نامه ها

نامه چهل و یکم فراز دوم

و من كتاب له (علیه‌‌السلام) إلى بعض عماله‌:‏

«وَ كَأَنَّكَ لَمْ تَكُنِ اللَّهَ تُرِيدُ بِجِهَادِكَ وَ كَأَنَّكَ لَمْ تَكُنْ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ كَأَنَّكَ إِنَّمَا كُنْتَ تَكِيدُ هَذِهِ الْأُمَّةَ عَنْ دُنْيَاهُمْ وَ تَنْوِي غِرَّتَهُمْ‌ عَنْ فَيْئِهِمْ فَلَمَّا أَمْكَنَتْكَ الشِّدَّةُ فِي خِيَانَةِ الْأُمَّةِ أَسْرَعْتَ الْكَرَّةَ وَ عَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ وَ اخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لِأَرَامِلِهِمْ وَ أَيْتَامِهِمُ اخْتِطَافَ الذِّئْبِ الْأَزَلِ‌ دَامِيَةَ الْمِعْزَى‌ الْكَسِيرَةَ فَحَمَلْتَهُ إِلَى الْحِجَازِ رَحِيبَ الصَّدْرِ بِحَمْلِهِ غَيْرَ مُتَأَثِّمٍ‌ مِنْ أَخْذِهِ كَأَنَّكَ لَا أَبَا لِغَيْرِكَ‌ حَدَرْتَ‌ إِلَى أَهْلِكَ تُرَاثَكَ‌ مِنْ أَبِيكَ وَ أُمِّكَ».

ترجمه‌ها

- ترجمه نهج البلاغه (فقیهی)
نامه‌ای است از اميرالمؤمنين (علیه‌السلام) به يکی از کارگزاران خود:

«گويی تو، جهاد و کوششی که می‌کردی برای خدا نبوده و گويی تو با دليل و حجت خدا را نشناخته‌ای گويی قصد تو فريب اين امت بوده تا دنيای ايشان را به دست آوری و نيت تو غافل ساختن ايشان بوده تا خراج آنان را بربايی و چون خيانت به اين امت، در وجودت، سخت تمکن يافت و استوار گرديد، به سرعت هجوم بردی و شتابان جستن کردی، و به هر چه از اموال مردم که برای بيوه‌زنان و يتيمان ايشان نگاه‌داری شده بود دست يافتی، همچون گرگی سبک سير که بزی زخم خورده و پا شکسته را می ربايد، آن اموال را ربودی، سپس آن‌ها را، بی آن‌که احساس گناه کرده باشی خوشحال و سينه گشاد،[1] به حجاز حمل نمودی گويی تو، که پدر برای غير تو مباد، ارثيه‌ای از پدر و مادرت را به سوی خانواده‌ات فرستاده‌ای».

(نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، صص557و558)
- ترجمه نهج البلاغه (استاد ولی)
از یک نامة آن حضرت (علیه‌السلام) به یکی از کارگزارانش:[2]

«گویی در جهاد خود خدا را در نظر نداشتی، و گویی هیچ دلیل روشنی در شناخت پروردگارت به دست نداری، و گویی قصد نیرنگ با این امت را نسبت به دنیاشان داشتی، و آهنگ فریب آنان را نسبت به اموال عمومی‌شان در سر می پروراندی. پس همین که قدرت کافی در خیانت امت به دستت افتاد شتابان تاختی و با سرعت از جای جستی، و تا توانستی آنچه از اموال آنان را که برای بیوه‌زنان و یتیمان آنان نگاه‌داری می‌شد مانند گرگی تیزچنگ که باز زخمی دست و پا شکسته را برباید ربودی، و آن‌ها را با دلی شاد و خاطری آسوده از حمل آن، بدون آن‌که از این اختلاس احساس گناه کنی به حجاز بردی، وگویی تو – که دشمنت بی پدر باد - میراث خود از پدر و مادرت را به پای خانواده‌ات می ریزی».

(نهج البلاغه، ترجمه حسین استاد ولی‌‌، ص413)
- ترجمه نهج البلاغه (بهرام پور)
این نامه را به یکی از فرمانداران خود به سال ۳۸ یا ۴۰ هجری نوشت و او را به خاطر خیانت به بیت المال توبیخ فرمود.

(این نامه بنابر معروف به عبدالله بن عباس نوشته شده است که امام (علیه‌السلام) او را به جهت عدم رعایت موازین صحیح در بیت المال سرزنش کرده است. ابتدای نامه احسان خود را به او یادآور می‌شود و سپس به بدی‌های او نسبت به خود اشاره می‌کند و او را به تقوای الهی و بازگرداندن اموال مسلمین فرمان می‌دهد وسپس سوگند یاد می‌کند که اگر حسن و حسین (علیهماالسلام) نیز مرتکب چنین کاری شوند ملاحظه آن‌ها را نیز نمی‌کنم)

(نکوهش یک کارگزار خائن به بیت المال)

«گویا تو برای خدا جهاد نکردی و دلیل روشنی برای ایمان به پروردگارت نداشتی و گویا برای غصب اموال این مردم نیرنگ می‌زدی و می‌خواستی آن‌ها را بفریبی و غنایم و ثروت هایشان را در اختیار گیری. پس همین که فرصت خیانت پیدا کردی، با عجله حمله ور شدی و با تمام توان اموال بیت المال را که سهم بیوه‌زنان و یتیمان بود، مثل گرگ گرسنه ای که بزغالۀ زخمی از پا افتاده‌ای را می‌رباید، به یغما بردی و آن‌ها را با خیالی آسوده به سوی حجاز حمل کردی بی آن‌که در این غارتگری احساس گناه بکنی! وای بر تو گویا میراث پدر و مادرت را به خانه می بردی».

(نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، صص591و592)
- ترجمه نهج البلاغه (فیض الاسلام)
از نامه‌هاى آن حضرت (عليه‌السلام) است به يكى از كارگردانان خود (كه او را بر اثر پيمان شكنى و خوردن از بيت المال سرزنش نموده است:

(و بين رجال دانان و شرح نويسان بر نهج البلاغه اختلاف است كه امام (عليه‌السلام) اين نامه را به كدام يك از كارگردانانش نوشته است: بعضى گفته‌اند: به عبد اللّه ابن عباس نوشته كه از جانب حضرت حاكم بصره بوده بيت المال را برداشته به مكه رفته و در آن‌جا خوش مى‌گذرانيد، ديگرى گفته: عبداللّه را مقامى ارجمند بوده و از خدمت و متابعت آن حضرت (عليه‌السلام) هيچ‌گاه جدایى ننموده، و برخى گفته‌اند: نامه را به عبيداللّه ابن عباس برادر عبداللّه نگاشته، و عبيداللّه كسى است كه دينش درهم و پول بوده و به خبر او اعتماد نداشته ضعيف مى‌شمارند، و شمه‌اى از داستان گريختن او با سعيد ابن نمران از يمن و آمدنشان نزد اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) به كوفه در شرح خطبه بيست و پنجم در باب خطبه‌ها گذشت، و سعيد ابن نمران را رجال دانان از شيعيان حضرت و حسن الحال مى‌دانند، و ديگرى گفته: عبيداللّه ابن عباس از جانب حضرت حاكم يمن بوده و از او چنين چيزى نقل نشده است، خلاصه معلوم نگشته كه اين نامه را به كدام يك از پسر عموهايش كه حاكم بصره بوده نوشته است)

«و گويا تو با كوشش خود (در راه دين) خدا را در نظر نداشتى، و گويا تو (در ايمان) به پروردگارت بر حجّت و دليلى نبودى (مانند سست ايمانان خدا را نشناخته او را سرسرى پنداشتى) و به آن ماند كه تو با اين مردم مكر و حيله به كار مى‌بردى، و قصد داشتى آن‌ها را از جهت دارائيشان بفريبى (خلاصه منظور از اظهار دين و ايمانت آن بود كه مردم را فريفته دارائيشان را بربائى)

كه چون بسيارى خيانت به مردم تو را توانا ساخت زود حمله نموده برجستى، و ربودى آن‌چه بر آن دست يافتى از دارائي‌هاشان كه براى بيوه‌زنان و يتيمانشان اندوخته بودند مانند ربودن گرگ سبك ران بز از پا افتاده را، پس آن مال را به حجاز (مكّه يا مدينه) با گشادگى سينه (خرّم و شاد) بروى، و از گناه ربودن آن باك نداشتى، غير تو را پدر مباد (افّ بر تو) به آن ماند كه تو ميراثت را (كه) از پدرت و مادرت (رسيده برداشته) نزد خانواده‌ات آورده‌اى (بيت المال را مرده ريگ پدر و مادر پنداشتى)».

(ترجمه و شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام، ج‌5، صص958و959)

شروح

- ترجمه توضیح نهج البلاغه (آیت الله شیرازی)
از نامه‌هاى آن حضرت عليه‌السلام به يكى از كارگزارانش:

(در نكوهش ابن‌عباس)

«و گويى تو در جهاد خود، خدا را در نظر نداشتى، چون اگر كسى خدا را در نظر داشته باشد خيانت نمى‌كند، و چنان است كه گويى در بندگى خدا از سوى خدايت دليل روشن و آشكارى نداشتى، چون اگر كسى به خدا و از علم و ساير صفات او آگاهى و بصيرت داشته باشد، خيانت را كارى عاقلانه نمى‌بيند. و گويى بر آن بودى كه اين امت را در امر دنياى آن‌ها بفريبى و فريبكارانه اظهار ايمان و جهاد مى‌كنى تا به تو اعتماد كنند و امانت خود را به تو بسپارند تا به آن خيانت كنى، چنان كه منافقان رياكار اين گونه‌اند. تو مى‌خواهى آنها از سهم خود از غنيمت، غافل شوند و آن را براى خود بردارى و از چنگ آنها بربايى. پس چون روزگار بر من سخت گرديد و من به كارهاى خود مشغول شدم و كارگزاران در رفاه و گشايشى قرار گرفتند كه بتوانند آنچه مى‌خواهند با امت و اموالشان روا دارند و حساب و كتابى نديدند تو نيز فرصت پيدا كردى تا در امانت خيانت كنى و به اهداف خودت كه از قبل در سر مى‌پروراندى و منافقانه آن را پنهان مى‌داشتى، باز گردى و به سوى اموال مردم خيز برداشتى تا يورش ببرى و دست تعدى بدان دراز كنى. و هرچه توانستى از اموال محفوظ در بيت‌المال كه براى بيوه‌زنان و يتيمان نگه‌دارى شده بود، مانند گرگ تيزرو كه بزى خون‌آلوده و پا شكسته را كه توان گريز ندارد، طعمه خود كند، آن را در ربودى. پس با اطمينان خاطر و بدون احساس گناه از اين كار، مال اين جماعت را با خود به حجاز بردى. غير تو (بدخواهت) بى‌پدر باد! گويى ارث پدر و مادرت را براى خانواده‌ات فرستادى و اين چنين، مال ديگران را براى خودت حلال شمردى».

(ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، صص145و146)
- شرح نهج البلاغه(ابن میثم)
از نامه‌هاى آن حضرت (عليه‌السلام) به يكى از كارگزارانش:

«و او را تشبيه كرده است به كسى كه در كوشش و تلاش خود، خدا را منظور نداشته بلكه هدفش دنيا بوده است، و نيز به كسى كه پروردگار خود را از روى دليل نشناخته بلكه نسبت به او و به وعد و وعيد او ناآگاه است. وجه شبه، همان مشاركت او با كسانى است كه غير خدا را مى‌جويند و نسبت به او جاهلند و در پى غير خدايند، در اين كه آنان از خدا اعراض كرده‌اند. و همچنين او را تشبيه به كسى كرده است كه از عبادت خود هدفى جز فريب مردم مسلمان و به چنگ آوردن دنياى آن‌ها ندارد.

و در عبارت: فلمّا امكنتك الشّدّة... الكبيرة به وجه شبه اشاره فرموده است، يعنى همان طور كه شخصى كه ديگرى را نسبت به چيزى فريب مى‌دهد، به دنبال فرصتى است تا آن چيز را به هنگام فرصت بربايد، تو نيز در سرعت اقدام به خيانت چنين بودى. و عمل وى را در ربودن مالى كه به چنگ آورده است، تشبيه كرده به ربودن ران بز از كار افتاده توسط گرگى چالاك، و وجه شبه به سرعت ربودن و خفّت و پستى او است. اما اين كه امام (عليه‌السلام) در اين تشبيه گرگ چابك را انتخاب كرده از آن روست كه لاغرى ران‌هاى وى او را كمك مى‌كند تا به تندى بجهد و طعمه را به سرعت بربايد و همچنين [به عنوان مشبّه به‌] ران بز لاغر اندام را از آن جهت آورده است كه ممانعتى در كار نيست و آن براى ربودن آماده‌تر است.

آن گاه به عنوان توبيخ و سرزنش به او اطلاع داده است كه وى آن اموال را به وطن خود، مكه، منتقل كرده است، عبارت رحيب الصّدر كنايه است از شادمانى و خوشحالى وى به سبب اين اموال و يا كثرت اموالى كه او به اختيار خود گرفته است، زيرا طبيعى است كه هر گاه انسان چيزى را در دل بپرورد و دست يا زد، هر چه ممكنش باشد برداشت مى‌كند و به اختيار مى‌گيرد.

كلمات: رحيب، و غير، منصوبند بنا بر اين كه حال مى‌باشند، و اضافه رحيب به صدر، در تقدير انفصال است.

سپس در مقام سرزنش و كوبيدن طرف در انتقال اموال، او را به كسى كه ارث پدر و مادرى‌اش را براى خانواده خود منتقل كند، تشبيه كرده است».

(ترجمة شرح ‌نهج ‌البلاغه، ابن‌ميثم، ج5، صص148_150)
- شرح سلونی
«(وَ كَأَنَّكَ لَمْ تَكُنِ اللَّهَ تُرِيدُ بِجِهَادِكَ وَ كَأَنَّكَ لَمْ تَكُنْ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكَ ) ظاهرا تلاش و کوشش ابن عباس، برای رضای خدا نبود و کسی که اعمالش برای رضای خدا نباشد نزذ خدا عذر و دستاویزی ندارد

(وَ كَأَنَّكَ إِنَّمَا كُنْتَ تَكِيدُ هَذِهِ الْأُمَّةَ عَنْ دُنْيَاهُمْ وَ تَنْوِي غِرَّتَهُمْ‌ عَنْ فَيْئِهِمْ) وی با حیله‌ و نیرنگ مردم را فریب داد تا حقی که خدا در بیت المال برای مردم قرار داده را غارت کند.

(فَلَمَّا أَمْكَنَتْكَ الشِّدَّةُ فِي خِيَانَةِ الْأُمَّةِ أَسْرَعْتَ الْكَرَّةَ وَ عَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ وَ اخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لِأَرَامِلِهِمْ وَ أَيْتَامِهِمُ اخْتِطَافَ الذِّئْبِ الْأَزَلِ‌ دَامِيَةَ الْمِعْزَى‌ الْكَسِيرَةَ)

خودداری از انجام یک گناه، گاهی تنها به این دلیل است که شخص شرابط مناسبی برای گناه ندارد. به قول معروف آب ندیده، و گرنه شناگر قابلی است.

خودداری از گناه، باید برخاسته از تقوای درون باشد؛ انسان باید خود را به گونه‌ای بپرورد که در صورت فراهم شدن شرایط گناه، خود را از آلودگی پاک نگه دارد.

ابن عباس، زمانی‌که فرصت مناسبی یافت؛ به سرعت و با تمام توان به اموال مردم یورش برد و به ‌گونه‌ای اموال یتیمان و بیوه‌زنان را ربود که آنان متوجه نشدند.

(اخْتِطَافَ الذِّئْبِ الْأَزَلِ‌ دَامِيَةَ الْمِعْزَى‌ الْكَسِيرَةَ)

در این عبارت حضرت (عليه‌السلام)از تشبیه معقول به محسوسس استفاده کردند همان‌طور که بزغالۀ زخمی و پاشکسته توانی برای فرار و پشتیبانی ندارد؛ یتیمان و بیوه‌زنان نیز حامی و سرپرستی ندارند، استفاده از این تشبیه بیانگر زشتی و پستی فوق‌العاده عمل او (غارت اموال یتیمان و بیوه‌زنان) است.

جملة (لَا أَبَا لِغَيْرِكَ‌) نوعى دشنام بدون به زبان آوردن لفظ آن است، مثل لا أقسم كه اشاره به قسم ياد كردن است. اين جمله كنايه از نزول مصيبت است، چون كسى كه پدرش بميرد مصيبت‌هاى روزگار بر او نازل مى‌گردند. البته طبق معناى ديگرى اين جمله پدر براى غير تو مباد هم براى مدح است، هم براى نكوهش. از آن جهت كه انسان بى‌پدر، مستقل و روى پاى خود ايستاده مدح است و از آن جهت كه انسان بى‌پدر، بى‌تربيت و بى‌فرهنگ است، سرزنش مى‌باشد. پس به معناى اول سرزنش ابن عباس است، و به معناى دوم مدح اوست، يعنى غير او تربيت نايافته است.[3]

(تُرَاثَكَ‌ مِنْ أَبِيكَ وَ أُمِّكَ) وی بی‌پروا و ملاحظه از اموال بیت‌المال استفاده می‌کرد گویی میراث خانوادگی‌اش بود.

مصداق و نمونۀ روشن این شیوه در دنیای امروز، اختلاس‌هایی است که توسط برخی صورت می‌گیرد؛ ثروت‌های ملی را از کشور خارج کرده و در بانک‌های خارج از کشور پس‌انداز می‌کنند»!

واژه شناسی

- تَكِيدُ
فریب می‌دهی.[4]
- تَنْوِي
نیت می‌کنی.[5]
- غِرَّتَهُم
فریب دادن آن‌ها را.[6]
- فَيْئِهِم
غنیمتشان.[7]
- أَمْكَنَتْك
امکان داد.[8]
- كَرَّة
حمله.[9]
- وَثْبَة
خيزبرداشتن، جهيدن، يورش بردن.[10]
- اخْتَطَفْتَ
ربودی.[11]
- أَرَامِل
بیوه‌زنان.[12]
- اخْتِطَافَ
ربودن طورى كه چشم فرد رباينده را نبيند.[13]
- الذِّئْبِ
گرگ.[14]
- أزل
تيزرو و چابك.[15]
- دَامِيَةَ
مجروح.[16]
- مِعْزَى‌
بز.[17]
- رَحِيبَ الصَّدْرِ
با دلی آسوده.[18]
- غَيْرَ مُتَأَثِّمٍ‌
بدون احساس گناه کردن.[19]
- لَا أَبَا لِغَيْرِكَ‌
نوعى دشنام بدون به زبان آوردن لفظ آن است، مثل لا أقسم كه اشاره به قسم ياد كردن است. اين جمله كنايه از نزول مصيبت است، چون كسى كه پدرش بميرد مصيبت‌هاى روزگار بر او نازل مى‌گردند. البته طبق معناى ديگرى اين جمله پدر براى غير تو مباد هم براى مدح است، هم براى نكوهش. از آن جهت كه انسان بى‌پدر، مستقل و روى پاى خود ايستاده مدح است و از آن جهت كه انسان بى‌پدر، بى‌تربيت و بى‌فرهنگ است، سرزنش مى‌باشد. پس به معناى اول سرزنش ابن عباس است، و به معناى دوم مدح اوست، يعنى غير او تربيت نايافته است.[20]
- حَدَرْتَ‌
شتافتی.[21]
- تُرَاثَ
ميراث.[22]

واژه کاوی

- جِهاد (جهد)
«جهد» در اصل به معنای سختی است، سپس هر آنچه از نظر معنا به آن نزدیک باشد بر آن حمل می‌شود.[23]

«جَهد» یعنی شخصی که برای رسیدن به هدف از هر گونه تلاشی دریغ نمی‌کند.[24]

جنگ را «جِهاد» گویند؛ زیرا که تلاش، توأم با رنج است[25] و شخص تمام نیروی خود را در گفتار یا عمل برای جنگ با کافران به‌کار می‌گیرد.[26]

«جهاد» بر سه گونه است:

· براى دفع دشمنِ آشكار.

· جهاد با شيطان و اهريمن.

· مجاهده با نفس.[27]

ابن عباس تلاش، کوشش و سختی‌های زیادی را متحمل ‌شد؛ اما هدفش جلب رضایت خدا و یاری امام (علیه‌السلام) نبود.
- غرر
«غرر» در اصل به معنی غفلت در مورد چیزی به سبب تأثیر چیز دیگری در آن است. و جهل، نیرنگ، کاستی، شکسته شدن چیزی، بزرگواری و آقایی، اول روز و وقت پیدا شدن سرخی آفتاب، کرامت و شرافت از آثار معنی اصلی «غرر» است.

به هرچیزی كه انسان را فريب دهد «غَرُور» گفته می‌شود مانند: مال، جاه، شهوت و شيطان.[28]

تفاوت «غرر» و «غفلت»:

«غرر» به معنی غافل شدن از چیزی به سبب توجه به چیز دیگری است؛ اما «غفلت» به معنی مطلق عدم توجه و ناآگاهی است.[29]

ابن عباس، به واسطه فریفتن و سرگرم کردن مردم با مسائل بیهوده توانست بیت المال را غارت کند.
- (شدد)
«شدد» در اصل بر قوت در چیزی دلالت دارد و معانی فرعی به این معنا برمی‌گردد.[30]

«أَشَدُّ» اسم تفضيل، و به‌معنی قوی‌تر و محكم‌تر است.[31]

ابن عباس، هموارة منتظر فرصت بود، و زمانی‌ که اوضاع را مناسب دید به حضرت (عليه‌السلام) خیانت کرد و با تمام توان اموال مردم را ربود.

تفاوت «شدت» و «قوت»:

«شدت» در اصل به معنی مبالغه در توصیف صلابت چیزی است، و هم‌خانواده قدرت نیست؛ اما «قوت» هم‌ردیف قدرت است.

در آیة « أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً»،[32] منظور از «قوت»، قدرت‌مندتر بودن آنهاست؛ همچنین در «ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ»،[33] منظور جایگاهی بزرگ از لحاظ قدرت است.[34]

تفاوت «شدة» و «صعوبت»:

«صعوبت» رسا‌تر از «شدت» است؛ هر صعبی شدید است، اما هر شدیدی صعب نیست.

نكته‌ها و پیام‌ها

1. شایسته است، تلاش و کوشش انسان در راستای رضایت خدای تعالی باشد (وَ كَأَنَّكَ لَمْ تَكُنِ اللَّهَ تُرِيدُ بِجِهَادِكَ).

2. ابن عباس، برای فریب و غفلت مردم از غنایم تظاهر به ایمان کرد (وَ كَأَنَّكَ إِنَّمَا كُنْتَ تَكِيدُ هَذِهِ الْأُمَّةَ عَنْ دُنْيَاهُمْ وَ تَنْوِي غِرَّتَهُمْ‌ عَنْ فَيْئِهِمْ).

3. افراد خیانت‌کار، گاه تنها منتظر فرصتی مناسب برای انجام خیانت هستند (مصداق ضرب المثل: آب نمی‌بیند و گرنه شناگر قابلی است)» (فَلَمَّا أَمْكَنَتْكَ الشِّدَّةُ فِي خِيَانَةِ الْأُمَّةِ أَسْرَعْتَ الْكَرَّةَ وَ عَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ).

4. امروزه نیز، اختلاس‌هایی توسط برخی افراد صورت می‌گیرد؛ ثروت‌های ملی را از کشور خارج کرده و در بانک‌های خارج از کشور پس‌انداز می‌کنند! (فَحَمَلْتَهُ إِلَى الْحِجَازِ).

[1]_ تركيب رحيب الصّدر به خوشحال و سينه گشاد ترجمه شد، با اين توضيح كه انسان خوشحال، سينه‌اش تنگى نمى‌كند و با آرامش نفس مى‌كشد امّا كسى كه اندوهناك و ناراحت است به سختى نفس مى‌كشد، گويى سينه‌اش تنگ شده است.

[2]_ وی پسرعموی آن حضرت (علیه‌السلام) بوده است، اما این‌که عبدالله بن عباس بوده یا عبیدالله بن عباس، أختلاف است.

[3]_ ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، صص145.

[4]_ نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص591.

[5]_ نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص591.

[6]_ نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص591.

[7]_ نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص591.

[8]_ نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص592.

[9]_ نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص591

[10]_ ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، صص145.

[11]_ نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص592.

[12]_ نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص592.

[13]_ ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، صص145.

[14]_ ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، صص145.

[15]_ ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، صص145.

[16]_ نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص592.

[17]_ نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص592.

[18]_ نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص592.

[19]_ نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص592.

[20]_ ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، صص145.

[21]_ نهج البلاغه ترجمه روان ‌با‌شرح واژگان، ابوالفضل بهرام پور، ص592.

[22]_ ترجمة توضیح نهج البلاغه، آیت الله سید محمد شیرازی، ج4، ص145.

[23] - معجم المقاييس اللغه، ج‌1، ص486.

[24] - كتاب العين، ج‌3، ص386.

[25] - قاموس قرآن،ج‌2، ص78.

[26] - النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج‌1، ص319.

[27] - مفردات الفاظ القرآن، ص208.

[28]- مفردات ألفاظ القرآن، ص604.

[29]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‌7، ص207.

[30] - معجم المقاييس للغة، ج3، ص179.

[31]_ قاموس قرآن، ج‌4، ص11.

[32]_ روم، آیه9.

[33]_ ذاریات، آیه 58.

[34]_ ‌الفروق في اللغة، ص100.



اضف تعليق