نامه ها

نامه چهل و یکم فراز اول

و من كتاب له (علیه‌‌السلام) إلى بعض عماله‌:

«أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي كُنْتُ أَشْرَكْتُكَ فِي أَمَانَتِي‌ وَ جَعَلْتُكَ شِعَارِي وَ بِطَانَتِي وَ لَمْ يَكُنْ [فِي أَهْلِي رَجُلٌ‌] رَجُلٌ مِنْ أَهْلِي أَوْثَقَ مِنْكَ فِي نَفْسِي لِمُوَاسَاتِي‌ وَ مُوَازَرَتِي‌ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَيَّ فَلَمَّا رَأَيْتَ الزَّمَانَ عَلَى ابْنِ عَمِّكَ‌ قَدْ كَلِبَ‌ وَ الْعَدُوَّ قَدْ حَرِبَ‌ وَ أَمَانَةَ النَّاسِ قَدْ خَزِيَتْ‌ وَ هَذِهِ الْأُمَّةَ قَدْ [فَتَكَتْ‌] فَنَكَتْ‌ وَ شَغَرَتْ‌  قَلَبْتَ لِابْنِ عَمِّكَ ظَهْرَ الْمِجَنِ‌ فَفَارَقْتَهُ مَعَ الْمُفَارِقِينَ وَ خَذَلْتَهُ مَعَ الْخَاذِلِينَ وَ خُنْتَهُ مَعَ الْخَائِنِينَ فَلَا ابْنَ عَمِّكَ آسَيْتَ‌ وَ لَا الْأَمَانَةَ أَدَّيْتَ».

ترجمه‌ها

- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
نامه‌ای است از اميرالمؤمنين (علیه‌السلام) به يکی از کارگزاران خود:[1]

«اما بعد از ستايش خدا و درود بر پيغمبر (صلی‌الله‌عليه‌وآله) پس همانا من، تو را در امانت خود (يعنی امانتی که خدا برای تصدی و به صلاح آوردن امور مردم، به آن حضرت (علیه‌السلام) سپرده بود) شريک ساختم و تو را از خواص و پشتيبانان خويش قرار دادم، و در نظر من، هيچ‌يک از اهل‌بيت من در موافقت و همراهی و ياری دادن به من و پرداخت امانت به من (مقصود اموال بيت المال مسلمانان است) از تو موثق‌تر و مطمئن‌تر نبود، اما چون ديدی گذشت زمان بر پسر عمويت سخت گرديده و دشمن به تحقيق جری شده و خشم گرفته و امانت مردم (مقصود عهد و پيمان يا بيت المال است) در معرض فساد و تباهی قرار گرفته (يا امانت‌داری به فساد گراييده) و به تحقيق، اين امت پراکنده گرديده و کسی که از آن حمايت کند، باقی نمانده، (چون اين امور را ديدی) تو پشت سپر را به طرف پسر عمويت گردانيدی[2] و به دشمنی با او پرداختی و همراه با کسان ديگری که از او جدا گرديدند، از وی جدا شدی و مانند کسان ديگری که از ياری کردن او خودداری کردند از ياری وی، سر باز زدی و همچون ديگر خيانت‌کاران، به او خيانت کردی، پس نه به پسر عمويت ياری و مساعدت نمودی و نه به ادای امانت (مقصود اموال بيت المال يا عمل به بيعت و پيمان می‌باشد) پرداختی».

(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، ص557)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
از یک نامة آن حضرت (علیه‌السلام) به یکی از کارگزارانش:[3]

«اما بعد، من تو را شریک در امانت خود کردم و یار هم‌راز خود قرار دادم، و هیچ یک از خاندانم در نظر من قابل اعتمادتر از تو نبود، زیرا همواره غم‌خوار من بوده و یاری به من رسانده و امانت را به من ادا کرده‌ای؛ اما همین که دیدی روزگار بر پسر عمویت روی ترش کرده، و دشمن برای جنگ با او چنگ و دندان نشان داده، و امانت مردم خوار و بی‌مقدار شمرده شده، و این امت راه ناسازگاری و پراکندگی پیش گرفته ، تو نیز مانند سپر وارونه نسبت به پسرعمویت وارونه شدی و با سایر جدا شوندگان از وی جدا گشتی، و چون دیگران او را تنها گذاشتی، و با خیانتکاران به او خیانت نمودی، نه با پسرعمویت غم‌خواری و همکاری کردی، و نه امانت را ادا نمودی».

(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی‌‌، صص412و413)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
این نامه را به یکی از فرمانداران خود به سال ۳۸ یا ۴۰ هجری نوشت و او را به خاطر خیانت به بیت المال توبیخ فرمود.

(این نامه بنابر معروف به عبدالله بن عباس نوشته شده است که امام (علیه‌السلام) او را به جهت عدم رعایت موازین صحیح در بیت المال سرزنش کرده است. ابتدای نامه احسان خود را به او یادآور می‌شود و سپس به بدی‌های او نسبت به خود اشاره می‌کند و او را به تقوای الهی و بازگرداندن اموال مسلمین فرمان می‌دهد وسپس سوگند یاد می‌کند که اگر حسن و حسین (علیهماالسلام) نیز مرتکب چنین کاری شوند ملاحظه آن‌ها را نیز نمی‌کنم)

(نکوهش یک کارگزار خائن به بیت المال)

«اما بعد، البته من تو را در امانت خود (خلافت) شرکت دادم و همراز خود گرفتم و هیچ یک از افراد خاندانم برای یاری و امانت داری چون تو مورد اعتمادم نبودند.

آن هنگام که دیدی روزگار بر پسر عمویت سخت شده و دشمن بر او هجوم آورده و امانت مسلمانان دستخوش خیانت شده و امت بی پناه گشته و پراکنده شده است (در چنین شرایطی) پیمان خود را با پسر عمویت تغییر دادی و با دیگرانی که از او جدا شدند همراه شدی و از یاریش دست کشیدی و با دیگر خائنان خیانت کردی. تو نه پسر عمویت را یاری کردی، و نه امانت‌ها را رساندی».

(نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، صص590و591)
- ترجمه نهج البلاغه (فیض الاسلام)
از نامه‌هاى آن حضرت (عليه‌السلام) است به يكى از كارگردانان خود (كه او را بر اثر پيمان شكنى و خوردن از بيت المال سرزنش نموده است:

(و بين رجال دانان و شرح نويسان بر نهج البلاغه اختلاف است كه امام (عليه‌السلام) اين نامه را به كدام يك از كارگردانانش نوشته است: بعضى گفته‌اند: به عبد اللّه ابن عباس نوشته كه از جانب حضرت حاكم بصره بوده بيت المال را برداشته به مكه رفته و در آن‌جا خوش مى‌گذرانيد، ديگرى گفته: عبداللّه را مقامى ارجمند بوده و از خدمت و متابعت آن حضرت (عليه‌السلام) هيچ‌گاه جدایى ننموده، و برخى گفته‌اند: نامه را به عبيداللّه ابن عباس برادر عبداللّه نگاشته، و عبيداللّه كسى است كه دينش درهم و پول بوده و به خبر او اعتماد نداشته ضعيف مى‌شمارند، و شمه‌اى از داستان گريختن او با سعيد ابن نمران از يمن و آمدنشان نزد اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) به كوفه در شرح خطبه بيست و پنجم در باب خطبه‌ها گذشت، و سعيد ابن نمران را رجال دانان از شيعيان حضرت و حسن الحال مى‌دانند، و ديگرى گفته: عبيداللّه ابن عباس از جانب حضرت حاكم يمن بوده و از او چنين چيزى نقل نشده است، خلاصه معلوم نگشته كه اين نامه را به كدام يك از پسر عموهايش كه حاكم بصره بوده نوشته است):

«پس از حمد خدا و درود حضرت مصطفى، من تو را در امانت خود (حكومت رعيت و اصلاح امر معاش و معاد ايشان) شريك و انباز خويش ساختم، و تو را (چون) پيراهن و آستر جامه‌ام گردانيدم (همواره تو را از خواص و نزديك‌ترين شخص به خود مى‌پنداشتم) و هيچ‌يك از خويشانم براى موافقت و يارى و رساندن امانت (اموال بيت المال) به من از تو درست‌کارتر نبود، پس چون ديدى روزگار بر پسر عمويت سخت گرفته، و دشمن بر او خشم نموده، و امانت مردم (عهد و پيمانشان) تباه گشت، و اين امت (به خون‌ريزى و ستم) دلير شده پراكنده گرديدند، به پسر عمويت پشت سپر برگرداندى (از پيروى او دست كشيدى) و از او دورى كردى همراه دورى كرده‌ها، و او را يارى نكردى همدست آنان‌كه از يارى خوددارى كردند، و به او خيانت كردى به كمك خيانت كنندگان، پس نه به پسر عمويت همراهى نمودى، و نه امانت را اداء كردى».

(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ج‌5، ص958)

شروح

- ترجمه توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
از نامه‌هاى آن حضرت (عليه‌السلام) به يكى از كارگزارانش:

(در نكوهش ابن‌عباس)

«اما بعد، من تو را در امانتِ خود شريك ساختم و از سوى خويش به ولايتت گماردم. زيرا امت، امانتى است در دست خليفه و والى.

و تو را يار يك‌دل و نزديك‌ترين كس به خويش انگاشتم، و هيچ كس از كسانم را در همدردى و همدلى از تو نزد خود موثق‌تر ندانستم، زيرا در مسئوليت‌هايم با من همراهى مى‌كنى و در دفع ضرر و جلب منفعت براى من و نيز در همكارى با من و رساندن امانت به من بر اساس موازين شرع در امر ولايت، همانند خودم عمل مى‌كنى. ناگفته نگذريم كه اين بيان امام (عليه‌السلام) بدين معنا نيست كه ابن‌عباس را بر امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام) برتر مى‌شمرده است.

پس وقتى ديدى روزگار بر پسر عمويت على بن ابى‌طالب (عليه‌السلام) سخت شد، و دشمن يعنى معاويه با او جنگ نمود، و امانت مردم (= خلافت) دست‌خوش خيانت و دست‌اندازىِ معاويه و فتنه‌هاى او گرديد، و امت آشوب‌زده شد، و هيچ كس از او در ميان دشمنان حمايت نكرد، تو نيز با پسر عمويت مانند سپر وارونه شدى، و مانند ديگران او را در برابر دشمنان تنها و بى‌كس رها كردى و از يارى او دست برداشتى و در كنار پيمان‌شكنان، پيمان شكستى و خيانت ورزيدى و از طاعت او روى برتافتى.

تو اى ابن عباس، نه در سختى‌هاى روزگار با پسرعمويت همدردى نمودى و نه اداى امانت كردى».

(ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، صص143و144)
- شرح نهج البلاغه(ابن میثم)
از نامه‌هاى آن حضرت (عليه‌السلام) به يكى از كارگزارانش:

(مشهور اين است كه اين نامه، خطاب به ابن عباس است، موقعى كه والى بصره بود. عبارات نامه خود، مشعر بر اين مطلب است، مثل عبارت: تو هم نسبت به پسر عمويت سپر را وارونه گرفتى، و مانند جمله: پس پسر عمويت را يارى و همراهى نكردى، و همچنين مطلبى كه نقل كرده‌اند، ابن عباس در پاسخ اين نامه به امام (عليه‌السلام) نوشت: «اما بعد، نامه شما رسيد، نامه‌اى كه دريافتى مرا از بيت المال بصره، بزرگ قلم داد كرده بود، به جان خودم كه حق من در بيت المال بيشتر از مقدار دريافتى‌ام بوده است والسلام».

پس امام (عليه‌السلام) در پاسخ آن نامه نوشت: «اما بعد، به راستى شگفت‌آور است كه تو خود را مى‌ستايى بر اين كه در بيت المال بيشتر از يك فرد معمولى از مسلمين، حق دارى، و خود رستگارى هر چند كه آرزوى باطل داشته و مدعى چيزى باشى كه تو را از گناهان نجات ندهد و حرام‌ها را بر تو حلال نكند. با اين حال پندارى كه تو هدايت يافته و خوشبختى، به من اطلاع دادند كه تو مكه را وطن انتخاب كرده‌اى، و به آن‌جا سخت دل بسته‌اى چيزهاى تازه‌اى در مكه، مدينه و طايف مى‌خرى و آن‌ها را به وسيله نماينده‌ات انتخاب مى‌كنى و از پول ديگران بهاى آن‌ها را مى‌پردازى، پس برگرد و تجديد نظر كن خدا تو را هدايت كند و به جانب خداوند پروردگارت برگرد و اموال مسلمانان را به خودشان برگردان، ديرى نخواهد پاييد كه تو از دوستانت جدا خواهى شد و آنچه را كه جمع آورده‌اى رها خواهى كرد، و در قطعه‌اى از زمين بدون متكى و فرش دفن خواهى شد، از دوستان جدا و مقيم خاك مى‌گردى، از آنچه به وجود آورده‌اى بى‌نياز، و به آنچه قبل از خود فرستاده‌اى نيازمند خواهى شد. والسلام».

گروهى اين مطلب را منكر شده و گفته‌اند: كه عبداللّه بن عباس هيچ‌گاه از على (عليه‌السلام) فاصله نگرفته است و روا نيست كه در باره او، چيزى را بگوييم كه قطب‌ راوندى - خدايش بيامرزد گفته است، بلكه اين نامه به عبيداللّه نوشته شده است. و اين عقيده صحيح‌تر و نسبت نامه به عبيداللّه مناسب‌تر است.

بدان كه هيچ كدام از اين دو گفته سندى ندارد: اما گفتار اول، تنها اين مطلب كه ابن عباس بعيد است چنين كارى را كرده باشد كه به او نسبت داده‌اند، روشن است كه ابن عباس معصوم نبوده و على (عليه‌السلام) هم كسى نبود كه در راه حق از احدى بترسد، هر چند كه محبوب‌ترين فرزندان او باشد همان طور كه در اين مورد به حسن و حسين (علیهماالسلام) در اين مثال زده تا چه رسد به پسر عمويش، بلكه لازم است به خويشاوندان نزديك در چنين مورد سخت‌تر بگيرد، و آنگهى سخت‌گيرى و سرزنش و درشتى بر او باعث جدايى ابن عباس از امام (عليه‌السلام) نمى‌شود، زيرا روش امام (عليه‌السلام) اين بود كه هرگاه كسى از يارانش استحقاق مؤاخذه داشت، مؤاخذه مى‌كرد، چه بزرگ بود يا كوچك، چه نزديك بود يا دور، و هنگامى كه حق اللّه را از او باز پس مى‌گرفت، و يا آن شخص از كرده خود پشيمان مى‌شد، به همان حال قبلى نسبت به او باز مى‌گشت، چنان كه فرموده است: عزيز نزد من خوار است تا وقتى كه حق را از او بازستانم و ذليل نزد من عزيز است تا وقتى كه حق او را بازگيرم. بنا بر اين با محبت عميق و پيوند خويشاوندى كه ما بين ايشان وجود داشته، درشتى و رودررويى ناخوشايند على (عليه‌السلام) با ابن عباس، جدايى و اختلافى را در ميان ايشان ايجاد نمى‌كرده است.

و اما مطلب دوم: عبيداللّه كارگزار امام (عليه‌السلام) در يمن بود و چنين حرفى درباره او نقل نشده است).

«در اين نامه چند مطلب است:

اول: احسان خود را در مقام منت‌گزارى بر او از چند جهت ياد آورى كرده است

1) او را در امانتى كه خداوندش او را بر آن امين دانسته، شركت داده‌ است يعنى ولايت امر رعيت و اقدام به اصلاح امور دنيا و آخرت ايشان.

2) او را از جمله خواص و نديمان خود قرار داده است، و كلمه شعار را به همين منظور استعاره آورده است، از آن رو كه شعار چسبيده به او و همراه جسم و تن اوست.

3) او مطمئن‌ترين فرد از كسان وى در نزد او و نزديكترين كس به او بوده است، به دليل يارى و مشورت و سپردن امانت به وی.

مطلب دوم: امام (عليه‌السلام) پس از يادآورى نيكى خود نسبت به او، بدي‌هاى او را نسبت به خود - در فاصله گرفتنش از امام (عليه‌السلام) و خوار گذاشتن و خيانت كردنش در مورد امانتى كه در اختيار داشته يادآورى كرده است - آن هم در وقتى كه مى‌بيند روزگار بر امام سخت گرفته و دشمن رودرروى او ايستاده و كلمه امامت و رهبرى از مسير حق خارج شده است تا روشن شود كه او در برابر نيكى امام (عليه‌السلام) ناسپاسى كرده است، تا نكوهش و سرزنش او وجه صحتى داشته باشد آن‌گاه او را نكوهش و سرزنش كند، مقصود امام (عليه‌السلام) از اين نكوهش آن است كه وى از راه منحرف گشته و رعايت عدالت را نكرده است.

عبارت امام (عليه‌السلام): تو نسبت به پسر عمويت سپر را وارونه گرفتى، ضرب المثلى است در مورد كسى كه با دوست و برادر خود همراه باشد، بعد نسبت به او تغيير جهت دهد و دشمن او گردد، و اصل اين عبارت براى كسى بوده است كه با برادر خود يك‌رنگ و موافق بوده و روى سپرش به طرف او بود، و موقعى كه از او جدا و با او در ستيز شد، پشت سپرش را به جانب او گرفت تا خود را از شر او حفظ كند. در نتيجه اين عبارت كنايه از دشمنى بعد از دوستى شده است، و براى كسى كه چنين كارى بكند ضرب المثل گشته است.

مطلب سوم: امام (علیه‌السلام) به توبيخ و سرزنش وى مى‌پردازد و حالت او را در مورد خيانتكارى‌اش با اين عبارت بازگو مى‌كند: (فلا ابن عمّك... هذه البلاد)».

(ترجمة شرح ‌نهج ‌البلاغه، ابن‌ميثم، ج5، صص146_148)
- شرح سلونی
«این نامه برای نکوهش، توبیخ و سرزنش ابن عباس از حضرت (علیه‌السلام) صادر شده؛ چرا که وی به ایشان خیانت کرد.

امام (علیه‌السلام)، در ابتدای نامه به ابن عباس گوش‌زد می‌کنند که به وی اطمینان کرده، او را در امانت خود که خلافت و ولایت بر مردم بود شریک ساخته، او را از نزدیکان خود برشمردند و از وی انتظار یک‌دلی، یک‌رنگی و حمایت داشتند؛ اما وی نه تنها ایشان را یاری نکرد بلکه زمانی‌که دشمن رو در روی حضرت (علیه‌السلام) ایستاد به ایشان خیانت کرد».

واژه شناسی

- شِعَار
لباس زير كه به بدن مى‌چسبد و كنايه از يگانگى با كسى است.[4]
- بِطَانَة
محرم.[5]
- أَوْثَق
با اطمینان‌تر.[6]
- مُوَاسَات
همدردی.[7]
- مُوَازَرَة
همدلى، همكارى.[8]
- كَلِبَ
سخت شد.[9]
- حَرِبَ‌
بسیار خشمگین شد.[10]
- خَزِيَتْ‌
در خيانت و بلا افتاد.[11]
- فَنَكَتْ‌
غوغا و آشوب‌زده شد.[12]
- شَغَرَتْ‌
بى يار و ياور ماند.[13]
- ظَهْرَ الْمِجَن
پشت سپر، كنايه از عقب‌نشينى در جنگ است. اين مثال درباره كسى كه پيمان بشكند به كار مى‌رود.[14]
- خاذل
ترك يارى كننده.[15]
- خُنْتَهُ
به او خیانت کردی.[16]

واژه کاوی

- أشْرَكْتُ (شرک)
«شَرک» در اصل خلاف تنهایی و به‌معنی دوستی و همنشینی با دیگران است. [17]

«شِرْكَة» مصدر «شَرک»[18] یعنی شخصی با دیگری زندگی و معاشرت کرد.[19]

«شِرْك» تنها در صورتی محقَق می‌شود که دو یا چند نفر در یک عمل با یکدیگر همکاری مستقیم داشته باشند[20] و از آن عمل، اثر و نصیبی برای همة شرکا حاصل شود؛[21] مثلاً در شراکت تجاری از اصل مال برای هریک از شرکا سهمی باشد. [22]

«شارَكَهُ» یعنی آن دو نفر با هم شريك شدند[23] «مشارکت» بالاتر از پشتیبانی و همکاری است.[24]

امام (علیه‌السلام)، خطاب به ابن عباس می‌فرمایند: «فَإِنِّي كُنْتُ أَشْرَكْتُكَ فِي أَمَانَتِي» یعنی وی را شریک و پشتیبان خود قرار دادند و از وی انتظار می‌رفت که متناسب با این جایگاه عمل کند.
- شِعَار (شعر)
«شعر» دو معنا دارد، که یکی از آن‌‌ها پایداری و دیگری به معنی دانش و نشانه (اثر) است.[25]

«شعيره» به معنى علامت و نشانه‌ است و جمع آن «شعائر» است.[26]

«شِعَار» لباس و جامه‌اى است كه زیر جامه‌ها پوشیده می‌شود[27] و به جسم نزدیک است[28] و روى پوست بدن قرار مى‌گيرد[29] و با موهای پوست تماس دارد.[30]

به افراد نزدیک «شَعار» گفته می‌شود؛[31] با این‌‌که حضرت (علیه‌السلام)، ابن عباس را از نزدیکان خود می‌دانستند، وی به ایشان خیانت کرد.
- مُوَازَرَة (وزر)
«وَزَرُ» در اصل به معنی‌ کوه بلند و بزرگ است[32]؛ همچنین در معنی پناه‌گاه نیز استفاده شده است.[33]

«و الْمُوَازَرَةُ على العمل» یعنی او را در کارش یاری کرد.

«وَازَرْتُهُ‌» یعنی او را یاری کرد، نیرومند ساخت و گرامی داشت.[34]

امام (علیه‌السلام)، می‌فرمایند: «وَ لَمْ يَكُنْ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِي أَوْثَقَ مِنْكَ فِي نَفْسِي لِمُوَاسَاتِي مُوَازَرَتِي» انتظار می‌رفت ابن‌عباس بیش از دیگران یار، پشتیبان و پناه حضرت باشد.
- خَذَلْ
«خذل» در اصل بر ترک شیء و خودداری از یاری دلالت دارد.[35]

«خَذَلَ» به معنی رها كردن[36] یاری ندادن و کمک نکردن[37] کسی است که تصور می‌شد یاری می‌کند.[38]

شانزده مورد از واژة «خذل» در نهج البلاغه آمده است.[39]

نكته‌ها و پیام‌ها

1. خیانت در امانت به هنگامی که شخص خائن از نزدیکان، محرم و مورد اعتماد باشد قبیح‌تر است (فَإِنِّي كُنْتُ أَشْرَكْتُكَ فِي أَمَانَتِي‌ وَ جَعَلْتُكَ شِعَارِي وَ بِطَانَتِي...).

2. حضرت (علیه‌السلام)، ابن عباس را در حکومت شریک، و او را محرم و از نزدیک‌ترین و قابل اعتماد‌ترین افراد نزد خود می‌دانستند؛ چرا که وی در ابتدا امام (علیه‌السلام) را یاری می‌کرد و تحت فرمان ایشان بود (لَمْ يَكُنْ [فِي أَهْلِي رَجُلٌ‌] رَجُلٌ مِنْ أَهْلِي أَوْثَقَ مِنْكَ فِي نَفْسِي لِمُوَاسَاتِي‌ وَ مُوَازَرَتِي‌ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَيَّ).

3. نقد سازنده، نقدی است که منتقد با روشن‌گری کامل و شفافیت، زاویه‌های مختلف موضوع را بررسی کند؛ حضرت (علیه‌السلام) از جهات مختلف خیانت ابن عباس را بررسی می‌کنند (فَفَارَقْتَهُ مَعَ الْمُفَارِقِينَ وَ خَذَلْتَهُ مَعَ الْخَاذِلِينَ وَ خُنْتَهُ مَعَ الْخَائِنِينَ فَلَا ابْنَ عَمِّكَ آسَيْتَ‌ وَ لَا الْأَمَانَةَ أَدَّيْتَ).

4. «خذلان» به هنگام نیاز به یاری، بسیار قبیح‌تر است. ابن عباس زمانی از یاری امام (علیه‌السلام) بازایستاد که دنیا به ایشان پشت کرده و پایداری او در یاری امام زمانش ضروری‌تر بود (فَلَمَّا رَأَيْتَ الزَّمَانَ عَلَى ابْنِ عَمِّكَ‌ قَدْ كَلِبَ‌ وَ الْعَدُوَّ قَدْ حَرِبَ‌ وَ أَمَانَةَ النَّاسِ قَدْ خَزِيَتْ‌...).

5. حقیقت یاری را باید به هنگام سختی‌ها آزمود؛ ابن عباس در قدرت همراه حضرت (علیه‌السلام) بود و به هنگام نیاز از ایشان روی گرداند (فَلَمَّا رَأَيْتَ الزَّمَانَ عَلَى ابْنِ عَمِّكَ‌ قَدْ كَلِبَ‌ وَ الْعَدُوَّ قَدْ حَرِبَ‌ وَ أَمَانَةَ النَّاسِ قَدْ خَزِيَتْ‌ وَ هَذِهِ الْأُمَّةَ قَدْ [فَتَكَتْ‌]....).

6. ملاک شناخت یار حقیقی امام، پایداری او در نصرت امام در اوج تنهایی ایشان است (فَلَمَّا رَأَيْتَ الزَّمَانَ عَلَى ابْنِ عَمِّكَ‌ قَدْ كَلِبَ‌ وَ الْعَدُوَّ قَدْ حَرِبَ‌ وَ أَمَانَةَ النَّاسِ قَدْ خَزِيَتْ‌ وَ هَذِهِ الْأُمَّةَ قَدْ [فَتَكَتْ‌] ...).

راهکارهایی از نهج البلاغه برای بهبود زندگی اجتماعی

· شایسته است انسان نفس خود را به گونه‌ای تربیت کند که نه تنها در آسایش، بلکه در کوران سختی و مشکلات، یاری‌گر امام باشد.

[1]_ به طور دقيق و قطع، معلوم نيست مقصود از مخاطب اين نامه چه كسى بوده است، با قرائنى كه در نامه يافته مى‌شود، بعضى احتمال قريب به يقين داده‌اند كه مقصود، عبد اللّه بن عبّاس است ليكن با مقام و علم او و نزديكى وى به امير المؤمنين (علیه‌السلام) و اينكه همواره مورد اعتماد آن حضرت بوده، بعيد به نظر مى‌رسد كه مقصود، او بوده باشد، و العلم عند اللّه

[2]_ پشت سپر را به طرف كسى گردانيدن، كنايه از دشمنى بعد از دوستى است، و جلوتر توضيح داده شده است.

[3]_ وی پسرعموی آن حضرت (علیه‌السلام) بوده است، اما این‌که عبدالله بن عباس بوده یا عبیدالله بن عباس، أختلاف است.

[4]_ ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص143.

[5]- نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص591.

[6]- نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص591.

[7]_ ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص143.

[8]_ ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص143.

[9]_ ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص143.

[10]- نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص591.

[11]_ ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص143.

[12]_ ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص143.

[13]_ ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص143.

[14]_ ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص143.

[15]_ ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص143.

[16]- نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص591.

[17]- معجم المقاييس اللغة، ج‌3، ص265.   

[18]- فرهنگ ابجدى، متن، ص525.  

[19]- كتاب العين، ج‌5، ص293.   

[20]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌6، ص48.

[21]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌6، ص48.   

[22]- مفردات ألفاظ القرآن، ص451. 

[23] _ فرهنگ ابجدى، ص510.

[24]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌6، ص48.   

[25]ـ معجم المقاييس اللغة، ج‌3، ص193   

[26]- قاموس قرآن، ج4، ص44.

[27]- كتاب العين، ج‌1، ص250.   

[28]- معجم المقاييس اللغة،ج‌3، ص193؛ مجمع البحرين، ج3، ص299.

[29]- مفردات ألفاظ القرآن، ص456.

[30]- معجم المقاييس اللغة،ج‌3، ص193؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص456.

[31]- مجمع البحرين، ج3، ص349.

[32]_ لسان العرب‌، ج‌5، ص282.

[33]_ تاج اللغه و صحاح العربیۀ، ج2، ص1220

[34]_ مجمع البحرين، ج‌3، ص511.

[35]_ معجم مقاييس اللغه، ج‌2، ص165.

[36]_ قاموس قرآن، ج‌2، ص233.

[37]_ تاج اللغه و صحاح العربیه، ج‌4، ص1683.

[38]_ مفردات ألفاظ القرآن، ص277.  

[39]_ مفردات نهج البلاغه، ج1، ص311.



اضف تعليق