتَكَ».
ترجمهها
«اما بعد، از حمد خدا و درود بر پيامبر (صلی الله عليه و آله ) پس به تحقيق درباره اعمال تو چيزی به من گزارش شده که هرگاه چنين کاری را مرتکب شده باشی، همانا پروردگارت را به خشم آوردهای و نافرمانی امامت را کردهای و امانتداری خود را خوار و بیاعتبار ساختهای».
(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص556 )
«اما بعد، خبرِ رفتاری از تو به من رسیده که اگر چنان کرده باشی خدای خود را به خشم آورده و امامِ خود را نافرمانی نموده و امانت خویش را خوار و بیمقدار شمردهای».
(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی، ص412)
«اما بعد، از تو خبری رسیده که اگر چنین باشد خدایت را خشمگین و امامت را نافرمانی کرده و به امانت (در دست) خود خیانت کردهای».[1]
(نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص590 )
«پس از حمد خدا و درود بر پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) به من از تو خبر كارى رسيده كه اگر كرده باشى پروردگارت را به خشم آورده، امام و پيشوايت را نافرمانى نموده و امانت خود را خوار گردانيدهاى (در كارت خيانت كرده و ديگر لياقت حكمرانى نداری».
(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيضالاسلام، ج5، ص955)
شروح
نكوهش كارگزار
«اما بعد، با خبر شدهام كه كارى ناپسند و زشت از تو سرزده است كه اگر چنين باشد خدايت را به غضب در آوردهاى و نافرمانى امام خود كردهاى و امانت خود را با ذلتِ خيانت همراه ساختهاى؛ زيرا ولايت و حكومت امانتى است در دست حاكم و والى كه اگر به خلاف مقتضاى آن عمل كند، در امانت خيانت نموده است».
(برخى گفتهاند: امام (عليه السلام) اين نامه را به عبدالله بن عباس والى خود در بصره نوشته است و آن زمانى بود كه در بخشى از اموال بيتالمال به ناحق تصرف كرده بود.)
(ترجمۀ توضيح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص142)
واژه شناسی
واژه کاوی
«بَلَغَ» از مصدر «بُلُوغ» و «بَلَاغ» است که در اینجا از مصدر بُلوغ به معنای رسیدن[7] به آخر مقصد است، اعم از آنكه مكان باشد يا زمان يا امرى معين و گاهى نزديك شدن به مقصد مراد است هر چند به آخر آن نرسد.[8] «بَلَغْتُ المكان» یعنی به آن مکان رسیدم.[9]
عرب، خبر بدون کندوکاو[10]یا ناخوشایند را «بَلْغ» مینامند.[11]«بَلَغَنِی اِنَّكَ قُلتَ ذَلِك» به من خبر رسيد كه تو فلان چيز را گفتهاى.[12]
در این نامه برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) خبر ناخوشایندی از عملکرد یکی از کارگزاران رسید.
«سخط» به معنای ناپسند دانستن و ناراضی بودن از مسئلهای است.[15] زمانی که «سخط» به خدا نسبت داده میشود یعنی خدا چیزی را برای شما ناپسند دانسته و شما را از آن منع کرده است و برای انجام دادن آن مجازات قرار داده.[16] در قرآن کریم آمده:[17]«ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا رِضْوَانَهُ...؛ زيرا آنان از آنچه خدا را به خشم آورده، پيروى كردهاند».[18]
مراتب خشم:
1. سخط
2. اخْرِنْطَام (خشمی که همراه با خود بزرگبینی باشد.)
3. بَرْطَمَه (خشمی که همراه با روترش کردن و باد در غبغب انداختن باشد.)
4. غیظ (مرحلهای که انسان نمیتواند خشم خود را کنترل کند.)
5. حَرْد (مرحلهای که انسان بر اثر خشم به طرف مقابل تعرض میکند.)
6. حَنَق (زمانی که انسان کینهای که در دل دارد و خشمش شدیداً غیر قابل کنترل میشود.)
7. اختلاط (شدیدتر از غضب است و مرحلهای است که انسان عقلش را از دست میدهد.) [19]
تفاوت «سخط» و «غضب»:
«سخط» تنها از سوی بزرگتر بر زیردست است، از اینرو امیر بر زیردستِ خود «سخط» میکند؛ همچنین اگر «سخط» در حالت متعدی و بدون حرف اضافه باشد معنای خِلاف رضا را ایفا میکند و اگر با حرف «علی» متعدی شود به معنای غضب و اراده نمودن عقاب است؛ ولی «غضب» ممکن است از بزرگتر بر زیردست یا کوچکتر بر بالادست باشد، از اینرو زیردستِ امیر بر او «غضب» میکند. [20]
از مشتقات «سخط» 21 مورد در نهج البلاغه آمده است.[21]
خدای متعال میفرماید:[23]«وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ...؛ هر که از خدا و رسولش نافرمانی کند».[24]
تفاوت «معصیت» و «ذنب»:
«معصیت» بهمعنای نافرمانی و خروج از طاعت خدا است؛ اما «ذنب» از دیدگاه اهل کلام به هر عملی گفته میشود که در پیآن، عذاب باشد.[25]
«خِزْيْ» یعنی شكسته و فرسوده شدن که مصدر آن «خَزَايَة» است. اگر این خواری و سرشکستگی از سوی دیگران باشد و انسان را سبک کند، ناپسند است؛ ولی حیا و شرمِ زیاد که نفس آدم را به خواری و فرسودگی میکشاند، پسندیده است.[29]
تفاوت «خزي» و «ذل»:
«خزي» ذلتي است كه با آشكار شدن بديها همراه باشد و انسان به دليل زشتي كارش گوشهگير شود.[30]
از اين ماده نُه مورد در نهج البلاغه آمده است.[31]
نکتهها وپیامها
1. ضروری است کارفرما، کارگزاران را به طور همیشگی و پیوسته مورد ارزیابی قرار دهد. (بَلَغَنِی)
2. سزاوار است عملکرد انسان خدا محور باشد. (أَسْخَطْتَ رَبَّكَ)
3. امام حسین (عليه السلام) میفرمایند: «لَا أَفْلَحَ قَوْمٌ اشْتَرَوْا مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِق؛ مردمی که خشنودی مخلوق را در مقابل غضب خالق خریدند، رستگار نمیشوند».[32] (أَسْخَطْتَ رَبَّكَ)
4. امام حسین (عليه السلام) میفرمایند: «فَإِنَّ مَنْ طَلَبَ رِضَى اللَّهِ بِسَخَطِ النَّاسِ كَفَاهُ اللَّهُ أُمُورَ النَّاسِ وَ مَنْ طَلَبَ رَضِيَ النَّاسِ بِسَخَطِ اللَّهِ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى النَّاسِ؛ کسیکه رضای خدا را طلب کند، گرچه همراه با ناراحتی و غضب مردم باشد، خداوند امور او و مردم را کفایت میکند (خدا او را بس است). و کسیکه رضا و پسند مردم را طلب کند، درحالیکه به غضب و سخط خدا منتهی شود، خدا امور او را به مردم واگذار میکند».[33] (أَسْخَطْتَ رَبَّكَ)
5. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) میفرمایند: «من التمس رضى اللَّه بسخط النّاس رضى اللَّه عنه و أرضى عنه النّاس و من التمس رضى النّاس بسخط اللَّه سخط اللَّه عليه و أسخط عليه النّاس؛ هركس رضاى خدا را به خشم مردم جويد خدا از او خشنود شود، و مردم را نیز، از او خشنود كند، و هركس رضاى مردم را، به خشم خدا جويد، خدا بر او خشمگين شود، و مردم را با وى خشمگين كند».[34] (أَسْخَطْتَ رَبَّكَ)
6. کسی که در امانتداری سستی میکند، در دنیا و آخرت خوار و ذلیل است. (أَخْزَيْتَ أَمَانَتَكَ)
7. امام باقر (علیه السلام) در دعایی میفرمایند: «...اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ عَافِيَتَكَ فِي أُمُورِي كُلِّهَا وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ خِزْيِ الدُّنْيَا وَ عَذَابِ الْآخِرَه؛ بار خدايا! از تو عافيت در همۀ كارها را میخواهم و از رسوایی در دنيا و كيفر آخرت به تو پناه میبرم».[35] (أَخْزَيْتَ أَمَانَتَكَ)
راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی
1. ایمان و عمل صالح، خواری دنیا را از انسان دور میکند. «... لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا...».[36]
پرسش و پاسخ
با توجه به آیات قرآن حکیم عوامل ذلت در دنیا چیست؟
v تکذیب انبیا (علیهم السلام). «كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ... فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا...».[37]
v جنگیدن با خدا وحضرت رسول (صلی الله علیه وآله). «إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ... لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا...».[38]
v ممانعت از ذکر خدا در مساجد و تخریب آن. «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَ سَعى فِي خَرابِها... لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ...».[39]
v روش مستكبرانه در برابر حق و مجادله با آن. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ... لَهُ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ...». [40]
v پیشتازی در کفر. «... يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ... لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ ...».[41]
v ناپاكى جان و دل منافقان و یهود. «... قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ... لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ...».[42]
v تبعيض در احكام و معارف تورات از سوى یهود. «...أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ... خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا...».[43]
v گوسالهپرستی بنیاسرائیل. «إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنالُهُمْ... ذِلَّةٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا...».[44]
v گوشسپارى به شایعه و دروغ. «... سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ... لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ ...».[45]
v حرامخواری. «... لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ... أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ...». [46]
[1]- برخی این نامه را به ابن عباس و برخی به برادر کوچک ابن عباس به نام عبیدالله بن عباس میدانند.
[2]- نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص519.
[3] - نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص590.
[4] - نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص590.
[5] - نهج البلاغه ترجمه روان با شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص590.
[6] - معجم المقاييس اللغه، ج1، ص301.
[7]- مجمع البحرين، ج5، ص7.
[8] - مفردات به نقل از قاموس قرآن، ج1، ص228.
[9] - تاج اللغه و صحاح العربیه، ج4، ص1746.
[10]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج12، ص7. (این نظر کسائی است)
[11]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج4، ص1746. (این نظر کسائی است)
[12] - فرهنگ ابجدى، ص193.
[13]- تاج اللغه و صحاح العربیه، ج3، ص1545.
[14]- مفردات ألفاظ القرآن، ص402.
[15]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج10، ص277.
[16]- النهايه في غريب الحديث و الأثر، ج2، ص350.
[17] - قاموس قرآن، ج3، ص244.
[18] - محمد، آیه28.
[19]- فقه اللغه، صص208و209.
[20]- الفروق في اللغه، ص123. (با کمی جابجایی)
[21]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص488.
[22]- تاج اللغه و الصحاح العربیه، ج6، ص2925.
[23] - مفردات ألفاظ القرآن، ص570.
[24] - نساء، آیه14.
[25]- فروق فی اللغه، صص 223 و 224.
[26]- المحيط في اللغه، ج4، ص387.
[27]- اقرب الموارد به نقل از قاموس قرآن، ج2، ص240.
[28]- تاج العروس من جواهر القاموس، ج19، ص372.
[29]- مفردات ألفاظ القرآن، ص281.
[30]- الفروق في اللغه، ص245.
[31]- مفردات نهج البلاغه، ج1، ص320.
[32]_ بحارالانوار(ط-بیروت)، ج44، ص383.
[33]_ بحارالانوار(ط-بیروت)، ج75، ص126.
[34]_ نهج الفصاحة، ص729.
[35]- الكافی (ط - الإسلاميه)، ج2، ص578.
[36] - یونس، آیه98.
[37] - زمر، آیه25و26.
[38]- مائده، آیه33.
[39]- بقره، آیه114.
[40] - حج، آیه9و10.
[41] - مائده، آیه۴۱.
[42] - مائده، آیه۴۱.
[43] - بقره، آیه85.
[44] - اعراف، آیه152.
[45] - مائده، آیه۴۱.
[46] - مائده، آیه۴۱و42.
اضف تعليق